فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

بررسی ابیات مثنوی ازدیدگاه صاحب نظران

اختصاصی از فایلکو بررسی ابیات مثنوی ازدیدگاه صاحب نظران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی ابیات مثنوی ازدیدگاه صاحب نظران


بررسی ابیات مثنوی ازدیدگاه صاحب نظران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

 فرمت فایل:word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

  تعداد صفحات:208

 

              مقدّمه بشنو این نی چون شکایت می کند                      از جدایی‌ها حکایت می کند

می‌خواهیم سخن درباره انسانی بگوییم که چه در دوره خود و چه بعد از زمان خود نابغه زمان است و باید گفت که از جرگه انسانهای عادی خارج است. انسان والایی که حکایت های دقیق عرفانی را آن‌چنان زیبا در ذائقه ما می ریزد که شهد آن روح ما را تازه می سازد. حکایت‌هایی که با داستانی به ظاهر ساده شروع می‌شود و مفاهیم بلند و عمیق عرفانی از آن نتیجه می شود انسانی که برای فهمیدن سخنان او باید اهل دل بود تا لطف سخنان او را احساس کرد ولی افسوس که ما خاکیان در بند این دنیای مجازی لطف سخنان او را در نمی یابیم و از دریای لطف معانی او که به کنایه ابراز می شود بی نصیبیم. اگر گاهی درک مفاهیم برای ما ثقیل می شود به خاطر آن است که جر جرار سخن مولانا را به عالمی فراتر از این عالم می کشاند.

دیگر در این قسمت مولانا سخن نمی گوید بلکه بارقه‌ای از لطف الهی‌است که بر زبان مولانا جاری می شود مولانا بعد از مدتی که دراین دریای لطف الهی غوطه‌ور است بار دیگر به خود می آید و مطلب را به صورتی زیبا ادامه می دهد.

در این جا باید بگوییم خداوند به همه انسان‌ها چشم لطف دارد و به اولیای خود نظری دیگر؛ به این معنا که با جرقه‌ای شمع وجود آنها را شعله ور می سازد طوری که خود می سوزند و دنیایی را روشن می کنند.

چون به سرچشمه این تحولات روحی نظری اندازیم این مطلب را بهتر درک می‌کنیم ما در این جا به صحت و سقم حکایتهایی که برای عارفان نقل شده است کاری نداریم. بلکه مفهوم آن مورد نظر است همچنان که خود مولانا گفته است.

ای برادر قصه چون پیمانه است                

              معنی اندروی به سان دانه است

دانه معنی بگیرد مرد عقل                           

               ننگرد پیمانه را گرگشت نقل

                                                                                       «مولوی»

نمونه‌هایی برای تفهیم مطلب ذکر می کنیم.

الف:برای تغییر حال سنایی باید برخوردی با فردی به نام «لای خوار »وجود داشته باشد تا شوری بر روح بی قرار سنایی زده شود.

ب:برای دگرگونی روح ناصر خسرو بایستی او خوابی ببیند تا از خواب دوشین چهل ساله بیدار شود.

ج: برای تغییر وضع عطار باید درویشی باشد تا جلو او بمیرد و او تحول یابد.

د: در تغییر وضع مولانا درویش ژولیده چرکین قبایی، شمس، باید که با مولانا برخوردی سؤال گونه داشته باشد تا مولانای متعبد را متحول سازد؛ مولانایی که آتشی به وجود انسان‌های خاکی می اندازد طوری که دوست و دشمن او را بستایند و هنگام مرگ او شهری گریه کند و دنیایی در ماتم او بسوزد.

مولانا در پاسخ درخواست حسام الدین چلبی از گوشة دستارش 18 بیت آغازین مثنوی را بیرون می کشد. ابیاتی که از جدایی انسان از آن منبع لایزال الهی صحبت می کند.

بشنو این نی چون شکایت می کند                       

               از جدایی ها حکایت می کند.

وقتی که به داوری درمورد این ابیات می نشینیم

 می بینیم چه زیبا مولانا دنیای خیالی ما را تصویر کرده است. دنیای که ما روح انسانی را در آن حبس کرده و فقط به لذات ظاهری آن توجه می کنیم ولی دریغا که درک این مفاهیم برای ما خاکیان که بسته ظواهر این دنیاییم غیر ممکن است خود مولانا هم که باطن انسان‌ها را می شناسد و می داند که ما نوشنده این مطالب نیستیم چنین می‌فرماید:

در نیابد حال پخته هیچ خام                                

                پس سخن کوتاه باید والسلام

                                                                                                «مولوی»

سخن درباره مولانا زیاد است و باید گفت هر بیتی از ابیات او دریایی است که هر که به این دریا رود غرق شود و به عمق آن نرسد و شاهد براین ادعای من شرح‌های مختلفی است که در مورد مثنوی نوشته شده است.

از آن جایی که جایی ندیدم که به مقایسه ابیات از دیدگاه صاحبنظران بپردازد بر آن شدم که هر چند ناقص به این امر مهم بپردازم هر چند که قبول دارم در این مورد ناتوانم.

برای نمونه ابیات 3100-2900 دفتر سوم را برگزیدم که به این صورت مورد بررسی قرار گرفته است؛ نخست بیتی از مثنوی با تصحیح نیکلسون آورده‌ام سپس به دیدگاه‌های صاحب نظرانی چون زمانی – استعلامی – جعفری و شهیدی پرداخته‌ام. در مورد هر بیتی نسخه بدل آن هم مورد دقت واقع شده است و در پایان نتیجه گیری از دیدگاه‌ها بیان شده است.

همین جا باید گفت (زمانی) در مورد معنای کلمه تمام معانی آن را آورده است و این ما هستیم که معنی صحیح را باید برگزینیم (جعفری) به مسائل حاشیه‌ای پرداخته است و (شهیدی) نیز تنها به معنای ظاهری کلمه توجه نموده است.

بنابراین باید نظر (استعلامی) را صحیح تر و دقیق تر قبول کنیم.

در پایان باید گفت کاری که انجام شده هر چند کاری ناقص به نظر می رسد ولی امیدواریم که روزنه‌ای برای ورود به اندیشه های مولانا باز شده باشد که نکات مورد نظر مولانا از آن گرفته شود و این کار الگویی برای آیندگان باشد.


زندگی نامه مولانا

نوشتن سرگذشت مردی چون مولانا جلال الدین، کار آسانی نیست مردی که مریدان و دوست‌دارانش به او یک سیمای فوق انسانی می دهند.

مولانا روز ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری مطابق با سی ام سپتامبر 1207 میلادی در بلخ به دنیا آمد.

پدرش واعظ سرشناس شهر بهاء الدین محمد معروف به بهاء ولد بود. در منابعی که پس از مولانا نوشته شده بهاء ولد را فقیه بزرگ، صاحب فتوی، از مشایخ فرقة کبروی (پیروان شیخ نجم الدین کبری) و دارای لقب سلطان العلماء می بینم.

از خود بهاء ولد نقل شده که لقب سلطان العلما را پیامبر در خواب به او عطا کرده‌است.

(زرین‌کوب : سرنی – 71)

آفریننده مثنوی مردی است به نام محمد با لقب جلال الدین ؛ دوست داران و یاران او، از او به لفظ مولانا یاد کرده‌اند، و افلاکی در مناقب العارفین از قاضی نجم الدین طشتی نقل می کند که پیش از مولانا، نام مثنوی و لقب مولانا به صورت عام به کار می رفته اما چون به حضرت مولانا ، منصوب شد، خاص گشت ، چون نام مثنوی گویند، مثنوی مولانا و چون نام مولانا گویند، حضرت او مفهوم می شود.

( افلاکی مناقب العارفین . ص 597)

به دلیل شخصیت ممتاز، مولانا را خداوندگار نیز خطاب می کردند و افلاکی می‌گوید که این خطاب را نخست پدر برای او به زبان آورده است.

                                                         شرح احوال مولانا استاد فروزان فر  3

در آن روزگار لقب، خداوندگار مانند خواجه برای کسانی به کار می رفت که حرمت معنوی و اجتماعی داشتند.

افلاکی  در مناقب العارفین، مولانا را سرالله الاعظم نیز گفته است.

                                                                               نگ:همان جا       4

تخلص مولانا را دو مطلب می دانند یک خاموش و دیگری شمس که وجود تخلص خاموش با توجه به تکرار در پایان بسیاری از غزلیات دیوان شمس می باشد که نمی تواند صحیح باشد.

از مولانا، با عنوان رومی و مولانای رومی هم یاد می شود زیرا که او در روم در آسیای صغیر قدیم و ترکیه امروز می‌زیسته و آرامگاه پدر و  خود و خاند‌انش نیز در شهر قونیه است، اما در مغرب زمین همه او را به نام (رومی) می شناسند. از میان تمام این نام ها مشهورترین همان مولاناست.

روایاتی که جای تردید دارد آن است که نسبت بهاء الد را از سوی پدر به ابوبکر صدیق، نخستین خلیفه پیامبر، و از سوی مادر به خانه‌ان خوازمشاهان منسوب می‌دارد.

در این مسأله تردیدی وجود ندارد که به دلیل حمایت محمد خوارزمشاه از فقها و تحریکاتی که در مجلس بهاء ولد بر ضد او انجام می گیرد بهاء ولد از بلخ مهاجرت می نماید که آغاز مسافرت طولانی بهاء ولد و مولانا باید در سال 616 یا 617 همزمان با گسترش یورش مغولان باشد. در راه‏‏ِ خود، پدر و پسر به نیشابور می‌رسند در حالی که پسر نوجوانی سیزده ساله است. در این شهر پیر بازار عطاران شیفته مولانا گشته و اسرار نامه خود را به او هدیه می کند و می‌گوید: فرزندش به زودی آتش در سوختگان  عالم می‌زند .

                                                                                       نگ : همان جا   17

پدر و پسر سپس از نیشابور به عزم کعبه حرکت کرده و سه روز در بغداد می‌مانند از آن جا به حجاز و شام رهسپار می‌شوند.

مادر مولانا مومنه خاتون در لارنده که هفت سال مولانا در این شهر زندگی کرده در گذشته و قبر او در آن جاست و مولانا در همان شهر با گوهر خاتون که مادر سلطان ولد بوده، پیوند همسری یافته است.

«زرین‌کوب -  سرنی – 90»

به هر حال از جزئیات سفر اطلاعی نداریم فقط باید گفت مولانا و پدرش پس از طی راهی طولانی از خراسان و بغداد و حجاز و شام سراز قونیه در آورده اند.

در آن سال‌های دشوار، در آسیای صغیر مردی فرهنگ دوست از خاندان سلجوقی به نام علاء الدین کیقباد فرمانروایی می‌کند که عارفان را گرامی می دارد و بهاء ولد هم یکی از فرزانگان آواره است امیر او را پناه داده و برای او و یارانش مقرری و انعام فرستاده است احتمالاً ورودی بهاء ولد به قونیه سال 626 هـ.ق برابر با 1229 میلادی می باشد در این شهر بهاء ولد روز هژدهم ربیع الثانی سال 628 هـ. ق معادل با 1231 میلادی چشم از جهان فرو می بندد و مریدان فرزند شایسته او را که بارها پدر خداوندگار جلال  الدین محمد می گفته به عنوان پیر خود بر  می‌گزینند در پشت این سیمای فقیهانه آتش عشق شعله وری پنهان است تا این که برهان الدین محقق ترمذی این آتش را فروزان می سازد.

سید برهان الدین محقق از سادات شهر ترمذ خراسان در بلخ شاگرد بهاء الدین ولد بود قبل از مهاجرت بهاء ولد گوشه انزوارا برگزیده ولی به شوق مراد خود بی درنگ رهسپار سفر روم شد اما یک سال پس از درگذشت بهاء ولد به قونیه رسید.

                                                                                شرح احوال مولانا 35

مولانا پس از این سفر چند ساله شام به عنوان دانشمندی سرشناس به قونیه باز می گردد و به تقاضای برهان چله‌نشینی می کند و پس از سه چله دلش آرام می‌گیرد در حالی که دیگر در مولانا رعونت و خودبینی دیده نمی شود.

برهان الدین را از روزگار جوانی «سید سردان» می گفتند و او سِری را که می داند به مولانا می سپرد تا این که در 638 هجری قمری دارافانی را وداع می گوید.

مولانا در حجره او نوشته‌هایی  پراکنده می یابد که بعدها با سخنان دیگر برهان همراه و تدوین شده و نام معارف برهان محقق را به خود می گیرد.


دانلود با لینک مستقیم


بررسی ابیات مثنوی ازدیدگاه صاحب نظران

مقاله درباره قلمرو اختیارات ولی فقیه ازدیدگاه فقهای شیعه

اختصاصی از فایلکو مقاله درباره قلمرو اختیارات ولی فقیه ازدیدگاه فقهای شیعه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره قلمرو اختیارات ولی فقیه ازدیدگاه فقهای شیعه


مقاله درباره قلمرو اختیارات ولی فقیه ازدیدگاه فقهای شیعه

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:87

مقدمه:

ولایت فقیه ازنگاه امام خمینی:

به حرف آنهایی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می‌کنند ولی می خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند گوش ندهید. اگر چنانچه فقیه درکار نباشد، ولایت فقیه درکار نباشد طاغوت است یا خدا یا طاغوت، یا خداست یا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد رئیس جمهور با نصیب فقیه نباشد غیر مشروع است وقتی غیر مشروع است وقتی غیرمشروع شد طاغوت است. اطاعت او اطاعت طاغوت است. وارد شدن در حوزه او حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود شما نترسید از این چهار نفر آدمی که نمی فهمند اسلام چه است. نمی فهمند ولایت فقیه یعنی چه؟ آنها خیال می‌کنند یک فاجعه به جامعه است. آنها اسلام را فاجعه می دانند نه ولایت فقیه را، ولایت فقیه تبع اسلام است[1].

فرازی از سخنان امام خمینی:

ولایت فقیه برای مسلمین، یک هدیه ای است که خدای تبارک و تعالی داده است

سخنی با امام خمینی:

درواقع، آن کسی که درطول تاریخ غیبت، پرچم ولایت فقیه را برافراشت و دراین راستا، سنگ تمام گذاشت و رنج ها کشید . امام بود.

راه امام برای همه زنده است هرگز او از میان ها نرفته است و برما لازم است اواصلی که ایشان درآن راه حرکت می کردند، حمایت و حراست کنیم .


بخش اول: ولایت مطلقه نقیه ازدیدگاه امام خمینی

فصل اول : انتصابی یا انتخابی بودن رهبری:

برای اثبات ولایت مطلقه برای ولی فقیه، لازم است انتصابی بودن آن را با ادله عقلی و نقلی بیان کنیم و درضمن رد کردن انتخابی بودن رهبر و نقدآن، به مقایسه دو نظریه انتصابی و انتخابی بپردازیم و درنهایت به اثبات به مفهوم ولایت مطلقه فقیه، برای رهبر می پردازیم.

الف) ولایت انتصابی[2]:

امام خمینی همانند بسیاری از فقها براین عقیده است که ولایت فقیه مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی دارد، یعنی ازیک طرف تمام فقها باالفعل از ناحیه معصومین برای اعمال ولایت و اجرای احکام الهی منصوب شده اند و از طرف دیگر برای اینکه ولایت آنها ازقوه به فعلیت برسد، باید مستقیم مورد پذیرش مردم قراربگیرند.

دلایل بسیار است که مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی آن را اثبات می‌کند که در این تحقیق چند دلیل را بیان می کنیم و به تفصیل آن نمی پردازیم زیرا که سخن ما در اثبات ولایت فقیه نیست و در مورد اختیارات ولی فقیه است.

دلیل اول:

اولاً: خدا نه تنها خالق انسان است، بلکه او تنها مدبر و فرمانروای حقیقی است که ولایت برمال و جان انسانها دارد: چراکه «ان الحکم الا لله»[3] به این مسأله اشاره می‌کند.

ثانیاً : خدا در عصر حضور با اذن و نصب خویش، معصومین را موظف به اجرای احکام الهی نمودو به آنان ولایت مطلقه را عطاکرد، زیرا که خود فرموده است «النبی اولی بالمومنین من انفسهم»[4] اما درعصر غیبت برای این که، این راه استمرار پیدا کند، فقهای جامع الشرایط را برای زعامت و ورهبری نصیب نموده است.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره قلمرو اختیارات ولی فقیه ازدیدگاه فقهای شیعه

مقاله درباره حسادت ازدیدگاه اسلام

اختصاصی از فایلکو مقاله درباره حسادت ازدیدگاه اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره حسادت ازدیدگاه اسلام


مقاله درباره حسادت ازدیدگاه اسلام

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:22

چکیده:

پروردگار متعال مى‏خواهد که همه ما سرشار از نیرو و اشتیاق باشیم و جسم، ذهن و روحى سالم داشته باشیم.بى‏تردید، زندگى پر نشاط و با طراوت منظور پروردگار است و ذهنیت‏هاى نادرست، این وضعیت مطلوب را برهم مى‏زند.یکى از ذهنیت‏هاى نامطلوب، «حسادت‏» است که باید علل و زمینه‏هاى رشد آن را در خانواده، جامعه و از همه مهم‏تر، در خود جست و جو کرد و با توجه به آثار نامطلوب جسمى و روانى که در ما ایجاد مى‏کند، با به کارگیرى شیوه‏هاى اخلاقى و علمى، از بروز آن در خردسالى جلوگیرى کرده، در صورت شکل‏گیرى، با خشکاندن ریشه‏هاى آن در بزرگ‏سالى، خود را از دام این هیجان نامطلوب رها سازیم.

مقدمه

«حسادت‏» (۱) واکنشى هیجانى است که از قریب دو سالگى آغاز مى‏شود و با رشد کودک، ممکن است تا بزرگ‏سالى ادامه یابد و بر طبق الگوهاى مختلف فرهنگى، به صورت‏هاى متفاوتى جلوه‏گر شود.حسادت‏درکودک، پاسخى طبیعى‏است‏به محرک‏هاوهنگامى ایجاد مى‏شود که به اعتقاد وى، عاطفه یا محبتى را از دست داده باشد.در الگوى حسادت، غالبا نوعى ترس نیز وجود دارد; زیرا حسود احساس مى‏کند که دیگرى عاطفه شخص مورد علاقه او را نسبت‏به وى به خطر انداخته است و یا مقامى را که او انتظار رسیدن به آن را داشته، دیگرى احراز کرده است.بنابراین، موقعیتى که حسادت را برمى‏انگیزد، غالبا یک موقعیت اجتماعى است. (۲)

کودکان در ابتدا، از احساسات درونى خویش (حسادت) و علل پیدایش و پیامدهاى آن در رفتار خود، آگاهى زیادى ندارند و نمى‏دانند که چرا رفتارهاى آنان تغییر کرده است.به عبارت دیگر، رفتارهاى آزار دهنده کودک حسود تا حد زیادى ناآگاهانه یا نیمه آگاهانه است، ولى با رشد عقلى بیش‏تر و نزدیک شدن به دوران بلوغ و نوجوانى و جوانى و پس از آن تا بزرگ‏سالى و به دست آوردن تجربه‏هاى درونى و بیرونى درباره علل و انگیزه‏هاى رفتار حسادت‏آمیز خود، این‏گونه رفتارها بیش‏تر آگاهانه مى‏شود و به همین دلیل، ازنظراسلام رفتارهاى حسادت‏آمیز، پس از بلوغ مورد تکلیف قرار مى‏گیرد و فرد وظیفه دارد به گونه‏اى آن‏ها را مهار کند.

زمینه‏هاى رشد حسادت

منشا محرک‏هاى حسادت را باید در موقعیت‏ها، شرایط خاص محیطى و روابط اجتماعى وبه‏خصوص دروجود اشخاص جست و جو کرد.بدین‏روى، در این‏جا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

الف - شرایط خانواده و تفاوت‏هاى فردى

رقابت و هم‏چشمى یکى از فرزندان نسبت‏به سایر خواهران و برادران، که گاه «رقابت هم‏شیرها» (۳) نامیده مى‏شود، یکى از زمینه‏هاى مساعد و عمده رشد حسادت در کودکان است و والدین آن را طبیعى و تقریبا غیر قابل اجتناب مى‏دانند. (۴) با توجه به چنین شرایطى، مى‏توان گفت:

۱.اولین فرزند نسبت‏به کودکان بعدى حسادت بیش‏ترى از خود نشان مى‏دهد; زیرا او مدت‏ها تمام محبت و مواظبت پدر و مادر را به خود اختصاص داده بود.ولى با تولد فرزند دوم، این فرصت از او گرفته مى‏شود و همین موجب تحریک حسادت او سبت‏به او مى‏گردد.

۲.در میان کودکانى که تفاوت سنى آنان بین ۱۸ - ۴۲ ماه است، بیش از سایر کودکان زمینه حسادت وجود دارد.بچه خردسال به هر مزیتى که طفل بزرگ از آن برخوردار است، حسادت مى‏ورزد و بچه بزرگ‏تر از محبت و مواظبتى که به بچه کوچک‏تر مى‏شود بدش مى‏آید.

۳.در خانواده‏هاى ۲ یا ۳ فرزندى، بیش از خانواده‏هاى پرجمعیت‏حسادت وجود دارد.

۴.والدینى که به فرزندان خود توجه افراطى دارند و شدیدا نگران و مواظب آن‏ها هستند، بیش از والدینى که به کودکان خود توجه کم‏ترى دارند با مشکل حسادت کودکان‏شان روبه‏رو هستند; زیرا این والدین براى پیشرفت فرزندان خود قوانین معینى وضع کرده‏اند و وقتى که اطفال نتوانند خود را با آن منطبق سازند، مورد سرزنش پدر و مادر قرار مى‏گیرند.این فرزندان بیش‏تر اوقات با کودکانى که پیش‏تر رفته‏اند مقایسه مى‏شوند و این موجب برانگیخته شدن حسادت نسبت‏به دیگر کودکان مى‏شود.

۵.در محیطهاى خانوادگى، که مادران شیوه منظم و ثابتى در تربیت کودک خود ندارند و برخوردشان بى‏ثبات و متغیر است، بیش از سایر خانواده‏ها، رفتارهاى حسادت‏آمیز مشاهده مى‏شود.

۶.در دختران بیش از پسران حسادت دیده مى‏شود (۵) و از هر سه بچه حسود دوتایشان دخترند. (۶)

۷.حسد در میان اطفال باهوش‏تر بیش‏تر است.

۸.حسد در روابط بین دختر با دختر بیش‏تر مشاهده مى‏شود تا روابط بین پسر و پسر و دختر و پسر.

۹.اگر میان همسران تضادى باشد، فرزندى که از یک یا چند جهت‏به یکى از آن‏ها شبیه است، هدف خشم و قصاص دیگرى واقع مى‏شود.طفلى که این‏گونه مورد بى‏مهرى واقع مى‏شود، به خواهر یا برادرى که بر خلاف خودش از محبت و نوازش برخوردار است، حسادت مى‏ورزد. (۷)

ب - برخوردهاى تبعیض‏آمیز

به طور کلى، «امتیاز و تبعیض‏» حسادت را به دنبال دارد.کسى که نسبت‏به دیگرى از امتیاز ویژه‏اى برخوردار است در معرض حسادت دیگران قرار مى‏گیرد; چنانچه در حدیثى از امام على‏علیه السلام آمده است: «کل ذی رتبة سنیة محسود» ; (۸) هر شخص داراى امتیاز و رتبه شایسته، مورد حسادت واقع مى‏شود. برخى از پدران و مادران به دلایل گوناگون، بعضى از فرزندان را بر خواهران و برادران خود ترجیح داده، مورد توجه و محبت‏بیش‏ترى قرار مى‏دهند; چنانچه گاهى جنسیت فرزندان عامل تبعیض مى‏گردد، به طورى که مادران معمولا با پسران خود صمیمى بوده و پدران بیش‏ترین محبت‏خود را متوجه دختران مى‏نمایند.در نتیجه، فرزندى که از طرف یکى از والدین محبت و ملاطفت کم‏ترى دریافت‏مى‏کند و شاهد رفتارى غیرعادلانه است، نسبت‏به فرزند دیگر حسادت مى‏ورزد و از وى متنفر مى‏شود.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره حسادت ازدیدگاه اسلام

تحقیق در مورد نحوه خلقت انسان ازدیدگاه قرآن 9 ص

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد نحوه خلقت انسان ازدیدگاه قرآن 9 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

 

نحوه خلقت انسان ازدیدگاه قرآن

مقدمه:

قرآن، آغاز آفرینش انسان را از خاک دانسته است «خلقه من تراب‏» (28) «خلقک‏من تراب ثم من نطفة‏» (29) ، «خلقکم من تراب‏» (30) ، «خلقکم من تراب ثم من نطفة‏» (31) ، «خلقناکم من تراب ثم من نطفة‏» (32) ، بعد خاک با آب آمیخته و گل شد «خلقکم من طین‏» (33) شیطان اشاره به اینجا داشت که لب به اعتراض گشود و گفت: «ءاسجد لمن خلقت طینا» (34) ابلیس گفت: آیا براى کسى که از گل آفریدى سجده کنم، غافل از این که:

آدمى بسرشته از یک مشت گل برگذشت از چرخ و از کوکب به دل

البته این گل، ساده نبوده و اوصافى نیز داشته است، مانند چیزى که از برگزیده و عصاره «سلاله‏» گل است «لقد خلقناالانسان من سلالة من طین‏» (35) به یقین انسان را از عصاره‏اى از گل آفریدیم، این گل به گونه‏اى بوده که چسب داشته مانند گل‏هاى رسى که سرشته مى‏شوند «انا خلقناهم من طین لازب‏» (36) : ما آنان را از گلى چسبنده آفریدیم، این گل رنگش تغییر کرده تیره رنگ و لجن‏گونه شده است «من صلصال من حماء مسنون‏» (37) در حقیقت انسان را از گلى خشک، از گلى سیاه و بدبو آفریدیم. گرچه از پاره‏اى روایات به دست مى‏آید مراد از گل بدبو، طینت آدمیان بدکردار است نه گل ظاهرى آنان. (38)

بارى گل مایه انسان، به تدریج‏سفال‏گونه گردیده است «صلصال کالفخار» . (39) : انسان را از گل خشکیده‏اى سفال مانند آفرید:

یک قطره از آن بحر جدا شد که جدا نیست کادم ز تک صلصل فخار برآمد بنا به ظاهر برخى روایات نخستین عضوى که از بدن انسان آفریده شد چشمان او بوده است، (40) و چون کار بدن سازى به پایان رسید و اندام او موزون و آراسته گشت، خداوند از روح خود در او دمید «ثم سواه و نفخ فیه من روحه‏» (41) آن‏گاه او را درست اندام کرد و از روح خویش در او دمید.

آفرینش انسان از دیدگاه قرآن

در قرآن کریم، کتاب آسمانی و تحریف نشده ما مسلمانان راجع به خلقت انسان در آیات مختلف تغییرات گوناگونی دارد. قرآن خلقت انسان را در این مراحل بیان کرده است:

الف) تراب: از خاک آفریده شده است ب) طین: از گل آ فریده شده است ج) صلصال من حماء مسنون: از گل و لای گندیده آفریده شده است د) صلصال کالفخار از گل خشکیده صدادار (مانند سفال) آفریده شده است. اینها مراحلی از خلقت انسان است که سعی ما در این مقاله کوتاه بر آن است که آنها را باتوجه به تفاسیر شیعه و کتبی چند از نویسندگان شرح دهیم؛

الف) تراب:

“یا ایها الناس ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقنا کم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه(1) مخلقه و غیر مخلقه لنبین لکم”(2)

ترجمه: ای مردم اگر درباره قیامت در شک هستید ما شما را از خاک، سپس از نطفه، سپس از خون بسته، سپس از پاره گوشت صورت گرفته و صورت نگرفته آفریدیم تا برای شما بیان کنیم و آنچه بخواهیم در رحم ها قرار دهیم تا زمان معین.

یعنی دلیل معاد این است که اصل آدم از خاک است، کسی که بتواند خاک را به صورت انسانی زنده درآورد، می تواند استخوان های پوسیده را زنده کند و اموات را برگرداند. ثم من نطفه: سپس اولاد آدم را از نطفه که در رحم مادران قرار می گیرد و قسمتی از آن پدر و قسمتی از مادر است آفریدیم. ثم من علقه: سپس نطفه را علقه - که خون بسته است - کردیم. ثم من مضغه: تشبیه می کند به گوشت جویده، یعنی خون بسته به صورت پاره گوشت جویده در می آید. مخلقه و غیر مخلقه: گوشت جویده ای که خلقت آن تمام و ناتمام است. برخی می گویند: یعنی صورت یافته و صورت نیافته. چنین پاره گوشتی هنوز دارای خطوط و نقش ها و صورت نیست. لنبین لکم: برای اینکه قدرت خود را برای شما بنمایانیم که شما را به این صورت ها درآورده ایم، یا اینکه برای شما بیان کنیم که هرکه قادر به ابتدا است قادر بر بازگرداندن و اعاده نیز هست یا اینکه برای شما چیزی بیان کنیم که شک و تردید شما را از بین ببرد.

ب) طین:

“ولقد خلقنا الانسان من سلاله من طین. ثم جلعناه نطفه فی قرار مکین. ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا العظام لحماثم انشاناه خلقنا آخر فتبارک الله احسن الخالقین”(3)


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد نحوه خلقت انسان ازدیدگاه قرآن 9 ص

تحقیق درمورد مقاله انسان مکلف1شهریور

اختصاصی از فایلکو تحقیق درمورد مقاله انسان مکلف1شهریور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 33

 

انسان مکلف ازدیدگاه آیت الله جوادی آملی ، آیت الله حسن زاده آملی ، کانت و هیوم

محمدی

چکیده:

حق و تکلیف، بیانگر نوعی رابطه است که به رابطه انسان با همنوع خود و عالم و مبدأ عالم نظر دارد. بر اساس حق و تکلیف، موضع گیری های فردی و جمعی نوع بشر در حیات خود طراحی و ترسیم می شود و او می تواند مرز تصرفات مختلف خود را بیابد. اساساً کمال انسان در گرو وجود تکالیف و امر و نهی شرعی است، و این در صورتی ممکن است که آدمی با اختیار خود به سمت کمال گام بر دارد و با التزام به حقوق و تکالیف دینی، به سمت سعادت ابدی رهنمون شود. این امر در دو حیطه «فردی» و «اجتماعی» واقع می شود. هدف از این مقاله مطالعه و بررسی مفهوم انسان مکلف ازدیدگاه آیت الله جوادی آملی ، آیت الله حسن زاده آملی ، کانت و هیوم می باشد. تحقیق حاضر از نوع پژوهش های توصیفی –تحلیلی است. ابزار گرداوری اطلاعات فیش برداری بوده و سعی شده است با مطالعه کتب و مقالات و یادداشتهای صاحب نظران ، به بررسی مفهوم انسان مکلف پرداخته شود. یافته های این پژوهش نشان می دهد که به اعتقاد کانت و هیوم ، انسان ها در شناخت وظایف اخلاقی، به دین و خدا محتاجند، نه برای یافتن انگیزه. آنها برای عمل به وظیفه خود به دین نیازی ندارند، بلکه اخلاق به برکت عقل محض خود، بسنده و بی نیاز است. اما در دیدگاه جوادی آملی و حسن زاده آملی، اولاً، انسان مخلوق خداست و تحت ربوبیت او قرار دارد و موجودی ابدی به حساب می آید؛ ثانیاً، آدمی علاوه بر دو بعد حیوانی و انسانی، از لایه دیگری برخوردار است که بعد الهی نامیده می شود.

کلیدواژه ها: انسان مکلف ، تکلیف ، حق ، فلسفه اخلاق،کانت ، هیوم ، جواد زاده آملی ، حسن زاده آملی

مقدمه:

حق و تکلیف، بیانگر نوعی رابطه است که به رابطه انسان با همنوع خود و عالم و مبدأ عالم نظر دارد. بر اساس حق و تکلیف، موضع گیری های فردی و جمعی نوع بشر در حیات خود طراحی و ترسیم می شود و او می تواند مرز تصرفات مختلف خود را بیابد.

مسئله حق و تکلیف و نیز سایر مسائل حقوقی و فقهی، تا زمانی که به صورت ریشه ای تجزیه و تحلیل نشود، راهگشای بهینه و پیشبرد روابط اجتماعی انسان نخواهد بود. انسان در نحوه وجود و واقعیت خود، با همه موجودات دیگر، اعم از جماد و نبات و حیوان متفاوت است، زیرا هر موجودی که پا به جهان می گذارد، واقعیت و چگونگی هایش همان است که به دست عوامل خلقت ساخته می شود؛ اما انسان آن چیزی نیست که آفریده شده است، بلکه مجموعه عوامل تربیتی و اراده و انتخاب او مشخص می کند که چه باشد و چگونه سیر کند. در واقع، بذر انسانیت در وجود انسان به صورت «بالقوه» قرار داده شده است که اگر به آفتی برخورد نکند، آن بذرها به تدریج از زمینه وجود انسان سر برمی آورد و وجدان فطری و انسانی او را می سازد.( این باربور،1362)

انسان بر خلاف جماد و نبات، شخصی دارد و شخصیتی. شخص انسان، یعنی مجموع جهازات بدنی او، بالفعل به دنیا می آید. انسان در آغاز تولد، از نظر جهازات بدنی، مانند حیوانات دیگر، بالفعل است؛ ولی از نظر جهازات روحی، از نظر آنچه بعداً شخصیت انسانی او را می سازند، موجودی بالقوّه است، ارزش های انسانی او در زمینه وجودش بالقوّه موجود است و آماده روییدن و رشد یافتن است.

طرح مساله:

نقش آفرینی و اثرگذاری مبانی هستی شناختی و فلسفی در نظریه های «حق و تکلیف» چندان بررسی نشده است، اما حضور مستقیم یا غیرمستقیم اصول پذیرفته شده فلسفی ما در این حوزه انکار ناشدنی است و از همین جاست که حقوق باید در قامت ((فلسفه حقوق))(( به عنوان یکی از فلسفه های مضاف، قلمداد گردد)).

تحلیل ها و توضیح های نظری و جهان نگری و جهان فهمی فلسفی نخست چرایی شی ء و روابط گوناگون آن را تفسیر استدلالی و عقلی می کند. این نگاه همه جانبه به امور هستی و مبنای وحدت، کثرت، زمان و حرکت آنها، در حقیقت تفسیرگر روابط انسان ها با یکدیگر و با عالم و مبدأ عالم نیز هست، و می تواند پایگاه بنیادین نظریه حقوقی ما را طراحی و فراهم سازد؛ برای مثال، اگر نظریه اصالت ماهیت را بپذیریم ـ همان گونه که در نزاع میان اصالت وجود و اصالت ماهیت تأکید شده است - از توانایی توجیه وحدت امور هستی و بالتبع از تشریح رابطه انسان با هستی و مبدأ هستی عاجز بوده و صاحب تکیه گاه محکم فلسفی برای دانش حقوقی خود که بیانگر رابطه میان انسان، جهان و خداست نخواهیم بود.

انسان سه بعد روحی، عقلی و تجربی دارد. نوع برداشت فکری ما از هر یک از این سه حوزه و نحوه تعامل آنها با یکدیگر و نیز رابطه مقوله جبر و اختیار با این سه حوزه، در پایه ریزی هر نظریه حقوقی تأثیر می گذارد.

برای مثال، اگر در مبانی انسان شناختی ما، عقل از توانمندی قهری ذاتی یا خدادادی در درک بخشی از حقایق نفس الامر برخوردار باشد، طبیعی است که دانش حقوق در این عرصه نمی تواند، جولان دهد و به ارائه روابط حقوقی بپردازد. از زاویه دیگر، اساساً اگر معیار و ملاک درک و معرفت صحیح را در سرمایه های درونی انسان خلاصه نکنیم و از معارف وحیانی که عالی ترین درجه معرفت هستند، سخن بگوییم، در این صورت، باید معترف بود که انسان نمی تواند، حقوق بشر را تعیین کند و به وضع قانون بپردازد، بلکه باید به مبدأ فاعلی خود (خداوند) روی آورد.

مسئله دیگر در این باره، موضوع مالکیت انسان است. تردیدی نیست که انسان ها صاحب عقل، اراده و تصمیم گیری بوده و قادر به انجام اعمال خود هستند؛ اما پرسش مهم این است که آیا انسان بر حیات و زندگی خویش مالکیت مستقل دارد یا اینکه هستی انسان و هویت شخصیت وی، امانت الهی است و او امانتدار خداست و نمی تواند در سرنوشت خود، به هر نحوی که خواست، دخالت کرده، آن را رقم بزند؟ روشن است که با دو مبنای اعتقادی و دو نگاه نظری به موضوع مالکیت انسان، می توان دو گونه نظم حقوقی تدوین و پیشنهادهای متفاوتی در این خصوص ارائه کرد.

تأثیر مبحث انسان شناسی در نظریه حقوقی را می توان فراتر از آنچه گفته شد، نگریست و در مقام جامعه شناسی و تاریخ شناسی به مطالعه آن پرداخت؛ به این معنا که اگر در مبنای جامعه شناختی خود، ترکیب و هماهنگی انسان ها دارای اصالت و حقیقت باشد و جامعه انسانی، امری ورای تک تک انسان ها دانسته شود، این امر بر رهیافت های حقوقی نیز سایه می اندازد و موجب می گردد، جامعه به مثابه یک «کل»، از حقوقی فراتر از حقوق تک تک افراد آن بهره مند باشد؛ اما در صورت اعتباری بودن جامعه، چنین باوری باطل خواهد بود. از سوی دیگر، نگاه تاریخ شناسانه ما که انسان را در گستره ای به موازات تاریخ مشاهده می کند و به جهت و مراحل سیر او می پردازد، دانش حقوقی ما را متأثر و مقیّد می سازد؛ برای نمونه، به نظر می رسد، به دلیل آنکه لیبرال دموکراسی در پندار اغلب نظریه پردازان غربی به عنوان آخرین منزل کاروان بشری و معقول ترین و تواناترین نظریه بشری است؛ از این رو، نظریه های حقوقی که در سطح توسعه، تنظیم و ابلاغ می گردد و بر رفتارهای فردی و ملی و جهانی انسان ها حکومت می کند، همگی بر محور لیبرال دموکراسی و گسترش آن در جامعه جهانی شکل گرفته اند.

بر پایه مبانی پیش گفته که پیش فرض ها و پیش انگاره های نظریه های حقوقی به شمار می روند، می توان با نگاهی دقیق تر در این عرصه، دیدگاه های موجود پیرامون مفهوم «حق» و «تکلیف» را جست وجو و دسته بندی کرد. در این باره، سه دسته نظریه وجود دارد: دسته نخست نظریاتی هستند که با اتّکا و بهره مندی از معارف الهی و آموزه های اسلامی ارائه می شوند و در آنها انگیزه و تلاش اصلی این است که از اصول حقانی، حکیمانه و سعادت بخش اسلامی عدول نشود.

دسته دوم، دیدگاه هایی هستند که در درجات مختلف، محصول ترکیب و التقاط باورهای غربی و خودبنیاد با اندیشه های دینی اند. دسته سوم، همان نظریه ای است که در مجامع بین المللی و با تکیه بر مبانی الحادی و اومانیستی مورد پذیرش قرار گرفته و به نحو همه جانبه، در میان برخی نویسندگان جامعه ما نیز طرفدار دارد. بحثی که در این نوشته بدان می پردازیم، تبیین «حق» و «تکلیف» در دیدگاههای دو اندیشمند اسلامی یعنی جوادی آملی و حسن زاده آملی و اندیشمند غیر مسلمان یعنی کانت و هیوم می باشد.

دیدگاه آیت الله جوادی آملی پیرامون انسان مکلف:


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد مقاله انسان مکلف1شهریور