فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق و بررسی در مورد آثار ادبی سهراب

اختصاصی از فایلکو تحقیق و بررسی در مورد آثار ادبی سهراب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

آثار ادبی

سهراب در آغاز کار شاعری تحت تأثیر شعرهای نیما بود و این تأثیر در «مرگ رنگ» به خوبی مشهود است. بعدها سبک او دستخوش تغییراتی می‌شود و شعرش با دیگر شاعران هم دورهٔ خویش متمایز می‌گردد. از جمله مجموعه شعرهای دیگر سهراب سپهری می‌توان به این عنوان‌ها اشاره نمود:

آوار آفتاب (۱۳۴۰)؛

شرق اندوه (۱۳۴۰)؛

حجم سبز (۱۳۴۶)؛

هشت کتاب (۱۳۵۶).

برخی از اشعار وی در سال‌های ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ در فصلنامهٔ آرش به چاپ رسید.

استادان و مربیان : معلم نقاشی سهراب ابراهیم بنی احمد بود . سهراب در مورد این معلم چنین می گوید: که روز اول که به کلاس آمد خواست این شعر را در صفحه ی نخست دفتر نقاشی بنویسد : ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ، موجیم که آسودگی ما عدم ماست ( صائب ) . در دفتر نقاشی سهراب همه نمره ها بیست بود و معلم او آینده ی درخشانی را برای شاگرد پیش بینی می کرد . سهراب طرز تهیه ی رنگ نقاشی را از معلمی به نام آقازاده که در خانه به او تعلیم می داد ، آموخت . [هنر نامه ، شماره 7 ، سال سوم ، تابستان 1379 [

آرا و گرایشهای خاص : سهراب در آغاز کار شاعری تحت تاثیر شعر های نیما بود و این تاثیر در « مرگ رنگ » او به خوبی مشهود است و در آثار بعدی اش کم کم کارش شکل می گرفت ، به طوری که اشعارش با دیگر شاعران زمان خود متمایز می گردید . سپهری به حرفه نقاشی نیز تسلط داشته است . [سخنوران نامی معاصر ایران ، تالیف سید محمد باقر برقعی ، ج 3 ، ص 27و 1826[

 جوائز و نشانها : سهراب سپهری در خردادماه 1332 دوره ی لیسانس دانشکده هنرهای زیبای تهران را در رشته نقاشی به پایان رساند وبا کسب رتبه اول این مقطع ، موفق به دریافت نشان درجه اول علمی نایل گشت . سهراب پس از بازگشت از پاریس در سال 1339 در دوسالانه ی ( بی ینال ) دوم تهران موفق به دریافت جایزه ی اول هنرهای زیبا شد .[ زندگی نامه شاعران ایران ، تالیف : لیلا صوفی ،ص340 ؛ هنر نامه ، شماره 7 ، سال سوم ، تابستان 1379 [

 چگونگی عرضه آثار : سهراب سپهری در اسفند ماه 1341 در تالار فرهنگ تهران نمایشگاه انفرادی برگزار نمود . وی در سال 1349 به آمریکا سفر کرد و در لانگ آیلند اقامت گزید و در یک نمایشگاه گروهی در شهر ( بریچ همپتن ) شرکت نمود و پس از هفت ماه اقامت به ایران بازگشت ، اما مجددا در سال 1350 به امریکا رفته و در گالری نبس نیویورک یک نمایشگاه انفرادی برگزار نمود .[ زندگی نامه شاعران ایران ، تالیف : لیلا صوفی ،ص346 [

سهراب سپهری و سبک جدید در شعر معاصر

1     : معنی سبک

      سبک در ادبیات عبارت است از شیوه ی بیا ن هر گوینده و یا نویسنده و یا به عبارتی دیگر ( سبک در شعر یا بیان هر گوینده چیزی هست که وی را از شعر دیگران ممتاز میکند چیزی که خاص اوست و آن را در کلام شاعران دیگر نمیتوان یافت.

     سبک معادل کلمه STYLE است که از کلمه استیلوس یونانی گرفته شده است . استیلوس قلم فولادی بوده است که در حجاری یا نقش زنی به کار میرفت و عربی بیشتر کلمه اسلوب را به کار میبرند ...

      در ادبیات فارسی پیش از استخدام کلمه ی سبک بعنوان معادل استیل و کلمه اسلوب شیوه و طرز کار بکار رفته است.

2 : ویژگی های شعری سهراب سپهری

بکار گیری عوامل سبکی در شعر سپهری شامل چند مقوله ی زیر است :

الف: کاربرد تشبیهات تازه و بررسی آن :

      تشبیه یعنی مانند کردن یک چیز به چیز دیگر یا یک چیز به چند چیز دیگر .

تشبیه از چهار جزء تشکیل شده است که عبارتند از مشبه - مشبه به - وجه شبه وادات تشبیه.

      تشبیهات سپهری به خاطر اینکه نقاش است و با طبیعت سر و کار دارد بسیار زیبا هستند . دیگر چیزی که علاقه ی سپهری را در کاربرد تشبیه زیاد کرده است علاقه ی خود شاعر به طبیعت به رنگ آن و به دگرگونی هایی که در آن قرار دارد است. اکثر این تشبیهات به خود شاعر بیشتر نزدیک هستند تا به طبیعت به خاطر همین مسئله است که شعر سپهری گاه گاه مشکل جلوه میکند .

     در آمارگیری که از شعر وی انجام گردید با این نکته مواجه میشویم که تمام اشعار سپهری با تشبیه آغاز و با تشبیه پایان میرسند :

رنگ خاموشی در طرح لب است ؛ دیوار سایه ها ویران شده ؛ سکوت بند گسسته است ؛ چو مار روی تن کوه میخزد راهی   ؛ برگی روی فراموشی دستم افتاد برگ اقاقیا ترانه ای گمشده میدهد بوی لالایی که روی چهره ی مادرم نوسان میکرد   .

    ب: تشخیص های نو :

     تشخیص یا شخصیت پردازی نمونه بسیار شیفته ی تشبیه است که در آن مشبه به موجود زنده یا انسان تشبیه میشود و یکی از اعضای آن مورد خطاب و توجه قرار میگیرد . تشخیص از کهنترین دورانها یعنی در آثاری مثل اوستا و متون قبل از اسلام بکار رفته است و در تمام زبانها رایج است . تشخیص همانند تشبیه میتواند به راحتی یکی از ارکان سبکی شعر قرار گیرد .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد آثار ادبی سهراب

نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب 20 ص

اختصاصی از فایلکو نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب 20 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

 نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب

 

پیرامون اثر گرانسنگ حکیم توس ـ شاهنامه سترگ ـ سخن بسیار گفته‌اند و شنیده‌ایم و جای سخنهای بسیار دیگر نیز هنوز خالی‌ست، نگاه متفاوت آقای قائم‌پناه به یکی از داستانهای محوری شاهنامه که می‌تواند سرفصلی برای نگاههای عمیق‌تری از این منظر باشد ما را مجاب به درج این مقاله می‌کند.

شاید در میان ایرانیانی که سر و سودای مطالعه دارند و علی‌الخصوص در وادی ادبیات فارسی قدم‌زنان تفرجی کرده و می‌کنند کمتر کسی را بتوان یافت که بی‌خبر باشد از اظهارنظر حکیم طوس، فردوسی نسبت به سرودة ارزشمند خویش (شاهنامه) که فرمود:

پی افکندم از نظم کاخی بلند

که از باد و باران نیابد گزند

به راستی شاهنامه کاخی بس بلند و بزرگ است که در طول تاریخ هستی خویش، نظر بزرگان و معماران عرصة علم و خرد را همواره به خود معطوف داشته است اما هنوز هم کسی نتوانسته است همه زوایای آن را یک‌جا در حلقة عدسی دوربین دیدگان خویش به مشاهده بنشیند و به بیان دیگر کسی موفق نشده تمام زوایای آن را زیر سیطرة دید خویش درآورد، به تعبیر نگارنده، شاهنامه چون عروس حماسی است که تاکنون به حجلة زفاف هیچ دامادی درنیامده است. اما از آنجا که پری‌روی تاب مستوری ندارد، او نیز هرازگاهی از لابه‌لای حجاب محمل خویش سرک کشیده و گوشة چشمی به خواستگاران و

صفحه 2

طالبانش نشان داده است، لذا هر خواستگار و طالبی نیز فقط توانسته است از منظر و مقامی که خود بر آن واقف بوده شاهد کمان ابروی وی یا تیر مژگانش باشد و آن را تماشا و توصیف کند. بر این اساس تلاش نگارندة این سطور نیز بر آن است تا از منظر و خاستگاه عارفان نگاهی به داستان رستم و سهراب، همچنین مرگ رستم بیندازد. امیدا که به حول و قوة الهی از عهدة کار (حداقل در حد توان خویش) برآید.

ابتدا لازم می‌دانم این مهم را با طرح چند پرسش آغاز کنم:

اولا‌ً اینکه چطور می‌شود قبول کرد مردی که آزار موری را برنمی‌تابد، چنان‌که در مقام انذار فریاد می‌زند:

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

راضی می‌شود که پدر را به مرگ فرزند خویش آن هم به صورتی که خود قاتل فرزند باشد بیازارد؟ آیا عذاب روحی این موضوع برای پدر چندین برابر‌ِ آزار مور نیست؟

و آیا عذاب وجدانی، که از خواندن چنین صحنه‌ای به خواننده دست می‌دهد بیش از عذاب وجدانی که از آزار موری به انسان دست می‌دهد نیست؟ یا آیا درد و رنجی که از مرگ برادر به دست برادر در دل و جان انسان می‌پیچد بسی سنگین‌تر و شدید‌تر از درد و رنجی که از آزار و مرگ یک مور به انسانی دست می‌دهد نیست؟

راستی چه شده است شاعری که انسان را از آزار مور برحذر می‌دارد و پرهیز می‌دهد، پدری را که قاتل فرزندش شده لعن و نفرین نمی‌کند و به دشنام برادری که برادرش را در چاهی پر از تیغ و سنان می‌اندازد نمی‌آغازد!؟ عجبا! تیغ نقد و انتقاد شاعر چرا کند شده است!؟ آیا علت، این بوده که شاعر داستان‌ِ رستم و سهراب و مرگ وی را صرفا‌ً داستان و افسانه تلقی می‌کرده؟ یا اینکه این داستان لباس رمزی است بر قامت‌ِ حقیقتی که شاعر لطفی در

صفحه 3

عریانی آن نمی‌دیده و یا بیان صریح آن را صلاح نمی‌دانسته، به علت اینکه معتقد بوده که در عصر وی:

هنر خوار شد، جادویی ارجمند

نهان راستی، آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز

ز نیکی نرفتی سخن جز به راز

به نظر نگارنده در این نکته جای بسی تأمل است. و از طرف دیگر چگونه می‌شود باور کرد که فرد جوانمرد و مؤمنی چون رستم که در هیچ کاری بدون ذکر نام خدا مشغول و فارغ نمی‌شود ناجوانمردانه قاتل فرزندش شود؟ و یا چطور می‌توان باور کرد رستمی که در هر امری ابتدا ستایش حق می‌‌گوید و بر او سجده می‌کند (که سجده خود نماد نماز در پیشگاه حق است.) با شکستن پیمان و به کار بستن خدعه، رقیبش را از میان بردارد؟ آیا در ستایش و نمازش اخلاصی نبوده است؟ آیا نماز او از آن نمازهایی نبوده که رسول حق فرمودند: «الصلوة معراج المؤمن» نماز نردبان عروج مؤمن است. و یا بالاتر که حضرت حق فرمودند: «إن‌َّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر»? نماز بازدارندة از زشتیها و ناپسندیهاست. و یا اینکه رستم از آنهایی نبود که به قول شیخ محمود شبستری خودساخته و خودباخته باشد تا نمازش سرشار از عطر و بوی حضور شود چنان‌که فرمود:

تو تا خود را به کل‍ّی در نبازی

نمازت کی شود هرگز نمازی

البته باید اقرار نمود که رستم مثل کسانی نبوده که نماز را برای شانه خالی کردن از زیر بار تکلیف و مسئولیت بهانه ساخته و کارش را ترک کند، نه، رستم نیز چون سعدی شیرازی طاعت را به جز خدمت به خلق نمی‌دانست. همین نکته‌های ظریف و همین پرسشهای دقیق است که انسان را بر آن می‌دارد تا بپذیرد که قسمتهایی از شاهنامه نیز به سبک و سیاق گفته‌ها و باورهای عارفان بر سبیل رمز و کنایه سروده شده است و لذا باید گفت: اینکه

صفحه 4

جناب آقای دکتر محمودی بختیاری شاهنامه را آبشخور عارفان خوانده و بر این اساس کتابی تألیف نموده‌اند، سخنی به گزاف وناحق نگفته و به همین دلیل بنده معتقدم که اگر از منظر عرفان به داستان رستم نظر افکنیم، نتیجه می‌گیریم که با توجه به مطالب فوق‌الذکر می‌توان ادعا کرد که در داستان رستم و سهراب نیز سهراب، نماد نفس رستم است نه فرزند حقیقی وی و از آنجا که خداوند متعال فرموده‌اند: «ا‌ِن‌َّ النفس لا‌َم‍ّاره‌ٌ بالسوء»1 نفس اماره [هر لحظه] انسان را به کارهای زشت و ناروا وامی‌دارد. و از باب اینکه صادق اهل بیت(ع) فرمودند: «طوبی ل‍ِعبد‌ٍ جاهد لله نفسه‌ُ و هواه‌ُ و م‍َن هزم ج‍ُند نفسه‌ِ و هواه‌ُ ظ‍َف‍ِر‌َ برضا الله»2 یعنی خوشا به حال عبدی که برای خدا و تقر‌ّب به حضرتش همیشه در مقام جهاد و ستیز با نفس باشد و هرگز از او غافل نشود و عنان و سلسلة اختیار خویش را از کف نداده و نگذارد که نفس و خواسته‌هایش بر او چیره شوند. بلکه او غالب و نفس مغلوب او باشد و آنکه توفیق جهاد با نفس یا‌فت و سپاه نفس اماره را مغلوب خود ساخت رضای الهی را کسب کرده است چنان‌که پیامبر اکرم(ص) نیز فرمودند: «طوبی لم‍َن کان عقل‍ُه‌ُ امیرا‌ً و نفسه‌ُ اسیرا‌ً»3 یعنی خوشا به حال آن که عقلش در مملکت جانش امیر است و نفسش اسیر.» گفتنی است با توجه به همین آیات و روایات موجود که نمونه‌هایی از آنها ذکر شد، عارفان علاوه بر اینکه سالکان و رهروان طریق حق را همواره به مبارزة با نفس فرا خوانده و تحریک کرده‌اند، در خارج از وجود خویش نیز برای نفس نمادهایی را بیان کرده‌اند که تعداد قابل توجهی از آنها را محقق بزرگ آلمانی خانم آن ماری شیمل در کتاب خود «ابعاد عرفانی اسلام» فراهم آورده که می‌توان به طور خلاصه از جملة آنها این موارد را برشمرد. 1- سگ سیاه 2-روباه جوان 3- موش 4- زن نافرمان وگول‌زن 5- اسب یا استر چموش 6- شتر سرکش و نافرمان 7- خوک 8- فرعون 9- ابرهه 10 مار 11- شیطان 12-اژدها، حال چه می‌شود اگر سیزدهمین آنها را هم سهراب بنامیم و بدانیم.

رستم نماد سالک است و سهراب نماد نفس


دانلود با لینک مستقیم


نمادهای عرفانی درداستان رستم و سهراب 20 ص

پاورپوینت کامل درباره معرفی شاعر معاصر سهراب سپهری

اختصاصی از فایلکو پاورپوینت کامل درباره معرفی شاعر معاصر سهراب سپهری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت کامل درباره معرفی شاعر معاصر سهراب سپهری


پاورپوینت کامل درباره معرفی شاعر معاصر سهراب سپهری

فرمت فایل : power point  (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد اسلاید  : 33 اسلاید

 

 

 

 

فهرست :

nزندگی نامه
nآثار ادبی
nسفرهای خارجی
nنمایشگاههای نقاشی
nسهراب از نگاه دیگر شاعران
nدرگذشت
nتصاویر و نقاشی ها

 

زندگی نامه :

سهراب سپهری  ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان ولادت یافت  شاعر و نقاش ایرانی که از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان‌های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است. دوران ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان (خرداد ۱۳۲۲) گذراند و پس از فارغ‌التحصیلی در دورهٔ‌ دوسالهٔ‌ دانش‌سرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ‌ فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دورهٔ دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجهٔ اول علمی نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ اشعار خود را با عنوان «زندگی خوابها» منتشر کرد. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزه‌ها شروع به کار کرد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا نیز به تدریس می‌پرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمهٔ اشعار ژاپنی از وی در مجلهٔ «سخن» به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه‌ها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاه‌های نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در ادارهٔ کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزئینی تهران نمود. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کناره‌گیری کرد.


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت کامل درباره معرفی شاعر معاصر سهراب سپهری

تحقیق درمورد سهراب سپهری صدای پای آب 35 ص

اختصاصی از فایلکو تحقیق درمورد سهراب سپهری صدای پای آب 35 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

تفسیـر و توضیح شعر صـدای پای آب

اهل کاشانم روزگارم بد نیست شعر با معرفی شاعر آغاز می شود:

شروع انشاء بسیار ساده و روان و بی تقصیر است و با صمیمیت ادامه می دهد.

تکه نانی دارم خرده هوشی سرسوزن ذوقی        مادری دارم بهتر از برگ درخت          دوستانی بهتر از آب روان

برگ درخت نیمی از هستی درخت است و این جا نیمی از هستی سهراب همان عنصری است از گیاه که از خورشید انرژی می گیرد و کلروفیل می سازد و به درخت سرسبزی و شادابی می دهد, نیم دیگر ریشه است که آب و املاح جذب می کند و به بالا به انتهای ترین بخش درخت می فرستد و بهترین تفسیر سپهری برای مادرش.

آب روان مظهر زندگی, پویایی و روشنی است. چه خرمی می بخشد دوستان که مثل آب روان هستند (و خدای که در این نزدیکی است    لای این شب بوها پای آن کاج بلند       روی گاهی آب, روی قانون گیاه)

چه تعبیر زیبایی برای خدا که سپهری می خواهد بگوید  همه جا هست و پوزخند بزند به آنها که او را فقط در کعبه جستجو می کنند و زحمت این راه را به خود می دهند و حواسشان هم به خدا نیست اول حواسشان این است که زیردست و یا له نشوند, دوم حواسشان به این است که باری به هر جهت مراسم تمام شود بروند بازار و تا دلشان می خواهد و پولشان که به آشکار و پنهان آورده اند کفاف می کند جنس بخرند, مقداری البته برای سوغات و بیشترش برای فروختن و سود کردن و دست مایه ای که از آن به بعد به او بگوید حاجی و او هم به راست و دروغ از آن پس به آن قسم بخورد. سپهری اعتراف می کند که مسلمان است, اما ببینید اجزاء مسلمانی او را چه ها تشکیل می دهند.

قبله ای یک گل سرخ جانمازم چشمه, مهرم نور     دشت سجاده ی من

دست سجاده ی من                من وضو با تپش پنجره ها می گیرم                    در نمازم جریان دارد ماه,        جریان دارد طیف           سنگ از پشت نمازم پیداست

همه ذرات نمازم متبلور شده است.  و چه زیباست اوقات نمازگذاردنش

من نماز را وقتی می خوانم که اذانش را باد, گفته باشد سر گلدسته می سرود

من نمازم را پی ((تکبیره الاحرام)) علف می خوانم   پی ((قدقامت)) موج

و دقت کنید آن کعبه ی سراسر بازار و جای خرید و فروش و قسم خوردن و چانه زدن و بارکردن اشیاء فروختنی برای این شاعر نکته سنج باهوش کجاست. کعبه ام بر لب آب   کعبه ای زیر اتاقی هاست  کعبه ای مثل نسیم, می رود باغ به باغ, می رود شهر به شهر

این همان تعبیر سپهری است از پاک بودن کعبه اش چون آب و زنده بودن و سرسبز بودن و شادابت بودنش چون اقاقی ها و کعبه اش یعنی خانهی خدایش و یعنی در حقیقت خدایش همه جا هست.

باغ به باغ و شهر به شهر و حتماً خانه به خانه :

کتاب نگاهی به سپرهی اثر دکتر سیروس شمیا تفسیر این بیت را این گونه داریم :

کعبه در بیابان است. اما کعبه ی آمال شاعر کنار آب و زیر اقاقی هاست. اقاقیا از درخت هایی است که در شعر نو برخلاف شعر کهن از آن زیاد نام برده شده است. گل هایی خوشه یی سفید یا صورتی رنگ خوشبویی دارد. شاید فقط جنبه ی زیبایی آن مطرح باشد.

حجرالاسود من روشنی باغچه است:

چرا به یک سنگ سجده کند, سنگ بیجان و بی روح است. و چرا به سیاهی سجده کند او به یک باغچه ی روشن سجده می کند که مظهر زندگی, سرسبزی و شادابی و طراوت است و کار و پیشه اش را چقدر زیبا معرفی می کند. اهل کاشانم.  پیشه ام نقاشی است.  گاهگاهی قفسی می سازم با رنگ می فروشم به شما, تا به آواز شقایق که در آن زندانیست دل تنهایی تان تازه شود.

قفسی که می سازد یک تابلو نقاشی است که هرچه در آن ترسیم شده زندانی هستند, قدرت فرار از آن پرده را ندارند, زندانی ابدند, ماندگارند, از جمله شقایقی که در آن است, آواز ذهنی و تخیلی آن شقایق که می گوید من هم هستم, ما را از تنهایی در می آورد و خرسند می کند, چقدر آرام و بی دغدغه پیش رفته ایم, چه جاده ای صاف و باصفایی.

دکتر شمیسا در تفسیر این بیت به نکته ای دیگر اشاره کرده او می گوید:

سپهری چند جا به نقاش بودن خود در شعرهایش اشاره کرده است. و معمولاً از نقاشی یک مرغ سخن می گوید: درشعر ((پرهای زمزمه)) می گوید: بهتر آن است که برخیزم رنگ را بردارم روی تنهایی خود نقشه ی مرغی بکشم و در شعر ((ساده رنگ)) می گوید: طرح ریزم, سنگی, مرغی, ابری در این جا می خواهد شقایقی را بکشد که بتواند آواز بخواند. اما در این نقاشی ممکن نیست فقط در قلمرو شعر امکان پذیر است. این غبطه نقاش است که از عهده چنین تصویری برآید. پیکاسو می گوید: ((می خواهم قوطی کبریتی بکشد که هم قوطی کبریت باشد و هم خفاش)) دلی درنقاشی برای این کار ابزار کافی نداریم. از این روست که می گوید: چه خیالی , چه خیالی.... اما خوشبختانه سهراب شاعر هم هست و در شعر برای این کار ابزار کافی وجود دارد.

چه خیالی ... چه خیالی    پرده ام بی جان است   خوب می دانم, حوض نقاشی من بی ماهی است.

به طور کلی سپهری برای این که نقاشی های او هرچند هم که استادانه باشد باز زنده و جاندار نیست دریغ می خورد تا اینجا شاعر کلاً خود را معرفی کرد مثلاً دانستیم او نقاش است که نقاشی او را ارضاء نمی کند.

اهل کاشانم  نسیم شاید برسد    به گیاهی در هند,  به سفالیته یی از خاک ((سیلک)) نسیم شاید, به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.

از این جا به بعد شاعر از نسب و حسب خود سخن می گوید. شعر دو سطح دارد, هم از پدر و مادر خود و هم از پدر و مادر انسان نوعی و تاریخی سخن می گوید. اولین انسان کیومرث بود به معنی زنده میرا. وقتی کیومرث مرد, پس از چهل سال از نطفه ی او دو ساقه ی به هم چسبیده ریباس رویید که یکی مشی و دیگری مشیانه (معادل آدم و حوا) شد و بشر از نسل آنان است. این اسطوره آریایی هاست که در هند و ایران معمول بود. از این رو می گوید: به گیاهی در هند و باید توجه داشت که کاشان شهر کاشی ها و نسالینه هاست. و مخصوصاً در دوره سلجوقیان هنرسفالگری در کاشان در اوج خود بود.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد سهراب سپهری صدای پای آب 35 ص

تحقیق و بررسی در مورد سهراب سپهری3

اختصاصی از فایلکو تحقیق و بررسی در مورد سهراب سپهری3 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 41

 

زندگی سهراب

در همه سالها که گذشت ، سالهایی که از ناامیدی ، ما فقط خویش را در صفحه های تقویم می یافتیم . سهراب, بی احتیاط ومعصوم درست سرساعت دوازده میان آفتاب نم دار مهرماه کنار آدمیان این دنیا ایستاد تا به ناباوری همه ما باور بیاموزد و ما را در باوری عظیم غرق کند .

درسال هزاروسیصدوهفت درشهرقم، سهراب , آرام بعد از نواختن دوازده ضربه از ظهرچشم بازکرد ؛ همان گل نیلوفر زرد کنار پنجره و چه کودکی رنگینی داشت .

اسدالله پدرش و ماه جبین مادرش، نام سهراب را برایش برگزیدند . کودکیش میان جهشهای پاک وقصه های ترسناک نوسان یافت ، در قم زیاد نماند، به گلپایگان و خوانسار و از آنجا به سرزمین پدری (کاشان) رفت .

باعموها واجداد پدری در یک خانه زندگی می کردند ، خانه ای بس بزرگ .

کوچک بود و آسمانش آبی که پدرش بیمار شد و تا آخر زندگی بیمار ماند . مادر هنگام مرگ فرزندش (سهراب) زنده بود و در سنین  بالای نود ، در اوایل خرداد ماه سال 1373 درگذشت .

مادربزرگ سهراب « حمیده سپهری » شعر می گفت و در کتاب « زنان سخنور ایران » چند شعر از او آمده است .پدربزرگ مادرش ، میرزاتقی خان لسان الملک ، ملک المورخین بود که بیشتر به نام « محمد تقی خان سپهر » از او یاد می شود . وی مورّخ بود وکتاب مشهور « ناسخ التواریخ » را در چند جلد نوشته است.

پدر ، سهراب را به نقاشی عادت داد ، الفبای تلگراف را  یادش داد و...

در چنین خانه ای خیلی چیزها می شد یادگرفت .

« پدر بود که دستم راگرفت و شیوه کشیدن آموخت. بتهوون را پدر هم می زدو هم آموزش موسیقی می داد , در چهره گشایی دستی داشت . آدمش همیشه رزمنده بود ، رستمش پیروز ازلی و سهرابش شکسته جاودان ؛ برای خود طرح منبّت می ریخت و برای مادر نقشه گلدوزی . خط را هم پاکیزه می نوشت » . 2

دوره شش ساله ابتدایی را در « دبستان خیام » گذرانید .

  « من شاگرد خوبی بودم اما از مدرسه بیزار . مدرسه خراشی بود به رخسار خیالات رنگی خردسال من، مدرسه خوابهای مرا قیچی کرده بود ، نماز مرا شکسته بود » . 4

چقدر از شنبه ها بیزار بود، خوشبختی او ازصبح پنجشنبه آغاز می شد، عصر پنج شنبه تکه ای بود از بهشت.

« نمره اخلاقم در مدرسه بیست بود و در خانه صفر در مدرسه سربه زیر و در خانه سرکش ، در مدرسه می ترسیدم و در خانه می ترساندم . مدرسه برایم هوای دیگری داشت ، دیاری بود بریده از کوچه و بازار وشهر ، در کتاب درس خوانده بودم : بچه جان بر سر درخت مرو، لانه مرغ را خراب مکن و بارها برسر درخت رفته بودم و لانه مرغ را خراب کرده بودم ». 5

سهراب خودش می گوید : « تا هجده سالگی کودک بودم ، من دیر بزرگ شدم » .

  زندگیش آرام می گذشت و گاهی پر هیاهو و سریع .   دگرگونیهایش پنهان بود و دیر آفتابی می شد . خیلی ها حسرت زندگی اورا می خوردند ، حسرت آزادگی و رهاییش را ، اما خودش می گفت : « نه , اینطورها نیست » .

« در بندم، بسیار در بندم . وقتی برای نقاشی به دشت و کوه  می روم ، یکباره حس می کنم کوهها به هم نزدیک می شوند و می خواهند مرا له کنند . ترس برم می دارد ، همه چیزها را رها می کنم و بر می گردم به شهر . وقتی به شهر می رسم هیاهو آزارم می دهد . جمعیت دگرگونم می کند . می ترساندم . وحشتم می گیرد . نه ، دربندم . » . 7

سهراب در آذرماه هزاروسیصدوبیست وپنج ، اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دانشسرای مقدماتی ، در اداره فرهنگ کاشان استخدام شد و تا شهریور سال هزاروسیصدو بیست وهفت به کارش ادامه داد . روزها نقاشی می کرد واحساسش این بود که « هنوز روی دیوارهای دنیا برای تابلوجا هست ».

سهراب تا هجده سالگی شعر نگفت البته در سالهای کودکی گاهی شعرهایی نوشته است . مثلاً یک روز که به خاطر بیماری در خانه مانده بود با ذهن کودکانه اش نوشت :

زجمعه تا سه شنبه خفته نالان   نکردم هیچ یادی از دبستان   ز درد دل شب و روزم گرفتار    ندارم یک دمی از درد آرام

او اولین کتاب شعرخود را در سال هزار و سیصد و بیست  وشش(1326) به نام « درکنارچمن یا آرامگاه عشق » در بیست و شش صفحه با مقدمه ای از مشفق کاشانی (عباس کی منش) درکاشان به چاپ رساند .

مصاحبت با مشفق کاشانی ، تاثیر عجیبی در افکار و آثارش  داشت . در تمام مسافرتهایی که به منظور بازدید از مدارس روستا داشت همراه


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد سهراب سپهری3