فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد پرخاشگری

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد پرخاشگری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پرخاشگری


تحقیق در مورد پرخاشگری

فورمت فایل:word(قابل ویرایش) تعداد55صحفه

 

 

 

مقدمه :

اصطلاح پرخاشگری به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد خواه در معنی نزدیک شدن به اشیاء و اشخاص خواه به معنی درگیری با نیروهای خارجی این مفهوم گاهی با مفاهیم انگیختگی، کارآوری و حتی با مفهوم کنجکاوی اشتباه می شود.

اتوکلاین برگ[1] مفهوم پرخاشگری را گسترده در نظر می گیرد و معتقد است که جنبه های مثبت یا منفی پرخاشجویی را در بردارد اگر پرخاشجویی را به جای پرخاشگری به کار ببریم به معنی محدود دشمنی را نیز شامل می شود مفهوم دشمنی تا حدی شامل ارزشهای منفی است در حالی که پرخاشگری به معنی ‹‹مخالف بودن›› دارای ارزش ارتباطی است و در بعضی شرایط مثبت و سازنده است پرخاشگری را از عمل پرخاشجویی تجاوز متمایز می کنیم: پرخاشگری از عوامل انفعالی انسان و در انسان نهفته است و هنگام ظهور در پرده ای از پوششهای دفاعی پیچیده شده است و به صورت بخشی از نیروی آماده برای عمل و فعالیت بروز می کند. پرهیز صورتی از عقب نشینی پرخاشجویی است پرخاشگری همیشه با عمل پرخاشجویانه بروز نمی کند، وقتی واقع می شود ضرورتاً پرخاش علیه دیگری نیست بلکه پرخاشجویی می تواند متوجه خود فرد نیز بشود در انگلیسی با اصطلاحات و کلمات زیر توصیف می شود پرخاشجویی به معنی حمله ای که به تحریک کسی نباشد و در انسان به صورت بدنی و یا لفظی بروز می کند، رفتاری بی خبرانه است ‹‹Agonist behavior ›› که به صورت حمله و ضد حمله بروز می کند برای رفتار پرخاشجویانه ای که به تحریک دیگران به وجود می آید و همچنین برای عملیات پاسخ یا اعتراضی که برای دفاع و یا حمله است باید کلمات و اصطلاحات دیگری را جستجو کرد. Aggressiveness پرخاش، حالت نسبتاً دائمی همراه با آمادگیهای سرشتی و نیروی ذخیره برای پرخاشجویی است و گاهی مفاهیم ابتکار عمل، جاه طلبی، درگیری و جسارت را شامل می شود.

تعریفی دیگر : پرخاشگری یعنی عملی که به آسیب رسانی عمدی دیگران منتهی می گردد البته ممکن است این آسیب رسانی در انواع شیوه های پیاده شده و حتی متضمن آزارهای روانی نظیر تحقیر، توهین و فحاشی نیز شود اما در هر حال مفهوم آسیب به تعارض رفتارها ارجاع دارد. از این رو خشونت تنها یکی از انواع پرخاشگری محسوب می گردد، به این لحاظ خشونت را حاوی مبادرت عمدی ایجاد آسیبهای جسمانی به دیگران تلقی می کنیم پرخاشگری عمدی می تواند از سایر انگیزشهای غیر پرخاشگرانه به شکلی متمایز متأثر گردد. یک سرباز دشمنش را می کشد که این کار عمل پرخاشگرانه است اما واکنش او ممکن است برای حفظ زندگیش، تأمین منافع کشورش یا کسب، تأییدات سازمانی گروهی باشد.

اما یک قاتل دلایل دیگری برای کشتن قربانیانش دارد. در این موارد آسیب عمدی نوعی پرخاشگری محسوب شده اما سیاقی متفاوت می یابد. روانشناسان چنین مفاهیم متنوعی را به تبیین ابزار پرخاشگری اطلاق می کنند در مقابل، پرخاشگری عاطفی یا خشم آلود هنگامی به وجود می آید که هدف اصلی بر تعهد استوار است ‹‹برکوتیز، 1979 زیلمان›› این نوع پرخاشگری به دلیل احساس شرایط و حالات ناخوشایند رخ می دهد. مثلاً تنفر به خشم می انجامد و بیش از سایر عواطف با پرخاشگری همراه است لذا در شرایط معینی توام بودن تنفر با خشم شدید، کنترل ضعیف و وجود نیتی خاص فرد کمتری می تواند از تمایل به آسیب رسانی دیگران جلوگیری کنند.

بیان مسئله :

آیا بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون (hyper tension) و افراد عادی تفاوت وجود دارد؟

اهمیت پژوهش :

بیماری پرفشاری خون در طبقه بندیهای متخصصان بهداشت روان ‹‹ICD ›› طبقه بندی بین المللی بیماریهای روانی در دسته بیماریهای روان تنی ‹‹Psy chosomatic ›› قرار دارد. این بیماری همه ساله تعداد زیادی از افراد جامعه را مبتلا ساخته و در صورت عدم تشخیص و درمان مناسب در موارد وخیم می تواند بسیار خطرناک باشد و افراد را در معرض سکته های قلبی و مغزی قرار دهد و حتی ممکن است منجر به مرگ افراد شود. با توجه به اینکه افزایش میزان پرخاشگری و فشارهای عصبی می تواند یکی از عوامل سبب ساز ابتلا به بیماری پرفشاری خون باشد پی بردن به تفاوت میزان پرخاشگری بین افراد مبتلا  به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی می تواند گام موثری درجهت کمک به افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون در کنترل فشارهای عصبی، خشم و رفتاهای پرخاشگرانه باشد.

هدف پژوهش :

پی بردن به تفاوت میزان پرخاشگری بین افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی از طریق مقایسه میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به این بیماری و افراد عادی هدف اساسی این پژوهش می باشد.

بیان فرضیه :

فرض صفر H = بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی تفاوت معناداری وجود ندارد.

فرض خلاف HA = بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی تفاوت معناداری وجود دارد.

تعاریف عملیاتی واژه ها:

پرخاشگری : حالت، هیجان یا همان چیزی است که به وسیله پرسشنامه AGQ به دست می آید.

پرفشاری خون : همان چیزی است که توسط وسیله فشار خون سنج بدست می آید و درجه آن بالاتر از آن می باشد.


 

 

 

 

 

 

فصل دوم


مقدمه

احتمالاً تمام افراد با واژة پرخاشگری آشنایی نسبی د ارند و این حالت را تجربه  کرده اند به گونه ای که اگر این واژه را متصور شویم متعاقباً حالت هیجانی آن را در ذهن می توانیم تداعی کنیم. تقریباً هیچ چیز مخرب تر از پرخاشگری نابجا نمی تواند باشد به طوری که می تواند ارتباطات انسانی را به راحتی ویران کند.

پرخاشگری عموماً رفتار کاملاً طبیعی انسانهاست اما زندگی که پرخاشگری خارج از کنترل و ویرانگر باشد می تواند در کار، ارتباطات اجتماعی و حتی در کل کیفیت زندگی مشکلاتی را به وجود بیاورد ممکن است کار به جایی برسد که شما احساس کنید اسیر هیجان قدرتمندی هستید که نمی توانید از آن اجتناب کنید پرخاشگری یک حالت هیجانی است که از لحاظ شدت می تواند خفیف، شدید یا ویرانگر باشد همانند هیجانات دیگر ، پرخاشگری موجب تغییرات زیستی و فیزیولوژیکی متعددی می شود مثل افزایش فشار خون، افزایش ضربان قلب، تند شدن تنفس و ... همچنین عصبانیت می تواند ناشی از عوامل بیرونی یا درونی باشد شما می توانید از دست فرد مشخصی مثل یک همکار یا از یک حادثه عصبانی شوید . همچنین پرخاش شما      می تواند ناشی از نگرانی یا تفکر شما در مورد مسائل شخصی باشد با یادآوری حوادث و خاطرات تلخ و آسیب زا که می تواند پرخاشگری را شدت بخشد زمانی که احساس نفرت از شخصی را به زبان می آوریم یا اقدام به آسیب رساندن به وی می کنیم، دیگر نمی توانیم به این شناخت برسیم که آن شخص جنبه های خوبی هم دارد از سوی دیگر، وقتی در برابر کسی پرخاشگری می کنیم به این معناست که جاذبه آن شخص در نظر ما کم شده است. به همین سبب، پس از اعمال پرخاشگری، کوشش خواهیم کرد تا حسن های او را دست کم بگیریم و معایب وی را برجسته تر کنیم تا از این طریق ناهماهنگی شناختی را کاهش دهیم، به علاوه سعی می کنیم تا دلایل دیگری برای تنفر از آن فرد پیدا کنیم، مرد اغلب پس از فریاد زدن، کتک زدن یا شکستن ظروف احساس آرامش پیدا می کنند این اعمال، برای مدتی کوتاه تنش را زایل می کند و فرصتی فراهم می آورد تا قدرت خود را نشان دهند، اما در بلند مدت خشونت را افزایش می دهد . درهر صورت در مورد پرخاشگری و شکل گیری آن نظریات گوناگونی ارائه شده است و هر کدام از مکاتب روانشناسی نظرات خاص خود را بیان کرده اند مانند فروید که پرخاشگری از نوعی سائق می داند و یا رفتار گرایان که طبق اصول پاداش و تنبیه آن را تعریف می کنند و یا روانشناسان یادگیری که بر الگوها و یادگیری مشاهده ای تأکید دارند و یا روانشناسان شناختی که بر شناخت و طرحواره های ذهنی اشاره می کنند.

پرخاشگری از دیدگاه زیست شناسی ‹‹مبانی فیزیولوژی پرخاشگری››

آمیگدال و رفتار پرخاشگرانه

آمیگدال در خوردن، نوشیدن، رفتار جنسی و دیگر رفتارها اهمیت فراوانی دارد. در اینجا، نقشی آمیگدال را بر رفتار پرخاشگرانه مورد بررسی قرار می دهیم.

حیوانات غیر انسانی، تحریک الکتریکی آمیگدال می تواند به حمله های شدید نسبت به دیگر حیوانات یا ‹‹به دفعات کمتر›› به یک حمله بازدارنده منجر شود. آسیب رسیدن به آمیگدال معمولاً سبب رام شدن و متانت می شود، گرچه آسیب رسیدن به برخی از هسته های آمیگدال می تواند پرخاشگری را افزایش دهد. رفتار پرخاشگرانه حیوانات مبتلا به صرع کانونی در آمیگدال معمولاً افزایش می یابد رابینر نوعی بیماری است که در نتیجه حمله ویروسها به قسمت اعظم مغز، به ویژه لوب گیجگاهی عارض می شود و رفتارهای پرخاشگرانه با خود به همراه دارد ‹‹لنتز[2]، بوریچ[3]، اسمیت، کریک[4] وتیگور[5] 1981›› با این وجود، اثرات آسیب به آمیگدال تنها به موضوع ایجاد یا بازداری یک هیجان خاص منحصر نمی شود بلکه، ایجاد یا بازداری یک هیجان توسط آمیگدال، بیشتر به اینکه حیوان اطلاعات را چگونه تعبیر کند، بستگی دارد. برای مثال، گربه های نر مبتلا به ضایعه آمیگدال ممکن است با دیگر گربه های نر، اعضای دیگر گونه ها و حتی اشیاء بی جان رابطه جنسی برقرار کنند ‹‹شرانیر، کلینگر، 1953››[6] در کل افزایش فعالیت های جنسی بدان معنا نیست که تمایل جنسی خیلی شدیدی دارند، بلکه به این علت است که شریک جنسی خود را نمی توانند تمیز دهند ‹‹آرونسون وکویر 1979›› همین طور، بعضی میمون های مبتلا به ضایعه آمیگدال در تفسیر برخی از محرک های اجتماعی از دیگر میمون ها، مشکل دارند، به علت سوء تعبیرشان ممکن است حمله بی دلیل داشته باشند یا وقتی که مورد تهاجم قرار می گیرند نتوانند از خود به خوبی دفاع کنند.

رسولد[7]، میرسکی[8] و پی  برام[9] ‹‹1954›› در آمیگدال سلطه گرترین و پرخاشگرترین میمون گروه 8 تایی ضایعه ایجاد کردند. بعد از این ضایعه، آن میمون از نظر سلسله مراتب قدرت به پایین ترین مرتبه تنزل کرد. پژوهشگران سپس ضایعه آمیگدال را به قوی ترین میمون از 7 میمون باقی مانده وارد ساختند. این میمون نیز سریعاً در رتبه هفتم قرار گرفت. با این وجود، وقتی که آنها به میمون سوم ضایعه را وارد ساختند، نزول محسوس در حالات یا رفتار پرخاشگرانه آن مشاهده نکردند. تبیین احتمالی این است که این ضایعه ها بخش های نسبتاً متفاوتی از مغز سر میمون را تخریب کرده است. احتمال دیگر این است که اثرات ضایعه با توجه به محیط اجتماعی تغییر می یابد دو میمون اول به محیطی برمی گردند که در آن رقبای پرخاشگر وجود دارد، در حالی که سومین میمون به محیطی برمی گردد که رقبای وی کم ترند ممکن است برای دو میمون اولی در مقایسه با میمون سومی تداوم رفتار پرخاشگرانه در برابر رقبا سخت تر می باشد.

انسان ها: آمادگیهای فیزیولوژی می تواند در حیوان عکس العمل های شبه عاطفی با تظاهرات هیجانی ایجاد کند، این عکس العمل ها در حالاتی که کرتکس صدمه دیده باشد دوام بیشتری دارد پذیرفته شده که منطقه قدامی هیپوتالاموس برای ایجاد چنین پدیده ای ضروری است بحرانهای شبه هیجانی خشم در حیواناتی که مخ را برداشته باشیم دیده نمی شود تحریک الکتریکی منطقه قدامی هیپوتالاموس در حیوان سالم تظاهرات شبه عاطفی، مشابه آنچه که در حیوان عادی از کرتکس دیده شده بوجود می آورد که کارلی دخالت هیپوتالاموس در رفتار پرخاشگرانه و عادت شده را می پذیرد اما می گوید درود آن رفتار در ساخت روانی و یا به کارگیری آن در یک حادثه وابسته به سیستم لیمبیک دارد.

هسته های درونی هیپوتالاموس نقش بازدارنده در رفتار پرخاشگرانه را دارد در همین مورد دلگادو[10] نشان داده است تحریک انتهای هسته های درونی موجب می شود که رفتار پرخاشگرانه در برخی از حیوانات که فوق العاده پرخاشگر و خطرناک هستند بلافاصله از بین برود در لحظات تحریک بدون هیچگونه خطری می توان صورت، بدن و پوزه حیوان را لمس کرد. ولی به محض اینکه تحریک را متوقف می کنیم خطرناک می شود.

پژوهشگرانی مانند دلگادو در منطقه زیرین کرتکس و لیمبیک نقاطی را پیدا کرده اند که تقویت کننده پرخاشگری هستند و نقاط دیگری یافته اند که موجب کاهش و حذف پرخاشگری می گردد در اجتماع میمون ها سلسله مراتبی وجود دارد که در آن یکی رئیس و عده ای زیر دست هستند همه از رئیس می ترسند او بهتر از همه غذا می خورد و بهترین جا را برای استراحت انتخاب می کند آزمایشهای دلگادو نشان داد : به محض اینکه هسته مشخصی از مغز میمونها را تحریک نماییم وضع تغییر می نماید، در مدت یک ساعت تحریک، میمون ها از اطاعت رئیس بیرون می شوند دیگر از او نمی ترسند و او آرام و بی تفاوت باقی می ماند اما چند دقیقه پس از آنکه تحریک مغزی متوقف شد دوباره سلسله مراتب میان میمون ها برقرار می گردد و رئیس مورد احترام و ترس سایرین می شود .

روبینسون[11] و همکارانش در پژوهشهای خود نشان داده اند که تحریک طولانی قسمتهایی از هیپوتالاموس میمونهایی که تحت سلطه بوده اند آنها را پرخاشگر ساخته و نقش میمونهای تسلط دار را با میمونهای اطاعت کننده عوض کرده است و وجود احتمالی یک مرکز پرخاشگری را در هیپوتالاموس تأیید می کند پلونتیک و همکارانش برای پاسخ به این اعتراض، پرخاش را با توجه به رشد و زمینه های ایجاد آن دو قسم می کند 1-  پرخاش ثانویه که حاصل انگیختگی مناطق رنج زای بدن است 2- پرخاش اولیه که با تحریک مغز به وجود می آید و تا وقتی که آن تحریک وجود دارد ادامه می یابد باید آنها نتیجه می گیرند : پرخاش که با تحریک مناطق رنج زای مغز همواره است از نوع پرخاش ثانویه است این تحقیقات موید تحقیقات گسترده ای است که با ایجاد درد در پا و یا روشهای دیگر رفتار پرخاشگرانه به وجود می آورند روبینسون ضمن تحقیقات دیگری نشان داد که تحریک برخی از نقاط هیپوتالاموس رفتار پرخاشگرانه را ایجاد می کند که به محرک وابسته است مدت تحریک و شدت محرک، مدت و شدت پاسخ را تغییر   می داد در انسان قسمت پهن بخش پیشین پیشانی و بخش از قسمت بالای آن موجب کاهش پرخاشگری در انسان می شود اعمال جراحی که در قسمتهایی از تالاموس، پیشانی و بخش از قسمت بالای آن موجب کاهش پرخاشگری در انسان می شود اعمال جراحی که در قسمتهایی از تالاموس، پیشانی، هیپوتالاموس و قسمت زیرین مغز انجام شده است با کاهش عکس العمل های پرخاشگرانه در انسان همراه بوده است در سال 1966 ساند وعده ای دیگر از جراحان ژاپنی که مستقیماً درباره هیپوتالاموس کار کرده برای کنترل رفتار حمله و پرخاش در کودکانی که ناراحتی مغزی داشته اند قسمت عقب هیپوتالاموس را به مقدار کمی برداشتند و ملاحظه کردند که عمل جراحی آنها مفید بوده است . همین عمل در منطقه میانی هیپوتالاموس نیز موثر بوده است.

 

نقش تستوسترون در پرخاشگری :

یکی از عوامل زیستی مرتبط با پرخاشگری در افراد مذکر سطح تستوسترون است تستوسترون هورمون جنسی مذکر است که ایجاد بسیاری از صفات جسمی مردانه را به عهده دارد و در میمونها نیز ارتباط با پرخاشگری دارد بررسیهای اخیر حاکی از آن است که در انسان نیز بالا بودن سطح تستوسترون با پرخاشگری شدید ارتباط دارد در یکی از بررسیهای کلان مقیاس در این زمینه بیش از 4400 مرد نظامی از ایالات متحده شرکت داشتند.

به آنها انواع و اقسام آزمونهای روانی را داده بودند که در برخی از آنها ضمناً سابقه پرخاشگری فرد را هم می سنجیدند در همین حال نمونه خون آنها را نیز گرفتند و در نتیجه سطح تستوسترون آنها را تعیین کنند. در مردانی که سطح تستوسترون بالاتر بود، احتمال سابقه پرخاشگری هم بیشتر بود از آنجا که رفتار پرخاشگرانه مردان ممکن است گاه به رفتار ضد اجتماعی بینجامد، می شود انتظار داشت که سطح بالای تستوسترون در زندگی آمریکایی مانع از موفقیت فرد باشد در واقع سطح تستوسترون مردانی بسیار بالاست که بیشتر در طبقات پایین اجتماعی قرار دارند.

آزمایشهای کارلی نشان داده است که در حالت انزوا قرار دادن یا مختل و مسدود کردن کار حواس در رفتار پرخاشگرانه موثر واقع می شود، او کار حس بویایی را در موشهای خانگی مختل و مسدود کرد این عمل موجب شد که فعالیت جویدن و گاز گرفتن تشدید گردد موشها به نحوی غیرعادی بدن قربانیان خود را مورد حمله قرار می دادند و می جویدند کارلی این رفتارهای پرخاشگرانه را «پاسخهای بدون اختیار و منع شده» نامید تجربه های کارلی نشان  داد که اگر در آزمایش فوق موشها را در قفس تنها بگذاریم پس از دو هفته رفتار پرخاشگرانه آنها تشدید می شود.

سیناپس های سروتونینی و رفتار پرخاشگرانه :

گرچه این احتمال وجود ندارد که رفتار پرخاشگرانه یا هر رفتار دیگری را فقط به وسیله یک سیستم انتقال دهنده سیناپسی کنترل کرد، اما شواهد نشان می دهد که سروتونین به عنوان یک انتقال دهنده عصبی نقش مهمی در رفتار پرخاشگرانه دارد. نتیجه گیری عمده این است که کاهش ترشح سروتونین با افزایش رفتار پرخاشگرانه همراه است.

والزلی[12] دریافت که چهار هفته جداسازی اجتماعی برخی نژادهای ژنتیکی موش های نر خانگی، و هر نژادی، سبب می شود که به دیگر موش ها حمله کنند این جداسازی هم رفتار پرخاشگرانه را در یک نژاد از موش ها به وجود می آورد و هم سبب کاهش میزان سروتونین مغز می شود. به بیان دیگر، گرچه مغز ممکن است دارای مقدار طبیعی از سروتونین باشد، اما در ترشح آن و ترکیب سروتونین جدید برای جانشین کردن آن ناموفق است. میزان سروتونین را می توان از غلظت HIAA 5 یک متابولیست سروتونین در خون یا ادرار برآورد کرد. در میان نژادهای موش ها هرچه میزان سروتونین بیشتر کاهش یابد، میزان پرخاشگری توسط موش های نر بیشتر افزایش خواهد یافت «والزلی و برناسکونی[13] ، 1979»

موش های ماده از هر نژاد ژنتیکی نه پرخاشگر می شوند و نه در میزان سروتونین کاهش نشان می دهند نتایج مشابهی با موش های صحرائی نیز به دست آمده است بعد از اینکه موش های صحرائی نر از نظر اجتماعی جدا شدند و در کنار موش های خانگی قرار گرفتند موش های صحرایی که در میزان سروتونین کاهش نشان دادند به موش های خانگی حمله کردند و آنها را کشتند برخی از موش های صحرایی که در میزان سروتونین افزایش نشان دادند با موش های خانگی دوست شدند و اغلب به گونه ای مادرانه عمل کردند «والزلی و گاراتنی، 1972» در تأیید این نتایج، داروهایی که از ترشح سروتونین جلوگیری می کنند رفتار پرخاشگرانه را در حیوانات افزایش می دهند داروی PCPA سناپس های سروتونین را بلوکه می کنند بعد از تزریق داروی PCPA که تولید سروتونین را در 50 درصد موارد قطع می کند موش های نر صحرایی و حتی گاهی موش های ماده به موش های خانگی حمله می کنند و آنها را می کشند. «والزلی، برناسکونی و گارتینی، 1981».

هرگاه که رفتار پرخاشگرانه سر زند حتی بعد از آنکه سطح سروتونین به سطح طبیعی برگشته ممکن است این رفتار ادامه یابد «والزلی[14]، برناسکونی[15] و دالساندرو[16]، 1983» تستوسترون، آمفتامین، بنزودیازپام و کانابینواز «عوامل فعال در ماری جوانا» همگی احتمال بروز رفتار پرخاشگرانه را در حیوانات افزایش می دهند گرچه آنها از طریق مسیرهای نسبتاً متفاوتی اثر می کنند، اما یک نکته مشترک در میان آنها وجود دارد «اسمنی و اسمن، 1986» هر چهار دارو میزان ترشح سروتونین را در مغز کاهش می دهند علاوه بر این تأثیرات، اثرات آنها با فنیل آلانین - که تولید سروتونین را کاهش می دهد چند برابر می شود. بالاخره رژیمهای غذایی با کمبود تریپیتوفان، یک جانشین برای سروتونین، رفتار پرخاشگرانه را در حیوانات افزایش می دهد. تجویز تریپتوفان با دیگر داروهای شیمیایی وابسته، پرخاشگری را کاهش می دهد.

انسان ها * در انسان ها همانند موش ها آمفتامین میزان سروتونین را کاهش و رفتار پرخاشگرانه را افزایش می دهد. چندین عارضه پزشکی از جمله نشانگان ژیل دولاتوره توأم با سروتونین پاینی و سطوح بالای رفتار پرخاشگرانه است «والزلی 1981» در انسان نیز همانند حیوانات ممکن است رژیم غذایی بر رفتار پرخاشگرانه تأثیر گذارد. طبق پژوهش ماسن و جاکوبز «1978» در کشورهایی که مصرف ذرت در بالاترین حد است، میزان قتل نیز در بالاترین درجه است ذرت حاوی مقدار خیلی کمی تریپتوفان، جانشین برای سروتونین است. به بیان دیگر خوردن مقداری ذرت ترکیب سروتونین را کاهش می دهد «لیتل، مسینگ، فیشر و فباس، 1975»[17] بدیهی است که رابطه ذرت در رژیم غذایی و میزان خودکشی را می توان به طرق دیگری نیز، از جمله در رابطه با فقر تبیین کرد. این نکته مطمئناً قبل از آنکه هرگونه نتیجه گیری کنیم، پژوهش های دقیق تری را می طلبد. در ضمن، افرادی که دارای سابقه پرخاشگرانه هستند عاقلانه تر آن است که در خوردن مقادیر زیادی ذرت یا دیگر غذاهایی که تریپتوفان پایینی دارند احتیاط کنند احتیاط مشابهی نیز در مورد غذاهایی که فنیل آلانین بالایی دارند توصیه می شود. فنیل آلانین با تریپتوفان برای ورود به مغز رقابت می کند. بعضی از پژوهش ها نشان داده اند افرادی که دارای سابقه ای از رفتار پرخاشگرانه هستند تمایل دارند که میزان ترشح سروتونین کم تر از حالت طبیعی داشته باشند «بران، گودین، بالنگر، گویر و ماژر ، 1979- توبیاز و نظیر اوغلو، 1981» . در افرادی که تلاش می کنند با ابزارهای خشن خودکشی کنند میزان سروتونین به طور بارزی کاهش یافته است. چنین افرادی دارای سطوح پایین HIAA 5 در خون و ادرار خود هستند که کاهش ترشح سروتونین را مطرح می سازد «براون، ابرت و همکاران؛ ادمن، اسبرگ، لواندر و اسکالینگ، 1986»[18] میزان گیرنده های سروتونین در کرتکس مغز  آنها نیز افزایش می یابد تصور می شود که این افزایش جبران مغز برای کاهش ترشح سروتونین باشد «مان، استانلی، مک برد، مک ایوان ، 1986».

پرخاشگری ، فیزیولوژی و تیره شناسی:

دانش تیره شناسی نشان می دهد که در تیره های مختلف انسان و حیوان رفتارهای پرخاشگرانه و رفتارهای دفاعی به صورتهای فوق العاده متفاوت بروز می کند و اینها شکل تشدید شده صدور توقف عکس العمل هاست از طرف دیگر فیزیولوژی نشان داده که سازمان مغز اگر موجب پرخاشگری نشود، حداقل مقدمات و زمینه بروز پرخاشگری را فراهم می سازد اگر از مرکز پرخاشگری در مغز نتوانیم سخن بگوییم حداقل می توان قبول کرد که جریانی عصبی وجود دارد که مجروح شدن و یا تحریک آن موجب عکس العمل های پرخاشگرانه می شود تحقیقات فیزیولوژی ثابت کرده است که در تحریک برخی از مناطق مغز منجر به تخلیه نیرویی می شود که حیوان ضمن آن هیجان های خویش را نشان می دهد و این هیجان حالتی تجربه شده دارد ولی معنی این تجربه آن نیست که بخشی از سازمان شخصیت فرد را بسازد پدیده هیجان تشدید است مانند یک خشم شدید اما تجربه ای نیست که در سازمان شخصیت جای بگیرد و انجام یابد برخی از حیوانات طوری هیجان نشان می دهند که گویی با آگاهی و اراده است و نتایج آن خواه کاهش و خواه افزایش باشد، موجب تغییر سلسله مراتب اجتماعی می شود، علاوه بر این پرخاشگری حیوانات با فعالیتهای جنسی همراه می کند و آن را تقویت می نماید تیره شناسان می خواهند بدانند که پرخاشگری تا چه حد تحت تأثیر محیط پیدا می شود بعضی از پژوهشگران مشاهده کرده اند که موشهای پرورش یافته در تنهایی کمتر اقدام به کشتن موشهای دیگر می کنند ولی اگر در محیط موشهای کشنده قرار بگیرند اقدام به کشتن می کنند. بعضی حیوانات که موش را نمی کشتند وقتی صحنه کشته شدن یک موش را دیدند خود اقدام به کشتن موش می کردند. در حالی که آنهایی که با موشها در قفس بودند و منظره کشتن را ندیده اند اقدام به کشتن نمی کردند. مشاهده شده است موشهایی که در چند نبرد پیروز می شده اند رفته رفته رفتار پرخاشگرانه شان تقویت می شده است در حالی که موشهای شکست خورده به تدریج از پرخاشگری دست کشیده اند. با این شواهد می توان منکر رفتار سرشتی نبردخواهی انسان شد. حیوان برای دفاع از چیزهای مورد علاقه اش اقدام می کند و نمی توان گفت که پرخاشگری تنها نتیجه عکس العمل فرد در برابر ناکامی است و هدفها و ایده آلها در آن دخالت ندارند. اسکات بر اساس  تحقیقاتی از این انواع نتیجه می گیرد که رفتار پرخاشگرانه یادگرفتنی است. عادت به حمله کردن به تدریج در دوره کوچکی حیوان پیدا می شود، در این دوره حیوان برای غذا به نبرد برمی خیزد و با همگنان خود مبارزه می کند. ایپل نظریه پویایی غریزه پرخاشگری را ارائه می دهد. احتمال ارثی بودن پرخاشگری در بعضی تیره های حیوانات حدس زده می شود ولی باید پذیرفت که پرخاشگری به مقدار زیادی تحت تأثیر محیط است خواه به علت یادگیری باشند و خواه به علت کاهش و اختلال کار حواس.

در اورگانیسم دستگاههایی وجود دارد که با تحریکات الکتریکی تغییر می کنند منطقه هایی از آنها موجب پرخاشگری می شوند و مناطقی پرخاشگری را کاهش می دهند، تغییرات این دستگاهها موجب تغییر رفتار در گروه می شوند و دستگاههای مورد بحث به عوامل بیوشیمی به ویژه ترشحات غدد داخلی از یک سو و به عوامل محیطی از سوی دیگر حساسیت دارند.

پرخاشگری از دیدگاه روانکاوی :

پرخاشگری را می توان یک حالت گذرا و یا یک بخشی از رشد و تحول فرد دانست روانکاوی برای اولین بار به پرخاشگری به صورت یک پدیده قابل بررسی توجه کرد، استفاده از اصطلاحاتی مانند نیروی پرخاش، نیروی تخریب و بالاخره نیروی مرگ در همین راستا بوده است. فروید در آغاز نظریات خود، این نیروها را مقابل یکدیگر قرار می داد مثلاً از نیروی حفظ حیات و نیروی جنسی نام می برد اما بعدها میان نیروهای من و نیروهای جنسی تفاوت قائل شد. فروید در کتاب آنسوی اصل لذت مفهوم نیروی مرگ را مطرح می کند و معتقد است که این نیروها مانند لیبید و برمن و بر موضوعات دیگر سرمایه گذاری می شود و در این حال به صورت گرایش بنیادی موجودات زنده به انحلال اورگانیسم خود را نشان می دهد. بدین ترتیب نیروی مرگ و نیروی زندگی در چهارچوب نیروهای متضاد قرار می گیرند. نیروی مرگ به وسیله تمام روانکاوان پذیرفته شده است. از عوامل بنیادی نظریه ملانی کلاین است او معتقتد است عاطفه محبت و کینه از همان آغاز هستی در کودک با یکدیگر در ستیزند او به تبعیت از آبراهام نیاز به دندان کندن و با دهان پاره کردن را در کودکان واجد اهمیت می داند به ویژه در مرحله دهانی : وقتی کودکی از مکیدن شیر در پستان ناکام می شود، دچار اوهام پرخاشگرانه می گردد، می خواهد مادر را دندان بکند و پاره کند و پستان را گاز می کند نیروی اوهام تخریب کننده مانند سائقه مرگ است و از خصوصیاتش آن است که کودک احساس می کند که آنچه می خواسته در اوهامش واقعاً اتفاق افتاده به عبارت دیگر او احساس می کند موضوع نیروی تخریب «پستان و مادر» خود را متلاشی کرده و یا در حال متلاشی کردن آن است. کودک با اوهام پرخاشگرانه «پاره کردن و دندان کندن» مادر خود را رنج می دهد، در همان حال با گسترش اوهام به جمع آوری و بازسازی جسم متلاشی شده می پردازد. بیمی که از احساس متلاشی شدن مادر در او ایجاد می شود، کاملاً از بین نمی رود. ملانی کلاین معتقد است که سائقه مرگ و زندگی را باید به عواملی که مبنای پویاییهای روانی هستند بیفزاییم. گرایشهای تخریب به صورت وسیع و همه جانبه با لیبیدو وابستگی دارند، میان پرخاشگری و سائقه مرگ تأثیر و تأثر دورانی وجود دارد: سائقه تخریب موجب پرخاشگری می شود و پرخاشگری دلهره را به وجود می آورد و دلهره پرخاشگری را تقویت می نماید. اما این دور باطل با تقویت شدن لیبیدو شکسته می شود. سائقه زندگی علیه سائقه مرگ به کار می افتد و بدین وسیله زندگی حفظ می شود و ادامه می یابد. ملانی کلاین معتقد است که همین امر شکوفایی جنسی کودک را موجب می شود. هایمن با تکیه به نظریه ملانی کلاین، می گوید: نیروی لیبیدو و نیروی تخریب از یک طرف در فعالیتهای بدنی ظاهر می شوند و از طرف دیگر موجب کنشهای روانی می گردند تجربه های روانی باید با عمل سائقه ها در بدن همراه شود و میان موضوعی که موجب خشنودی و یا ناکامی فعالیتهای بدن می شود رابطه ای عاطفی بروز می کند. به عبارت دیگر از همان آغاز روابط لیبیدویی و تخریبی همزمان و با هم با اشیاء برقرار می شود فروید معتقد بود که نیروی زندگی برای مبارزه با نیروی مرگ آن را به اشیاء خارج برمی گرداند، هایمن اضافه می کند که برگرداندن و برون فکنی نیروهای درونی خطرناک، کاری ساده نیست، برون فکنی نیروی عشق مطلوب روی یک شیء خارجی و مطلوب ساختن آن به همان اندازه دشوار است که برون فکنی نیروهای تخریبی «نامطلوب» بر روی اشیاء خارجی مطلوب و نامطلوب ساختن آنها و از دست دادن آنها، هایمن معتقد است که ناکامی نیازهای بدنی راه دشمنی با موضوعات مادی را هموار می کند. پیدایش کینه های اولیه به همان اندازه وابسته به احساسهای بدنی است که صحبت های اولیه. اصطلاحات «سادیسم دهانی» و «سادیسم نشیمنگاهی» هدف ارتباط خشونت با کنشهای بدنی است. هایمن اضافه می نماید در مسیر رشد نیروی حیات در اعضاء بدن، اعضایی که می توانند احساسهای مطلوب برانگیزاند اوهام لیپیدویی به وجود می آورند، همین اعضاء ممکن است جایگاه نیروهای تخریب شوند و موجب اوهام تخریب کنند گردند. ناکامی به نظر هایفمن تحت تأثیر نیروی زندگی و مرگ ظاهر می شود و در مکانیسمهای دفاعی اولیه جای مشخصی پیدا می کند به صورت اهرمی عمل می کند که کینه و تخریب کردن را به خارج فرد برون فکنی می کند برای آنکه به نحو منطقی تری چیزی را که درد و ناکامی به وجود آورده است مورد کینه قرار داده و یا از بین ببرد روانکاوان زیادی مفهوم سائقه مرگ را نپذیرفته اند مثلاً فیشل[19] می گوید: تمام پدیده هایی که تحت عنوان سائقه مرگ نام برده می شود می تواند در چهارچوب مفهومی قرار گیرند که برای تمام سائقه به کاربردنی است. هارتمن، کریس و لوونستون[20] هر سه نفر دو گانگی لیبیدو و نیروی تخریب را می پذیرند اما از بحث زیست شناسی درباره نیروی مرگ و نیروی زندگی خودداری می کنند و در عین حال با مفهوم قدیمی پرخاشگری که مطابق آن هدف پرخاش تخریب موضوع پرخاشگری است مخالفت می کنند نشان می دهند که پرخاشگری به چهار فرآیند تازه تغییر می کند.

1- جابه جایی 2- والا گرایی 3- محدود شدن هدفها 4- تداخل پیدا کردن یا لیبیدو

آنها اهمیت والاگرایی را بیشتر می دانند زیرا والا گرایی نیروی پرخاشگری را تبدیل به نیرویی می سازد که در اختیار من قرار می گیرد. مانند یک اصل موضوعه می پذیرند که ثبات روابط عاطفی یا موضوعات از یک طرف به توانایی فرد در تحمل ناکامی وابسته است و از طرف دیگر به والاگرایی و پرخاشگری مربوط می شود. ناج می نویسد در شیرخوارها پرخاشگری برای پرهیز از ناخشنودیها، و برای ارضاء نیازها و به طور کلی برای ادامه زندگی به کار می افتد سرچشمه های پرخاشگری در رنج بردنها، ناخشنودیها و درد کشیدنهاست. این دانشمند میان ناکامی و پرخاشگری ارتباط نزدیک برقرار می کنند و یادآور می شود که : «کودکی که دچار هیچ گونه ناکامی نشده باشد بعدها نیروی لازم را برای مبارزه در زندگی نخواهد داشت. این نیرو چیزی جز پرخاشگری والاگرایانه نیست. او معتقاد است «نیروی من» در نتیجه یگانگی بخشی از نیروی پرخاش با نیروی زندگی حاصل می شود. نیروهای پرخاشگری هم برای تخریب و هم برای تثبیت به کار می افتند. اگر اصطلاح غریزه را برای مشخص کردن سائقه های پرخاشگری و نیروی حیات در کودکان به کار ببریم بحثهای زیادی پیش می آید. اصل موضوعه قرار دادن غریزه به منزله آن است که بپذیریم که دستگاه ویژه ای برای واقعیت دادن آن وجود دارد. وقتی از غریزه حیات و یا غریزه مرگ سخن می گوییم تمام رفتار انسان به طور کلی مورد نظر قرار می گیرد و وارد عمل می شود، در این حال مجموعه هستی موجود زنده از ابتدایی ترین صورت آن «فعالیت حسی حرکتی» تا رفتار پیچیده ای که برای سازگاری بروز می دهد مورد نظر خواهد بود. مثل این است که فرض کرده ایم هستی کودک از نیروی ساختن و خراب نمودن و از به وجود آوردن و نابود نمودن عجین شده است وقتی به موجود زنده چنین نسبتی را بدهیم و فرض کنیم پرخاشگری و تخریب، غریزه اوست معنایش این است که هیچ خاستگاه دیگری جز آنچه که از پیش فرض شده است، برای این نیروها نمی توان قائل شد. و این پدیده ها جزء ذاتی هستی و انفکاک ناپذیر هستند. نظریه های فروید و ملانی کلاین شایستگی زیادی در طرح مسائل اولین لحظات زندگی داشته اند یعنی در دوره ای که ساخت روانی کودک به صورت برون فکنی های اجتماعی گسترش می یابد. در مقابل آنهایی که تنها به جنبه های تأثیر پذیر و منفی کودک در روابط با افراد دیگر توجه می کنند و او را پذیرنده ساده ای از طرحهایی می داند که به کمک آنها، نیاز تبدیل به رفتار اجتماعی می شود سرج لوبوویسی با مطالعه پرخاشگری در کودکان می پذیرد که تظاهرات پرخاشگری در کودکان یکسان، یکنواخت و در حال تحول است. پرخاشگریها هم عکس العمل کودک در برابر شرایط محیط خارجی و عینی است و هم عکس العمل است در برابر تصوراتی که رفته رفته درونی شده اند. این تصورات با شروع زندگی فرد در نتیجه روابط او با اشیاء و جهان خارج متمایز گشته اند. همچنان لوبوویس می گوید به دشواری می توان مجموعه رفتارها و سلوک فرد را تحت عنوان پرخاشگری مشخص کرد. زیرا پرخاشگری را می توان به تمام رفتارهای غریزی فرد منتسب ساخت . در واقع کودک می تواند در خوردن، خوابیدن، حرکت کردن ویا کنترل کردن ماهیچه های ادرار و مدفوع خود پرخاشگر باشد و یا بعدها در دوره کودکستان و دبستان خشم خود را به صورتهای شدید و ملایم به شکل امتناع کردن، مقابله نمودن، منکر شدن در زمینه های اجتماعی، در رفتارهای خشن تخریب و لجبازی نشان بدهد. این توصیف و تبیین رفتار کودکان ناسازگار است و تنها شامل تظاهرات بیرونی پرخاشگری می شود.

پرخاشگری را در کودکان عاقل، خویشتن دار و مضطرب نیز می توان یافت. لوبوویسی در مورد کودکان مضطرب می گوید: پرخاشگری در اضطراب نقشی به عهده نمی گیرد و برعکس اضطراب می تواند در کودک نحوه ای از بیان پرخاشگری باشد. از طرفی دیده شده که جوانان بسیار سازگار غالباً ناآرام و پرخاشگر بوده اند که در جریان بلوع کنترل شده اند. از نظر لوبوسی[21] رفتار پرخاشگرانه زاییده کودک به تنهایی نیست بلکه در تغییرات روابط کودک مادر پیدا می شود: از یک طرف برون فکنی های کودک بر مادر و از طرف دیگر نتایج پاسخهای مادر بخ این برون فکنی های پرخاشگرانه را باید مورد توجه قرار داد. نتایج پاسخهای مادر را کودک به منزله ندایی پرخاشگرانه از طرف او تفسیر می کند و اگر مادر بتواند پاسخی بدهد کودک آن را به منزله پرخاشگری می داند. بنابراین رفتار پرخاشگرانه کودک پاسخی است که رفتار پدر و مادر و شخصیت آنها را می نمایاند، موقعیت وقتی خطرناک می شود که پرخاشگری تنها وسیله ارتباط کودک با والدین باشد و به وسیله آن کودک پدر و مادر را به صورت یک شیء تصاحب و دستکاری می کند.

 

اوهام پرخاشگرانه :

بنا به نظر دیاتکین از همان آغاز برقراری روابط با اشیاء و مادر، کودک جذب چیزهایی می شود که او را خشنود و یا ناکام می سازند. ناکامیهای بعدی، تجربه های قبلی را به صورت اوهام اشیاء جزیی واقعیت می دهند و این اشیاء به نظر خطرناک و احتیاط آمیز می آیند زیرا تخریب کننده پنداشته می شوند. این اوهام بر اثر دوباره سازمان یافتن لذات خود ارضایی، اوهام از خود گردانیدن یا بلعیدن و طرد نمودن به وجود می آیند و به نخستین مراحل همانند سازی در کودک ویژگیهای برون فکنی و درون فکنی می بخشند. این اوهام در مراحل اولیه زندگی از خلال گفتارها، در میان ترسهای کودکان و یا به صورت فوق العاده متمایز در بازیهای کودکان ظاهر می شوند. در جریان بازی بنا بر موضع کودکانه ای که می گیرد، پرخاش و حالت مبارزه جویی خود را نشان می دهد و از طرف دیگر  به علت تکرار بازی، اطمینان و آرامش پیدا می کند، زیرا ظاهر امر این است که در بازی هیچ کس نمی میرد و همه چیز دوباره به حال اول باز می گردد. دیاتکین معتقد است که اوهام تخریب کننده به تنهایی و مستقلاً عامل سازگار کننده نیست، بلکه با وحدت یافتن صحیح اوهام پرخاشگرانه با سایر عوامل و شرایط، فرد می تواند توانایی عمل و آزادی در دوست داشتن را بروز دهد و به عبارت دیگر زندگی اجتماعی اوهام پرخاشگرانه را سازمان می دهد و تقویت می کند. وید لوشه[22] با توجه به بررسی بالینی معتقد است که در فرآیند پرخاشگری سه عامل وجود دارد: 1- سلوک پرخاشگرانه 2- بروز سائقه های مختلف 3- اوهام پرخاشگرانه بدون اینکه موضع پرخاشگر و پرخاش شده متمایز باشد. اوهام پرخاشگرانه با توجه به مراحل رشد بعد از متمایز شدن من به صورت یک واقعیت خارجی ظاهر می شوند و مقاصد پرخاشگرانه، آگاهانه یا ناآگاهانه، به عنوان مکانیسم دفاعی «من» بروز می کنند.

تحول پرخاشگری :

عکس العمل های روانی هیجانی اولیه نوعی ارتباط است. کودک با تن خود ارتباط برقرار می کند و به بیان خویشتن می پردازد و با توجه به ناراحتیهای تن، دیگران را به یاری می طلبد و یا اعتراض می کند و با پرخاشگری نسبت به دیگران به تخلیه نیروهای روانی حرکتی خود می پردازد. شنتوب سولراک[23] نشان داده اند که پا زدن شیرخوارها، پرتاب کردن اشیاء و زدن دیگران جانشین تخلیه های روانی حرکتی اولیه می شود و جنبه خود انگیزی ندارد. شیرخوارگان دختر و پسر با پیشرفت سن پا می زنند این کار در 42% کودکان 4 ساله نیز قابل مشاهده است. منحنی تحولات پرخاشگری نسبت به دیگران، در چهارچوبه تخلیه های روانی حرکتی، موقعی ظاهر می شود که جستجوگری نسبت به تن خود و لذت بردن از خود ترک شده است، در این حال سازمان یافته تر و با تحول بیشتر به صورت رفتارهای هدایت شده به سوی دیگران و نسبت به دنیای خارج بروز می کند. والترز و همکارانش رفتارهای انفعالی و رفتارهای پرخاشگرانه را در خردسالان تحریک و تشدید کردند و مورد بررسی قرار دادند «شکل و فراوانی رفتارهای انفعالی و پرخاشگرانه را در قالب حرکات، سخنان و ژست ها» کودکان مورد بررسی آنها از دو سال به بالا داشتند. معلوم شد که تظاهرات انفعالی معنی دار بیشتر از رفتارهای پرخاشگرانه است و این وضع هم در پاسخهای مربوط به پیش گرفتن و هم در پاسخهای ابتکاری وجود دارد. تظاهرات لفظی از 4 سالگی به بعد بیش از تظاهرات لفظی از 4 سالگی به بعد بیش از تظاهرات حرکتی بود در مجموعه ژست های معنی دار در پسران بیش از دختران و از دوسالگی تا چهار سالگی افزایش می یافت، در سنین 2 تا 4 سالگی دختران روابط عاطفی بیشتری را نشان می دهند ولی در سنین 3 یا 4 سالگی پسران ابتکار عمل بیشتری در زمینه های انفعالی دارند و موضوع مورد گزینه شان دختر بچه ها یا پسر بچه ها و یا بزرگسالان مرد می باشد گودناف تغییرات خشم را در سنین مختلف مورد بررسی قرار داده 1 : در کودکان کمتر از یک سال «شدت خشم» در یک چهارم موارد هنگام کارهای روزانه مانند لباس پوشیدن، حمام کردن، ظاهر می شود و یک چهارم در روابط اجتماعی به ویژه هنگامی که کودک می خواهد مورد توجه باشد. ناراحتیهای بدنی در درجه دوم نیز موجب بروز یک چهارم موارد خشم شدید می شود. بازداری و جلوگیری از حرکات مستقیم بدنی در 6% موارد دیده شده است. 2- در دو سالگی خشم شدید هنگام عادات بدنی رایج «توالت رفتن، غذا خوردن و ...» بروز می کند و فراوانی آن در درجه اول اهمیت است و در درجه دوم خشم شدید به علت تعارضهایی است که با قدرت و تسلط دیگران ظاهر می شود در هر دو حال بروز خشم اکتسابی نیست در فاصله های 2 تا 3 سالگی مهمترین منبع بروز خشم، تعارضهای میان کودک و بزرگسالان، دشواریهای مربوط به برقراری عادات جدید و درگیریهای اجتماعی با همبازیهاست 3- در فاصله 3 تا 4 سالگی بحرانهای خشم، هنگام درگیریهای اجتماعی با همبازیها بروز می کند. در همین فاصله تعارض با بزرگسالانی که تسلط به کودک دارند به حداکثر می رسد و تقر

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پرخاشگری