فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره یعقوب و خلافت عباسیان 5ص

اختصاصی از فایلکو تحقیق درباره یعقوب و خلافت عباسیان 5ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

 

عنوان تحقیق :

عباسیان

معلم ارجمند :

گرد آورنده :

پاییز 1386

یعقوب و خلافت عباسیان

از ابتدا، امارت و تسلط و پیشروى‌هاى یعقوب بر قدرت و لیاقت خود و سپاهیان او متکى بود و بدون اجازه و دستور خلیفه انجام مى‌گرفت. عملکرد خلفاى عباسى نیز در سیر زمان نشان‌دهندهٔ مخالفت و عدم اعتماد آنان به یعقوب است که هربار با قدرت‌یابى بیشتر یعقوب، رعب و وحشت خلفا نیز افزون مى‌گشت و در صدد برمى‌آمدند تا با اعطاء امتیازات و بهاء دادن به خواسته‌هاى یعقوب از پیشروى‌هاى بعدى او ممانعت کنند. اولین‌ بار، خلیفه معتز، براى سرکوبى و دفع خوارج از یعقوب کمک گرفت و سپس با دادن حکومت کرمان به او و همزمان به على‌بن حسین در صدد دفع یکى از دو تن مدعیان شجاع و گستاخ و نافرمان برآمد.

یعقوب نیز بارها هدایائى نزد خلفا فرستاد؛ البته مسلم است قصد او اظهار اطاعت نبوده بلکه مى‌خواسته قدرت خود را به آنان بنمایاند و به حق این بیم در معتز و پس از او در معتمد ایجاد شده بود. زمانى که معتمد از لشکرکشى یعقوب به فارس، در سال ۲۵۷ هـ.ق که با اظهار اطاعت محمدبن واصل همراه گردید، خشمگین شد یعقوب با فرستادن هدایائى که از پیروزى بر رتبیل به‌دست آورده بود، او را راضى و در حقیقت بیمناک کرد. معتمد فرمان حکومت بلخ، طخارستان، سند و سیستان را به‌وسیله برادر خود، موفق، براى او فرستاد، تا او را از پیشروى و نزدیک شدن به مقر حکومت دور کرده در شرق سرش را گرم کند. متعاقباً یعقوب از رفتن به فارس منصرف شد.

در سال ۲۵۹ هـ.ق چون یعقوب بر طاهریان مسلط گردید، نمایندگان خود را با سر عبدالرحمان خارجى که قبلاً بر او نیز غلبه یافته بود نزد خلیفه معتمد فرستاد تا به او خبر ماوقع را بدهند. خلیفه با اینکه از لشکرکشى یعقوب به طبرستان و سرکوبى علویان خشنود شده بود غلبه او را بر طاهریان جایز ندانست و آن را دلیل مخالفت یعقوب با دستگاه خلافت عباسى تلقى کرد به همین سبب در سال ۲۶۱ در جمع حاجیان خراسان و طبرستان یعقوب را یاغى و اقدامات او را خودسرانه دانست و براى مقابله با او، سامانیان را که مطیع و فرمانبردار خلیفه بودند، قدرت بخشید. اعمال خلیفه حاکى از عدم اعتماد او به یعقوب بود و نشان مى‌داد که خلیفه در صدد است تا به گونه‌اى یعقوب را کنار بگذارد. ولى چون در میدان کارزار هماورد مورد اعتنائى نمى‌شناخت تا از عهده یعقوب برآید، چاره‌اى جزء رفتار مسالمت جویانه با او نداشت و به همین دلیل، چون از قصد یعقوب به جانب بغداد آگاه مى‌شود، از بیم فرمان حکومت خراسان، طبرستان، فارس، کرمان، سند، هند و شرطگى مدینه را به او مى‌سپارد ( تاریخ الامم و الملوک،ج ۹، ص ۵۱۶، تاریخ سیستان، ص ۲۲۸). و براى جلب رضایتش یاران او را که از زمان تسلط یعقوب بر طاهریان و اسارت محمدبن طاهر در زندان بودند آزاد مى‌کند (تاریخ الامم و الملوک، ج ۹، ص ۵۱۶، الکامل فى التاریخ، ج ۷، ص ۲۹۰).

همه این اعمال نشان‌دهندهٔ ترس خلیفه از پیشروى یعقوب است و اگر اجبار و تحریک بزرگان بغداد نبود، به جنگ با او اقدام نمى‌کرد و یعقوب بدون بروز جنگ پیروز مى‌شد و اگر دیده مى‌شود که یعقوب با اطمینان به پیروزی، بدون آمادگى کامل به‌سوى بغداد مى‌رود، تأیید همین عقیده از سوى یعقوب است.

مؤلف تاریخ سیستان خبر مى‌دهد که خلیفه رسولانى براى مذاکره نزد یعقوب فرستاد و یعقوب آنها را به قتل رساند و در همین زمان، رسولانى نیز از جانب ملوک ترکستان، هند، سند، چین، زنگ، روم، شام و یمن براى اظهار اطاعت و تقدیم هدیه نزد یعقوب آمدند و او را ملک الدنیا لقب دادند (تاریخ سیستان، ص ۲۳۰و ۲۳۱. البته به نظر مى‌رسد دربارهٔ بعضى مناطق اغراق شده است).

دلایل عزیمت یعقوب به‌سوى بغداد عبارت است از:

- گفتیم خلیفه در سال ۲۶۱ هـ.ق به حاجیان خراسان و طبرستان پیغام فرستاد و اقدامات یعقوب را خلاف نظر خلیفه و خودسرانه دانست. ”چون اهالى خراسان توهم بسیار از یعقوب داشتند او را از مافى الضمیر خلیفه آگاه ساختند“ (احیاءالملوک، ص ۵۹). زمانى که یعقوب از نیات درونى خلیفه علیه خود با خبر شد، تصمیم به تسخیر فارس و سپس پیشروى به‌سوى بغداد را گرفت.

- بزرگان خراسان، به‌خصوص نیشابور، بارها از یعقوب دربارهٔ داشتن عهد و منشور خلیفه سؤال کرده بودند. در نظر آنان، خلیفه به منزلهٔ جانشین پیامبر (ص) محسوب مى‌شد و اطاعت از او و حکام او ضرورى بود ولى اهداف یعقوب بالاتر از اتکا به خلیفه بود و چون مى‌دانست معتمد به او اعتماد ندارد تصمیم به خلع او گرفت و براى جانشینى او برادر و ولیعهد معتمد، موفق، را در نظر داشت؛ زیرا موفق در سال ۲۵۷ هـ.ق نزد او آمده بود و بعدها نیز مکاتباتى بین آن دو جریان داشت. ”و یعقوب اندر سر نامه‌هائى سوى موفق همى نوشتی“ (زین‌الاخبار، ص ۱۴۱). یعقوب با اعتماد به موفق


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره یعقوب و خلافت عباسیان 5ص

تحقیق درباره خلافت امویان و عباسیان

اختصاصی از فایلکو تحقیق درباره خلافت امویان و عباسیان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

خلافت امویان و عباسیان

پس از شهادت حضرت علی(‌ع )‌ در رمضان سال 40 هجری و خلافت کوتاه مدت حضرت امام حسن (‌ع‌)‌ و صلح او با معاویه، خلافت بر معاویه بن ابی سفیان که از خاندن بنی امیه بود مسلم گردید. معاویه از سالهای پیش ، یعنی تقریبا از همان اوایل فتح شام و فلسطین از سوی عمر و بعد از سوی عثمان، والی دمشق بود. وی،‌ پایه های حکومت خود را در شام استوار ساخته بود. به همین سبب، توانست پس از قتل عثمان با حضرت علی (‌ع)‌ مخالفت کند و در برابر او بایستد. سرانجام، پس از جنگ صفین و ضعف قوای کوفه، حکومت خود را بر مصر نیز مسجل سازد. پس از آنکه معاویه به خلافت رسید، تحکیم اساس حکومت بنی امیه را آغاز کرد و برای پسرش یزید، از بزرگان و اشراف به استثنای چندتن از جمله ، حسین بن علی (‌ع ) و عبداله بن زبیر بیعت گرفت. او در سیاست خارجی هم موفق بود و بر متصرفات مسلمانان در ولایتهای تابع دولت بیزانس افزود. همچنین، نیروی دریای مهمی نیز در مدیترانه به بوجود آورد. معاویه با جلب افرادی مانند زیادبن ابیه و مغیره بن شعبه و عمرو عاص قدرت بنی امیه را در سرتاسر عالم اسلامی بسط داد .  ر

اگر چه این بسط و استحکام به قیمت زیرپا نهادن بسیاری از اصول اسلامی، از جمله ارثی ساختن خلافت و تبدیل دستگاه خلافت به سلطنت و پادشاهی و تعیین مبلغان برای تحقیر و توهین خاندان حضرت رسول اکرم (‌ص)‌ و غیر آن تمام شد. معاویه در سال 60 هجری از دنیا رفت و خلافت پسرش یزید با کارهای خلافی، از قبیل قتل حسین بن علی ( ع ) و محاصره مکه آغاز شد ولی مدت زیادی به طول نینجامید و سرانجام یزید در سال 64 هجری در گذشت.   . پس از وی در نتیجه حوادثی خلافت بنی امیه به شاخه " مروانیان " انتقال یافت عبدالملک بن مروان پس از کشتن عبدالله بن زبیر، خلیفه مسلم و بلامنازع گردید . همچنین ، با مسلط ساختن مرد سفاک آهنینی مانند حجاج بن یوسف ثقفی، حکومت بنی امیه را استحکامی تازه بخشید. حکومت اسلامی در زمان خلافت عبدالملک و ولیدبن عبدالملک، به منتهای وسعت خود رسید. "قتیبه بن مسلم باهلی"‌ سردار حجاج، بلاد شمالی خراسان و خوارزم و ماوراءالنهر و سغد را که مرکز آن سمرقند بود فتح کرد و تا نزدیکیهای کاشغر پیش رفت. همچنین، در زمان حجاج ایالت سند هم فتح شد. در جانب مغرب، مسلمانان تا سواحل اقیانوس اطلس پیش رفتند و اندلس (‌جنوب اسپانیا )‌ را متصرف شدند. طی خلافت نود ساله بنی امیه، اوضاع اجتماعی ایران دگرگون شد و اکثریت عظیم ایرانیان، دین اسلام را پذیرفتند. اما، ایرانیان تحقیر و توهین سرداران عرب را که از خود حکام بنی امیه الهام می گرفتند تحمل نکردند. مردم خراسان با استفاده از خصومت میان قبایل عرب حاکم بر خراسان و ماورالنهر، جانب داعیان و مبلغان بنی عباس را گرفتند. بنی عباس به سبب خویشاوندوی نزدیکتر با حضرت رسول اکرم (‌ص )‌ خود را برای خلافت و حکومت شایسته تر می دیدند. در این راستا، ابومسلم سردار ایرانی توانست با حمایت ایرانیان و قبایل عرب مخالف، حکومت بنی امیه را سرنگون سازد و عباسیان را به قدرت برساند. بنی امیه در زمان حکومت عبدالملک و ولید و هشام ، تنها در اثر توفیق در فتوحات شرق و غرب و سیاست داخلی مبنی بر فشار بسیار زیاد بر طبقات مردم، توانستند به حکومت خودادامه دهند. فشار حکام و والیان تعیین شده از سوی آنان، مردم عراق و ایران را ناراضی ساخت. همچنین، بی اعتنایی بعضی از آنان به اصول دین اسلام موجبات ناخشنودی اهل دین و تقوا را فراهم آورد. سیاست مالی و اداری آنان نیز در سرزمینهای مفتوح و مغلوب موفق نبود. مهمتر آنکه طرفداری آنان از عصبیت عربی و تحقیر ملل مغلوب که همه را موالی (‌یعنی بندگان)خود می دانستند، به تدریج مایه های عصیان و قیام را به خصوص در ایران و خراسان فراهم ساخت. سال 132 هجری، پایان حکومت نود ساله بنی امیه و آغاز حکومت بنی عباس است. از این سال، خلافت و قدرت شرعی و صوری ایشان در حدود پانصد سال ادامه یافت. لازم به ذکر است که قدرت واقعی ایشان، گاهی به حدود عراق و بین النهرین محدود می شد و حتی، گاهی در خود بغداد نیز از قدرت و اعتبار محروم بودند .  ر

اگر چه منصور – خلیفه دوم عباسی – با قتل " ابو مسلم خراسانی " ناسپاسی خود را به این سردار بزرگ ظاهر ساخت، ولی برای استوار ساختن قدرت خود از این کار ناگزیر بود. با قتل ابومسلم، نه تنها نفوذ ایرانیان که آغاز شده بود از میان نرفت، بلکه با ورود دبیران و وزیران ایرانی در دستگاه خلافت عباسی، نفوذ فرهنگی و سیاسی ایرانیان گسترش بیشتری نیز یافت. قتل برمکیان هم که از خاندان اصیل ایرانی بودند، نتوانست جلو آن نفوذ را بگیرد درقرن سوم هجری، عنصر مهم دیگری وارد حکومت اسلامی شد. آن عنصر مهم، ترکان بودند که به صورت غلامان جنگی در دستگاه حکومتی وارد شدند و به تدریج، قدرت نظامی را از قوم غالب عرب گرفتند.  این نفوذ تا بدان جا ادامه یافت که عزل و نصب خلفا هم به دست آنان انجام می گرفت و هیچ خلیفه ای بی رضایت ایشان، نمی توانست کاری بکند .  ر

این قدرت غلامان ترک در قرن چهارم متوقف شد و قدرت سیاسی و نظامی به دست "دیلمیان" که ایرانی بودند افتاد. با آمدن سلجوقیان، قدرت نظامی و سیاسی ترکان در عالم اسلامی، به طور قطع مسلم و مسجل گردید. در این زمان، ایرانیان به اداره امور مالی و دیوانی دستگاههای حکومتی پرداختند. اما، ‌فرهنگ نوپا و نوبنیاد اسلامی به صورت عمده در دست ایرانیان بود. اگر چه ماده اصلی آن،‌ قرآن و حدیث و زبان عربی و ماده مهم فکری آن یونانی بود. اما پرچمداران این فرهنگ در همه شاخه ها ایرانیان بودند. ایرانیان با اتکاء به  فرهنگ قدیم و با اتکاء به گذشته نیرومند سیاسی، ملیت خود را در داخل حکومت اسلامی حفظ کردند. ایشان بر خلاف ملل مغلوب دیگر ، نه تنها در ملیت عرب مستهلک نشدند، بلکه ادبیات ملی بسیار غنی خود . را نیز به وجود آوردند .

ویژگی های فتنه بنی امیه از نظر امام علی علیه السلام

در نهج البلاغه امام علی علیه السلام خطبه ای دارد که اول آن راجع به خوارج است که در اواخر عمرشان انشاء کرده اند. می فرمایند: «فانا فقات عین الفتنه»؛ من بودم که چشم فتنه را در آوردم (مقصود داستان خوارج است)، یک مرتبه در وسط کلام گریز می زنند به بنی امیه: «الا و ان اخوف الفتن عندی علیکم، فتنه بنی امیه فانها فتنه عمیاء مظلمه»؛ ولی فتنه و داستان خوارج آنقدر خطر بزرگی نیست، یعنی بزرگ است اما از آن بزرگتر و خطرناکتر، فتنه بنی امیه است. (نهج البلاغه، خطبه 93) درباره فتنه بنی امیه ایشان کلمات زیادی دارند. یکی از خصوصیاتی که علی علیه السلام برای بنی امیه ذکر می کند این است که می گوید مساوات اسلامی به دست اینها بکلی پایمال خواهد شد و آنچه که اسلام آورده بود که مردم همه برابر یکدیگر هستند دیگر در دوره بنی امیه وجود نخواهد داشت. مردم تقسیم خواهند شد به آقا و بنده و شما (مردم)، بنده آنها در عمل خواهید بود. در جمله ای چنین می فرماید: «حتی لا یکون انتصار احدکم منهم الا کانتصار العبد من ربه»؛ که خلاصه اش این است که برخورد شما با اینها شبیه برخورد یک بنده با آقا خواهد بود، آنها همه آقا خواهند بود و شما حکم برده و بنده را خواهید داشت، که در این زمینه مطلب خیلی زیاد است. (نهج البلاغه خطبه 93) دوم چیزی که باز در کلمات امیرالمؤمنین، در پیش بینی های ایشان آمده است که بعد رخ داد، سر به نیست شدن، به اصطلاح


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره خلافت امویان و عباسیان

تحقیق در مورد یعقوب و خلافت عباسیان 5ص

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد یعقوب و خلافت عباسیان 5ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 5 صفحه


 قسمتی از متن .doc : 

 

 

عنوان تحقیق :

عباسیان

معلم ارجمند :

گرد آورنده :

پاییز 1386

یعقوب و خلافت عباسیان

از ابتدا، امارت و تسلط و پیشروى‌هاى یعقوب بر قدرت و لیاقت خود و سپاهیان او متکى بود و بدون اجازه و دستور خلیفه انجام مى‌گرفت. عملکرد خلفاى عباسى نیز در سیر زمان نشان‌دهندهٔ مخالفت و عدم اعتماد آنان به یعقوب است که هربار با قدرت‌یابى بیشتر یعقوب، رعب و وحشت خلفا نیز افزون مى‌گشت و در صدد برمى‌آمدند تا با اعطاء امتیازات و بهاء دادن به خواسته‌هاى یعقوب از پیشروى‌هاى بعدى او ممانعت کنند. اولین‌ بار، خلیفه معتز، براى سرکوبى و دفع خوارج از یعقوب کمک گرفت و سپس با دادن حکومت کرمان به او و همزمان به على‌بن حسین در صدد دفع یکى از دو تن مدعیان شجاع و گستاخ و نافرمان برآمد.

یعقوب نیز بارها هدایائى نزد خلفا فرستاد؛ البته مسلم است قصد او اظهار اطاعت نبوده بلکه مى‌خواسته قدرت خود را به آنان بنمایاند و به حق این بیم در معتز و پس از او در معتمد ایجاد شده بود. زمانى که معتمد از لشکرکشى یعقوب به فارس، در سال ۲۵۷ هـ.ق که با اظهار اطاعت محمدبن واصل همراه گردید، خشمگین شد یعقوب با فرستادن هدایائى که از پیروزى بر رتبیل به‌دست آورده بود، او را راضى و در حقیقت بیمناک کرد. معتمد فرمان حکومت بلخ، طخارستان، سند و سیستان را به‌وسیله برادر خود، موفق، براى او فرستاد، تا او را از پیشروى و نزدیک شدن به مقر حکومت دور کرده در شرق سرش را گرم کند. متعاقباً یعقوب از رفتن به فارس منصرف شد.

در سال ۲۵۹ هـ.ق چون یعقوب بر طاهریان مسلط گردید، نمایندگان خود را با سر عبدالرحمان خارجى که قبلاً بر او نیز غلبه یافته بود نزد خلیفه معتمد فرستاد تا به او خبر ماوقع را بدهند. خلیفه با اینکه از لشکرکشى یعقوب به طبرستان و سرکوبى علویان خشنود شده بود غلبه او را بر طاهریان جایز ندانست و آن را دلیل مخالفت یعقوب با دستگاه خلافت عباسى تلقى کرد به همین سبب در سال ۲۶۱ در جمع حاجیان خراسان و طبرستان یعقوب را یاغى و اقدامات او را خودسرانه دانست و براى مقابله با او، سامانیان را که مطیع و فرمانبردار خلیفه بودند، قدرت بخشید. اعمال خلیفه حاکى از عدم اعتماد او به یعقوب بود و نشان مى‌داد که خلیفه در صدد است تا به گونه‌اى یعقوب را کنار بگذارد. ولى چون در میدان کارزار هماورد مورد اعتنائى نمى‌شناخت تا از عهده یعقوب برآید، چاره‌اى جزء رفتار مسالمت جویانه با او نداشت و به همین دلیل، چون از قصد یعقوب به جانب بغداد آگاه مى‌شود، از بیم فرمان حکومت خراسان، طبرستان، فارس، کرمان، سند، هند و شرطگى مدینه را به او مى‌سپارد ( تاریخ الامم و الملوک،ج ۹، ص ۵۱۶، تاریخ سیستان، ص ۲۲۸). و براى جلب رضایتش یاران او را که از زمان تسلط یعقوب بر طاهریان و اسارت محمدبن طاهر در زندان بودند آزاد مى‌کند (تاریخ الامم و الملوک، ج ۹، ص ۵۱۶، الکامل فى التاریخ، ج ۷، ص ۲۹۰).

همه این اعمال نشان‌دهندهٔ ترس خلیفه از پیشروى یعقوب است و اگر اجبار و تحریک بزرگان بغداد نبود، به جنگ با او اقدام نمى‌کرد و یعقوب بدون بروز جنگ پیروز مى‌شد و اگر دیده مى‌شود که یعقوب با اطمینان به پیروزی، بدون آمادگى کامل به‌سوى بغداد مى‌رود، تأیید همین عقیده از سوى یعقوب است.

مؤلف تاریخ سیستان خبر مى‌دهد که خلیفه رسولانى براى مذاکره نزد یعقوب فرستاد و یعقوب آنها را به قتل رساند و در همین زمان، رسولانى نیز از جانب ملوک ترکستان، هند، سند، چین، زنگ، روم، شام و یمن براى اظهار اطاعت و تقدیم هدیه نزد یعقوب آمدند و او را ملک الدنیا لقب دادند (تاریخ سیستان، ص ۲۳۰و ۲۳۱. البته به نظر مى‌رسد دربارهٔ بعضى مناطق اغراق شده است).

دلایل عزیمت یعقوب به‌سوى بغداد عبارت است از:

- گفتیم خلیفه در سال ۲۶۱ هـ.ق به حاجیان خراسان و طبرستان پیغام فرستاد و اقدامات یعقوب را خلاف نظر خلیفه و خودسرانه دانست. ”چون اهالى خراسان توهم بسیار از یعقوب داشتند او را از مافى الضمیر خلیفه آگاه ساختند“ (احیاءالملوک، ص ۵۹). زمانى که یعقوب از نیات درونى خلیفه علیه خود با خبر شد، تصمیم به تسخیر فارس و سپس پیشروى به‌سوى بغداد را گرفت.

- بزرگان خراسان، به‌خصوص نیشابور، بارها از یعقوب دربارهٔ داشتن عهد و منشور خلیفه سؤال کرده بودند. در نظر آنان، خلیفه به منزلهٔ جانشین پیامبر (ص) محسوب مى‌شد و اطاعت از او و حکام او ضرورى بود ولى اهداف یعقوب بالاتر از اتکا به خلیفه بود و چون مى‌دانست معتمد به او اعتماد ندارد تصمیم به خلع او گرفت و براى جانشینى او برادر و ولیعهد معتمد، موفق، را در نظر داشت؛ زیرا موفق در سال ۲۵۷ هـ.ق نزد او آمده بود و بعدها نیز مکاتباتى بین آن دو جریان داشت. ”و یعقوب اندر سر نامه‌هائى سوى موفق همى نوشتی“ (زین‌الاخبار، ص ۱۴۱). یعقوب با اعتماد به موفق تصمیم به این مهم گرفت. در تأیید این نظر به گفته ابن خلکان استناد مى‌کنیم که یعقوب وقتى از سوى اطرافیان مورد مؤاخذه و سؤال قرار مى‌گیرد که چرا خامى کرده و به جنگ اقدام کرده است در جواب مى‌گوید: ”به جنگ فکر نمى‌کردم و شکى در پیروزى نداشتم و گمان مى‌کردم که با رفت و آمد نمایندگان کار به انجام مى‌رسد و تقدیر این‌چنین رقم خورده بود (ابن خلکان، و فیات الاعیان و انباء ابناء الزمان ص ۴۱۵).

این فکر از جانب یعقوب بعید مى‌نماید مگر اینکه کاملاً به قول و قرار و وعده و وعید موفق اعتماد کرده باشد. مؤلف زین‌الاخبار نیز به‌طور صریح قصد یعقوب را خلع معتمد و نشاندن موفق به‌جاى او اعلام مى‌کند (زین‌الخبار؛ ص ۱۴۱) و به نظر مى‌رسد این امر بدون تبانى و موافقت با موفق امکان‌پذیر


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد یعقوب و خلافت عباسیان 5ص

دانلود مقاله کامل درباره نقش شیعیان درسقوط حکومت عباسیان

اختصاصی از فایلکو دانلود مقاله کامل درباره نقش شیعیان درسقوط حکومت عباسیان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

نقش شیعیان درسقوط حکومت عباسیان

اززمانی که حملات مغول به سرزمینهای اسلامی آغاز شد تا فتح بغداد (656)بیش از چهل سال فاصله زمانی است , در این فاصله خلفای بغداد تنهادر فکر سروسامان دادن به خلافت خویش بودوهیچ اقدام جدی به عمل نیاوردند, آنها زمانی به حرکت در آمدند که مغولان درفاصله سالهای 335-334 به پشت دروازه های بغداد رسیدند . البته آن زمان حکم جهاد دادند. تا قبل از آن که بغداد در خطر نبود – ولو همه سرزمینهایی اسلامی درشرق ازبین می رفت – حکم جهاد در کار نبود اماخطر سقوط عباسیان حکم جهاد رادر پی آورد و مستمر خلیفه عباسی به جنب و جوش درآمد همین عمل, مغولان را به عقب نشینی واداشت تا آنکه بیست سال بعد در زمانی که مستعصم آخرین خلیفه عباسی برمسند قدرت بود بغداد در محرم سال 656 فتح گردید . بی عملی و بی فکری خلفای عباسی در شکست مسلمین از جمله عوامل مهمی است که می باید درباره آن بیش سخن گفت. ابن طقطقی درباره مستعصم درحالی که اودر بحرانی ترین وضع بسر می برده می نویسد : (( مستعصم اخرین خلیفه ای بود که به لهو ولعب و شنیدن غنا موسیقی عشق می ورزید و مجلس وی حتی یک ساعت هم از آن خالی نبود, همچنین ندما و اطرافیانش همگی با وی پیوسته غرق در لذات و خوشگذرانی بودندو صلاح وی را در نظر نمی گرفتند )) پس از آن مولف چند بیت اشعاری که در ذم او ونیز بدی اوضاع و احوال آن زمان است آورده و ادامه میدهد((نیزازجمله چیزهایی که درباره مستعصم شهرت دارد این است که وی زمانی به بدرالدین لولو حاکم موصل نامه نوشته از او گروهی مطرب و نوازنده خواست و این درهمان وقت بودکه فرستاده سلطان هلاکو نیز نزد بدرالدین لولوو آمده از وی درخواست منجیق و آلات حصار میکرند , بدرالدین لولو گفت به خواسته های این دو نفر بنگرید وبراسلام ومسلمانان گریه کنید ))بی اهمیتی خلیفه در حفظ مرزهای اسلامی که تنها پز حاکمیت معنوی و خلافتی را بر آن میداد شهره آفاق بود, بطوری که خان مغول , هلاکوزمانی که بغدادرافتح کرد همین امر را به خلیفه گوشزد نمود. خواجه نصیردر ضمن نقل کیفیت بغداد می نویسد ((... خلیفه را نزد [هلاکو] حاضر کردند, خلیفه فرمود تا پیش کشها کردند , آنچ آورد پادشاه هم در حال بخواص و امراء و لشکریان و حاضران ایثار کرد و طبقی زر پیش خلیفه بنهاد که بخور, گفت نمی توان خورد, گفت پس چرا نگه داشتی و به لشگریان ندادی و از این درهای آهنین چرا پیکان نساختی و به کنار جیحون نیامدی تامن از ان نتوانستمی گذشت, خلیفه در جواب گفت تقدیر خدای چنین بود. پادشاه گفت آنچه برتو خواهد رفت و شب را بازگشت... به سرای خلیفه رفتم 700زن و 1300 خادم بودند و دیگران را متفرق کردند.))نخجوانی (م 724) نوشته(( هلاکو خان به استاد فرمود [مستعصم] بگویند تو چه مردی و چه عقل و تدبیر داری که نه لشکرجمع کردی تا جهت تو جنگ کنند ونه با ما به طریق انقیاد و تلطف درآمدی.))خواند میر , نیز اشاره به نهادن طبق زر جلوی خلیفه کرده واز قول هلاکو آورده که چیزی راکه نتوان خورد چرا فدای جان خود و چندین هزار مسلمان نکردی و به سپاه ندادی تا ملک موروثی تورا ازتعرض بیگانه نگه دارند.

5- زمانی قبل از حمله هولاکوخان به بغداد سلیمان شاه پیشنهاد کردکه اوراکمک دهندتا لشگری گردآوری و برمغولان بتازد , مستعصم پذیرفت اماوزیر اوابن علقمی (( دانست که خلیفه زر ندهد)) همین سلیمان ودیگربزرگان بغداد نزد وزیراعتراف کردندکه ((او[مستعصم ] دوست مطربان ومسخره گان است و دشمن سپاهیان و لشگریان )) به دنبال پذیرفتن پیشنهاد سلیمان شاه , ووعده وعید خلیفه , وزیرکار خویش آغاز کرده و سپاهیان را ازدور و نزدیک به بغداد بکشاند , اما سلیمان شاه ,... بعد از پنج ماه اعلام وزیر کرد که گروهی انبوه و لشگری فراوان شدند , کارزردادن خلیفه است , وزیرعرضه داشت و مستعصم عذرگفت ووزیرازمواعید اوبکلی مایوس گشت و به قضا رضاداده , دیده انتظار بردریچه اصطبار گذاشت : ((تاخود فلک از پرده چه آرد بیرون)) ابن طقطقی آورده که ((مستعصم بیشتر اوقاتش راصرف شنیدن موسیقی و نواهای خوش و گذراندن با مسخره گان می کرد.)) حکایت زرپرستی آخرین خلیفه عباسی و بی همتی اودر جریان حمله مغول مشهورتر از آن است که ما بخواهیم به اثبات آن بپردازیم . خلیفه تنها امیدی که داشت این بود که به هولاکو دهند که ((.... تا غایت وقت هرپادشاه که قصد خاندان آل عباس ودارالسلام بغداد کرد عاقبت او وخیم گشت , هرچند شاهان با صلابت و خسروان صاحب شوکت قاصد ایشان شدندبنای این خانه غایت محکم افتاده و تا قیامت پایدار خواهد ماند.)) گاهی نیز تهدید می کرد که همه عالم به فرمان اویند و اگر فرمان دهد همگی حکم اوپذیرا خواهندشداین توهمات خیالی را کسان دیگری نیز ازیاران خلیفه داشتند اما تهدیدها برای مغولان مشکلی ایجاد نکرد چون آنان اعتقادی به این تهدیدها نداشته و باشناختی که در مدت چهل سال از خلفای بغداد بدست آورده بودند می دانستند که این سخنان چون توخالی است. ابن کثیر که خود حنبلی است وقتی به بررسی زندگی مستعصم می پردازد می نویسد : اوسنی بود اماهشیاری نداشته و دوستدارجمع آوری مال بود , از جمله اینکه اومالی را که از طرف الناصر داودبن المعطم نزد او به ودیعت بوده و ارزش آن یکصد هزار دینار بود حلال کرده و... چنین حرکتی از خلیفه بسیار قبیح است. ذکرکرده است هندوشاه نخجوانی نیز درباره اش آورده که ... (( ... میل او به عیش و سماع آغانی بودی و حضور ندیمان و اهل عشرت )) و باز آورده : (( اکثراوقات به لهو و سیر مشغول بود.)) غسانی نیز که خود در آن دیار و زمان حاضر بوده از خصوصیات منفی خلیفه از جمله تحصیل مال و...دادسخن داده است خواندمیر .... ومستعصم از اکثر خلفا عباسیه به تجبر و تکبر و کثرت زر و جواهر و بسیاری رخوت گرانمایه و تنسوقات دیگر ممتاز و مستثنی بود اتابکی نیز نوشته است که او معرفت کافی در تدبیر ملک نداشته , امور را مهمل میگذاشته ودوستدارجمع مال بوده است.

آیا سزاوارنیست این بی لیاقت وبی تدبیری خلیفه را که سخنان نصحیت گرایانه وزیر را نشنیده گرفت و بی جهت تسلیم دواتدارشدسبب اصلی (( بی عملی مسلمین )) دربرابر مغولان بدانیم.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره نقش شیعیان درسقوط حکومت عباسیان

تحقیق وبررسی در مورد ایران در عصر عباسیان

اختصاصی از فایلکو تحقیق وبررسی در مورد ایران در عصر عباسیان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

ایران در عصر عباسیان

وضعیت ایران پس از روی کار آمدن خاندان عباسی

نقش ایرانیان در وزارت

برآمدن خاندانهای حکومتگر ایرانی

بررسی نهاد خلافت و تغییراتی که در عصر عباسیان پیدا کرد به عنوان یک مرکز مشروعیت دهنده با تکیه بر اندیشه ایرانشهری.

شعارهایی که عباسیان را به قدرت رسانید توانست یک چند گروههای مخالف آنان را نظیر علویان، خوارج و قبایل عرب مخالف خلافت بنی امیه که باهم مرتب درگیری داشتند را به خود جلب کند و آنان را بر علیه دشمن مشترکشان یعنی امویان متحد کند. نزاعهای داخلی و درگیریهایی که پس از به خلافت رسیدن عباسیان میان آنان و گروههای رقیبشان رخ داد، نشان از آن داشت که عباسیان تنها نبودند که توانستند این انقلاب را به ثمر برسانند بلکه مشارکت گسترده گروههای مختلف که تحت عنوان شعار کلی مبنی بر بازگشت به سنتهای پیش از امویان که آنان را به دور هم جمع کرده بود توانست خلافت امویان را از بین ببرد. خطبه ای را که ابوالعباس سفاح در روز نخست خلافت ادا کرد و عمش آن را ادامه داد حاکی از آن بود که نخست عباسیان مدعی بودند که شناختن حق آنها به خلافت الزامی است و آنان به تفضیل اصلی خلافت را بدست گرفته اند با موافقت خلق همچنین برای گروههای رقیب خود نیز این مسئله را مسجل کردند که امر خلافت از آغاز به آنها راست شده و آنان نباید در این مهم با عباسیان درگیر شوند.

اکنون زمان آن فرارسیده بود تا شعارهایی که در هاله ای از ابهام پیچیده شده بود و عباسیان به کمک آن توانستند سایر گروههای مخالف خلافت امویان از جمله علویان را با خود متحد کنند صورت مشخص تر و دقیقتری به خود بگیرد. این مشخص بود که از آغاز عباسیان خلافت را تنها و بی رقیب می خواستند اما گروههای مختلفی که در سقوط امویان و همراهی عباسیان نقش داشتند حال هر کدام به تنهایی مدعی تخت خلافت بودند. مهمترین این گروهها علویان بودند که عباسیان با شعارهای آنان توانستند حامیان آنان را در حمایت از خود بسیج کنند اما حال که عباسیان خلافت را تصاحب کردند علویان ، آنان را غاصب

می دانستند و خلافت آنان را فاقد مشروعیت لازم می دانستند به همین جهت عباسیان برای آنکه حقانیت خود را در امر خلافت نسبت به علویان برجسته نشان دهند شعارشان را که تا آن زمان انتقال خلافت از طریق وجاهت و سفارش از ابوهاشم به جدشان محمد بن علی صورت گرفته بود ، تغییر دادند و در عوض مدعی شدند که امامت از زمان وفات پیغمبر بدون فترت به آنها تعلق داشت و در تقویت دعوی عباسیان و رد ادعای برخی اعقاب علی که امامت را حق خود می دانستند نسبی خاصی پیش کشانده شد. عباسیان می گفتند که از پشت جدشان عباس بودن ، اهمیتی بیشتر از نسل فاطمه دختر کوچک پیامبر و زوجه علی دارد. از آن جهت که فاطمه زن بود و ابوطالب پدر علی و عم پیامبر که هرگز آشکارا قبول اسلام نکرده بود در صورتی که عباس عم پیغمبر اسلام پذیرفته بود. بهمین جهت عباسیان در امر خلافت خود را محق تر از علویان نشان دادند اما در آن سو علویان ضمن رد کردن ادعای عباسیان در امر خلافت دست به قیامهایی گسترده بر علیه عباسیان زدند و بدین ترتیب مخالفت خود با آنان را عملا نشان دادند. قیام محمد و ابراهیم ملقب به النفس الزکیه در منطقه حجاز و تعرض سخت منصور خلیفه عباسی به آنان یادآور خاطره قیام زید و پسرش یحیی بر علیه امویان بود در نظر علویان همچنین بعدها قیام حسین بن علی بن حسن و یارانش در زمان هادی که به شهدای فتح مشهور شدند، حکایت از آن داشت که علویان هزگز ادعای عباسیان را در امر خلافت به رسمیت نشناختند و آنان را بسان امویان غاصب تلقی

می کردند. اما خطر دیگری که خلافت نو پای عباسیان را از هر سو تهدید می کرد ابومسلم خراسانی بود. عباسیان اگرچه با شعار « الرّضا من آل محمد » توانستند ناراضیان را در پشت سر خود جمع کنند اما کسی که در نهایت بیرق خلافت را در دستان آنان نهاد ، ابومسلم بود به همین جهت عباسیان سخت ( در روزهای نخست خلافت خود) به ابومسلم و سپاهیانش محتاج بودند. ابوالعباس سفاح خلیفه نخست عباسی فرصت آن را نیافت تا کار ابومسلم را یکسره کند و این مهم ، به عمش ابوجعفرالمنصور که پس از وی به خلافت رسید، سپرده شد. منصور نخست به وسیله ابومسلم دیگر مدعیان خلافت و کسانی راکه

می توانستند حیات نوپای خلافت عباسی را بخطر اندازند را از میان برد. کسانی چون معبد الله بن علی عموی منصور یا بهافرید و یا لشگری از چینیان را که مرزهای شرقی جهان اسلام را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند و یا قیامی که به طرفداری از علویان در بخارا به پا شده بود.

در نهایت پس از آنکه منصور خلیفه عباسی توانست بوسیله ابومسلم آرامش و امنیت خلافت عباسی را تضمین کند اقدام به حذف او کرد. البته از میان بردن ابومسلم چندان به آسانی صورت نگرفت چرا که اهمیت ابومسلم به عنوان حلقه اتصال زنده میان حکومت مرکزی ای که در شرف پیدایی بود و ولایتی که قدرت مرکزی نفرات نظامی و پر شورترین طرفدارانش را از آنجا گرد آورده بود، هنگامی آشکار گردید که خراسان بدنبال قتل وی دستخوش شورشهای پی در پی شد. نخستین این شورشها، خروج سنباد بود که قیام وی هفتاد روز بطول انجامید. همچنین جنبش سنباد به تشکیل یک سازمان مخفی به نام بومسلیمه منجر شد که سالها به پرورش احساسات ضد عباسیان می پرداخت.

خروج استاذسیس و المقنع در نواحی کش و نسف پس از سنباد سخت از حمایت محلی برخوردار بود همچنین بعدها خروج اسحق ترک که همگی نشان از محبوبیت بالایی بود که ابومسلم در میان ایرانیان داشت. بهر ترتیب عباسیان توانستند از میان این انقلابها و بحرانهایی که در دهه های نخستین خلافت آنان را فراگرفته بود، جان به در برند و پایه های خلافت خود را پس از آن محکم کنند، اما آنچه که در این میان مهم بود میراثی بود که عباسیان در جهت تثبیت و استقرار خلافت خویش از اسلاف خود به ارث بردند. این میراث که ارزش آن به مراتب بالاتر از بهایی بود که عباسیان در جهت تثبیت خلافت خویش پرداختند، توانست حیات خلافت خاندان عباسی را برای قرنهای پس از آن تضمین کند. نیک می دانیم معاویه نخستین کسی بود که پس از تثبیت خلافت سفیانیان تمام سعی خود را به کار برد تا یزید پسرش را ولیعهد خود قرار دهد.برغم مخالفتهای پراکنده ای که توسط کسانی چون حسین بن علی ، عبدالله بن عمر و ... صورت گرفت ، یزید بن معاویه خلیفه شد و این نخستین بدعتی بود که پس از وفات پیغمبر در امر خلافت صورت گرفت و در حقیقت عمل وی مستلزم الغای نظام انتخابی شد که پیش از آن برقرار بود و به جای آن نظام جانشینی میراثی برقرار شد. همه خلفایی که پس از معاویه بر سر کار آمدند از بدعت وی پیروی کردند و همین مهم به عنوان میراثی اصیل از امویان به عباسیان رسید که باعث شد بتوانند پنج قرن قدرت را در دست داشته باشند. البته گفتنی است که امویان به ابتکار خود این عمل را انجام ندادند بلکه در برخورد با تمدنهایی چون ایران و بیزانس آنان نیز با شیوه وراثتی سلطنت آشنا شدند و بعدها مستقیما آن را به کار گرفتند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد ایران در عصر عباسیان