فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد پیامبر و اخلاق

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد پیامبر و اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پیامبر و اخلاق


تحقیق در مورد پیامبر و اخلاق

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:19

فهرست مطالب ندارد 

 

پیامبر و اخلاق

پیامبر اکرم مصداق زیبایی اخلاقی در اسلام هستند و برای آنکه بتوان به خوبی و شایستگی ویژگیها و خصوصیات اخلاقی ایشان را الگو قرار داد، باید به شناختی عمیق از آن حضرت نائل شد . محمد عمومی پژوهشگر پژوهشکده باقرالعلوم در گفتگو با خبرنگار مهر، اظهار داشت: در دین اسلام پیامبر اکرم(ص)، به عنوان الگو، درس های خداوند را برای ما که در کتاب قرآن از طرف خداوند فرستاده شده است، بیان کرد و خود نیز معلم این کتاب آسمانی شد، وظیفه ما این است که از پیامبر)ص) سرمشق بگیریم، هر شخصی که حضرت و خصوصیات اخلاقی ایشان را بشناسد خود را از جهت معرفت و اخلاق کامل کرده است. وی افزود: در گام اول از الگو قرار دادن رفتار پیامبر(ص)، در زندگی این امر مستلزم آن است که همه ابعاد وجودی ایشان برای ما قابل درک باشد و هنگامی که عمق وجودی پیامبر اکرم(ص) شناخته شد به طور ناخودآگاه تمام رفتارها شبیه رفتار پیامبر می شود لذا موضوع شناخت ویژگی های اخلاقی پیامبر(ص) بسیار مهم است. محمد عمومی با تأکید بر ضرورت شناخت پیامبر خوش خلقی را یکی از ویژگیهای بارز و ارزشمند آن حضرت عنوان کرد و یادآور شد: در مرحله بعد از شناخت خصوصیات اخلاقی پیامبر(ص)، ابعاد خوش خلقی از نظر مفهومی باید مورد بررسی قرار گیرند تا مصداقهای آن دچار اشتباه نگردند تا بدانیم که آیا تبسم داشتن بر لب خوش خلقی محسوب می شود یا اینکه معنای عمیق تری دارد. وی با اشاره به اینکه درون زیبا، و سیره و باطن نیک داشتن در بروز حسن خلق مؤثر است، تصریح کرد: با توجه به اینکه پیامبر اکرم(ص) درونی زیبا داشتند و بعد از شناخت این مطلب و روشن شدن قضیه، اراده و عزم مهم است هنگامی که شخص اراده و عزم می کند که پیامبر را الگوی خود قرار دهد آنگاه می تواند موفق باشد در واقع تا زمانی که اراده قوی وجود نداشته باشد کسی قادر نیست پیامبر را به عنوان الگو برای خود در نظر داشته باشد. وی گفت: در زمانی که پیامبر اکرم(ص) زندگی می کردند چه بسیار افرادی بودند که ایشان را به طور کامل می شناختند اما به این دلیل که اراده بهره گیری از حضرت را نداشتند هرگز نتوانستند پیرو بوده و در برخی موارد حتی گمراه نیز شدند و همچنین برعکس این قضیه نیز وجود داشت. وی با اشاره به مرحله بعدی از شناخت خوش خلقی پیامبر(ص)، اظهار داشت: مسئله دیگری که در زمینه شناخت بعد خوش خلقی پیامبر الزامی است مسئله استمرار و یک نوع نظارت و در اصل مراقبت از این ویژگی است که در مراحل بالا بدست آمده است بکارگیری و بهره مندی از این صفت نیازمند استمرار و محافظت از آن است. وی با اشاره به آثار بهره مندی از خوش خلقی، یادآور شد: اگر چنانچه قدم به قدم ویژگی خوش خلقی به کار گرفته شد، آثار فراگیر فراوانی در وجود فرد ظاهر می شود که در درونش آرامش ایجاد کرده، به او وسعت وجود بخشیده و وجودش را دریا دل می کند.

اخلاق نیکو از ویژگی های یک دوست خوب است. ( 3 )

 

تاریخ و ساعت : ۲۷ آبان ۱۳۸۵ - ۶:۲۳

کد خبر : 4294

 



7- اخلاق نیکو

حسن خلق آن است که فرد به اخلاق و صفات پسندیده انسانی و اسلامی مزین شده باشد و به خوی خوش و اخلاق نیکو اعمال و کردار خود را تطبیق دهد و نحوه برخورد و روابط خود را با دیگران تنظیم کند. اهمیت این خصیصه به قدری است که خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را چنین توصیف کرده:

وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم ( سوره قلم ، آیه 4 )

ای پیامبر در حقیقت تو به خلقی نیکو و عظیم آراسته ای .

از سوی دیگر آن حضرت نیز هدف از بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق معرفی فرموده است که :

بُعِثتُ لِاُتَمَّمَ مَکارِمَ الاَخلاق

و ارزش بشر را به پنج چیز دانسته است : دین ، عقل ، حیا ، حسن خلق و ادب.

یکی از ویژگی های دوستان شایسته ، داشتن اخلاق نیکو است. زیرا آنان که پیمان رفاقت و انس و محبت با دیگران بسته و دست محبت یکدیگر را برای یک دوستی پایدار فشرده اند، تنها با اخلاق نیکو و خوش رفتاری است که می توانند دوستی هایشان را حفظ و تقویت کنند.

مولای آزادگان جهان حضرت علی بن ابیطالب ( ع) فرمود: من در شگفتم از کسانی که اشیاء و بردگان را با مال خویش می خرند ولی افراد آزاده و اشخاص را نمی خرند. پرسیدند یا علی چگونه می شود آزادگان را خرید؟ فرمود: با نیکی و خوش رفتاری. و پیامبر خدا (ص) فرمود:

أَلقِ أخاکَ بِوَجهٍ مُنبَسِط

با گشاده رویی و اخلاق نیکو برادر مؤمنت را ملاقات کن.

8- آزمایش

پس از بیان شرایط دوستی و این که چه کسانی را باید جهت معاشرت و دوستی بپذیریم ، این سؤال مطرح می شود که : چگونه می توان از وجود صفات مورد بحث در شخص مورد نظر اطمینان حاصل کرد و دانست که آیا انتخاب انجام شده انتخاب صحیحی بوده است یا نه ؟

در جواب باید گفت که اسلام برای این منظور، راه را روشن کرده و دستورالعمل لازم را ارائه فرموده است. اسلام یکی از شرایط انتخاب دوست را آزمایش شخص مورد نظر قرار داده و دوستی بدون آزمایش را صحیح ندانسته است.







حضرت علی (ع ) می فرماید :

مَن اِتَّخَذَ إَخاً بَعدَ حُسنِ الاختِبارِ دامَت صُحبَتُهُ وَتَإَکَّدَت مَوَدَّتُهُ وَمَن اِتَّخَذَ مِن غَیرِ اختِبارٍ أَلجَاَهُ الاضطِرارُ إِلی مُرافَقَةِ الأَشرار

کسی که پس از آزمایش ، دوستی برگزیند ، رفاقتش پایدار و موّدتش استوار خواهد ماند و کسی که ناسنجیده و بدون آزمایش با دیگران پیمان دوستی بندد ناچار ، به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در می دهد.

برای آزمودن افراد ، بهترین و مطمئن ترین راه ، بررسی عملکرد آنهاست. از آنجا که ایمان و عقل هر شخص در رفتار و کردار او نمایان می شود، با محک زدن اعمال می توان افراد را مورد آزمایش قرار داد ؛ خصوصاً در مواقعی که امکان ظاهرسازی در کار نباشد.

امام صادق (ع) می فرماید:

شیعیان را در سه مورد امتحان کنید:

1- در موقع نماز که چگونه از آن محافظت می کنند.

2- در مواردی که اسراری در پیش آنهاست چگونه آن را از دشمن ما حفظ می کنند.

3- در مواردی که اموالی دارند ؛ ببینید که آیا برادران خود را در اموالشان سهیم می کنند یا نه .

هر چند در شرایط عادی همواره امکان ظاهرسازی و فریب وجود دارد و نمی توان به صلاحیت اخلاقی یا اعتقادی افراد پی برد ؛ اما در شرایط خاص و بحرانی، خصلت های خوب و بد انسان به طور ناخودآگاه آشکار می شود و در آن موقعیت است که امکان ظاهرسازی و پنهان کردن حقایق از بین می رود.

امام علی (ع) می فرماید: مردم جز با امتحان شناخته نمی شوند. زن و فرزندت را در غیاب خود ، و دوست را در موقع مصیبت و سختی ، و خویشاوندان را در زمان جدایی ، و علاقه مندان را در زمان نیازمندی امتحان کن تا از این طریق قدر و منزلت تو نزد آنان روشن شود.

در پایان این بحث به یک نکته دیگر نیز باید اشاره کرد و آن این که منظور از امتحان این نیست که انسان همواره در حال امتحان کردن دوستان خود به سر ببرد ، بلکه به محض حصول اطمینان ، می توان از ادامه آن دست کشید و اقدام به دوستی کرد. بنابراین وقتی انسان شخصی را در مراحل مختلف آزمود و دست رفاقت و یکدلی به او داد و این دوستی سال های طولانی به درازا انجامید ، دیگر شایسته نیست که تا پایان عمر او را آزمایش نماید. زیرا نتیجه چنین رفتاری این است که به جای دوستی و محبت ، ملامت و کدورت جایگزین خواهد شد و از قدیم گفته اند که آزموده را آزمودن خطاست.

 

 

حسن خلق دو معنا دارد: معنای عام ومعنای خاص.[1]
حسن خلق به معنای عام عبارت است از مجموعه خصلت های پسندیده ای که لازم است انسان روح خود را به آنها بیاراید.
حسن خلق به معنای خاص عبارت است از خوشرویی، خوشرفتاری، حسن معاشرت و برخورد پسندیده با دیگران. امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان حسن خلق به معنای خاص فرمود:
«
تُلَیِّنُ جانِبَکَ وَ تُطَیِّبُ کَلامَکَ وَ تَلْقی اَخاکَ بِبِِشرٍ حَسَنٍِ»[2]
حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی و سخنت را پاکیزه سازی و برادرت را با خوشرویی دیدار نمایی.
در کتاب های اخلاق و روایات اسلامی هر جا سخن از حسن خلق است، اغلب مراد، همین معنای دوم است.
جایگاه حسن خلق در اسلام
دین مقدس اسلام، همواره پیروان خود را به نرمخویی و ملایمت در رفتار با دیگران دعوت می کند و آنان را از درشتی و تندخویی باز می دارد. قرآن کریم در ستایش پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«
اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»[3]
بدرستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای.
حسن خلق و گشاده رویی از بارزترین صفاتی است که در معاشرت های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تأثیر سخن اثری شگفت انگیز دارد. به همین جهت خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرمخو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر گذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند. این مردان بزرگ برای تحقّق بخشیدن به اهداف‌ الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم رو به رو می شدند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می کردند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می کردند.
مصداق کامل این فضیلت، وجود مقدّس رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است. قرآن کریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند دانسته، می فرماید:
«
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ‌لَو کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضوُا مِنْ حَولِکَ»[4]
در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرمخو شده ای و اگر خشن و سنگدل بودی، از گردت پراکنده می شدند.
بسیار اتفاق می افتاد که افراد با قصد دشمنی و به عنوان اهانت و اذیّت به حضور ایشان می رفتند ولی در مراجعت مشاهده می شد که نه تنها اهانت نکرده اند بلکه با کمال صمیمیت اسلام را پذیرفته و پس از آن، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ محبوب‌ترین فرد در نزد آنان به شمار می رفت.
ارزشی که اسلام برای انسان خوشرفتار قائل است، تنها به مؤمنان محدود نمی شود، بلکه غیر آنان نیز اگر این فضیلت را دارا باشند، از مزایای ارزشی آن بهره مند می شوند. در تاریخ چنین آمده است:
علی ـ علیه السلام ـ از سوی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مأمور شد تا با سه نفر که برای کشتن ایشان هم پیمان شده بودند، پیکار کند. آن حضرت، یکی از سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آورد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر کرد. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد و عرض کرد: خدای متعال می فرماید، یکی از این دو نفر را که مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو کن، پیامبر نیز از قتل او صرف نظر کرد، وقتی علّت عفو را به فرد مزبور اعلام کردند و دانست که به خاطر داشتن این دو صفت نیکو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره اش فرمود:
او از کسانی است که خوشخویی و سخاوتش او را به سمت بهشت کشانید.[5]
حدود حسن خلق
از جمع بندی آیات و روایات و سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ به دست می آید. که حسن خلق از نظر آیین مقدّس اسلام «ارزش ذاتی» دارد، چه در برخورد با مؤمن باشد و چه در برخورد با کافر، اکنون برای روشن شدن حدود حسن خلق، موضوع را از چند جهت بررسی می کنیم:
الف ـ حسن خلق مؤمنان با یکدیگر
بدیهی است که خوشرفتاری مؤمنان با یکدیگر، یکی از ارزش های والای اخلاقی به حساب می آید. قرآن کریم، یاران رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به این صفت ستوده، می فرماید:
«
مُحَمَّدٌ رَسوُلُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...»[6]
محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و در میان خود مهربانند.
براساس این آیه، مسلمانان باید نسبت به عموم امّت، مهربان و دلسوز باشند، با آنان خوشرفتاری نمایند، به کمکشان بشتابند، در غم و شادی مردم سهیم باشند و با چهره ای متبسم، مؤدّب و خوشرویی با آنان رو به رو شوند و از این راه سبب ترویج حسن خلق و پیوند با مردم شوند.
ب ـ با مجرمان و منحرفان
جرم و انحراف با روح شریعت، سر ناسازگاری دارد و از هر کس که سر بزند زیانبار است و خردمندان موظند از آن جلوگیری کنند و عقل و شرع می گوید؛ خندیدن به روی مجرم، کاری نابخردانه است. بنابراین مسلمانان ـ گرچه از خصلت زیبای حسن خلق برخوردارند ـ ولی مجرمان و منحرفان، شایسته چنین موهبتی نیستند و نباید لبخند را تأیید اعمال ناشایست خود بدانند. بلکه در این گونه موارد وظیفه اسلامی، عمل به نخستین مرحله نهی از منکر است که رویگردانی و نشان دادن حالت تنفّر و انزجار از عمل خلاف است و اگر خلافکار با ترشرویی و گرفتگی چهره ما دست از خلاف نکشد، نوبت به امر و نهی زبانی می رسد که البته در این مقام باید مستدّل، محکم، منطقی و در عین حال با خوش خلقی و ادب، خلافکار را نصیحت و موعظه کنیم چنان که قرآن مجید می فرماید:
«
اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ و جادِلْهُم بالَّتی هیَ اَحْسَنُ...»[7]
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها با نیکوترین وجه، مناظره نما.
در چنین مواردی باید به ذکر آیه یا روایت یا طرح قانون و مقررات یا بیان صلاح و مصلحت فرد و مملکت، همین طور بازگو کردن آثار ناهنجار گناه و خلاف و پیامدهای زیانبار آن، خلافکار را به اشتباهی که مرتکب شده واقف کرد تا آن را ترک گوید و باید دانست که حلاوت گفتار، خوشرویی، استدلال قوی و منطق در سخن و اخلاص و دلسوزی بیش از هر چیز دیگر برطرف مقابل تأثیر می گذارد و سبب اصلاح می شود.
ج ـ خوش خلقی و پرهیز از چاپلوسی
متأسفانه بعضی به دلیل عدم شناخت و آگاهی لازم، حسن خلق و رفتار نیکو را با تملّق و چاپلوسی اشتباه می گیرند و به نا حقّ به مدح و ستایش صاحبان زور و زر می پردازند و در برابر آنان کرنش و کوچکی می کنند و شخصیت و ارزش والای انسانی خود را لگدکوب می سازند و با کمال وقاحت نام این رفتار ناشایست را حسن خلق و رفق و مدارا با مردم می گذارند، نشانه چنین کسانی آن است که وقتی به افراد عادی و تهیدست می رسند، گشاده رویی و نرمخویی را فراموش می کنند و حتّی چهره ای عبوس و خشن به خود می گیرند. این صفت ناپسند نه تنها یک ارزش نیست، بلکه گناهی بزرگ است که موجب خشم خداوند می شود. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در این باره می فرماید:
«
اِذا مُدِحَ الْفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرشُ وَ‌ غَضِبَ الرَّبُّ»[8]
هرگاه شخص فاجری ستایش شود، عرش الهی می لرزد و خداوند خشمگین می شود.
پس ضروری است که در برخوردهای اجتماعی خود، رفتار پسندیده را با چاپلوسی اشتباه نگیریم و افراد متخلّفی را که گاه درصددند با چرب زبانی و چاپلوسی، حق و باطل را بر ما مشتبه کنند، طرد کرده و خود را از نیرنگ آنان ایمن سازیم.
د ـ خوش خلقی و مزاح
یکی دیگر از موضوعات مرتبط با حسن خلق، بحث مزاح است. باید دانست که مزاح و شوخی در حدّی که موجب زدودن غم و اندوه و شاد کردن مؤمن باشد و به گناه و افراط و جسارت و سخنان زشت و دور از ادب کشیده نشود، عملی پسندیده است. آنچه در این باره از پیشوایان دین به ما رسیده، در همین محدوده است. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«
اِنّی لَاَمْزَحُ وَ لا اَقوُلُ اِلّا حَقّاً»[9]
من شوخی می کنم، ولی جز سخن حق نمی گویم.
شخصی به نام یونس شیبانی می گوید: حضرت صادق ـ علیه السلام ـ از من پرسید: مزاح شما با یکدیگر چگونه است؟ عرض کردم بسیار اندک! حضرت فرمود: «این گونه نباشید، چراکه مزاح کردن از حسن خلق است و تو می توانی به وسیله آن برادر دینی ات را شادمان کنی. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز با افراد شوخی می کرد و منظورش شادکردن آنان بود[10]
هـ ـ حسن خلق آری، بی تفاوتی نه!
از نظر اسلام، حسن خلق هرگز به این معنا نیست که اگر با منکری رو به رو شدیم، در برابر آن سکوت کرده، لبخند بزنیم، یا در برابر اعمال زشت دیگران واکنش منفی نشان ندهیم. زیرا برخورد منفی و توأم با تندی و خشونت، زمانی مذموم و ناپسند است که پای بی اعتنایی به دین و ارزش های والای آن در میان نباشد وگرنه رنجیدن نزدیک ترین افراد به انسان نیز اگر به دلیل حفظ ارزش ها و پایبندی به آن باشد، نه تنها زشت نیست، بلکه در ردیف مهم ترین وظایف شرعی و از مراتب نهی از منکر است.

به فرموده امام علی ـ علیه السلام ـ :
«
اَمَرنا رَسوُلُ اللهِ ـ صلی الله علیه و آله ـ اَنْ نَلْقی اَهْلَ الُمَعاصی بِوُجوُهٍ مُکْفَهِرَّةٍ»[1]
پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به ما دستور داده است که با معصیت کاران با چهره های عبوس روبه رو شویم.
آثار و فواید حسن خلق
حسن خلق دارای آثار و فواید فراوانی است. با بهره گیری از فرموده های پیشوایان بزرگوار اسلام به شمّه ای از آنها اشاره می کنیم:
الف ـ آثار دنیوی
1 .
پیوندهای دوستی را محکم و پایدار می کند. پیامبرگرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«
حُسْنُ الْخُلْقِ یُثَبِّتُ الْمَوَدَّة»[2]
خوشرویی دوستی را پایدار می کند.
2 .
موجب آبادی سرزمین ها و طول عمر می گردد. امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«
اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ یَعْمُرانِ الدَّیارَ‌ وَ یَزیدانِ‌فِی الْاَعْمارِ»[3]
بدرستی که نیکوکاری و خوش خلقی، سرزمین ها را آباد می کند و بر عمرها می افزاید.
3 .
روزی را زیاد می کند. به بیان علی ـ علیه السلام ـ :
«
فی سِعَةِ الْاَخلاقِ کُنُوزُ الْاَرزاقِ»[4]
گنجینه های روزی در نرمخویی و گشاده رویی است.
4 .
موقعیت اجتماعی انسان را بهبود می بخشد. همان حضرت می فرماید:
«
کَمْ مِنْ وَضیعٍ رَفَعَهُ حُسْنُ خُلْقِهِ»[5]
چه بسیار فرد بی مقداری که خوشرویی اش او را برتری بخشیده است.
5 .
مشکلات و ناهمواری های زندگی را هموار می سازد؛ همان امام فرمود:
«
مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ سَهُلَتْ لَهُ طُرُقُهُ»[6]
هرکس خلقش نیکو شد، راه های زندگی برایش هموار می گردد.
ب ـ آثار اخروی
1 .
موجب نیل به درجات عالی می شود؛ پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«
اِنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرجاتِ الاخِرَةِ وَ اَشْرَفَ‌ الْمَنازِلِ وَ اِنَّهُ ضَعیفُ الْعِبادَةِ»[7]
به درستی که بنده، در سایه خوش خلقی خود به درجات بزرگ و مقامات والایی در آخرت می رسد، با آنکه عبادتش ضعیف است.
2 .
حساب را آسان می کند؛ امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«
حَسَّنْ خُلْقَکَ یُخَفِّفِ اللهُ حِسابَکَ»[8]
اخلاقت را نیکو کن تا خداوند حسابت را آسان کند.
3 .
آمرزش گناهان؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«
اِنَّ الْخُلْقَ الْحَسَنَ یُمیثُ الْخَطیئَةَ کَما تُمیثُ الشَّمْسُ الْجَلیدَ»[9]
بدرستی که اخلاق نیکو لغزش ها را ذوب می کند همان گونه که آفتاب یخ را.
4 .
ورود به بهشت؛ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«
اَکْثَرُ ما تَلْجُ بِهِ اُمَّتیَ الْجَنَّةَ تُقْوی اللهِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ»[10]
بیشترین امتیازی که امت من به سبب داشتن آن به بهشت می رود، تقوای الهی و خوش خلقی است.

 

[1] . جامع السعادات، ج 1، ص 342 ـ 343.
[2] .
بحارالانوار، ج 71، ص 389.
[3] .
قلم (68)، آیه 4.
[4] .
آل عمران (3)، آیه 159.
[5] .
بحارالانوار، ج 71، ص 390.
[6] .
فتح (48)، آیه 29.
[7] .
نحل (16)، آیه 125.
[8] .
بحارالانوار، ج 77، ص 152.
[9] .
بحارالانوار، ج 16، ص 298.
[10] .
اصول کافی، ج 2، ص 663.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیامبر و اخلاق

تحقیق در مورد پیامبر و خلافت

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد پیامبر و خلافت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پیامبر و خلافت


تحقیق در مورد پیامبر و خلافت

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:38

فهرست مطالب

 

 

تاریخچه

نظریه‌ی شیعیان

ایرادات شیعه به شورای اهل سنت

ایرادات انتخاب خلیفه اول از دیدگاه شیعه

نظریه‌ی اهل سنت

ایرادات انتخاب خلیفه دوم از دیدگاه شیعه

ایرادات انتخاب خلیفه سوم از دیدگاه شیعه

 

خلافت اسلامی نوعی حکومت است که در آن ملاک حقوق انسان‌ها باورهای اسلامی است و حاکمیت از آن کسانی است که نسبت به حقوق اسلامی آگاهی دارند. در خلافت اسلامی حکومت باید بر اساس شورا انجام گیرد اما حرف آخر را خلیفه میزند. به این فرم حکومت اشرافیت (آریستوکراسی) نیز گفته می‌شود. این نوع حکومت با نوع دیگر حکومت اسلامی یعنی حکومت ولایت فقیه متفاوت است.

 

تاریخچه

خلافت اسلامی به شکل مطرح در امروز بعد از زندگی پیامبر اسلام ابداع شد. در مورد جانشینی پیامبر قبل از فوت ایشان بین شیعه و سنی اختلاف است. اهل تسنن معتقند پیامبر در مورد جانشینی خود تصمیمی نگرفته است، اما شیعیان معتقند پیامبر علی بن ابی طالب را به عنوان جانشین انتخاب کرده است.

خلافت به معنای جانشینی و در واقع جانشینی پیامبر اسلام پس از مرگ او است. در این مقوله دو نظریه ی عمده وجود دارد.

نظریه‌ی اهل سنت

که معتقدند محمد جانشینی را برای خود معین نکرد و مسلمانان بدین لحاظ از طریق شورا خلیفه‌ای را انتخاب کردند.

نظریه‌ی شیعیان

شیعیان معتقدند محمد در مواردی متعدد که مصداق بارز آن گفتار او در روز غدیر خم است، علی را بعنوان مولای مسلمانان و جانشین و خلیفه ی بعد از خود معرفی کرد.

شیعیان جدای از شیوه ی نقلی، یعنی نقل احادیثی از پیامبر دال بر جانشینی علی ، که این احادیث در کتب معتبر اهل سنت نیز قابل مشاهده هستند و موضوع صرفا بر سر تعابیر و تفاسیری است که از کلام رسول خدا شده، به شیوه‌های عقلی نیز بر خلافت علی استدلال می نمایند. از جمله اینکه آیا ممکن است محمد در مورد احکام جزیی به تفصیل سخن گفته باشد و تکلیف مسلمانان را معلوم کرده باشد، اما در مورد جانشینی پس از خود چیزی نگفته باشد.

ایرادات شیعه به شورای اهل سنت

بنا بر دیدگاه شیعیان شورایی که اهل سنت آن را مطرح می نمایند در واقع عملی نشد.

ایرادات انتخاب خلیفه اول از دیدگاه شیعه

در شورایی که ابوبکر را بعنوان خلیفه ی اول انتخاب کرد حداکثر هفت نفر حضور داشتند و این اشخاص پیشتر به نمایندگی جامعه ی مسلمانان منصوب نشده بودند. یکی از این اشخاص ابوبکر بود که به خودش رأی داد، دیگری عمر بود که به ابوبکر رأی داد و ابوبکر نیز به هنگام مرگ او را بعنوان خلیفه‌ی دوم معرفی کرد. سومی ابو عبیده بود که شغلش قبرکنی بود و از عقلای قوم محسوب نمی شد. به اعتقاد شیعیان اگر قرار به برگزاری شورایی هم بود باید در وهله ی اول از علی دعوت به شرکت در جلسه را می کرد، و نیز در این شورا شخصیتهایی نظیر ابن عباس مفسر بزرگ قرآن، سلمان، اباذر، مقداد، عمار، کمیل، مالک اشتر نخعی، محمد حنفیه و بسیاری شخصیتهای دیگر حضور می یافتند و این اشخاص نیز یا باید از قاطبه ی مسلمانان نمایندگی کسب می کردند و یا اینکه خلیفه بر اساس یک انتخابات آزاد که همه ی مسلمانان حق شرکت در آن را می داشتند برگزار می شد.البته شیعیان اعتقاد دارند که مطابق قرآن (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس) یعنی: «ای رسول ابلاغ کن آنچه را که از جانب پروردگارت به تو نازل شده و اگر این کار را به انجام نرسانی رسالت او را ابلاغ ننموده ای، خداوند ترا از مردم محفوظ خواهد داشت) محمد از جانب خدا موظف به انتصاب علی به عنوان جانشین و وصی پس از خود بود و تعیین علی بعنوان جانشین محمد مانند تعیین هارون به جانشینی موسی بود، با این تفاوت که هارون علاوه بر جانشینی خود پیامبر هم بود اما علی خلیفه و امام بود و پیامبر نبود. اما در مقام بررسی تاریخ شیعه با قاطعیت اعلام می دارد که اصولا شورایی نیز در برابر نص محمد برگزار نشد و به آنچه که روی نمی توان نام شورا نهاد.

ایرادات انتخاب خلیفه دوم از دیدگاه شیعه

در تعیین عمر بعنوان خلیفه ی دوم نیز اصولا شورایی برگزار نشد و ابوبکر وی را بعنوان جانشین خود و خلیفه ی دوم معرفی کرد. در اینجا شیعیان این سوال را مطرح می کنند، که چگونه است که وقتی پیامبر علی را منصوب می نماید، اهل سنت زیر بار نمی روند و از شورا دم می زنند، اما هنگامی که ابوبکر خلیفه ی دوم را تعیین می کنند همگی‌شان می پذیرند؟

ایرادات انتخاب خلیفه سوم از دیدگاه شیعه

در خصوص خلافت خلیفه ی سوم یعنی عثمان نیز شورایی از جانب مسلمانان و یا قاطبه ی منتخب مسلمانان برگزار نشد و عمر خود چند نفر را مشخص کرد تا خلیفه ای را برگزینند. این هیأت ابتدا علی را برگزید اما با او شرط کرد که بر اساس قرآن و روش شیخین (ابوبکر و عمر) رفتار نماید، اما علی نپذیرفت و گفت بر اساس قرآن و اجتهاد خود عمل می کنم، بنابراین گروه مذکور عثمان را برگزید و این شرط را با او در میان گذاشت و او شرط را پذیرفت. بنابراین خلیفه ی سوم نیز با شور و مشورت مسلمانان انتخاب نشد بلکه گروهی که از سوی خلیفه ی دوم مأموریت یافته بودند به شکلی که گفته شد او را منتصب ساختند.

نحوه انتخاب خلیفه چهارم از دیدگاه شیعه

در دیدگاه شیعه پس از کشته شدن عثمان مردم به علی اقبال کردند و مصرانه از او خواستند که خلافت را بپذیرد، او در مقابل اصرار مردم با این شرط که موضوع به شکل پنهانی نباشد و انتخاباتی در مسجد انجام شود و کلیه ی مسلمانان در آن شرکت نمایند، این پیشنهاد را پذیرفت. به عبارت دیگر بر اساس اعتقاد شیعیان علی هم منتصب از جانب خدا و محمد است و هم به با رأی مردم بر سر کار آمده است، بنابراین شورای واقعی هم صرفا در مورد او مصداق یافته است و هیچیک از خلفای پیشین با رای مردم و انجام شورا به معنای حقیقی زمام امور را به دست نگرفته اند.

امامت ونص

شیعه معتقد است که قدرت امام معصوم علیه السلام منبعث از خداست، امام را امت انتخاب نمى‏کند، بلکه امامت او مثل نبوت پیامبران، به نص الهى است.

وصیت و نص رسول خدا

على علیه السلام خلافت را حق مسلم و قطعى خود مى‏دانست و در نهج البلاغه بر مدعاى خود از طرق گوناگون استدلال کرده است.

آن حضرت در موارد زیادى از حق خویش سخن گفته است که جز با مساله‏ى تنصیص و مشخص شدن حق خلافت‏براى او به وسیله پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم قابل توجیه نیست. در نهج البلاغه صریحا درباره‏ى اهل بیت مى‏فرماید:

«...ولهم خصائص حق الولایة وفیهم الوصیة والوراثة، الان اذ رجع الحق الى اهله ونقل الى منتقله!» . (1) یعنى ویژگى‏هاى ولایت و حکومت از آن آنهاست و وصیت پیامبر و وراثت او در میان آنان، هم اکنون حق به اهلش برگشته و دوباره به جایى که از آنجا منتقل شده بود، باز گردیده است.

و همچنین در سرتاسر نهج البلاغه، گلایه امام از مردم براى این است که چرا او را از حق مسلم و قطعى‏اش محروم کردند بدیهى است که تنها با نص و تعیین قبلى از طریق رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم است که مى‏توان از حق مسلم و قطعى دم زد; زیرا اگر انتخاب امام، حق امت‏بود معنى نداشت على علیه السلام تنها به خاطر شایستگى‏اش به امامت، قبل از انتخاب مردم حکومت را حق مسلم خود بداند و با کسى که على‏الظاهر مدعى خلافت از طریق مردم بود، به مبارزه برخیزد; زیرا صلاحیت و شایستگى حق بالقوه، ایجاد مى‏کند نه حق بالفعل و در صورت حق بالقوه، سخن از ربوده شدن حق مسلم و قطعى صحیح نیست. اکنون به ذکر مواردى مى‏پردازیم که امام على علیه السلام خلافت را حق مسلم خود مى‏داند:

  1. على علیه السلام براى اثبات حقانیت‏خود نوعا به ادله و نصوصى که درباره او وارد شده است، استناد مى‏کند:

ابوالطفیل لیثى یکى از اصحاب پیامبر مى‏گوید: روزى على علیه السلام مردم را در میدان وسیعى جمع کرد ، سپس به آنها فرمود: شما را به خدا سوگند مى‏دهم، هر کس از شما روز غدیر خم و هر چه از رسول خدا شنیده، بگوید. سى نفر از مردم بلند شدند و شهادت دادند. ابونعیم مى‏گوید:

 گروه کثیرى از مردم برخاستند وبه این جمله شهادت دادند که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم هنگامى که دست على علیه السلام را گرفته بود، به مردم مى‏فرمود: «اتعلمون انى اولى بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا:

 نعم یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: آیا شما مى‏دانید که من نسبت‏به مؤمنان از خود آنها اولى‏تر هستم، مردم گفتند: آرى پیامبر خدا فرمود: «من کنت مولاه، فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه‏» : هر کس من مولاى او هستم على علیه السلام هم مولاى او است‏بار خدایا دوست‏بدار، دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را.

ابوالطفیل مى‏گوید: من این اجتماع را ترک گفتم ولى شبهه‏اى در دلم ایجاد شد. در راه با زید بن ارقم ملاقات کردم و جریان را براى او بازگو کردم و سپس پرسیدم: چرا انکار مى‏کنى؟ من نیز همین مطلب را از رسول خدا شنیدم. (2) 2. هنگامى که امام از طغیان عایشه و طلحه و زبیر آگاه شد و تصمیم به سرکوبى آنها گرفت ضمن هشدار به رهبران مذهبى فرمود:

«...فوالله ما زلت مدفوعا عن حقى مستاثرا على‏منذ قبض الله نبیه صلى الله علیه و آله و سلم حتى یوم الناس هذا» . (3) «به خدا سوگند از روزى که خدا جان پیامبرش را گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است‏» .

  1. امیرمؤمنان على علیه السلام مى‏گوید: روز شورا شخصى در حضور جمعى به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت‏حریصى، من در پاسخ گفتم:

«بل انتم والله احرص وابعد وانا اخص واقرب وانما طلبت‏حقا لى وانتم تحولون بینى و بینه و تضربون وجهى دونه فلما قرعته بالحجة فى الملاء الحاضرین هب کانه بهت لا یدرى ما یجیبنى‏» . (4)

  «به خدا سوگند بلکه شما با این‏که ازپیامبر دورترید از من حریصترید. من حق خود را طلب کردم شما مى‏خواهید میان من و حق خاص من مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آن‏که حق خویش را مى‏خواهد حریصتر است‏یا آن‏که به حق دیگران چشم دوخته است؟ همین که در جمع حاضران اقامه دلیل نمودم به خود آمد و نمى‏دانست در پاسخ من چه بگوید» .

ابن ابى الحدید مى‏گوید: اعتراض کننده سعد وقاص و آن هم بعد از قتل عمر در روز شورا بود و سپس مى‏گوید: ولى امامیه معتقدند که اعتراض کننده ابوعبیده جراح و آن هم در روز سقیفه بود» . (5)

  1. در دنباله همان جمله‏ها آمده است:

«اللهم انى استعدیک على قریش ومن اعانهم، فانهم قطعوا رحمى وصغروا عظیم منزلتى واجتمعوا على منازعتى امرا هولى، ثم قالوا: الا ان فی الحق ان تاخذه وفى الحق ان تترکه‏» .

«بار خدایا! من در برابر قریش و کسانى که به کمک آنان برخاسته‏اند از تو استعانت مى‏جویم و شکایت را پیش تو مى‏آورم آنها پیوند خویشاوندى مرا قطع کرده‏اند و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند و در غصب حق، و مبارزه‏ى با من هماهنگ شدند (به این هم اکتفا نکردند) بلکه گفتند:

«بعضى از حقوق را باید گرفت و پاره‏اى را باید رها کرد» (و این از حقوقى است که باید رها سازى) .

ابن ابى الحدید مى‏گوید: این گونه جملات از امام به طور تواتر نقل شده از جمله فرموده است:

  1. ما زلت مظلوما منذ قبض الله رسوله....
  2. و نیز فرموده: «اللهم اخز قریشا فانها منعتنى حقى وغصبتنى امرى‏» .

پروردگارا! قریش را رسوا ساز که مرا از حقم ممنوع ساختند وخلافتم را غصب نمودند.

  1. و هنگامى که شنید کسى داد مى‏زد «انا مظلوم‏» من ستمدیده‏ام به او فرمود: «هلم فلنصرخ معا فانى ما زلت مظلوما» بیا با هم فریاد بزنیم که من همواره مظلوم بوده‏ام!

امام با این کار، هم ناراحتى او را تسکین داد و هم مظلومیت‏خویش را اعلام فرمود.

  1. و فرمود: «وانه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى‏» ابوبکر خوب مى‏دانست وجود من نسبت‏به خلافت همچون محور وسط سنگ آسیاست.

و نیز از آن حضرت رسیده است:

 «ما زلت مستاثرا على، مدفوعا عما استحقه واستوجبه‏» : من همیشه تحت فشار حکومت استبداد بوده‏ام و از آنچه حقم بود و سزاوار آن بودم ممنوع گشتم. (6) ابن ابى الحدید پس از نقل کلمات فوق، به دست و پا افتاده و مى‏گوید:

«معتزلى‏ها این سخنان را دلیل بر افضلیت و سزاوارتر بودن امام به خلافت مى‏گیرند نه این‏که نص صریحى بر خلافت‏بوده و امام با این کلمات اشاره به آن فرموده باشد.

اما امامیه و زیدیه به آنها استدلال مى‏کنند و به گمان قوى همین معنى از الفاظ مراد باشد ولى اگر این حرف را بپذیریم باید عده‏اى از مهاجر و انصار را تکفیر و تفسیق کنیم، لذا باید گفت این جملات جزو متشابهات است که باید ظاهر آنها را نادیده گرفت وآنها را به معنایى حمل نمود که لطمه‏اى به صحابه نزند! !

اما واقعیت این است که چون ابن ابى الحدید سنى مذهب مى‏باشد لذا مجبور است چنین توجیهى نامربوط براى سخنان امام بکند در صورتى که جملات بالا صراحت دارد در این‏که امام صریحا به مسئله خلافت پرداخته و آن را حق‏مسلم خویش مى‏داند که غصب شده است.

چه لزومى دارد ما سخنان امام را از معنى حقیقى‏اش منصرف کنیم با توجه به این که ابن ابى الحدید نیز گفته گمان قوى همان معنى ظاهرى الفاظ است‏به علاوه این جملات هیچ‏گونه ابهامى ندارد تا آنها را از متشابهات بدانیم!

وانگهى صحابه که معصوم از خطا و اشتباه نبودند تا با تکیه بر عصمت آنها مجبور باشیم آنان را بى‏گناه قلمداد کنیم. (7) استاد شهید مطهرى، بعد از نقل مطالب فوق از ابن ابى الحدید مى‏گوید:

ابن ابى الحدید خود طرفدار افضلیت و اصلحیت على علیه السلام است جمله‏هاى نهج البلاغه تا آنجا که مفهوم احقیت مولى را مى‏رساند از نظر ابن ابى الحدید نیازى به توجیه ندارد ولى جمله‏هاى بالا از آن جهت از نظر او نیاز به توجیه دارد که تصریح شده است که خلافت‏حق خاص على علیه السلام بوده است و این جز با منصوصیت و این‏که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از جانب خدا تکلیف را تعیین و حق را مشخص کرده باشد، متصور نیست. (8) 5. مردى از بنى اسد از اصحاب على علیه السلام از آن حضرت پرسید:

«کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و انتم احق به‏» ، چه طور شد که قوم شما، شما را از این مقامى که سزاوارتر بودید برکنار نمودند؟ امام در پاسخ فرمود:

 «اما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا و الاشددن برسول الله نوطا فانها کانت آثرة شحت علیها نفوس قوم و نحت عنهانفوس آخرین‏» . (9) رهبرى امت از آن ما بود و پیوند ما با پیامبر از دیگران استوارتر بود اما گروهى بر آن مقام بخل ورزیدند وگروهى دیگر (خود ما) با سخاوت از آن صرف‏نظر کردند و داور میان ما و آنها خداوند است و بازگشت همه به سوى اوست...» .

ابن ابى الحدید مى‏گوید از استادم: ابوجعفر یحیى بن محمد علوى نقیب بصره که مردى منصف بود و عقل وافرى داشت، پرسیدم منظور سؤال کننده از افرادى که امام علیه السلام را از حقش بر کنار ساختند، کیانند؟ آیا منظور روز «سقیفه‏» است‏یا روز «شورا» ؟ گفت: «سقیفه‏» گفتم: من به خود اجازه نمى‏دهم بگویم اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مخالفت پیامبر را نمودند و نص خلافت را کنار گذاشتند، در پاسخم گفت: من هم به خود اجازه نمى‏دهم به پیامبر این نسبت را بدهم که در امر خلافت و امامت پس از خود اهمال و سستى ورزیده و مردم را بى‏سرپرست گذارده باشد، او که براى مسافرتى در بیرون مدینه، کسى را به جاى خود برمى‏گزید، چگونه براى پس از مرگش کسى را به خلافت تعیین نکرد؟ ! (10) 6.

 عبدالله بن جناده مى‏گوید: من در نخستین روزهاى زمامدارى على علیه السلام از مکه وارد مدینه شدم، دیدم همه مردم در مسجد پیامبر در انتظار ورود امام هستند، ناگهان امام از خانه بیرون آمد و سخنان خود را پس از حمد و ثناى خداوند، چنین آغاز کرد: لما قبض الله نبیه ، قلنا نحن اهله و ورثته و عترته و اولیائه دون الناس...و ایم الله لولا مخالفة الفرقة بین المسلمین و ان لا یعود الکفر و یبور الدین لکنا على غیر ما کنا لهم علیه‏» . (11)

اى مردم! روزى که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم از میان ما رخت‏بربست، گفتیم که ما وارث و ولى و عترت او هستیم دیگر کسى با ما درباره حکومتى که او پى‏ریزى کرده است نزاع نکند و به آن چشم طمع ندوزد اما بر خلاف انتظار گروهى از قریش به حق ما دست دراز کردند و فرمانروایى را از ما سلب نمودند و از آن خود ساختند، به خدا سوگند اگر ترس از پیدا شدن شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و این که بار دیگر کفر و بت‏پرستى به نقاط اسلامى بازگردد و اسلام محو و نابود شود وضع ما غیر از این بود که مشاهده مى‏کنند.

  1. در خطبه شقشقیه صریحا مى‏فرماید: «... ارى تراثى نهبا» . (12) جمله‏ى «با چشم خود مى‏دیدم، میراثم را به غارت مى‏برند» ، اشاره به این است که میراث الهى مرا به غارت مى‏برند، قرآن نیز خلافت را «ارث الهى‏» خوانده است:

«وورث سلیمان داود...» (13) و همچنین در جاى دیگر مى‏خوانیم که یعقوب از خداوند فرزندى خواسته و چنین دعا مى‏کند: «یرثنى و یرث من آل یعقوب...» (14) روشن است که وراثت‏سلیمان از داود و یحیى از زکریا و آل یعقوب ظاهرا چیزى جز خلافت الهى نبوده است. (15) 8. انتقاد امام از امت مسلمان بعد از تعیین ابوبکر به خلافت، که چرا بر خلاف دستور الهى عمل کردند: «ایتها الامة المتحیرة بعد نبیها لو کنتم قدمتم من قدم الله و اخرتم من اخر الله جعلتم الولایة و الوراثة حیث جعلها الله ما عال ولی الله سهم من فرائض الله و لا اختلف اثنان فى حکم الله...» . (16)

  اى امت‏سرگردان بعد ازپیامبر خود! اگر شما آن کسى را که خدا مقدم داشته است مقدم مى‏داشتید و حکومت و ولایت را آن طورى که خدا مقرر فرموده، رعایت مى‏کردید، یک دوست‏خدا در مانده نمى‏گردید و در امر خداوند در هیچ چیز، امت دچار نزاع نمى‏گشت، آگاه باشید علم کتاب خداوند نزد ماست، پس بچشید کیفر کار خود را که درباره‏ى آن تقصیر کردید و در آنچه دستهایتان از پیش آماده کرده است‏» .

پس اگر حکومت و خلافت‏حق خاص على علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره براى چه بود؟

نوعى جدل منطقى

اگر حکومت و خلافت‏حق خاص على علیه السلام بود، پس چرا آن حضرت در بعضى جاها به آرا و بیعت مردم و شورا استدلال کرده است؟ چنان که در نامه‏اى به معاویه مى‏نویسد:

«انه بایعنى القوم الذین بایعوا ابا بکر و عمر و عثمان على ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یردوانما الشورى للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا على رجل و سموه اماما کان ذلک لله رضى فان خرج على امرهم خارج بطعن او بدعة ردوه الى ما خرج منه فان ابى قاتلوه على اتباعه غیر سبیل المؤمنین و ولاه الله ما تولى...» . (17)

همان کسانى که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط و کیفیت‏با من بیعت نمودند. بنابراین، نه آن‏که، حاضر بود (هم اکنون) اختیار فسخ دارد و نه آن‏که، غایب بود اجازه رد کردن. شورا فقط از آن مهاجران و انصار است اگر آنها متفقا کسى را امام نامیدند خداوند راضى و خشنود است. اگر کسى از فرمان آنها با طعن و بدعت‏خارج گردد او را به جاى خود مى‏نشانند و اگر طغیان کند با او پیکار مى‏کنند; چرا که از غیر طریق مؤمنان بیعت کرده و خدا او را در بیراهه رها مى‏سازد.

عده‏اى از علماى اهل سنت از جمله ابن ابى الحدید (18) براى عدم نص به خلافت على علیه السلام و این که امامت‏به اختیار امت هم منعقد مى‏شود، به این فقرات از نامه‏ى آن حضرت تمسک جسته‏اند.

 ابن ابى الحدید پس از نقل جریان سقیفه در شرح سخن امام (19) مى‏گوید: اگر نص صریحى به وصیت پیغمبر نسبت‏به امام علیه السلام بود امام باید با آن استدلال مى‏کرد و وصیت پیامبر را یاد آور مى‏شد و به دلیل وصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مقام خلافت را از آن خود مى‏دانست، در حالى که امام علیه السلام نه خود و نه یاران و شیعیانش به نص استدلال نکردند بلکه از طریق فضایل و مناقب امام به استدلال پرداختند.

بعضیها پا را از این فراتر نهاده این نامه امام را دلیل بر صحت و درستى خلافت‏خلفا گرفته‏اند; ولى همان‏گونه که مى‏دانیم این استدلال از دو جهت نادرست است:

نخست: این که در خطبه‏ها و سخنان امام فراوان آمده که حکومت آنها بر خلاف حق بوده است و خلافت و جانشینى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، مخصوص آن حضرت مى‏باشد و پیامبر شخصا او را تعیین فرموده است و این مطلب در جاى خود به تفصیل بیان شده است.

دیگر این‏که: این نامه را به معاویه نوشته شده و امام علیه السلام مى‏خواهد او را از طریق حرفهاى خودش محکوم نماید چرا که معاویه خود را منصوب از ناحیه «عمر و عثمان‏» مى‏دانست و استدلال مى‏کرد خلافت آنها صحیح است، زیرا مهاجران و انصار با آنان بیعت کرده‏اند; امام علیه السلام از همین نکته در این نامه استفاده کرده و یادآورى فرموده که طبق اظهارات خودت، مى‏بایست از فرمان من نیز تبعیت کنى، چرا که همان مهاجران و انصار با من نیز بیعت کرده‏اند و لذا جایى براى بهانه و عذر باقى نمى‏ماند و این صرف نظر از این معنى است که امام از ناحیه پیامبر و خدا منصوب به خلافت‏شده است.

غرض با توجه به نصوص فراوانى که درباره‏ى وصایت ائمه‏ى اطهار علیهم السلام از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم وارد شده و با وجود استدلال و احتجاج زیاد که در منابع روایى و تاریخى آمده است، مى‏توان استنباط کرد، استدلال به آرا و بیعت مردم از طرف على علیه السلام و امامان دیگر نوعى جدل منطقى و ناظر بر این است که دیگران مشروعیت‏حکومت‏خود را ناشى از راى مردم مى‏دانستند. على علیه السلام و ائمه دیگر با منطق خود آنان استدلال کرده‏اند.

به این معنى منظورشان این بود، از هر چیز دیگر از قبیل، وصایت، لیاقت، افضلیت و اصلحیت گذشته، اگر همان استناد به آراى مردم را که مورد استناد دیگران است، ملاک باشد ما هم با آرا و بیعت مردم انتخاب شده‏ایم. به این معنى امام با این بیان مى‏خواسته پشتوانه‏ى مردم و مقبولیت اجتماعى خویش را به معاویه اعلام نماید.

وصایت و شورا دو اصل اسلامى

در اینجا حساس‏ترین مسایل مذهبى و تاریخى اسلام و اساسى‏ترین اختلاف تشیع و تسنن مطرح مى‏شود و از آن دو: یکى اصل «وصایت‏» و «نص‏» را ملاک تعیین امام بر امامت مى‏داند و اصل «شورا» و «بیعت‏» را انکار مى‏کند و دیگرى به عکس، منکر «نص‏» و «وصایت‏» است و «شورا» را ملاک تعیین حاکم مى‏داند به این معنى شیعه معتقد است پیامبر در موارد بسیارى على علیه السلام را به عنوان «وصى‏» و خلیفه خویش معین کرده است و نه تنها از جانشین خود بلکه تا دوازده وصى و خلیفه‏اش نام برده و آنان را به امامت منصوب نموده است. (20) اساسا به عقیده شیعه «امامت‏» مانند «نبوت‏» است و عقیده دارند که امام را نیز باید خدا تعیین کند چنان که «نبى‏» را او معین مى‏کند. به این معنى مقام امامت همانند «مقام نبوت‏» است لذا امام را باید با پیامبر اکرم و امامت را با رسالت او تشبیه کرد نه با مقامهاى دیگر، در نظامهاى غیر اسلامى.

بنابراین با این شرایط، تعیین دیگرى به خلافت‏یا رهبرى (اجتماعى سیاسى) جامعه مثل این است که در عصر پیامبر اسلام، او را به عنوان پیامبرى قبول کنیم همچون مسیح، و شخص دیگرى را به حکومت‏به عنوان امپراتور اسلام برگزینیم.

علماى اهل سنت‏به استناد قول عایشه منکر وصیت هستند و در تعیین خلیفه به اصل شورا استناد مى‏کنند چنان که شیخ ازهر شیخ محمود شلتوت، در بحث‏خود درباره‏ى عقاید و قوانین اسلامى، معتقد است که:

 «...انتخاب خلیفه و امام در اسلام با تصویب خدا و به دستور پروردگار نمى‏باشد که او را نیروى الهى مدد کند، تا کارهاى مسلمانان اداره شود و همچنین خلیفه داراى قدرت یزدانى نیست تا مردم به هر نحوى که باشد از او اطاعت نمایند، خلیفه هم مانند سایر افراد مسلمانان است و اعمال و رفتارش باید مبتنى بر اصول دین اسلام و اوامر پروردگار باشد» . (21)

  پس شیعه «بیعت‏» و «شورا» را منکر است و به جاى آن به «وصایت‏» تکیه مى‏کند، بر خلاف سنى‏ها که «وصایت‏» را انکار مى‏کنند و به «شورا» استناد دارند. ولى اگر این دو اصل درست تحلیل شود، خواهیم دید، هیچ کدام از این دو اصل مغایر یکدیگر نیست و هیچ یک مجعول و غیر اسلامى هم نمى‏باشد.

«شورا» یک اصل اسلامى است‏با قطع نظر از عمل خود پیامبر، در قرآن و حدیث‏به آن تصریح شده است و همچنین هیچ مورخى و دانشمند منصفى هم نمى‏تواند منکر «وصایت‏» پیامبر درباره‏ى على علیه السلام باشد، به این معنى امامت على علیه السلام زاده‏ى ملاکهاى سیاسى نظیر: بیعت، وراثت و کاندیداتورى نیست. امام بودن على علیه السلام علاوه بر لیاقت و شایستگى خودش با تنصیص الهى و با وصایت پیامبر است; او امام است‏خواه منتخب مردم باشد یا نباشد و هیچ کس حق ندارد براى گزینش او اعتراض نماید و از اطاعت او سرپیچى کند.

وصایت‏یک اصل ما فوق شورا

در نظام سیاسى اسلام، تعیین امام و خلیفه، به یکى از دو طریق انجام مى‏گیرد:

  1. وصایت .
  2. شورا.

اگر در این دو مفهوم عمیق فکر کنیم، مى‏بینیم این دو ملاک در عرض هم نبوده و بلکه در طول هم مى‏باشد به این معنى در یک مرحله، ملاک تعیین امام «وصایت‏» است و در مرحله دیگر «شورا» است. به اصطلاح «شورا» در جایى اعتبار دارد که «وصایت‏» و «نص‏» در کار نباشد; زیرا «شورا» در اسلام در امرى صحیح است که حکم آن در قرآن وحدیث‏بیان نشده باشد.

قرآن مجید در برخى از آیات یادآور مى‏شود که: «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة...» . (22) «هرگز شایسته نیست که افراد با ایمان در برابر انتخاب و گزینش الهى مقاومت نشان دهند و خود فرد دیگرى را انتخاب کنند» .

پس بر فرض ثبوت «نص‏» و «وصایت‏» در قرآن و حدیث هرگز نوبت‏به «شورا» نمى‏رسد و تعیین امام به امامت منحصرا «نص‏» و «وصایت‏» مى‏باشد. دوران وصایت هم یک دوران محدودى است و لذا امامان اهل بیت‏یا اوصیاى پیامبر بیش از 12 تن نیستند تا هنگامى که جامعه اسلامى به مرحله رشد سیاسى و فکرى و خودآگاهى عمومى برسد و شماره افراد با شماره آرا برابر شود و در این مرحله است که جامعه مى‏تواند قدرت استقلال اجتماعى و سیاسى خود را به دست آورد و خود مستقیما مسئولیت ادامه مسیر نهضت را به دست گیرد و برجسته‏ترین فرد را به عنوان حاکم برگزیند، در این مرحله است که جامعه به آستانه دموکراسى واقعى مى‏رسد.

 پس از پایان دوران «وصایت‏» ، دوران «شورا» یا به اصطلاح امروز دوران دموکراسى آغاز مى‏گردد و در این حال است که انتخاب رهبر و پیشواى امت‏با ضوابطى که در شرع بیان شده است، حق مسلم امت است و این ملاک همیشگى تعیین امام، در نظام سیاسى اسلام است .

دموکراسى دشمن دموکراسى

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در آن محیط منحط و آلوده‏اى که مبعوث شده بود، تمام هدفش این بود که جامعه را بر اساس مکتب حیاتبخش و سازنده خود، بپروراند و نظام از هم گسیخته آن جامعه را تجدید بنا نماید اما در پایان عمر خود مى‏بیند هنوز ریشه‏هاى جاهلى و عناصر انحرافى در اعماق آن نیرومند است و هنوز دستهایى هستند که به سادگى این جامعه را به طرف خود مى‏کشانند و هنوز میکروبهاى خطرناک مزمن در وجدان پنهان مردمش باقى مانده است و عوامل ارتجاعى که در

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیامبر و خلافت

تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی


تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:19

فهرست مطالب ندارد

پیامبر و حاکمیت سیاسی

 مقدمه

پیامبر در چه زمانی به رسالت مبعوث شد؟ اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان او چگونه بود؟

خداوند پیامبر را هنگامی فرستاد که پیامبران حضور نداشتند و امتها در خواب غفلت بودند و رشته های درستی و انسانیت از هم گسسته بود.

پس پیامبر به میان خلق آمد در حالیکه کتابهای پیامبران پیشین را تصدیق کرد و با نوری هدایتگر انسانها شد که همه باید از آن اطاعت نمایند و آن نور قران کریم است.(خطبه 158)

خداوند سبحان، محمد را هنگامی مبعوث فرمود که دنیا به مراحل پایانی رسیده نشانه های آخرت نزدیک و رونق آن به تاریکی گراییده و اهل خود را به پاداشته، جای آن ناهموار آماده نیستی و نابودی، زمانش در شرف پایان و نشانه های نابودی آن آشکار، موجودات در آستانه مرگ، حلقه زندگی آن شکسته و اسباب حیات در هم ریخته، پرچمهای دنیا پوسیده و پرده هایش دریده و عمرها به کوتاهی رسیده بود. دراین هنگام خداوند پیامبررا ابلاغ کننده رسالت، افتخار آفرین امت، چونان باران بهاری برای تشنگان حقیقت آن روزگاران، مایه سربلندی مسلمانان و عزت وشرافت یارانش قرار داد.(خطبه 198)

خدا پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته ها ی دین پاره شده و ستونهای ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته و امورمردم پراکنده بود؛ راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت؛ چراغ هدایت بی نورو کوردلی همگان را فرا گرفته بود.

خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید؛ ایمان بدون یاور مانده و ستونهای آن ویران گردیده و نشانه های آن انکار شده، راههای آن ویران و جاده های آن کهنه و فراموش شده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت می کردند و به راههای او می رفتند و در آبشخور شیطان سیراب می شدند. با دست مردم جاهلیت، نشانه های شیطان آشکار و پرچم او برافراشته گردید. فتنه ها، مردم را لگدمال کرده و با سمهای محکم خود نابودشان کرده و پابرجا ایستاده بود.

اما مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریب خورده، در کنار بهترین خانه و بدترین همسایگان زندگی می کردند. خواب آنها بیداری و سرمه چشم آنها اشک بود؛ در سرزمینی که دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود.(خطبه 2)

خدا پیامبر را پس از یک دورران طولانی که دیگر پیامبران نبودند فرستاد؛زمانی که میان طرفداران مذاهب گوناگون نزاع درگرفته و راه اختلاف می پیمودند. پس او را در پی پیامبران فرستاد و وحی را با فرستادن پیامبر ختم فرمود. پس پیامبر با تمام مخالفانی که به حق پشت کردند و از آن منحرف گشتند به مبارزه پرداخت.(خطبه 133)

شهادت می دهم که حضرت محمد بنده و فرستاده برگزیده و انتخاب شده اوست که در فضل و برتری همتایی ندارد و هرگز فقدان او جبران نگردد؛ شهرهایی به وجود او روشن گشت پس از آنکه گمراهی وحشتناکی همه جا را فرا گرفته بود و جهل و نادانی بر اندیشه ها غالب قساوت و سنگدلی بر دلها مسلط بود و مردم حلال را حرام می شمردند و دانشمندان را تحقیر می کردند و جدای از دین الهی زندگی کرده و در حال کفر و بی دینی جان می سپردند.(خطبه 151)

خدا پیامبر اسلام را هنگامی مبعوث فرمود که از زمان بعثت پیامبران پیشین مدتها گذشته و ملتها به خواب عمیقی فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فرا گرفته و اعمال زشت رواج یافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه می کشید و دنیا بی نور و پر از مکر و فریب گشته بود، برگهای درخت زندگی به زردی گراییده و از میوه آن خبری نبود، آب حیات فرو خشکیده و نشانه های هدایت کهنه و ویران شده بود. پرچمهای هلاکت و گمراهی آشکار و دنیا با قیافه زشتی به مردم می نگریست و با چهره ای عبوس و غم آلود با اهل دنیا روبرو می گشت. میوه درخت دنیا در جاهلیت، فتنه و خوراکش مردار بود. در درونش وحشت و اضطراب و بر بیرون شمشیرهای ستم حکومت داشت.(خطبه 89)

خداوند پیامبر اسلام حضرت محمد را هشدار دهنده جهانیان مبعوث فرمود تا امین و پاسدار وحی الهی باشد. آنگاه که شما ملت عرب، بدترین دین را داشته و در بدترین خانه زندگی می کردید؛ میان غارها، سنگهای خشن و مارهای سمی خطرناک فاقد شنوایی، به سر می بردید، ابهای آلوده می نوشیدید و غذاهای ناگوار می خوردید؛ خون یکدیگر را به ناحق می ریختید و پیوند خویشاوندی را می بریدید؛ بتها میان شما پرستش می شد و مفاسد و گناهان شما را فرا گرفته بود.(خطبه 26)

 

 

سمت‌گیری اجتماعی فعالیت‌های پیامبر

چانچه از دلایل اعتقادی و جامعه شناختی بعثت پیامبر در مکه بگذریم به لحاظ تاریخی این امر مسلم است که پیامبر در مکه متولد و تا هنگام رسالت در آن شهر در کنار عشیره خود ریسته است و بر این اساس ابلاغ رسالت او نیز در مکه و ابتدا بر عشیره خود بوده است.1  لیکن به دلایل نکاتی که ذکر آن آمد و گواه تاریخی تلاش‌های 13 ساله پیامبر (ص) ، مکه (به جز تعدادی از گروندگان) هیچ گونه انعطافی را در پذیرش آئین جدید از خود نشان نداد. شاید بتوان در علت‌یابی این مسئله سابقه غیرتمدنی این جامعه را نیز در دفاع سرسخت از باورهای خود و مقابله جدی با آئینی که با پیوستن به جامعه دیگر به سرعت طبیعت مدنی خود را ظاهر کرد، مؤثر دانست. در روایات تاریخی دعوت اولیخ پیامبر را در مکه سری و مخفیانه اعلام کرده‌اند. 2 به طور مثال واقدی مدت زمان پنهانی پیامبر را سه سال دانسته است. 3 با ملاحظه اولین گروندگان به پیامبر وضعیت اجتماعی و جهت گیری‌های آئین جدید تا حدودی مشخص می‌شود.

 

صف‌بندی‌ اصلی، مقدنیّان بی‌بضاعت و متنفذان ثروتمند

محمد بن سعد از زهری نقل می‌کند که ایمان آورندگان نخستین، عمدتاً از میان طبقات پایین و جوانان بودند.4 این موضوع را هم فهرست ایمان آورندگان و هم روایات دیگر تأیید می‌کنند.5 قریش معتقد بود که تنها مستضعفان و ضعفا از محمد پیروی می‌کنند.6  طبری در تفسیر خود اشاره می‌کند که قریش به حضرت رسول گفتند: همنشینان تو بنده‌ها یا آزاد کرده‌های فلان طایفه هستند ای محمد با تو فقط بی‌چیزان و مسکینان و ضعفای مردم، نشست و برخاست می‌کنند.7 بلاذری نیز می‌نویسد: قریش با دیدن اصحاب پیامبر گفتند: که به این مردان پست نظر افکنید. آیا این‌ها هستند که خداوند از میان همه ما برایشان منت نهاده است.8  بسیاری از گروندگان به پیامبر نیز از قبیله قریش نبودند. تعدادی از آنان برده‌ها و اسیرانی بودند که از مناطق دیگر به مکه آورده شده بودند و برخی نیز از دیگر مناطق به پیامبر پیوسته بودند. به طور مثال عدوه بن زبیر خبّاب بین ارّت را از مستضعفین دانسته و درباره‌ی او می‌گوید: «او را که در مکه شکنجه می‌دادند تا از اسلام برگردد.»9 از عراق و از ناحیه کسکر بوده است. خباب را اُمّ انمار آزاد کرد و اوجزو موالی و آزاد شدگان درآمد.10 صهیب بن سنان در بیزانس به اسارت گرفته شده است واو را یکی از افراد بنی کلب خرید و به مکه برد و عبدالله بن جدعان تیمی از ثروتمندان معروف مکه او را خرید. صهیب با آل جدعان بود.11 تا آن‌که حضرت رسول به رسالت مبعوث شد و او اسلام آورد. بلال بن رباح نیز از اسرای حبشه است. عروه بن زبیر او را نیزاز مستضعفان دانسته و درباره‌ی او می‌گوید: صاحب او جبه بن جمحی او را آزار می‌داد تا او از دینش برگردد و او هیچ سخنی از آن‌چه ایشان به او تلقین می‌کردند به زبان نیاورد. 12

عمار یاسر از قبیله عنس از قبایل عربستان جنوبی بود، عمار که مادرش کنیز ابو حذیفه بود بر طبق رسم جاهلیت می‌بایست خود برده ابو حذیفه باشد. ابوحذیفه او را آزاد کرد و عمار جزو «موالی» بود 13 و به خاطر همین استصغاف پیشین بود که وقتی عمر حکم حکومت کوفه را برای عمار نوشت گفت: این را به خاطر سخن خداوند کرده است که «نُریدُ اَن نُمَنَّ عَلَی اَلّذینَ استُضْعفُوا فی‌الَارضْ» 14 خداوند نیز به پیامبر دستور می‌دهد که از این گروندگان ضعیف حمایت کرده و مراقب آنان باشد «کسانی را که هر بامداد و شبانگاه پروردگار خویش را می‌خوانند و خواستار خشنودی او هستند، طرد مکن . نه چیزی از حساب آنها بر عهده‌ی تو است و نه چیزی از حساب تو بر عهده‌ی ایشان. اگر آن‌ها را طرد کنی در زمره‌ی ستمکاران هستی.» 15

 

پیامبر و حاکمیت سیاسی

دوران مکه، آغاز رسالت پیامبر

خدا رسول (ص) را فرستاد تا جهانیان را از راه و رسمی که در پیش گرفته اند بیم دهد و او را امین دستورهای آسمانی خود قرار داد، در آن حال شما ای گروه عرب! بدترین دین را داشتید و در بدترین سرزمین زندگی می کردید. در بین سنگ های خشن و مارهای گزنده ای می خوابیدید، از آب تیره می نوشیدید، غذای خوبی نداشتید، خون یکدیگر را می ریختید، پیوند خویش را از یکدیگر می بریدید و با آنان ستیزه می کردید، بت ها در میان شما برپا بود و گناهان دست و بال شما را بسته بود1. 

اوضاع اجتماعی

چنین محیطی بود که حضرت محمد (ص) فرستاده خدا و خاتم پیامبران و احیا کننده سنت مذهب راستین ابراهیم و اسماعیل در مکه ظهور کرد و با دعوت به یکتا پرستی و دوری گزیدن از شرک رسالت خود را آغاز کرد. در این هنگام، قدرت سیاسی و اقتصادی شهر را دو گروه نیرومند در دست داشتند؛ این دو گروه با آن که از نظر ترکیب ساختمان اجتماعی دارای تفاوت بسیار بودند به خاطر حفظ منابع مشترک با یکدیگر همکاری می کردند:

1_ شیوخ یا رؤسای قبیله که به حکم سنت موروثی، فرمانفرمایی تیره و خاندان ها را به عهده داشتند.

2_  ثروتمندانی که از راه تجارت و با خواری مال های فراوان اندوخته بودند و می کوشیدند آن را نگهداری کنند و چندان که می توانند بر آن بیفزایند.  در اجتماع مکه در آن روزها صورت نیمه شهری و نیمه قبیله ای داشت گاه یک تن، از هر دو منبع قدرت و در آمد برخوردار بود؛ به طور مثال ولید بن فعیده و ابوسفیان هم رئیس و فرمانروای خاندان بودند و هم مال های خود را از راه مضاربه یا تجارت در شهرهای دور دست به کار می انداختند2. از همان ابتدای کار مشخص بود که جوهره ی حاکم بر جامعه قبیله ای مکه که با تکیه بر اقتدار سیاسی و معنوی قریش از تعصب و تصلب بیشتری در دفاع از خود برخوردار بود، بزرگ ترین مانع در تحول و دگرگونی آینده به شمار خواهد رفت و در برابر هر دگردیسی جوهری و حتی فرمایشی خارج از چهارچوب های رایج مقاومت خواهد کرد. علاوه بر آن تجارت پر سود اشراف این شهر که مرهون تقدس کعبه و بتان مستقر در آن و همچنین موقعیت جغرافیایی مکه در جزیره العرب بود، ارمغانی جز جامعه ی طبقاتی برای این شهر به همراه نداشت. در این شرایط طبیعی به نظر می رسد که هر اندیشه و آرمانی که _ به طور مستقیم و غیر مستقیم _  موجب گردد تا اقتدار قبیله و هنجارهای رسوب کرده و پذیرفته شد ه آن و بنیادهای تئوریک جامعه طبقاتی حاکم تضعیف گردد، مقاومت شدید حاکمان و حامیان این جامعه روبرو خواهد گردید.

قرآن مقابله ثروتمندان و طبقات اشراف را نه در ارتباط با پیامبر اسلام بلکه در مورد همه پیامبران به عنوان یک واقعیت تاریخی و عمومی بیان می دارد. « وما ارسلنا فی قریه عن نذیر الاّ قال فترفوها انا بما ارسلتم به کافرون و قالوا نحن اکثر اموالا و اولاد و ما نحن بمعذبین3. این موضوع در مورد شهر مکه که محور معیشت و اقتصادش بر تجارت قرار داشت، امری محرز و مشخص بود4.

 

نقش هجرت در استقرار حکومت

هجرت مرحله‏اى بزرگ در زندگى اسلام است و از دیدگاه ما در باب تاریخ حکومت اسلامى، قطعاً مهمترین مرحله پیدایش حکومت اسلامى است. پیامبر خدا(ص) در نتیجه زیستن در جوّ سیاسى و ادارى شهر مکه، از درایت و خبرگى لازم برخوردار بود. آن حضرت در آغاز هجرت، به چند جهت باید با دشوارى‏هاى فراوان در تأسیس نظام ادارى شهر مقابله‏کند.
نخست: شهر یثرب به لحاظ ناهمگونى میان شهروندان از هرگونه نظام ادارى کامل و مناسب تهى بود و اصولاً افراد و اجتماع یثرب فرهنگ نظم اجتماعى و ادارى نداشتند.


دوم: رابطه میان قبیله اوس و خزرج و رابطه همه آنها با یهودیان بر پایه جنگ و خونریزى بود و لذا امنیت شهر همیشه نگران کننده مى‏نمود و مردم را بر آن داشت تا خانه‏هاى خود را در مجتمعات مسکونى، جدا از هم، به شکل پادگان‏هاى نظامى بنا کنند.


سوم: سه گروه که دشمن اسلام بودند، از ساکنان شهر به شمار مى‏آمدند:
1. اعراب (به استثناى اوس و خزرج): مانند خطمه، بنو واقف، بنو سلیم که در سال اول
هجرت اسلام نیاوردند و اسلام بسیارى از ایشان تا سال چهارم هجرت به تأخیر افتاد.[9]
2. منافقین: گروهى که عمل به شعائر اسلامى مى‏کردند ولى با طرح سیاسى اسلام و
تشکیل حکومت اسلامى با ریاست پیامبر(ص)مخالف بودند.
3. یهودیان: که نمونه عینى مخالفین فرهنگى، سیاسى، اجتماعى با اسلام، به اعتبار آیین و
دولت و نظام سیاسى - اجتماعى بر مبناى اسلامى به حساب مى‏آمدند.

این دشوارى سه بُعدى، در راه تلاش پیامبر(ص)براى سازماندهى نخستین جامعه
اسلامى، بسیار مهم و حساس بود.

پیمان برادرى، نخستین قانون دولت اسلامى

یکى از مهمترین تدبیرهاى پیامبر براى رفع مشکلات و موانع موجود و تکوین سازمان‏جامعه جدید، عقد برادرى و اخوت میان مهاجر و انصار بود. این پیمان نامه در واقع‏قانون مختصرى بود که وظایف اولیه مدنى افراد را به عنوان شهروندهایى که بایدهمکارى متقابل با یکدیگر داشته باشند، بیان مى‏کرد. پیامبر با این پیمان، آزادى دینىِ‏یهود را تضمین کرد و میان مسلمانان و یهود اتّحاد برقرار ساخت. بدین ترتیب قدرت وسلطه‏اى عمومى ایجاد کرد که تا پیش از آن اعراب با آن آشنا نبودند. پیمان نامه چنین
آغازمى‏شود:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم، هذا کتاب من محمّد النبى بین المؤمنین و المسلمین و من قریش و الیثرب و من تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم اِنّهم امة واحدة...»[10]

پیامبر (ص) با اجراى برنامه پیمان برادرى و سازمان دادن به این امر مهم، به قصد بناى جامعه سیاسى دولت اسلامى، گام پیشرفته‏ترى برداشت.

مراحل تأسیس سازمان ادارى پیامبر اکرم(ص) در مدینه

مرحله اول، از آغاز هجرت تا سال چهارم (جنگ خندق) بود. در این مرحله اداره امور شهر مدینه و همه مسؤولیت‏ها زیر نظر شخص پیامبر بود و جز اذان و کتابت وحى را به هیچ کس واگذار ننمود مگر زمانى که به سفر و یا جنگ مى‏رفت. بدلیل هجوم مهاجرین مکه و مهاجرت برخى از افراد قبایل عرب، جمعیت این شهر زیاد شد و در نتیجه مشکلات مسکن و اقتصادى ظاهر گشت.


مرحله دوم، بعد از جنگ خندق تا سال نهم هجرى (فتح مکه) است. در این مرحله اقبال عشایر عرب به آیین اسلام افزون شد و تب مهاجرت به شهر مدینه فرو نشست. بسیارى از سران عشایر جدیدالاسلام از سوى پیامبر نزد قبایلشان باز مى‏گشتند و به حل و فصل مشکلات روزانه مردم مى‏پرداختند. نمایندگان پیامبر مسؤولیتى شبیه به مسؤولیت قضایى‏داشتند.


مرحله سوم، پس از فتح مکه تا رحلت حضرت رسول(ص) که در آن متصرفات حکومت اسلامى توسعه یافت و تمام شبه جزیره عربستان و عمده شهرهاى آباد جز و منطقه جغرافیایى اسلام درآمد و در نتیجه در سازمان اداره اسلامى نیز تحوّلات کیفى و کمى صورت گرفت.

سازمانهای اداری و مالی در زمان رسول خدا (ص):

اندیشه حکومت اسلامى، طبق آیات قرآن کریم و رهنمودهاى پیامبر(ص) به صحابه،
دلالت بر احساس فطرى بشر در تشکیل دولت دارد.
[1] علّامه طباطبایى(ره) با استناد به آیه:
فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة اللّه التى فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیّم
و لکن اکثر الناس لا یعلمون
[2] لزوم دولت اسلامى را اثبات مى‏کند و در توضیح آن، یادآور
مى‏شود: فطرى بودن نیاز به تشکیلات حکومتى، به حدى بود که وقتى پیامبر(ص) پس از
هجرت به مدینه، دست به ایجاد دولت اسلامى زد، مردم با وجود پرسش‏هایى که در زمینه
حیض و اهله و انفاق و دیگر مسائل عادى مطرح مى‏کردند و از پیامبر(ص) توضیح
مى‏خواستند، در مورد تشکیل دولت هیچگونه پرسشى مطرح نکرده و توضیحى نخواستند.
حتى جریان‏هاى پس از رحلت آن حضرت نیز با تمامى فراز و نشیب، از همین احساس
فطرى سرچشمه مى‏گرفت. همه به انگیزه فطرت احساس مى‏کردند که چرخ جامعه اسلامى
بدون گرداننده، گردش نخواهد کرد و دین اسلام این واقعیت را، که درجامعه اسلامى باید
حکومتى وجود داشته باشد، امضاى قطعى نموده است.[3]

طبیعى است که اسلام براى فعلیت بخشیدن به اهداف عالى خویش در
زمینه‏هاى‏گوناگون سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و حتى عبادى، نیازمند وجود
دولت است.

سیاست های مالی پیامبر :

در دوران ابتداى ظهور اسلام در مکه، جامعه مسلمانان بسیار
کوچک بود و نیازى به دریافت مالیات وجود نداشت. پس از فتح
مکه موقعیت دولت اسلامى تثبیت شد. پیامبر مأموران مالیاتى را
براى دریافت زکات به کلیه قبایل عرب، به استثناى یک یا دو
مورد، اعزام کرد. تا مطالبات را دریافت کنند. با این‏که دریافت
مالیات زمین در زمان حیات پیامبر آغاز شده بود، اما مبلغ آن
بسیار کم بود و فقط به دو صورت تسهیم محصولاتى زراعى از یک قبیله یهود دریافت
گردید. جمع آورى جزیه نیز در زمان پیامبر آغاز شد. با این‏حال، این مالیات از نظر مبلغ،
زمان و نحوه دریافت قاعده‏مند نشده و با شیوه‏اى ساده و در مقیاس کوچک بود. با وجود
سادگى ساختار مالى، نکته داراى اهمیت، تأکید زیاد به پولى کردن اقتصاد بود. معاملات
تجارى اعراب قبل از اسلام با استفاده از سکه‏هاى سایر ملت‏ها انجام مى‏شد که بیشتر
دینارهاى روم شرقى و درهم‏هاى ایرانى بود. اعراب داراى شیوه توزین پولى خاص خود
بودند و این سکه‏ها را با توجه به روش خود وزن مى‏کردند و محاسبات ارزش پول را انجام
مى‏دادند. بدین معنا که گویا آنها سکه نیستند. اوزان طلا و نقره به ترتیب درهم ودینار «مثقال»
نامیده مى‏شدند. وزن هفت دینار، برابر ده درهم بود. وزن هر دینار برابر 72 دانه جو و با اندازه
مشخص بود. از آنجا که این روش پولى براى جمع کردن زکات مشکلى ایجاد نمى‏کرد، مورد
تصویب پیامبر قرار گرفت. خلفاى بعدى سعى کردند واحد پولى دقیق‏ترى ایجاد کنند.[16]

نتیجه گیری :

حکومت اسلامى مبتنى بر مشروعیت سلطه حاکم از ناحیه حق
تعالى است و پیامبر(ص) بعنوان قائد و حاکم از روز آغازین به قصد
بناى اجتماع سیاسى و دولت، چهارچوب کلّى مسؤولیت خود را
بعنوان رهبر و حاکم امت و دولت و بر اساس نبوت و رسالتى که
داشت پى‏ریزى کرد. نتیجه این شد که آن حضرت پس از هجرت به
مدینه، بلافاصله تشکیل دولت داده و خود شخصاً به رتق و فتق
امور پرداختند. تشکیل سازمان‏هاى متعدد از سوى پیامبر(ص) نشان
دهنده این است که اسلام علاوه بر حکومت، سازمان هم دارد و این
سازمان به حکم تأسّى بر پیامبر قابل اقتباس است و نوع اقتباس هم
بدین‏گونه است که معیارهاى برگرفته شده از این سازمان قابل
پى‏گیرى در هر حکومت اسلامى در هر عصراست.

مهم‏ترین دستاورد سازمان و دولت اسلامى پیامبر(ص) ارائه این
اصل مى‏باشد که تشکیل حکومت اسلامى و حفظ آن در صورت
وجود شرایط و رفع موانع، از اهم واجبات الهى، بلکه مقدم‏ترین
فریضه دینى است و این خود خط بطلانى است براندیشه جدایى
دین از سیاست در طول تاریخ و ما امروز مفتخریم که پیروزى
انقلاب اسلامى در ایران و تأسیس جمهورى اسلامى بر مبناى
ولایت عامه فقیه، طرح فرضى حکومت در اسلام را از مرحله
اندیشه به عرصه عمل درآورده است.

  1. فیض، نهج البلاغه، خطبه 26.
  2. شهیدی، سید جعفر، پس از پنجاه سال، امیرکبیر، تهران 1358، ص 22.
  3. سبا، 34_35.
  4. دین و دولت در اسلام، غلامرضا ظریفیان شفیعی، ناشر: میراث ملل، چاپ اول: تهران پاییز 1376

 

پاورقی:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ سوره  شعرا /  آیه 214

2ـ بلاذری/ جلد 1/ صفحه 11

3ـ ابن سعد/ جلد 1/ صفحه 132

4ـ ابن سعد/ جلد 1/ صفحه 133

5ـ زریاب خوئی/ صفحه 117

6ـ ابن ابی شیبه/ المصنف فی‌الاحادیث‌ الاثار/ بیروت/ جلد 7/ صفحه 347

7ـ طبری/ جامع‌البیان فی تفسیر‌القرآن/ جلد 7/ صفحه 130

8ـ بلاذری/ همان‌جا/ جلد 1/ صفحه 156

9ـ ابن سعد/ جلد 2/ صفحه 116

10ـ بلاذری/ جلد 1 / صفحه 176

11ـ همان/ صفحه 180

12ـ همان/ صفحه 185

13ـ همان/ جلد 1/ صفحه 108

14ـ همان/ جلد 1/ صفحه 163

15ـ سوره انعام/ آیه

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی

تحقیق در مورد پیامبر

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد پیامبر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:36

فهرست مطالب

) پیامبران تبلیغی

مقدمه

الف) پیامبران قومی وقبیله ای

) پیامبران صاحب شریعت

1- خاتمیت در قرآن واحادیث

2- مبانی ختم نبوت

1/2- جهانی بودن وجامعیت دین اسلام

ب ) شواهد تاریخی

ج) جامعیت دین اسلام

 

مقدمه

  در طول تاریخ پیامبران زیادی برای هدایت بشر ورساندن پیام الاهی به گوش انسان ها برانگیخته شدند.ودر این راه زحمات فراوان متحمل شده وبرخی جان خویش را از دست دادند. وظیفة اصلی همة پیامبران دعوت مردم به پرستش وعبودیت وتوحید ونیز تبیین مسئلة معاد وجهان آخرت بود.هر پیامبری که مبعوث می شد علاوه بر وظایف اصلی خویش وظیفه داشت پیامبر قبل از خود را تصدیق وبشارت آمدن پیامبر بعدی را به امت خود بدهد. واین روند ادامه داشت تا زمان پیامبر اسلام(ص) که خاتم پیامبران بود . در این فصل دلایل خاتمیت اسلام را به تفصیل بررسی خواهیم کرد. اما قبل از آن باید توجه داشت که پیامبران با توجه به نوع مأموریتی که داشتند به چنددسته تقسیم می شوند که این تقسیم بندی به شرح زیر است:

الف) پیامبران قومی وقبیله ای

 حوزة مأموریت ایشان محدود به قوم وقبیلة خود می شدصاحب کتاب آسمانی وشریعت نبودند . پیامبران قبل از حضرت نوح(ع) از این دسته اند.

ب) پیامبران تبلیغی

 خود صاحب شریعت نبودند و وظیفة ایشان تبلیغ شریعت پیامبران صاحب شریعتی مثل حضرت نوح، ابراهیم، موسی و عیسی(ع) بود.پیامبرانی مثل حضرت هود ، صالح ، لوط اسحاق ، اسماعیل و... از جملة پیامبران تبلیغی اند.

ج) پیامبران صاحب شریعت

 دارای کتاب آسمانی بوده ووظیفة آنها تبلیغ دین خدا در کل عالم می باشد. در قرآن نام پنج تن از این پیامبران ذکر شده است ولی احتمالًا تعداد ایشان بیشتر است.

     در رابطه با این مسئله که کدام یک از این ادیان جهانی است.بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. عده ای معتقدند همة پنج شریعت پیامبرانی که نامشان در قرآن ذکر شده است جهانی است. ولی عدة دیگر معتقدند فقط دین اسلام که خاتم ادیان است جهانی می باشد وسایر ادیان برای یک قوم خاص آمده اند.

    در هر حال یکی از ویژگی های اسلام عمومی بودن وجهانی بودن آن است.غیر از این ویژگی، اسلام ویژگی دیگری به نام خاتمّیت دارد. که سایر ادیان این ویژگی را ندارند. ومسئلةخاتمیّت به صراحت در قرآن وروایات ذکر شده واز اصول مسّلم دین ماست ولی با این همه در این رابطه ابهاماتی وجوددارد که باید پاسخ داده شود. ازجمله چرا خداوند به هر دو نوع نبوت تشریعی و تبلیغی پایان داد؟ چراارسال قوانین الاهی از طرف خداوند قطع شد؟ تکلیف نیازهای جدید بشر چه می شود؟

دانشمندان بزرگ شیعه مانندعلامه طباطبایی ، شهید مطهری ، محمد باقر صدر و....به این سئوالات وسایر شبهات پاسخ داده اند. وثابت نموده اند در اسلام مکانیسم هایی وجود دارد که پاسخ گوی همة نیازهای انسان در همه ادوار می باشد.

1- خاتمیت در قرآن واحادیث

    مسئله خاتم الانبیاء بودن پیامبر اعظم اسلام(ص) در یکی از آیات قرآن آمده است:

ما کانَ محمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَلکِنْ رَسُولُ اللهِ وَخاتَمَ النَّبِیِّینَ وکانَ اللهُ بِکُلِّ شَیْئٍ عَلیماً(محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستادة خدا وخاتم پیامبران است وخدا همواره برهر چیزی داناست.احزاب/40)

این آیه به صراحت بر خاتم الانبیاء بودن پیامبر(ص) دلالت داشته واین مسئله را بیان  نموده است. غیر از این آیه در قرآن آیات متعدد دیگری در این رابطه وجود دارد.

پیامبر اسلام(ص) خطاب به امام علی(ع) فرمودند( آیا نمی خواهی جانشین من باشی ، همان گونه که هارون نسبت به موسی(ع) چنین نقشی داشت؟ البته با این تفاوت که پس از من هرگز پیامبری نخواهد آمد)

2- مبانی ختم نبوت

1/2- جهانی بودن وجامعیت دین اسلام

     همان گونه که گفته شد جهانی بودن اسلام برسایر ادیان ترجیح دارد.این مسئله با توجه به دلایل زیر قابل اثبات است . الف)آیات قرآن

     آیات فراوانی وجود دارد که ثابت می کند دین اسلام مربوط به قوم وملت خاصی نیست مانند:

* قُلْ یا اَیُّهَا النّاسُ اِنِّی رَسُوِلُ اللهِ اِ لَیْکُمْ جَمیعَاً(بگو ای مردم من فرستادةخدا به سوی همة شما هستم.اعرف/158)

* وَما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَتً لِلْعالَمِینَ(ای پیامبر تو را نفرستادیم، مگر آنکه برای جهانیان مایة رحمت باشی.انبیاء/107)

ب ) شواهد تاریخی

    علاوه برآیات قرآن شواهد دیگری در این رابطه وجود دارد.ازجمله نامه های پیامبر اسلام به سران کشورهای ایران، روم، حبشه، یمن وحتی نامه های ایشان به سران قبایل وطوایف مستقل

ج) جامعیت دین اسلام

    دستورات دین مبین اسلام دارای جامعیت عام است یعنی شامل یک یا چند موضوع خاص نمی شود. بلکه همة ابعاد وجوانب زندگی بشر را دربر می گیرد. اسلام هم به جنبه های مادی و هم به جنبه های معنوی زندگی بشر توجه خاص داشته است. واز این بابت نقصی ندارد.

د) عمومیت زمانی

    دستورات وتعالیم اسلام علاوه بر جامعیت دارای عمومیت زمانی هستند. یعنی مربوط به یک زمان مشخصی نبوده ومردم در همة قرون واعصار می توانند از این تعالیم استفاده کنند.

2/2- مراتب دین از نظر قرآن

    قرآن کریم ماهیت وحقیقت دین را یکی می داند. وآن اسلام است. اِنَّ الدّینَ عِنْدَ اللهِ الاِسلامُ(همانا دین نزد خداوند اسلام است.آل عمران /19) منظور از این کلام قرآن کریم این است که همة فرستادگان خداوند محتوای برنامه هایشان یکی است وهمة آنها قصدشان هدایت مردم به سمت کمال بوده است. البته در برخی موارد ادیان با هم اختلاف داشته اند که این اختلافات به حسب نقص وکمال است، نه تضاد. به این معنا که: چون سطح استعدادهای امت های قبل از اسلام ونحوه زندگی آنها متفاوت بوده است از این جهت دستورات دینی ومقررات الاهی با هم متفاوت اند.

    این مسئله از جهت دیگر نیز قابل بررسی است . وآن شخصیت عرفانی انبیاء است. یعنی هر پیامبری به هر اندازه که توانسته به مکاشفه برسدبه همان اندازه توانسته است از معارف الاهی دریافت نموده وبه مردم ابلاغ کند. ولذا چون پیامبر خاتم توانستند به آخرین حدّ از مکاشفه برسد، جای مکاشفة جدید برای انسان دیگری باقی نمانده است. پس پیامبر خاتم آن پیامبری است که جمیع مراتب مکاشفه را طی کرده ومرحلة طی نشده ای باقی نگذاشتند.واسلام به عنوان دین کامل توسط مکاشفة تامّة محمدی(ص) به مردم همة قرون واعصار ابلاغ گردید.

3- فلسفه وحکمت ختم نبوت تبلیغی

     همان گونه که می دانیم عدة کمی از انبیاء پیامبران تشریعی هستند. واکثر پیامبران تبلیغی بوده و وظیفة آنها تبلیغ دین انبیاءصاحب شریعت بوده است .

سئوال: چرا با اسلام نبوت تبلیغی نیز پایان یافت؟ آیا لازم نبود انبیاء تبلیغی دین پیامبر خاتم را ادامه داده ونسبت به تبلیغ وترویج دین اسلام اقدام نمایند؟

  پاسخ :یکی از دلایل تجدید نبوتها مخصوصاً نبوتهای تبلیغی تحریف واز بین رفتن کتاب ها ومعارف الاهی بوده است. این تحریف ها یا سهوی صورت گرفته یا عمدی انجام شده است.در هر حال مردم چون توان حفظ دین از خطرات را نداشتند وجود پیامبر جدیدلازم می شد.ولذا کتاب های مقدس پس از هر تحریف صلاحیت خود را به عنوان راهنمای بشر از دست می دادند.وپیامبران جدید می آمدند تا تعالیم تحریف شده واز بین رفته را اصلاح یا احیا نمایند.ولی در زمان پیامبرخاتم مردم به اندازه ای از رشد وبلوغ فکری رسیده بودند که بتواننداز دین خدا وتعالیم پیامبرشان محافظت نمایند.

4- فلسفه وحکمت ختم نبوت تشریعی

    در رابطه با علت های ختم نبوت تشریعی دو مسئله قابل بررسی است

.مسئلة اول: اسلام ومقتضیات زمان،

مسئلة دوم : ویژ گی های سیستم قانون گذاری در اسلام وپویائی آن

1/4- اسلام ومقتضیات زمان

    سئوال مهمی که دراینجا مطرح شده این است که اسلام چگونه می تواند با قوانین ثابت خود، نیازهای متغیر مردم در همة قرون واعصار را برآورده سازد؟وانسانی که برخلاف حیوانات دارای قدرت فکر واندیشه است وقادر است دائماً نیازمندی های خودرا در زمان های مختلف  تغییر دهد. چگونه می تواند با اسلام که احکام ثابتی دارد زندگی کرده وبه کمال برسد؟

پا سخ: در پاسخ به این سئوال باید گفت:اینکه نیازهای انسان در زمان های مختلف متفاوت است امری بدیهی وپذیرفتنی است.ولی با این حال احکام اسلام به گونه ای است که می تواندپاسخگوی نیازهای متغییر بشر در زمان های مختلف باشد.زیرا نیازهای بشر دو دسته اند. دستة اول نیازهای اوّلی وثابت ودستة دوم نیازهای ثانوی ومتغیّر، نیازهای ثابت خود سه دسته اندالف) نیازهای جسمانی مانندنیاز به غذا وپوشاک ومسکن  ب) نیازهای روحانی مانندنیاز به علم و پرستش وزیبایی

ج)نیازهای اجتماعی مانندنیاز به معاشرت ، مبادله ، عدالت وآزادی  ونیاز های متغییر انسان  ازنیازهای ثابت او سرچشمه گرفته، اما در طی زمان تغییر میکنند. مانند نیازمندی انسان به ابزار و وسایل ،در واقع نیازهای اولیه بشر محرک او به سمت توسعه وکمال اند ونیازهای متغییر او ناشی از توسعه وکمال اند. نیازهای ثابت نه تغییر می کنند ونه از بین می روند بلکه همیشه ثابت وزنده اند. در واقع این نیازهای ثانویه ومتغییر اند که در حال تغییرند. در اسلام برای نیازهای ثابت، قوانین ثابت وبرای نیازهای متغییر قوانین متغییر وجود دارد.وقوانین ثابت روح قوانین متغییر هستند. توسعه تمدن بشر قوانین  متغیر را ممکن است تغییر دهد. مانند تغییراتی که در قوانین راهنمایی ورانندگی به وجود می آید ولی قوانین ثابت تغییر نمی کنند ونیازی هم به تغییر ندارند . قوانین ارث ، ازدواج ، دیات و.... لذا انسان در پرتو قوانین ثابت الاهی میتواند نسبت به ایجاد ویا تغییر در قوانین متغییر اقدام نماید. واین قوانین ثابت پاسخگوی نیازهای بشر در همة قرون واعصار باشند.

2/4- ویژگی های سیستم قانون گذاری در اسلام وعناصر پویایی آن

    یک قانون جاودانه مانند اسلام اگر بخواهد برای تمام قرون واعصار برنامه ارائه دهد باید از یک نوع دینامیسم وتحرک وانعطاف پذیری بهره مند باشد. برای اینکه بفهمیم که اسلام چگونه باداشتن قوانین ثابت از پویایی وتحرک برخوردار است ،لازم است ویژگی های سیستم قانون گذاری اسلام که تضمین کننده جاودانگی آنست بررسی شود

الف ) عقل عامل مهم قانون گذاری

    عقل درمنابع دینی به ویژه در قرآن کریم بسیار مورد توجه قرار گرفته است. واژه عقل ،تفکر ،تدبر صدها بار در قرآن به کار رفته است . در اسلام عقل به عنوان یک اصل ومبداء برای قانون گذاری به رسمیت شناخته شده است فقیهان منابع فقه راچهار چیز می دانند (کتاب، سنت ،عقل، اجماع)که عقل درردیف کتاب خداوند مورد توجه قرار گرفته است. فقهای اسلامی عقل وشرع را مکمل یکدیگر می دانند .علت اینکه عقل در اسلام جایگاه ویژه دارد این است که قوانین دینی باواقعیت زندگی انسان سروکاردارند واحکام اسلامی مبتنی بریک سلسله مصالح ومفاسد زمینی است وکشف این مصالح ومفاسد دردسترس عقل بشری است. بنابراین مبتنی بودن احکام برمصالح ومفاسد زمینی ،به عقل مجتهد این امکان رامی دهد که در شرایط مختلف زمانی ومکانی ،فتواهایی بدهد ودر واقع کشف کند که چه چیزی در یک زمان حلال است ودرزمان دیگر حرام ،در یک زمان واجب است ودرزمانی دیگر مستحب .

ب) اجتهاد قوة محرکة اسلام

    شهید مطهری معتقد است اجتهاد قوه ای است که می تواند اسلام رابا مقتضیات زمان هماهنگ کند . اسلام می تواند بین قوانین ثابت وقوانین متغیر زندگی بشر هماهنگی ایجاد کند . اجتهاد از رموز پویایی اسلام وعامل حضور دین در همه زمینه ها وعرصه های زندگی انسان است. ابن سینا در الهیات شفا می گوید (کلیات اسلامی ثابت ولایتغیر ومحدود است واما حوادث ومسائل نامحدود ومتغیرند ودر هر زمانی مقتضیات مخصوص خودرادارد.به همین جهت ضرورت دارد که در هرعصر وزمانی گروهی متخصص وعالم برکلیات اسلامی ومعارف به مسائل وپیش آمدهای زمان ،عهده داراجتهاد واستنباط حکم مسائل جدید از کلیات اسلامی بوده باشد. )

ج) احکام اسلامی  برمصالح ومفاسد واقعی مبتنی است

    هردستوری که از جانب خداوند به بشر ابلاغ شده است اگردارای مصلحتی است ،انسان مکلف است این دستورات راانجام دهد وخداوند آنرا واجب نموده است واگر مفسده ای در آن باشد انسان مکلف است از آن دوری کند وحکم حرمت دارد . (حرام است) در واقع قوانین دینی در عین آسمانی بودن، زمینی هستند وبراساس مصالح یامفاسد زندگی بشر وضع شده اند البته مفاسد ومصالح مراتبی دارد ومراتب مختلف تابع شرایط زمان ومکان است . به این معنی که ممکن است کار حرامی در شرایط اضطراری انجام شده وهیچگونه مشکلی برای شخص انجام دهنده هم پیش نیاید مثلا دست زدن به نامحرم، حرام است. ولی اگر نامحرمی تصادف کند ودر حال مرگ باشد وبرای نجات جان او چاره ای جز دست زدن به بدن او نباشد،  در این صورت دست زدن واجب می شود. این باب رافقها به نام (تزاحم بین احکام) مطرح کرده اند. یعنی حکمی مزاحم حکم دیگرشود . ملاک تشخیص در موارد تزاحم نیز عقل انسان است یعنی عقل به ما می گوید که در چه شرایطی چه فعلی لازم تر است انجام شود . پس بنابراین احکام اسلامی قابل انعطاف بوده ومبتنی بر مصالح ومفاسد واقعی هستند .

د) توجه اسلام به احکام اولیه وثانویه

    در اسلام احکام به اولیه وثانویه تقسیم شده اند . احکام اولیه احکامی هستند که باتوجه به نیازهای ثابت انسان وضع شده اند وجز در موارد اضطراری قابل تغییر نیستند مانند انجام عبادات ،حرام بودن قتل نفس، شراب خواری،خیانت در امانت و... اما احکام ثانویه احکامی هستند که در هنگام بروز ضرورتهای زندگی فردی واجتماعی وضع می شوند ودر حالاتی که مکلف نتواند به احکام اولیه عمل کند احکام ثانویه برای او وضع می شود. عواملی که موجب ساقط شدن احکام اولیه از انسان می شوند عبارتند از حرج ،اضطرار ضرر وضرار،تقیه،اهم ومهم، حفظ نظام واساس دین و...

در حقیقت وجود احکام ثانویه دردین اسلام عرصة انعطاف پذیری رفتاری راگسترش می دهد .

 

 

ه) عدم توجه به شکل وصورت ظاهری زندگی

    اسلام هرگز به شکل وظاهر زندگی نپرداخته است . آموزه های دین اسلام متوجه روح ومعنای زندگی بشر است . در اسلام یک وسیله مادی ویک شکل ظاهری نمی توان یافت که جنبه تقدس داشته باشد ومسلمانان وظیفه داشته باشند که آن شکل وظاهر راحفظ کنند . انسان برای رفع نیازهای خود به یک سری وسایل وابزار نیاز دارد . بنابراین باتغییر نیازها ابزار ووسایل نیز تغییر میکنند . از نگاه دین استفاده از ابزارهای جدید برای رسیدن به اهداف وتأمین نیازهااشکال ندارد . معیار تشخیص ابزارها ووسایل مناسب عقل است . مثلًا طبق آیه وَاَعِدُّوالَهُمْ مَااْسْتَطَعْتُمُ مِنْ قُوَّه ( وشما در مقام مبارزه با آنها خود را آماده کنید. انفال/60 ) نیرومند بودن دربرابرد شمن لازم است. اما وسایل وشکل نیرومندی درزمانهای مختلف متفاوت است . یک زمان شمشیراست وزمان دیگر سلاح های پیشرفته . اگر اسلام به اسب سواری یا تیراندازی تأ کید داردبه این دلیل است که اینها مصادیق وابزارهای نیرومند زمان خود بوده اند . امروزه عقل بشر تشخیص می دهد که ابزار روز برای نیرومند شدن چیست . پس عدم تأکید  اسلام روی مظاهر متغیر زندگی وتأکید روی مسائل کلی واساسی، زمینه رابرای سیّال بودن وغنای سیستم قانون گذاری وانطباق با مقتضیات زمان فراهم کرده است.

و) قوانین کنترل کننده

    در اسلام دو نوع قانون وجود دارد ،قوانین اساسی واصولی وقوانین مادی ،شهید مطهری می گوید ،قوانین اساسی برسایر قوانین حق وتو دارند. قوانین اسلامی تازمانی قابل اجرا هستند که به مرز ضرر وحرج نرسند مثلًا در اسلام گرفتن وضو برای اقامه نماز واجب است اما در جاییکه وضو برای انسان ضرری به دنبال داشته باشد لازم نیست. پس وجود قوانین کنترل کننده نیز از عوامل انعطاف دستورات وقوانین اسلامی در زمانهای مختلف است.

ز) اختیارات حکومت اسلامی

    اسلام به حاکم اسلامی اجازة دخالت مطلق در امور امت راداده است . حاکم می توان احکام لازم را برای ادارة جامعه صادر کند وبه اجرا بگذارد . این احکام پیرو شرایط جامعه اند واز این روی قابل تغییر ودگرگونی اند . ملاک احکام حکومتی ،مصلحت جامعه در چارچوب قوانین شرع است . طبق نظر اسلام حاکم اسلامی همان ولایتی را که خداوند به پیغمبرش عطا فرموده دارا می باشد. امام خمینی(ره) معتقدند ولی فقیه اگر دارای (علم وعدالت)باشد . همان اختیاراتی را که رسول اکرم (ص) درادارة جامعه داشت دارا می باشد. بنابراین حاکم اسلامی می تواند براساس مصالح اسلامی احکام جدید را صادر نماید. ودر مواردی که تشخیص دهید احکام حکومتی راصادر نماید.

                                                                   فصل پنجم : قلمرو دین

مقدمه

     یکی از مباحث مهم واساسی در عرصه دین شناسی وکلام جدید تعیین قلمرو دین وآموزه های دینی است. دربارة شناختن قلمرو ،اهداف ومقاصد دین واینکه دین در کجا وتاکجادست بشر رامی گیرد واورا راهنمایی می کند وآیا دین برای هدایت انسان درزندگی معنوی ،فردی وخصوصی آمده است یابرای هدایت انسان در همة ابعاد زندگی ،دورویکرد وجود دارد            الف) سکولاریسم                 ب) قلمرو دین اسلام 

الف) سکولاریسم

       سکولاریسم باهویت امروزی اش ،مولود غرب مسیحی است . چکیده پیام سکو لاریسم این است که باید دین اززندگی دنیوی واجتماعی انسان حذف شود وبه زندگی معنوی وفردی اختصاص یابد. یعنی پاسخ به مسائلی مثل اقتصاد ،سیاست،تربیت،مدیریت وسایر امور اجتماعی برعهده عقل وعلم گذاشته شده است. ولذا امروزه دین در غرب به مقوله هایی مثل مناسک واخلاق وکلیسا اختصاص می یابد.

1- علل وعوامل ظهور سکولاریسم 

     اندیشه سکولاریسم معلول علل وعوامل مختلف است بعضی از این علل مربوط به خود دین مسیح است وبرخی دیگر مربوط به حوادث ورخدادهای تاریخی واجتماعی وبرخی دیگر مرتبط با اصول ومبانی نظری ومعرفتی اندیشمندان غربی است.

1/1 – محتوای متون دینی مسیحیت

    درمتون دینی مسیحیان شواهد فراوانی برجدایی دین از حکومت وجود دارد . طبق این متون حضرت عیسی (ع) پیشنهاد مردم برای حکومت رانپذیرفت واز تشکیل حکومت پرهیز کرد وگفت (پادشاهی من از این جهان نیست . انجیل متی / شماره 18) برخی حواریون دین مسیح نیزکه در این دین تقدس دارند برعدم حکومت تأکید دارند  قدیس آگوستین( 340-354 /م) نظریه دوشهر (شهر خدا وشهر دنیا) رامطرح کرد وگفت: برای شهر دنیا پادشاهی وبرای شهر خدا نیز پادشاهی دیگر است . بنابراین اندیشه جدایی نهاد دین (کلیسا) از نهاد حکومت از متون تحریف شدة دین مسیحیت ناشی شده است.

2/1- نداشتن قوانین اجتماعی وحکومتی در دین مسیح

    وقتی یک دین می تواند ادعای حضور ودخالت در صحنة سیاسی واجتماعی راداشته باشد که دارای قوانین ونظام سیاسی ، اجتماعی باشد. در حالیکه در متون دینی دین مسیح تنها دستورات فردی وجود دارد.

3/1- فساد مالی واخلاقی در دستگاه کلیسا

    کلیسا به علت روی آرودن به مسایل مالی مثل فروش آمرزش نامه ، فروش بهشت و....  به شدت جذب مسایل مالی شده ولذا از اساس دین فاصله گرفت ،از طرفی قانون تجرد که پاپ گرگوریوس هفتم آن رادرسال( 1074 /م ) به کشیشان تحمیل کرد باعث شد که بسیاری از کشیشان که از ازدواج محروم شدند به مسایل خلاف اخلاق وروابط پنهانی روی آورده وحتی بسیاری از آنها به علت ابتلا به بیماری ایدز ازدنیا بروند.

4/1- جزمیت وخشونت کلیسا وجنبش اصلاح دینی

    انعطاف ناپذیری وجزم گرایی ،تعصب ،نقد ناپذیری  ورفتارهای خشونت آمیز کلیسا بامخالفان که چهره واقعی آن در قرون وسطا نمایان شده است باعث شد برخی از دانشمندان ومتفکرین غربی دین را مانع پیشرفت وترقی معرفی کرده ودر نتیجه زمینه انزوای دین ورشد سکولاریسم فراهم شد. ویل دورانت می گوید دربین سالهای (1480تا1488/م)در مدت 8 سال 8800 نفر توسط کلیسا سوزانده شدند و 96494 نفر به کیفرهای مختلف محکوم شدند.دانشمندانی مثل گالیله، راجر بیکن، ژان ژاک روسو و.... محکوم شدند. این برخوردها ومفاسد که توسط کلیسا صورت گرفت باعث بوجود آمدن نهضت اصلاح دینی وحذف دین از صحنه های اجتماعی وسیاسی شد. ودر نتیجه زمینه رشد وتوسعه تفکر سکولاریسم  رافراهم کرد . نهضت اصلاح دینی به دست (دانته) باتشکیک در مشروعیت حکومت کلیسا آغاز وبا متفکرانی مثل ویلیام اکام ،جان ویکلیف ومارتین لوتر ادامه یافت علاوه بر اینها عوامل دیگری مثل تشکیک در متون دینی مقدس ورشد علم وصنعت نیز در این مهم نقش داشته اند.

 ب) قلمرو دین اسلام

    در مورد قلمرو دین اسلام ،بین دانشمندان مسلمان اختلاف نظر وجود دارد وهرکدام سعی کرده اند به گونه ای واز زاویه ای به این موضوع نگاه کنند . آیا دین اسلام منحصر درزندگی دنیوی مردم است؟ یازندگی اخروی آنها ؟ویااسلام هم برای دنیای مردم وهم برای آخرت مردم برنامه دارد؟ برای مشخص شدن این مسایل وپاسخگویی به این سوالات بایستی هدف بعثت انبیا رابررسی کرد. دررابطه با هدف بعثت پیامبران سه رویکرد دربین مسلمانان وجود دارد ومسلمانان هدف بعثت را به سه شکل تفسیر کرده اند.

1- تفسیر دنیا گرایانه دعوت انبیاء

    این تفسیر روی سه هدف عدالت اجتماعی ،رفاه وآبادانی ورهایی از اضطراب ورنج دائمی زندگی دنیوی متمرکز شده است . طرفداران این تفسیر معتقدند بقای نوع بشر در برقراری عدالت اجتماعی است ،این گروه معتقدند برقراری عدالت اجتماعی فقط به وسیله انسانهای برگزیدة خداوند محقق می شود . براین اساس پیامبران مردم رابه سوی بهبود وضع معیشی ،آبادانی دنیای مادی وبرخوردارساختن انسان از مواهب طبیعی وکاهش رنج فراخوانده اند.

نظریه (دین برای دنیای بهتر ) تفسیری از هدف بعثت است که از طرف برخی مصلحان اسلامی مطرح شده است.

نقد وبررسی :

    در نقد این تفسیر باید گفت :

 اولاً پرداختن به امور دنیای مردم هدف فرعی بعثت پیامبران است نه هدف اصلی بعثت

 ثانیاً در تعالیم انبیاء پرداختن به مسایل قدسی ، عالم غیب وسعادت اخروی وگرایش به اخلاق آنچنان فراوان است . که نمی توان از آنها چشم پوشی کرد

ثالثاً اگر نظریه (دین برای دنیای بهتر)به عنوان تمام هدف انبیاء بیان شود در واقع مقام پیامبران از فرستادة خدابه یک مصلح اجتماعی تنزل داده شده است واین درشأن پیامبران نیست ولذا این دیدگاه ناشی از عدم شناخت هویت پیام پیامبران است ونزد دانشمندان مسلمان طرفداری ندارد.

2- تفسیر آخرت گرایانه دعوت انبیاء

    جدایی مطلق دین از اموردنیا ونفی هرگونه کارکرد دنیوی از ساحت ادیان،نزد اندیشمندان مسلمان به صورت نظریه رسمی وجود ندارد گروهی از اندیشمندان مسلمان نقش دین در حیات دنیا ومعیشت دنیوی را به صورت امری طفیلی مطرح نموده اند . عده ی دیگری دین راتنها برای آخرت می دانند وامور مربوط به سیاست ،حکومت ،قدرت اقتصاد، فرهنگ و... رابه خود مردم واگذار نموده اند ،معتقدند دین آمده است تاامور اخروی مردم را سروسامان دهد وپرداختن به امور دنیا در شأن دین نیست

3- تفسیر جامع گرایانه دعوت انبیاء

    طبق این تفسیر تعالیم پیامبران همة شئون زندگی بشر اعم از زندگی دنیا وآخرت راشامل می شودو پیامبر اعظم (ص) به دلیل خاتم بودن ،پیامی جامع وکامل برای بشرآورده است. طبق این تفسیر خداوند حداکثر آنچه که مورد نیاز بشر است به او ارزانی داشته است ،دین پاسخگوی همة مسائل است. و به گونه ای به هدایت انسان مدد رسانده ودررشد وکمال انسانی مؤثر است. البته متکلمان اسلامی از قرن هفتم هجری به بعد به این مسئله پرداخته ومعتقد شدند نبوت شامل همه اموردنیوی واخروی انسانها می شود. فخررازی ونیز کمال الدین میثم بن علی بحرانی (699ق)نظراتی ارائه نموده اند. که به نظر ایشان هدف ارسال پیامبران اصلاح وضع معیشتی ومعاشرتی انسان درزندگی این جهانی وسعادت اخروی است.

فاضل مقداد ، ملاصدرا ،علامه طباطبایی ، شهید مطهری ،شهید صدر وامام خمینی (ره) از جمله کسانی هستند که به دیدگاه جامع گرایانه دعوت انبیاء اعتقاد دارند.

دلایل ارائه دهندگان نظریه جامع گرا

الف)دلایل برون دینی

1- برهانهای ارائه شده توسط حکیمان اسلامی برای اثبات نبوت به جامعیّت دعوت پیامبران تأکید دارند وبیشتر به بعد اجتماعی زندگی بشر وحقوق متقابل انسانها وبرقراری عدالت اجتماعی تأکید نموده اند وطبیعی است اجرای عدالت بخشی دردنیا وبخشی در آخرت محقق می شود.

2- مخاطب پیام پیامبران انسان است وچون زندگی انسان محدود به دنیا نیست وبخشی از زندگی بشر در آخرت است پس دعوت انبیاء هم به امور دنیا وهم به امور آخرت می پردازد

3- تصویر متفکران شیعه واهل سنت از امامت تصویر جامعی است وامامت شامل اموردین ودنیای مردم است پس نبوت که قبل از امامت است نیز باید اینگونه باشد.

ب)دلایل درون دینی

      دربحث دلایل درون دینی نظریه جامع گرایی بعثت پیامبران چند مطلب قابل بررسی است که درذیل به بررسی بیشتر این مطالب می پردازیم.

 1- اهداف پیامبران درقرآن

   قرآن کریم اهداف مختلفی رابرای پیامبران بیان نموده است از جمله

1/1 – دعوت به پرستش خداوتوحید

توحید هدف مشترک همة انبیاء الهی وکتب آسمانی است.

*وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ  مِنْ َرسُولٍ اِلّا نُوحِی اِلَیهِ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلّا اَنَا فَاْعْبُدُونِ  (وما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر آنکه به او وحی کردیم که بجز من خدایی نیست تنها مرا به یکتایی پرستش کنید . انبیا/ 25 )

2/1- دعوت به معاد    

3/1- تعلیم وتربیت

4/1- دعوت به تز کیه و تقوا

5/1- آزادی انسان

6/1- برقراری عدالت اجتماعی

7/1- اصلاح جامعه ومبارزه با مفاسد اجتماعی

 

2- سیره عملی پیامبر اسلام

    از دلایل محکم وروشن درون دینی مبنی بر گسترة قلمرو دین اسلام شیوة عملی پیامبر اسلام (ص) است. پیامبر (ص) درزمان خود حکومت تشکیل دادند وولایت وحاکمیت مردم راعهده دار شدند. برای ولایات حاکم ووالی تعیین کردند،قضاتی برای قضاوت منصوب نمودند. حدود اسلام راجاری ساخته وقوانین رااجرا کردند،پیمان نامه ها و عهدنامه های مختلفی رامنعقد کردند. تشکیلات منظمی برای دریافت مالیات ایجاد کردند. اقدام به سازماندهی ارتش نمودند . پس پیامبر اعظم اسلام (ص) برای همة زمینه ها وشئون زندگی مردم اعم از سیاسی ، اجتماعی ،اخلاقی ودینی برنامه داشتند.

3- جامعیت دین

     به اعتقاد ما اسلام مکتب جامع وهمه جانبه وواقع گراست که در آن به همة جوانب نیازهای انسان اعم از دنیوی واخروی ،جسمی وروحی ،عقلی وعاطفی ،فردی واجتماعی توجه شده است. بطور کل قوانین اسلامی به سه دسته تقسیم می شوند.

الف) قوانین فردی که به رابطة انسان باخدامی پردازد

ب) قوانین فردی که رابطة انسان باخودش رامشخص می کند.

ج) قوانین اجتماعی که رابطة انسان بادیگران راتبیین می کند.

     چون انسان موجود اجتماعی است ونسبت به سایر هم نوعان خود انس وعلاقه دارد اسلام تکالیفی رادرمقابل دیگران برعهدةاو قرار داده است. وباسایر هم نوعان خود روابطی دارد .و همة نیازهای او  در چارچوب این روابط شکل می گیرد.

ودین در تمام این موارد وظیفه انسان رامشخص کرده است مثل انجام عبادات ودربعضی موارد دیگرکلیات رابیان کرده وتشخیص جزئیات را به عهده انسانها گذاشته است. در واقع اسلام همة مسائل مربوط به سعادت وشقاوت بشر را چه به صورت کلی وچه به صورت جزئی بیان نموده است وانسان می تواند با مراجعه به آیات قرآن موارد مورد نیاز خود رااستخراج وبه آنها عمل نماید علامة طباطبایی (ره)مفسر بزرگ قرآن براین باوراست که تمامی آنچه مربوط به هدایت وکمال وسعادت افراد است . در قرآن مطرح شده است. مسائل فلسفی وعلمی وتاریخی که ارتباط چندانی به هدایت انسانها ندارد به طور کامل در قرآن نیامده است پس با کمی دقت وتوجه به دلایل برون دینی ودرون دینی می توان به این نتیجه رسید که دین اسلام درصدپاسخگویی همة نیازهای فردی واجتماعی ،مادی ومعنوی ،دنیوی واخروی بوده  واز هیچ بعد از ابعاد زندگی بشر غافل نبوده است.

4- مهدویت واحیاء دین خدا

     اندیشه مهدویت که در اسلام برآن تأکید شده است. قبل از اسلام ودرادیان دیگر نیز مطرح شده است. مهدی (هدایت یافته)کسی است که اگر یک روز از عمر عالم باقی باشد قیام کرده وجهان راپر از عدل وداد خواهد کرد. مهدی از اولیاء دوازده گانه ای است که برای هدایت انسانها واحیای کتاب وسنت پیامبر (ص) قیام می کند وبه حقیقت وهدفی می رسد. که هیچ پیامبری در طول تاریخ نتوانست به آن برسد. یعنی اجرای عدالت اجتماعی وجهانی ،پس اجرای عدالت که هدف خلقت و آرزوی بشر است دردولت مقتدر آخرین دین جهان وخاتم پیامبران عینیت می بخشد.                 

                                                 بخش سوم امامت ورهبری

                                                      فصل اول: امامت

مقدمه

      مطالعه دربارة جانشینی پیامبر اکرم (ص) وحقیقت وحقانیت امامت سابقه ای طولانی در تاریخ اندیشة اسلامی دارد.دانشمندان عقاید ومذاهب اتفاق نظر دارند، که پس از پیامبر گرامی اسلام باید کسی باشد که امور دینی ودنیوی آنان رارهبری کند،اما در اینکه این امام از سوی چه کسی تعیین شود(از سوی خدا یا مردم) اختلاف نظر وجود دارد.

شیعیان امام علی (ع) معتقدند پیامبراکرم (ص) جانشینان خود را تعیین کرده است. وامامت استمرار نبوت است. ولی اهل سنت معتقدند امامت باهمة اهمیتش یک مقام عادی است که توسط تودة مردم یانخبگان (اهل حل وعقد) یا به سفارش خلیفه قبل انتخاب می شود. به این ترتیب امامت نه تنها یک نظریه سیاسی وفقهی بلکه یک دیدگاه کلامی ویکی از اصول اعتقادی است. اما آیا بحث از امامت در این برهه اززمان یک بحث اختلاف انگیز نیست؟ واین بحثها لازم است یاخیر؟ در پاسخ باید گفت ممکن است بخشی از این بحثها مخصوصاً بحثهای تاریخی اختلاف انگیز باشد. ولی بحث شیوة حکومت وشرایط حاکم اسلامی نه تنها اختلاف انگیز نیست بلکه لازم وسودمند است. وموجب نزدیک شدن افکار شیعه وسنی به هم می شود ولذا در این بخش به این بحث مهم می پردازیم

1- چیستی وحقیقت امامت

     امام یک واژة عربی به معنای پیشوا ،مقتدا،پیشرو ویاسرپرست است. غالباً امام در لغت عرب یعنی هادی وراهنما، خواه این راهنما انسان باشد یاکتاب باشد. اما در اصطلاح متکلمان اسلامی امام کسی است که اولاً : جانشین پیامبراکرم (ص)باشد ثانیاً : ریاست عامه یا ولایت مطلق در اموردینی ودنیوی مردم داشته باشد. لذا ولایت طاغوت طبق این تعریف معنی امامت رانمی دهد ثالثاً : دستورات امام واجب الاطاعه باشد. زیرا امام صرفاً هادی وراهنما نیست بلکه یک انسان الهی است که هدفش اجرای احکام ودستورات خداوند است ولذا حکمش لازم الاجراست.

1/1- تفاوت شیعه وسنی در تعریف امامت

     شیعیان معتقدند بحث از امامت مربوط به علم کلام است واز امورالاهی ودینی است ولذا برخداوند لازم است راهنما وپیشوای مردم راتعیین کند. زیرا پس از ختم نبوت دووظیفة مهم پیامبراسلام یعنی تبیین وتفسیر وحی وریاست وادارة امور امت اسلامی (ولایت)برزمین می ماند. ولذا چون این اموردو امرالاهی هستند. پس جانشین پیامبر (ص) باید از طرف خداوند تعیین شود ولی اهل سنت معتقدند بحث از امامت یک بحث فقهی وفرعی است . وامامت از مصالح همگانی است که بانظر مردم تعیین می شود وهرکس که طبق  روش های مرسوم تعیین شد او امام وپیشوا خواهد بود.

2/1- تعیین امام

      شیعیان معتقدند چون امام جانشین پیامبراست. ورسالتش همان رسالت پیامبر تلقی می شود. نصب امام نیز مانند پیامبرباید الاهی باشد. اما اهل سنت معتقدند امام بایکی ازروشهای زیر انتخاب می شود.

الف) انتخاب به روش انتخاب ابوبکر بابیعت 5 نفراز اهل حل وعقد

ب) انتخاب به روش انتخاب عمر باسفارش خلیفه قبل

ج) انتخاب به روش انتخاب عثمان باتعیین یک شورای 6نفره حل وعقد

 د) انتخاب به روش انتخاب علی (ع) وبابیعت عمومی

ه)انتخاب با زور وقدرت

2- ضرورت امامت از دیدگاه عقل

     برای اثبات ضرورت امامت از دیدگاه عقل از دوراه استفاده می شود.

     الف) قاعدة لطف الاهی                                  ب)حکمت الاهی

الف) لطف الاهی

     لطف در قرآن کریم در وصف فعل وعلم خداوند به کاررفته است لطف در فعل یعنی ظرافت ودقت در کار ولطف در علم یعنی آگاهی از دقائق وظرایف امور ،اما در اصطلاح اهل کلام لطف آن فعلی است که خداوند دربارة بندگانش انجام می دهدتا انجام تکالیف برای آنها آسان شود،لطف بودن امامت به این معناست که خداوند راه رستگاری وهدایت را ازطریق امام به مردم نشان می دهد.

ب) حکمت الاهی

     حکیم آن است که فعل بیهوده از اوسر نزند وکارش غایت داشته باشد. باتوجه به خاتمیت اسلام وجامعیت این دین وباعنایت به اینکه همة احکام اسلام توسط پیامبر شرح داده نشد وخطر تحریف دین راتهدید می کرد. برخدای حکیم لازم است که امام را بعنوان جانشین پیامبر جهت نشان دادن راه صحیح به مردم انتخاب نماید.

3- مناصب مهم امام

     امام علاوه بر منصب دینی وجانشین نبی در اموردینی دارای دو منصب مهم علمی وسیاسی است که به شرح هر کدام از این دو منصب می پردازیم.

1/3- مرجعیت علمی امام

     برخی از مسائل اسلام علمی بوده واثبات آنها نیاز به استدلال دارد.مانند اثبات احدیّت خداوند درذات ،صفات وافعال ،قضا وقدر،جبر واختیارواثبات معاد، درتبیین این مسائل بین فرقه های مختلف اسلامی تفاوت آرا وجود دارد وهرفرقه ای باتوجه به فهم خود به بررسی وتبیین این مسائل می پردازد. سوال اینست در موارداختلاف فصل الخطاب کیست؟ وچه کسی باید پاسخگوی این مسائل باشد؟ متکلمین اسلامی معتقدند امام در این گونه موارد تنها مرجع علمی مورد اطمینان است. علاوه بر این پس از پیامبراعظم (ص)هزاران حدیث جعلی درعالم اسلام وارد شدوگروههای مختلف باانگیزه های متعدد اقدام به جعل حدیث کرده واین احادیث را به پیامبر اسلام نسبت دادند. نقش علمی امام در تشخیص احادیث جعلی از غیرجعلی بسیار مهم است وامام باتوجه به تسلطی که برعلم حدیث داردمی تواند به راحتی تشخیص دهد که کدامیک ازاحادیث جعلی وکدامیک غیرجعلی است،این مهم مخصوصاً درزمان دو امام بزرگوار امامان باقر (ع)وصادق (ع)به نحو مطلوب انجام شد.

2/3- مرجعیت سیا سی امام

    یکی از عوامل تعیین کننده در امامت بررسی اوضاع وشرایط سیاسی داخل وخارج عربستان درعصربعثت است. در این عصر حکومت اسلامی ازطرف دشمنان داخلی ومنافقین خارجی مورد تهدیدبود. همسایة شمالی مسلمانان (امپراتوری روم شرقی) ازیک طرف وامپراتوری بزرگ ساسانی از طرف دیگر وجریان نفاق وارتجاع داخلی از دیگر سو برنگرانی ها ومخاطرات پیامبر اسلام نسبت به آینده می افزود. آیا با این همه مسئله ومشکل پیامبرمی تواند نسبت به نصب ا مام  بعد از خویش اقدام نکند.شواهد زیادی وجود دارد که پیامبر اسلام باانتخاب خلیفه از طریق شورای حل وعقدوسایر روشها مخالف بود وامام راایشان نصب فرمودند. وامام نصب شده همانگونه که مرجع دینی مردم است مرجع سیاسی آنان نیز هست ودر مسائل سیاسی فصل الخطاب است ومناقشات داخلی با تدبیر امام حل خواهدشد . اگر امام فقط مرجع دینی باشد امور اجرایی دین بااختلال روبرو شده ودستورات دینی به خوبی اجرا نخواهد شد. ولذا امام ضمن اینکه یک مرجع دینی است باید یک حاکم سیاسی نیز باشد.

4- امامت از دیدگاه نقل

منظور از نقل کتاب خداوسنت پیامبر(ص) است.

1/4- امامت از دیدگاه قرآن

    آیه شریفة اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَرَسولُهُ وَالَّذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمُونَ الْصَّلاه وَیُؤتُونَ الْزَّکاه وَهُمْ راکِعُونَ (همانا ولی شما خدا ورسول خدا وکسانی هستند که نماز برپای داشته وزکات می دهند در حالیکه در رکوع هستند / مائده /55) کلمه (انما) در این آیه به نوعی انحصار را می رساند وبیان می دارد، تنها وتنها ولی مومنان کیست. طبق این آیه امامت وولایت باید دارای شرایط خاص باشد اما چگونه می توان فهمید که آیه د

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیامبر

تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن


تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:30

فهرست مطالب

 

عنوان :

جلوه هایی از حقیقت وجودی نبی اکرم (ص) در قرآن کریم

 

 

منبع :

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

 

 

 

 

 

 

از عایشه پرسیدند: اخلاق پیامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: «خلق و خوی پیامبر(ص)، قرآن بود.» شخصیت جامع و چند بعدی پیامبر اسلام و کمال و عظمت معرفتی، اخلاقی و وجودی آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است که به عنوان نماد مطلق و تام «انسان کامل» در میان آدمیان، حجت و الگویی ماندگار می باشد.

اگر قرآن کریم، کلام تشریعی حضرت حق است، پیامبر اکرم (ص) کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا است. اگر قرآن کتابی است با حقایق جاودانه و همیشگی، پیامبر اکرم (ص) نیز حقیقتی عینی و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لایه های معنایی و مصداقی عمیق و گسترده ای دارد که تلاش برای کشف آن حقایق باید استمرار داشته باشد، پیامبر اکرم (ص) نیز ذخیره ای تمام نشدنی و حقیقتی است عینی و انسانی، که شناخت ابعاد مختلف شخصیت ایشان و دستیابی به عمق سیره، سلوک و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است. اگر نیاز بشریت به قرآن هرگز پایان نمی یابد و تکامل علمی و اجتماعی انسان، نیاز او را به حقایق قرآن کریم نه تنها کاهش نمی دهد که روزافزون می سازد، نیاز انسان امروز و فردا به پیامبر اکرم(ص) و درس ها و آموزه های ایشان پایان ناپذیر است و اگر اسلام خاتم ادیان و قرآن خاتم کتب آسمانی است، پیامبر اکرم (ص) خاتم النبیاء و قله رفیع کمال انسانی است. او خلیفه الله الاعظم و واسطه ابدی نزول فیض الهی است که: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین». قرآن کریم نسخه مکتوب حقیقت نور محمدی (ص) است و پیامبر اکرم (ص) آینه تمام نمای صفات حسنای حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.

پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: علی! کسی جز تو و من خدا را نشناخت و کسی جز خدا و تو مرا نشناخت و کسی جز خدا و من تو را نشناخت. شناخت و معرفت حضرت حق- جل و علا- در حد اعلایی که برای غیرخدا میسر است، جز برای کسانی که در کانون نور محمد (ص) و علی (ع) قرار دارند، امکان پذیر نیست، چرا که این معرفت و شناخت معرفتی است شهودی و نه ذهنی، معرفتی است متناسب با اوج کمال و تعالی شناسنده، نه مدرسه ای و استدلالی. از آن سو نیز معرفت تام نبی (ص) و وحی (ع) جز برای حضرت حق، برای کسی حاصل نمی شود، چرا که دیگران همه فروتر از این دو وجود مقدس- که نور واحدی از منشأ واحدند- می باشند و دستیابی به معرفت تام آنان برایشان مقدور نخواهد بود. حضرت حق در قرآن کریم فراوان درباره پیامبر اکرم (ص) و معرفی ایشان سخن گفته است که برای آشنایی با جایگاه عظیم نبی اکرم (ص) به این آیات باید مراجعه کرد: در قرآن کریم اطاعت خدا و پیامبر (ص) در کنار هم مطرح و اطاعت از رسول خدا، همان اطاعت خدا شمرده شده است. آزار و ایذاء پیامبر اکرم (ص) موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقی شده و دوستی خداوند متعال مشروط به اطاعت از پیامبر اکرم (ص) گردیده است. خلق و خوی الهی پیامبر اکرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر «وانک لعلی خلق عظیم»، توصیف شده، تعبیری که تنها درباره پیامبر به کار رفته است. پیامبر اکرم (ص) عامل رهایی و آزادی مردمان از زنجیرها و بندهای سخت معرفی شده است.

بندهایی که از سویی خرافات و عادات زشت و از سوی دیگر ستمگران و سلطه جویان بر فکر و اندیشه و رفتار و حرکت تعالی جویانه انسان ها ایجاد کرده اند. او «عبدخدا» معرفی شده است که با عبودیت و بندگی ذات حق، به عالی ترین درجه عبودیت دست یافته و از همه تعلقات و وابستگی ها رها شده است. گستره فیض و لطف نبی اکرم نه تنها همه مردمان و آدمیان که عالمیان را شامل شده و آن حضرت به عنوان «رحمه للعالمین» معرفی شده است.... این توصیف ها گوشه ای از معرفی پیامبر (ص) در قرآن است که مروری همراه با تأمل و درنگ در این آیات و دیگر آیات، می تواند آفاق و ابعاد شخصیت الهی نبی اکرم (ص) را برای ما روشن سازد.

علاوه بر این، برخی سوره های قرآن کریم اساساً در شأن پیامبر اکرم (ص) است و این غیر از سوره هایی است که به وجود مبارک آن حضرت تأویل شده است. «یس» که قلب قرآن کریم است و سرچشمه هایی از معرفت و حکمت از آن جاری است، به پیامبر اکرم (ص) منسوب است. سوره 47 قرآن کریم به نام نامی آن بزرگوار نام نهاده شده است: "محمد" (ص)، علاوه براین سوره فتح، سوره حجرات، سوره نجم، سوره مجادله، سوره تحریم، سوره قلم، سوره مزمل، سوره مدثر، سوره بلد، سوره ضحی، سوره شرح (انشراح)، سوره تین، سوره علق، سوره قدر، سوره کوثر برخی از سوره هایی است که ناظر به شأن و جایگاه عظیم و مرتبه رفیع آن حضرت در پیشگاه خداوند متعال است. هر کدام از این سوره ها و آیات نورانی آن، مالامال از حرمت و لطفی است که خالق متعال برای این برترین بنده مقرب خود قائل است.

پیامبر اکرم(ص) نه تنها مبلغ دین الهی و معلم آیات حکمت، که مربی و اسوه انسان ها است: «لقدکان لکم فی رسول الله اسوه حسنه». بنابر این پیوند پیروان آن حضرت با این وجود مقدس، هنگامی معنی دار و مؤثر است که آن بزرگوار را به عنوان مقتدا، امام، الگو و پیشوای حقیقی بشناسند و در مسلک و سلوک، از ایشان پیروی کنند. آیاتی فراوان از قرآن کریم احکام و دستوراتی را خطاب به پیامبر اکرم (ص) بیان می کند که خطوط روشن الگو بودن آن حضرت را ترسیم و سرمشق هایی را که پیروان آن بزرگوار باید برای خود «اصل» قرار دهند مشخص می نماید. نگاهی گذرا به این سرمشق ها، جامعیت دین و عرصه های گوناگونی را که باید یک مسلمان واقعی بدان توجه داشته باشد. تبیین می نماید. این دستورات و احکام صریح و گویا برای هرکسی بدون نیاز به چیز دیگری جز فهم عبارات قرآن کریم، روشن می کند که همه عرصه های عبادی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی، اجتماعی، نظامی، فرهنگی، اخلاقی و... در قلمرو الگوبرداری و پیروی از پیامبر اکرم (ص) قرار می گیرد و هیچ زمینه ای از زمینه های اساسی و پایه ای زندگی نهان را نمی یابیم که سرمشق ها و خطوط اصلی آن برای پیروان پیامبر تعیین نشده باشد. اگر قرآن کریم مخاطبان خود را به تأسی و الگوگیری از پیامبر اکرم (ص) فرا می خواند، خود نیز خطوط روشن آن را ترسیم کرده است. عبادت و شب زنده داری، جهاد و مبارزه با کفار و منافقان، رشد دانش و معرفت و آگاهی، مهربانی و تواضع با مؤمنان و هم کیشان، انفاق و کمک به مستمندان و دستگیری از افتادگان، مهربانی با یتیمان و بی سرپرست ها، کسب قدرت همه جانبه برای حفظ استقلال و آسیب ناپذیری جامعه اسلامی، نیکی و خدمت به همگان و صدها دستور و توصیه قرآن کریم به پیامبر اکرم (ص)، نشان می دهد که پیروان آن حضرت چه خطوط کلی را در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خود باید سرمشق خویش قرار دهند تا بتوانند با مسیر کمال و رشد حقیقی- که آن حضرت در قله آن قرار دارد- هماهنگ شوند و به آنچه او نائل شده بود، نزدیک گردند.

اکنون می توان به درنگ و تأملی عمیق در این آیات صریح الهی، به ریشه اصلی گمراهی و حیرت و تباهی که امت اسلام بدان دچار آمده است، پی برد. اگر فاصله امت با پیامبرش این چنین ژرف و عمیق نبود، هرگز امت پیامبر به چنین روزگاری گرفتار نمی آمد. تفرقه و اختلاف به جای وحدت و اتفاق، جهل و نگرانی به جای علم و آگاهی، ظلم و بی انصافی به جای عدل و داد، رفاه زدگی و اسراف به جای دستگیری و انفاق، دشمنی و خصومت به جای مهربانی و گذشت، انفعال و تسلیم در برابر بیگانگان به جای مقاومت و جهاد و بالاخره پذیرفتن ولایت و حاکمیت کافران به جای ولایت و حاکمیت رسول خدا (ص) و جانشینان او... حقایق تلخی است که امروز در جهان اسلام شاهد آن هستیم و نشان می دهد فاصله ای ژرف بین امت و پیامبر وجود دارد که جز با بازگشت به قرآن و خطوط روشن آن- که در گرو پیروی و تأسی به تجسم عینی و انسانی آن است- این فاصله ژرف پیموده نخواهد شد.

باشد که به مدد جلوه ای از فیض «رحمه للعالمین» امت او از غفلت و جهالت رهایی یابند. ان شاءالله.

عنوان :

پیامبر اکرم (ص) از نگاه امام صادق علیه السلام

 

 

منبع :

سایت تبیان

 

 

 

 

 

   

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: وقتی می خواهی عیوب دیگران را یاد کنی ، عیوب خویش را به یاد آور . (کنز العمال ، ج 3 ، ص 586)

در طول تاریخ ادیان ، کمتر پیامبری وجود دارد که مانند پیامبر اسلام (ص) تمام خصوصیات و جوانب زندگى ایشان به طور واضح و روشن ، بیان و ثبت ‏شده ‏باشد.

خداوند متعال در قرآن ‏با زیباترین عبارات و کامل ترین ‏بیانات ، آن حضرت را معرفى نموده و با عالى ‏ترین صفات ستوده است و مى ‏فرماید: « و اِنّک لَعلی خُلق عَظیم‏» ؛ ( قلم/4) " ای پیامبر! تو بر اخلاقى عظیم استوار هستى. "

نیز مى ‏فرماید: « محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم.» (فتح/29) محمد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سر سخت و در میان خود مهربانند.

محققان ، تاریخ نویسان و دانشمندان در ابعاد گوناگون زندگى حضرت‏ محمد (ص) سخن گفته ‏اند.

اما ائمه علیهم السلام با نگاهى ژرف و دقیق ، سیماى آن شخصیت ‏بى‏نظیر و دُرّ یکتاى عالم خلقت را به تماشا نشسته و به معرفى زندگى، مبارزات و آموزه‏هاى آن حضرت پرداختند.

در این نوشتار برآنیم تا گوشه هایى از زندگى و شخصیت ‏پیامبر اکرم (ص) را از نگاه امام صادق علیه السلام بررسی کنیم .

تولد نور

امام صادق (ع) به نقل از سلمان فارسى فرمود: پیامبر اکرم (ص) فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خویش آفرید. (1) همچنین امام صادق (ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اکرم (ص) فرمود: «اى محمد! قبل از این که آسمان‏ها ، زمین ، عرش و دریا را خلق کنم، نور تو و على را آفریدم... .»(2)

ثقة ‏الاسلام کلینى (ره) مى‏نویسد: امام صادق (ع) فرمود: « هنگام ولادت ‏حضرت رسول اکرم (ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامى پیامبر) بود. یکى از آن دو به دیگرى گفت: آیا مى‏بینى آنچه را من‏ مى‏بینم؟ دیگرى گفت: چه مى‏بینى؟ او گفت: این نور ساطع که مشرق و مغرب را فرا گرفته است! در همین حال ، ابوطالب (ع) وارد شد و به ‏آن‏ها گفت: چرا در شگفتید؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را گفت. ابوطالب به او گفت: مى‏خواهى بشارتى به تو بدهم؟ او گفت: آرى. ابوطالب گفت: از تو فرزندى به وجود خواهد آمد که وصى این نوزاد خواهد بود (3)

نام هاى پیامبر

کلبى ، از نسب شناسان بزرگ عرب مى‏گوید: امام صادق (ع) از من ‏پرسید: در قرآن چند نام از نام‏هاى پیامبر خاتم (ص) ذکر شده است؟

گفتم: دو یا سه نام.

امام صادق (ع) فرمود: ده نام از نام‏هاى پیامبر اکرم در قرآن‏ آمده است: "محمد ، احمد ، عبدالله، طه، یس ، نون ، مزمل ، مدثر ، رسول‏ و ذکر."

سپس آن حضرت براى هر اسمى آیه‏اى تلاوت فرمود و فرمودند:

«ذکر» یکى از نام‏هاى محمد (ص) است و ما (اهل ‏بیت) «اهل ذکر» هستیم. کلبى! هر چه مى‏خواهى از ما سؤال کن.

کلبى مى‏گوید: به خدا سوگند! از ابهت صادق آل محمد (ع‏) تمام‏ قرآن را فراموش کردم و یک حرف به یادم نیامد تا سؤال کنم. (4)

عظمت نام محمد صلی الله علیه و آله

جلوه نام محمد (ص) براى امام صادق (ع) به گونه ‏اى بود که هر گاه ‏نام مبارک حضرت محمد (ص) به میان مى‏آمد ، عظمت و کمال رسول ‏خدا (ص) چنان در وى تاثیر مى‏گذاشت ، که رنگ چهره ‏اش دگرگون مى‏شد ، به طورى که آن حضرت در آن حال، براى دوستان نیز ناآشنا مى‏نمود. (5)

امام صادق (ع) گاهى بعد از شنیدن نام پیامبر(ص) مى‏فرمود: جانم‏ به فدایش. اباهارون مى‏گوید: روزى به حضور امام صادق (ع) شرفیاب ‏شدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزى است که تو را ندیده ‏ام. عرض کردم: خداوند متعال به من پسرى عطا فرمود. آن حضرت فرمود: خدا او را براى تو مبارک گرداند. چه نامى براى او انتخاب‏ کرده‏ اى؟ گفتم: او را محمد نامیده ‏ام. امام صادق(ع) تا نام محمد را شنید ( به احترام آن حضرت) صورت ‏مبارکش را به طرف زمین خم کرد، نزدیک بود گونه‏ هاى مبارکش به‏ زمین بخورد.

آن حضرت زیرلب گفت: محمد ، محمد ، محمد. سپس فرمود: جان خودم ، فرزندانم ، پدرم و جمیع اهل زمین فداى رسول خدا (ص) باد! او را دشنام مده! کتک نزن ، بدى به او نرسان ، بدان! در روى زمین‏ خانه اى نیست که در آن نام محمد وجود داشته باشد ، مگر این که آن ‏خانه در تمام ایام مبارک خواهد بود. (6)

سیماى پیامبر اکرم (ص)

امام جعفر صادق (ع) فرمود: امام حسن (ع) از دایى‏اش ، «هند بن ابى‏هاله‏» (7) که در توصیف چهره پیامبر (ص) مهارت داشت ، درخواست‏ نمود تا سیماى دل آراى خاتم پیامبران (ص) را براى وى توصیف ‏نماید. هند بن ابى هاله در پاسخ گفت: « رسول خدا (ص) در دیده ‏ها با عظمت مى‏نمود و در سینه ‏ها محبتش وجود داشت . قامتش رسا ، مویش ‏نه پیچیده و نه افتاده ، رنگش سفید و روشن ، پیشانیش گشاده ، ابروانش پرمو و کمانى و از هم گشاده ، در وسط بینى برآمدگى ‏داشت ، ریشش انبوه ، سیاهى چشمش شدید ، گونه هایش نرم و کم ‏گوشت ، دندان هایش باریک و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راه‏ رفتن با وقار حرکت مى‏کرد. وقتى به چیزى توجه مى‏کرد ، به طور عمیق‏ به آن مى‏نگریست.

به مردم خیره نمى‏شد ، به هر کس مى‏رسید سلام ‏مى‏کرد؛ همواره هادى و راهنماى مردم بود. براى از دست دادن امور دنیایى خشمگین نمى‏شد. اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود ، برترین مردم نزد وى کسى بود که ، بیشتر مواسات و احسان و یارى ‏مردم نماید... » (8)

اوصاف پیامبر در تورات و انجیل

خداوند متعال در وصف پیامبر(ص) فرمود:« الذین ءاتینهم الکتب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقاً منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون.‏» (14) ؛ کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادیم ، او را همچون فرزندان خود مى‏شناسند ؛ (ولى) جمعى از آنان ، حق را آگاهانه کتمان مى‏کنند.

امام صادق (ع) فرمود:« یعرفونه کما یعرفون ابناءهم.»

زیرا خداوند متعال در تورات و انجیل و زبور، حضرت محمد (ص) ، بعثت ، مهاجرت ، و اصحابش را چنین توصیف نمود:« محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم...»( فتح/29) ؛ محمد(ص) فرستاده خداست ؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال ‏رکوع و سجود مى‏بینى ، در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را طلبند. نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. این ، توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است... .

امام صادق (ع) فرمود: این ، صفت رسول خدا (ص) و اصحابش در تورات و انجیل است. زمانى که خداوند پیامبر خاتم (ص) را به رسالت مبعوث ‏نمود ، اهل کتاب (یهود و نصارى) او را شناختند ؛ اما نسبت ‏به او کفر ورزیدند ، همان گونه که خداوند متعال فرمود: « فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به...» ؛ ( بقره /89) هنگامى که این پیامبر نزد آنها آمد که (از قبل) او را شناخته بودند ، به او کافر شدند. (9)

خداوند متعال در قرآن کریم ، در وصف پیامبر (ص) مى ‏فرماید: « و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»؛ ( انبیاء/107) ما تو را جز براى رحمت جهانیان ‏نفرستادیم. قرآن نیز مى ‏فرماید: « " اشداء علی الکفار رحماء بینهم» ؛ در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. این دو چگونه با هم جمع مى‏شوند؟

برترین مخلوق

حسین بن عبدالله مى‏گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا رسول‏ خدا (ص) سرور فرزندان آدم بود؟ آن حضرت فرمود: قسم به خدا ، او سرور همه مخلوقات خداوند بود. خدا هیچ مخلوقى را بهتر از محمد (ص) نیافرید. (10)

امام صادق(ع) در حدیث دیگرى فرمود: چون رسول خدا (ص) را به ‏معراج بردند جبرئیل تا مکانى با وى همراه بود و از آن به بعد او را همراهى نمى‏کرد. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل ، در چنین حالى ‏مرا تنها مى‏گذارى؟! جبرئیل گفت: تو برو. سوگند به خدا، در جایى ‏قدم گذاشته‏اى که هیچ بشرى قدم نگذاشته و پیش از تو بشرى به آن ‏جا راه نیافته است (11)

معمر بن راشد مى‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: یک نفر یهودى خدمت رسول خدا (ص) رسید و به دقت او را نگریست.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: اى یهودى! چه حاجتى دارى؟ یهودى گفت: آیا تو برترى یا موسى بن عمران ؛ آن پیامبرى که خدا با او تکلم ‏کرد و تورات را بر او نازل نمود و به وسیله عصایش ‏دریا را براى او شکافت و به وسیله ابر بر او سایه افکند؟

پیامبر(ص) فرمود: خوش آیند نیست که بنده خود ستایى کند، ولکن (در جوابت) مى‏گویم که حضرت آدم (ع) وقتى خواست از خطاى خود توبه ‏کند، گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما غفرت لی ‏» ؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم که مرا عفو نمایى.

خداوند نیز توبه ‏اش را پذیرفت. حضرت نوح (ع) وقتى از غرق شدن در دریا ترسید گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی من الغرق» ؛ ‏خدایا به حق محمد و آل محمد از تو در خواست‏ مى‏کنم. مرا از غرق شدن نجات بدهى. خداوند نیز او را نجات داد.

حضرت ابراهیم(ع) در داخل آتش گفت:« اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی منها »؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم که مرا از آتش نجات دهى. خداوند نیز آتش را براى اوسرد و گوارا نمود.

حضرت موسى(ع) وقتى عصایش را به زمین انداخت و در خود احساس ترس ‏نمود گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی ‏» ؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مى ‏نمایم که مرا ایمن گردانى. خداوند متعال به او فرمود:« قلنا لا تخف انک انت الاعلی ‏» ( طه /68) نترس. مسلماً تو برترى.

اى یهودى ، اگر موسى(ع) امروز حضور داشت و مرا درک مى‏کرد و به ‏من و نبوت من ایمان نمى‏آورد ، ایمان و نبوتش هیچ نفعى به حال اونداشت.

اى یهودى! از ذریه من شخصى ظهور خواهد کرد به نام مهدى (ع) که در ‏زمان خروجش ، عیسى بن مریم براى یارى او فرود مى‏آید و پشت‏ سر او نماز مى‏خواند. (12)

سیاستمدارى پیامبر(ص)

در عرف جهانى امروز« سیاست ‏» را به معناى نیرنگ و دروغ براى ‏کسب قدرت و سلطه بر مردم تعریف مى ‏کنند، اما «سیاست‏» در لغت ، به معناى « اداره کردن امور مملکت و حکومت کردن» است . خداوند متعال پیامبر خاتم (ص) و جانشینان بر حق ایشان ، ائمه معصومین را از بهترین سیاستمداران شمرده است . در« زیارت جامعه»، در وصف ائمه ‏علیهم السلام که پرورش یافتگان مکتب نبوتند، آمده است: « وساسه العباد».

فضیل بن یسار مى‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که به بعضى از اصحاب خویش فرمود: خداوند عز و جلّ پیغمبرش را تربیت ‏کرد و نیکو تربیت فرمود. چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود:

« انک لعلی خلق عظیم ‏» ، تو بر اخلاق عظیمى استوارى. سپس امر دین ‏و امت را به او واگذار نمود تا سیاست و اداره بندگانش را به ‏عهده بگیرد، سپس فرمود: « ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا » (حشر/7)، آنچه را رسول خدا براى شما آورد ، بگیرید ، ( و اجرا کنید) و از آنچه نهى کرد ، خود دارى نمایید. رسول‏ خدا (ص) استوار ، موفق و مؤید به روح القدس بود و نسبت‏ به سیاست ‏و تدبیر خلق ، هیچ گونه لغزش و خطایى نداشت و به آداب خدا تربیت‏ شده بود... . (13)

زهد و وارستگى

حضرت محمد (ص) هرگز نسبت‏ به دنیا و لذایذ زودگذر آن میلى نشان ‏نداد ، به آن توجهى نکرد. امام صادق (ع) مى‏فرماید: روزى رسول خدا (ص) در حالى که محزون‏ بود از منزل خارج شد فرشته ‏اى بر او نازل شد ، در حالى که کلید گنج‏هاى زمین را به همراه داشت. فرشته گفت: اى محمد (ص)، این‏ کلیدهاى گنج‏هاى زمین است. پروردگارت مى‏فرماید: این کلیدها را بگیر و در گنج‏هاى زمین را باز کن و آنچه مى‏خواهى از آن استفاده‏ نما. بدون این که نزد من ذره‏اى از آنها کم شود.

پیامبر(ص) فرمود:« دنیا خانه کسى است که خانه (واقعى) ندارد. کسانى دور آن جمع مى‏شوند که عقل ندارند.» (14)

ابن سنان مى‏گوید: امام صادق(ع) فرمود: مردى نزد پیامبر(ص) آمد ، در حالى که آن حضرت روى حصیرى نشسته بود که زبرى آن بر بدن آن ‏حضرت اثر گذاشته بود ، و بر بالشى از لیف خرما تکیه نموده بود ، که بر گونه‏ هاى گلگونه‏ اش نفوذ کرده بود. آن مرد در حالى که ‏جاهاى اثر کرده را مسح مى‏نمود ، گفت: کسرى و قیصر (پادشاهان‏ ایران و روم) هرگز چنین راضى نمى‏شوند و بر حریر و دیبا مى‏خوابند و تو (که سرور مخلوقات خدایى) بر این حصیر!

پیامبر(ص) فرمود: به خدا من از آنها برتر و گرامى ‏تر هستم. من‏ کجا و دنیا کجا! مثال زودگذر بودن دنیا ، مثال شخصى است که بر درختى سایه دار عبور مى‏کند، لحظه هایى از سایه درخت استفاده‏ مى‏کند و وقتى سایه تمام شد ، از آن جا کوچ مى‏کند و درخت را رها مى‏کند. (15)

به عنوان حسن ختام ، به ذکر خطبه‏ اى از آن حضرت در توصیف ‏پیامبر(ص) اکتفا مى‏کنیم.

خطبه امام صادق(ع) در وصف حضرت محمد(ص)

« بردبارى ، وقار و مهربانى خدا سبب شد تا گناهان بزرگ و کارهاى‏ زشت مردم، مانع نشود که دوست‏ ترین و شریف‏ ترین پیغمبرانش ، یعنى ‏محمد بن عبدالله(ص) را براى مردم برگزیند.

محمد بن عبدالله(ص) در حریم عزت تولد یافت: در خاندان شرافت ‏اقامت گزید، حسب و نسبش آلوده نگشت، صفاتش را دانشمندان بیان ‏کردند و حکیمان در وصفش اندیشه نمودند. او پاکدامنى بى نظیر، هاشمى نسبى بى مانند ، و بى مانندى از اهل مکه بود.

«حیا» صفت او بود و «سخاوت» طبیعتش ، به متانت‏ها و اخلاق نبوت سرشته‏ شده بود. اوصاف خویشتن دارى‏هاى رسالت‏ بر او مهر شده بود تا آن ‏گاه که مقدرات و قضا و قدر الهى عمر او را به پایان رسانید و حکم حتمى پروردگار او را به سرانجامش منتهى ساخت. هر امتى ، امت‏ پس از خود را به آمدنش مژده داد. نسل به نسل از حضرت آدم تا پدر بزرگوارش ، عبدالله ، پدرى او را به پدر دیگر تحویل داد. ولادتش در بهترین طایفه ، گرامى‏ترین نواده (بنى‏هاشم) ، شریف‏ ترین قبیله (فاطمه مخزومیه) و محفوظ ترین شکم باردار (آمنه دختر وهب) و امانت دارترین دامن بود.

خدا او را برگزید ، پسندید و انتخاب کرد ، سپس کلیدهاى دانش و سرچشمه ‏هاى حکمت را به او داد. او را مبعوث نمود تا رحمت ‏بر بندگان و بهار جهانیان باشد.

خداوند کتابى را بر او نازل کرد ، که بیان و توضیح هر چیزى در آن است و آن را به لغت عربى ، بدون هیچ انحرافى قرار داد ، به ‏امید این که مردم پرهیزکار شوند. آن را براى مردم بیان کرد و معارف آن را روشن ساخت و با آن ، دینش را آشکار ساخت . واجباتى ‏را لازم شمرد ، حدودى را براى مردم وضع نمود و بیان کرد و مردم را آگاه ساخت. آن حضرت در آن‏ امور، راهنمایى به سوى نجات و نشانه‏ هاى هدایت ‏به سوى خدا است.

رسول خدا (ص) رسالتش را تبلیغ کرد ، ماموریتش را آشکار ساخت ، بارهاى سنگین نبوت را که به عهده گرفته بود ، به منزل رسانید و به خاطر پرورگارش صبر کرد و در راهش جهاد نمود.

با برنامه‏ ها و انگیزه‏هایى که براى مردم پى ریزى نمود و مناره‏هایى که نشانه‏ هاى آن را برافراشت ، براى امتش خیر خواهى کرد و آنها را به سوى نجات و رستگارى فرا خواند و به یاد خدا تشویق و به راه هدایت دلالت کرد ، تا مردم پس از او گمراه نشوند. آن حضرت ‏نسبت ‏به مردم دلسوز و مهربان بود.»(16)

پى نوشت‏ها:

- مصباح الشریعه، ترجمه زین العابدین کاظمى، ص‏126.«خلقتنی الله من صفوه نوره...»

- جلاء العیون. ص 11.

- همان، ص‏36.

- بحار الانوار، ج‏16، ص‏101.

- سفینه البحار، ج 1، ص‏433.

- بحار الانوار، ج‏17، ص 30.

7- هند بن ابى هاله، فرزند حضرت خدیجه(س) از شوهر قبلى اش بود که در خانه پیامبر اسلام رشد و نمو نمود.

- بحارالانوار، ج‏16، صص 147، 148.      

- تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 138 و ج 5، ص‏77.

0- اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، ج 2، ص 325.

1- همان، ص 321.

2- بحار الانوار، ج‏16، ص‏366، به نقل از جامع الاخبار، ص 98.

3- اصول کافى،ج 2 صص 5 و 6.

4- بحارالانوار،ج 16 ص 266.

5- بحارالانوار،ج 16 صص 282 و 283.

6- اصول کافى ج2 ، صص332 و 333

عنوان :

خاطرات امام على علیه السلام از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله

 

 

منبع :

مجله مبلغان شماره 53

 

 

 

 

 

   

 

شناخت صحیح شخصیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله براى هر مسلمان ضرورتى انکارناپذیر است; زیرا براى فهمیدن معارف اسلام و پیروى از دستورات حیات بخش حضرت رسول صلى الله علیه و آله معرفت‏شایسته مقام و منزلت آن حضرت مى‏تواند تاثیرى به سزا بگذارد . اگر ما بتوانیم حداقل در حد توان خود عظمت روحى و زوایاى شخصیت‏بیکران آن فرستاده الهى و رهبر اسلامیان را به دست آوریم، در اقتداء به گفتار و رفتار حضرتش موفق‏تر و علاقه‏مندتر خواهیم شد . براى شناختن آن یگانه دوران و سرور کائنات جهان، خاطره و گفتارهاى نزدیک‏ترین یار و آگاه‏ترین شاگرد و همراهش، حضرت على علیه السلام، مطمئن‏ترین وسیله مى‏باشد; چرا که على علیه السلام حافظ اسرار و آرام بخش دل پیامبر صلى الله علیه و آله بود . مولاى متقیان علیه السلام در مورد جایگاه والاى خود در نزد پیامبر علیه السلام مى‏گوید: «وقد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله علیه و آله بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة; (1) شما منزلت مرا در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏دانید که چگونه نزدیک‏ترین خویشاوندى و خصوصى‏ترین جایگاه را در پیشگاه آن حضرت داشتم .» آنگاه در توضیح سخن خود مى‏افزاید:

«پیامبر صلى الله علیه و آله در دوران کودکى‏ام، مرا در اتاق خصوصى خود مى‏نشاند و در آغوش خود مى‏گرفت و ... گاهى غذا را لقمه لقمه در دهانم مى‏گذاشت، هرگز در گفتارم دروغ و در رفتارم خطایى مشاهده نکرد ... من همواره به همراه پیامبر صلى الله علیه و آله بودم، همانند فرزندى که پیوسته در کنار مادر است . آن حضرت هر روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نیکویش را برایم آشکار مى‏کرد و به من فرمان مى‏داد که به او اقتداء کنم . پیامبر صلى الله علیه و آله در هر سالى مدتى را به غار حراء مى‏رفت و به غیر از من هیچ کس او را نمى‏دید . در آن هنگام اسلام جز خانه پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه هیچ یک از مکیان راه نیافته بود و تعداد مسلمانان به وجود پیامبر صلى الله علیه و آله و خدیجه و من محدود مى‏شد . من نور وحى و رسالت را مى‏دیدم و بوى نبوت را استشمام مى‏کردم . هنگامى که بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله وحى نازل شد، من ناله شیطان را شنیدم، از پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال کردم: «یا رسول الله! ما هذه الرنة؟ فقال صلى الله علیه و آله: هذا الشیطان قد ایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انک لست‏بنبى ولکنک لوزیر وانک لعلى خیر; (2) یا رسول الله! این ناله کیست؟ فرمود: صداى ضجه شیطان است که از پرستش خود مایوس گردید . [و فرمود: على جان!] تو آنچه من مى‏شنوم، مى‏شنوى و آنچه را که من مى‏بینم، تو نیز مى‏بینى; جز اینکه تو پیامبر نیستى، بلکه وزیر و جانشین هستى و در راه نیک گام برمى‏دارى .»

حال، با توجه به جایگاه والاى امیرمؤمنان، على علیه السلام به خاطرات و گفتارهاى آن حضرت در زمینه خدمات و سیره و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏پردازیم .

زهد و ساده زیستى پیامبر صلى الله علیه و آله

زهد و ساده زیستى از کردارهاى ستوده‏اى است که موجب بسیارى از کمالات روحى در وجود انسان مى‏باشد . از بارزترین صفات رسولان الهى که آنان را در امر تبلیغ دین و رساندن رسالت الهى خود به گوش جهانیان موفق ساخته، زهد و ساده زیستى‏شان بوده است . رسولان الهى بر این باور بودند که «ان الله عزوجل فرض على ائمة العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره; (3) خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان برابر قرار دهند تا تنگ دستى، مستمندان را به طغیان و سرکشى وادار نکند .»

امیرمؤمنان على علیه السلام در تشریح سیره نبوى صلى الله علیه و آله به این ویژگى آن حضرت مى‏پردازد و توضیح مى‏دهد که: «پیامبر از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشمش نگریست . دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته‏تر و شکمش از همه خالى‏تر بود . دنیا را به آن حضرت عرضه کردند، اما نپذیرفت و هر چه را که احساس مى‏کرد خدا دشمن مى‏دارد، آن را دشمن مى‏دانست .» (4)

امام در ادامه گفتار خویش به ساده زیستى و بى‏تکلف بودن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرداخته، مى‏فرماید: «ولقد کان صلى الله علیه و آله یاکل على الارض ویجلس جلسة العبد ویخصف بیده نعله ویرقع بیده ثوبه ویرکب الحمار العارى ویردف خلفه ویکون الستر على باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول: یا فلانة لاحدى ازواجه غیبیه عنى فانى اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا وزخارفها; (5) [رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله همواره بر روى زمین غذا مى‏خورد و همانند بندگان مى‏نشست و با دست‏خود کفشش را وصله مى‏زد و لباس خود را مى‏دوخت و بر الاغ برهنه و بى‏تجهیزات سوار مى‏شد و شخص دیگرى را نیز به همراه خود سوار مى‏کرد . [روزى متوجه شد که] پرده‏اى بر در خانه‏اش آویخته شده که نقش و نگار و تصویر داشت، به یکى از همسرانش فرمود: این پرده را از برابر چشمانم دور کن که هر گاه نگاهم به آن مى‏افتد، به یاد دنیا و زینتهاى آن مى‏افتم .»

«فما اعظم منة الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه وقائدا نطا عقبه! والله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها; (6) چقدر بزرگ است منتى که خداوند متعال با فرستادن چنین پیامبرى بر ما گذاشته است; بزرگ رهبرى که باید پشت‏سر او حرکت کنیم و راهش را ادامه دهیم . به خدا سوگند! من نیز آن قدر این پیراهن پشمین را وصله زده‏ام که از پینه کننده آن شرمسار شده‏ام .»

شهریار تبریزى این سخن مولا را چه زیبا به تصویر کشیده است:

در جهانى همه شور و همه شر

ها على بشر کیف بشر

کفن از گریه غسال خجل

پیرهن از رخ وصال خجل

شیعیان مست ولاى تو على

جان عالم به فداى تو على

آن حضرت در سخن دیگرى، زندگى زاهدانه و بى‏تجمل رسول بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله را چنین بیان مى‏کند: «قد حقر الدنیا وصغرها واهون بها وهونها وعلم ان الله زواها عنه اختیارا وبسطها لغیره احتقارا، فاعرض عن الدنیا بقلبه وامات ذکرها عن نفسه; (7) [پیامبر صلى الله علیه و آله] دنیا را کوچک شمرد و به دیگران نیز کوچک جلوه داد و آن را بى‏ارزش محسوب کرد و به دیگران نیز خوار و بى‏مقدار بودن آن را فهمانید . مى‏دانست که خداوند براى [تعظیم و قدرشناسى از شخصیت] و برگزیدن او دنیا را از وى دور ساخت و آن را به خاطر ناچیز و بى‏ارزش بودنش به دیگران بخشید . به همین جهت، از دل و جان از دنیا گرایى اعراض کرد و یاد و خاطره دنیا را از وجودش پاک نمود .»

مولاى عارفان، اخلاق نبوى را در دورى از تجملات و تشریفات دنیوى تشریح کرده، گفتارش را چنین ادامه مى‏دهد: «خرج من الدنیا خمیصا وورد الآخرة سلیما لم یضع حجرا على حجر حتى مضى لسبیله; (8) پیامبر صلى الله علیه و آله با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت وارد آخرت گردید . او سنگ روى سنگى نگذاشت تا اینکه از دنیا رحلت کرد .»

در اینجا نقل روایتى در مورد زندگى زاهدانه پیامبر صلى الله علیه و آله مناسب مى‏نماید:

زید بن حارث روایت کرده است که در یکى از روزها رسول خدا صلى الله علیه و آله روى حصیرى خوابیده بود و نشانه‏هاى زبرى حصیر بر بدن مبارکش اثر گذاشته بود . عایشه از روى دلسوزى به حضرتش عرضه داشت: یا رسول الله! «کسرى‏» و «قیصر» (پادشاهان ایران و روم) کشورهاى پهناورى را در سلطه خود دارند و از همه گونه نعمت دنیوى برخور دارند، ولى شما که رسول خدا و پیامبر الهى هستید از همه چیز تهى دست مى‏باشید تا آنجا که روى حصیر استراحت مى‏کنید و لباس ارزان قیمت مى‏پوشید! حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: «عایشه! چه خیال مى‏کنى! هر گاه من بخواهم، کوهها طلا مى‏شوند و با من به حرکت در مى‏آیند . روزى جبرئیل علیه السلام بر من نازل شد و کلید خزینه و گنجینه‏هاى جهان را در اختیار من گذاشت، اما من نپذیرفتم .»

سپس حضرت رسول صلى الله علیه و آله براى اینکه این حقیقت را آشکارا به عایشه نشان دهد، به او فرمود: «اى عایشه! حصیر را بلند کن!» او نیز دستور حضرت را اجرا کرد و در هر گوشه آن مقدار زیادى طلا را مشاهده کرد که یک مرد به تنهایى توان حمل آن را نداشت . سپس به عایشه فرمود: «نگاه کن! و طلاها را از نزدیک مشاهده کن، اما بدان که دنیا و تمام زیباییهاى فریبنده و ظاهرى آن از نظر خداى تعالى به اندازه بال پشه‏اى ارزش و اعتبار ندارد .» بعد از آن، قطعه‏هاى طلا از نظرها پوشیده شد . (9)

البته بدیهى است که بهره گرفتن از دنیا براى آخرت امرى مذموم نیست، بلکه علاقه به دنیا و دوست داشتن آن در مقابل آخرت و ارزشهاى معنوى ناپسند است .

استقامت‏بى‏نظیر

حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در راه نشر معارف الهى و رسالت آسمانى خود آن چنان آزار و اذیت دید و مشکلات و سختیها را متحمل شد که هیچ یک از رهبران الهى مثل آن بزرگوار گرفتار موانع راه رسالت نبودند . به همین جهت، همواره مى‏فرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذیت; (10) هیچ پیامبرى همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفت .»

در برخى آیات قرآن به مشکلات و گرفتاریهاى پیامبر صلى الله علیه و آله اشاره شده است . در سوره حجر مى‏فرماید: «وقالوا یا ایها الذى نزل علیه الذکر انک لمجنون‏» ; (11) «و مخالفین آن حضرت گفتند: اى کسى که آیات خدا به او نازل مى‏شود، همانا تو دیوانه هستى!»

اما رسول بزرگوار اسلام در برابر مشکلات و گرفتاریها، مثل کوهى استوار ایستاد و بر رسالات الهى خود اصرار ورزید و لحظه‏اى خم به ابرو نیاورد . به همین جهت، امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه استقامت‏بى‏نظیر حضرتش را با عباراتى زیبا، مى‏ستاید و مى‏فرماید:

«دعا الى طاعته وقاهر اعدائه جهادا عن دینه، لایثنیه عن ذلک اجتماع على تکذیبه والتماس لاطفاء نوره; (12) [انسانها را] به اطاعت الهى دعوت کرد و با دشمنان خدا در راه دین او جهاد نمود و بر همه‏شان غالب گردید . همبستگى دشمنان که او را به دروغگویى متهم مى‏کردند، وى را از انجام وظائف الهى‏اش باز نداشت و تلاش مخالفین براى خاموش کردن نور رسالت‏به نتیجه‏اى نرسید .»

در مقابل دشمنان لجوج

على علیه السلام در فرازى از گفتار خویش به لجاجت دشمنان پیامبر صلى الله علیه و آله اشاره مى‏کند و گوشه‏اى از گرفتاریهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و استقامت و مقابله آن حضرت را با دشمنان خیره سر و بى‏منطق اسلام که خود شخصا شاهد آن بوده است، چنین گزارش مى‏کند:

«روزى در حضور پیامبر صلى الله علیه و آله بودم که سران قریش نزد او آمدند و گفتند: اى محمد! تو ادعاى بزرگى کرده‏اى که هیچ یک از پدران و خاندانت نکردند . ما از تو معجزه‏اى مى‏خواهیم; اگر از عهده‏اش برآیى، معلوم مى‏شود که تو حقیقتا فرستاده خدایى، و اگر نتوانى، خواهیم فهمید که تو ساحر و دروغگویى! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شما چه مى‏خواهید؟ گفتند: این درخت را بگو تا از ریشه کنده شده و در پیش تو بایستد! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ««ان الله على کل شى‏ء قدیر» (13) فان فعل الله لکم ذلک اتؤمنون وتشهدون بالحق; خداوند بر همه چیز قادر است; حال اگر خداوند متعال این کار را براى شما انجام دهد، آیا ایمان خواهید آورد و به حق شهادت مى‏دهید؟» گفتند: آرى . آنگاه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به درخت اشاره کرد و فرمود: «یا ایتها الشجرة ان کنت تؤمنین بالله والیوم الآخر وتعلمین انى رسول الله، فانقلعى بعروقک حتى تقفى بین یدى باذن الله; اى درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارى و مى‏دانى من پیامبر خدایم، از زمین با ریشه‏هایت کنده شو و به فرمان خدا در پیش روى من قرار گیر!» قسم به خدایى که آن حضرت را به پیامبرى مبعوث کرد! درخت‏با ریشه هایش از زمین کنده شد، و با صدایى بلند، همانند صداى به هم خوردن بالهاى پرندگان یا به هم خوردن شاخه‏هاى درختان جلو آمده، در مقابل پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاد; طورى که برخى از شاخه‏هاى بلندش روى دوش پیامبر صلى الله علیه و آله و برخى نیز بر شانه من قرار گرفت که در طرف راست پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاده بودم . هنگامى که مشرکان این اعجاز آسمانى را با شگفتى تمام مشاهده کردند با کفر و عناد و لجاجت‏خاصى گفتند: به درخت دستور بده نصفش جلو بیاید و نصف دیگرش در جاى خود باقى بماند! به دستور پیامبر صلى الله علیه و آله، نیمى از درخت‏با وضعى شگفت آور از نصفه دیگرش جدا شد و با صداى اعجاب‏انگیز به پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیک شد; گویا اینکه مى‏خواست‏به دور حضرت رسول صلى الله علیه و آله بگردد . اما دشمنان مشرک و مغرور پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند: بگو درخت‏به حال اولش برگردد! پیامبر صلى الله علیه و آله با کرامت آسمانى خویش درخت را به حال اولش باز گرداند . در این لحظه من گفتم: «لا اله الا الله، انى اول مؤمن بک یا رسول الله واول من اقر بان الشجرة فعلت ما فعلت‏بامر الله تعالى تصدیقا بنبوتک واجلالا لکلمتک; خدایى جز خداى یگانه نیست . اى رسول خدا! من نخستین کسى هستم که به تو ایمان آوردم و اولین فردى هستم که اقرار مى‏کنم: درخت‏با اذن خدا براى اثبات نبوت تو و نشان دادن عظمت‏شخصیت تو در پیشگاه حضرت حق، آنچه را که خواستى برایت انجام داد .» اما باز هم سران معاند کفار گفتند: او ساحرى دروغگو است که سحرى تعجب‏انگیز دارد و خیلى در کارش ماهر است . و خطاب به رسول الله گفتند: آیا نبوت تو را جز امثال على علیه السلام، کس دیگرى نیز باور مى‏کند!» (14)

دعوت خویشاوندان

امیرمؤمنان على علیه السلام خاطرات خود را از دوران اولیه اسلام در فرصتهاى مناسبى بیان نموده است . یکى از مهم‏ترین خاطرات آن حضرت روزى است که رسول گرامى اسلام از سوى خداوند متعال مامور شد که خویشاوندان نزدیک خود را به اسلام دعوت کند . امیرمؤمنان ماجراى آن روز را این گونه شرح مى‏دهد:

«چون آیه «وانذر عشیرتک الاقربین‏» (15) بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، مرا خواستند و فرمودند: خدا به من امر کرده ست‏خویشان و نزدیکان خود را هشدار دهم و از عذاب دوزخ بترسانم . من خود را با تکلیفى سخت روبه‏رو دیدم و دانستم که اگر آنان را به اسلام بخوانم، پاسخ مثبت نخواهم شنید . از این رو، خاموش ماندم و این راز را در دل نگه داشتم تا اینکه جبرئیل آمد و گفت: «یا محمد! انک ان لم تفعل ما امرت به عذبک ربک; اى محمد! اگر آنچه را که به آن امر شده‏اى به جا نیاورى تو را عذاب خواهد کرد .» اکنون تو اى على! با پیمانه‏اى گندم و یک ران گوسفند غذایى آماده کن و در ظرفى مقدارى شیر نیز فراهم کن! سپس همه فرزندان عبدالمطلب را بخوان تا پیش من آیند و با آنان سخن گویم و پیام الهى را به آنان برسانم .

من آنچه را که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمان داده بود، به انجام رساندم

اشتراک بگذارید:

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیامبر اعظم در قرآن