چکیده
صرف نظر از نظریههای مبالغهآمیز فردگرایان در مورد حاکمیت اراده و استدلالهای مخالفان آن، عموماً در نظامهای حقوقی امروز، حاکمیت اراده به عنوان یک اصل عام، ولی در چار چوب قانون، پذیرفته شده است. این به آن معنا است که جمع بین مصالح افراد و جامعه ایجاب مینماید تا اراده در چارچوب قانون، منشأ اثر واقع شود. با توجه به اینکه یکی از ارکان اصلی تحقق جرم، عنصر روانی است و از طرفی اراده مهمترین جزء این رکن است اهمیت شناخت مفهوم اراده در حقوق کیفری مشهود است. اراده در حقوق کیفری نقش کلیدی دارد. پارهای اشخاص را به علت نقص یا فساد قوه عقلانی در اندیشیدن و به تبع فقدان اراده، نمیتوان مخاطب قوانین دانست. از سوی دیگر، مجازات تبهکاران بر مبنای آنچه که استحقاق آن را دارند، مصداقی است از عدالت. از این رو، کیفر دادن برخی از افراد مکلّف که ارادهی آنها دستخوش عواملی ناخواسته بوده، نه منصفانه است و نه عادلانه. سؤال اساسی این است که ارادهای که میتواند اینگونه در حقوق کیفری مؤثر افتد چیست؟ برای پاسخ به این سؤال و به دلیل درونی بودن مقوله اراده در انسان ناگزیر از مطالعه مفهوم اراده در علم روانشناسی هستیم. علمای این علم بر اساس مکاتبی که به آن گرایش دارند، هر کدام از یک زاویه به اراده نگاه میکنند. به طور کلی دو مکتب جبرگرایی و اصالت اختیار راجع به اراده وجود دارد که روانشناسان در قالب دو مکتب مزبور دیدگاهها و نظریات خود را بیان داشتهاند.
کلمات کلیدی: جرم، عقل، اهلیّت خطاب، علم، قدرت، اراده، روانشناسی، مسئولیت کیفری.
پایان نامه تحلیل و بررسی اراده در حقوق کیفری و روانشناسی - در قالب ورد 140 صفحه