تستهای کتاب روش تحقیق حافظ نیا - 40 صفحه - وِیژه آزمون دکتری مدیریت و رشته های علوم اجتماعی
ابونواس حسن بنهانی بن عبدالاول بن صباح مکنّی به ابونواس، از شاعران برجسته ی دوره ی عباسی بود. وی در یکی از روستاهای اطراف اهوازدر سال 145 هـ.ق بدنیا آمد. در مورد ملیت پدرشهانی روایات مختلفی ذکر کرده اند. بعضیها میگویند از مردم دمشق و جزو سپاهیان مروان آخرین خلفای عباسی بود. عده ای دیگر هم او را ایرانی الاصل خوانده اند. اما مادرش جلبان مسلما ایرانی است.
هنگامیکه ابونواس دو یا شش ساله بود به همراه پدر و مادر به بصره آمد. شهری که ابونواس پس از این سفر تا سن سی سالگی در آنجا اقامت گزید. چون حسن به سن درس خواندن رسید، پدر او را نزد کسی فرستاد تا قرآن را به او تعلیم دهد. پس از مدت کوتاهی پدر او بمرد و مادر سرپرستی او را بر عهده گرفت. او مجبور شد حسن را بعلت تهیدستی به مغاز عطاری بفرستد، تا با مزد اندکی که از عودتراشی عاید او میشد، به امرار معاش خانواده کمک کند. اما با اینکه ابونواس در بازار دستهایش به کار عود تراشی مشغول بود، لیکن دلش همچنان شیفته ی علم و ادب بود. بصره، شهر محل سکونت او، که در آن زمان از مراکز علم و فرهنگ بود، محدثان و راویانی مطلع، چون اصمعی و ابوعبیده، و نحویان و لغت شناسان بنامی چون ابوزید انصاری را در خود میدید. این مساله باعث شد که شیفتگان این علوم از هر جایی به جانب بصره روانه شوند. ابونواس هم که بسیار شیفته ی علم و دانش بود، فرصت را مغتنم شمرد و نزد ابوعبیده و خلف الأحمر پیشوای اهل لغت رفت و زانوی شاگردی زد. وی در آموختن علم و دانش بسیار کوشا و خستگی ناپذیر بود، بطوریکه ابن خلکان در تاریخ خود از اسماعیل بن نوبخت روایت میکند که گفت: «هیچ کس را ندیدم که دامنه ی علمش از ابونواس گسترده تر یا محفوظاتش از او بیشتر باشد، با آنکه کتاب اندکی در اختیار داشت».(1) خلف الأحمر استاد او در این راه کمک شایانی به او کرد، وی همچنین به ابونواس اجازۀ سرودن شعر نداد، تا آنگاه که او ابیات فراوانی از نیکوترین اشعار عرب را از بر کرد.
در دوره ی عباسی لهو و لعب و بی بند و باری رواج عام یافته بود. درهر شهر ودیاری ازقلمرو حکومت اسلامی، بویژه بغداد و بصره، بانگ نوشانوش باده گساران به گوش میرسید. ابونواس که دراین زمان تازه به دوران جوانی خود پا گذاشته بود، خیلی زود شیفته ی مجالس و محافل باده گساری شد. او درهمین مجالس با شاعر دیگری به نام والبه بن حباب آشنا شد. والبه که خود سرآمد عشرتجویان زمان بود آتش هوی و هوس را در او افروخته تر کرد و چنان ابونواس را برانجام این گونه اعمال برانگیخت که در بیبندوباری ولاابالیگری همتای او شد. اما همۀ این عوامل باعث نشد تا ابونواس از آموختن علم بازماند و با اینکه پیوسته به مجالس باده گساری وفسق و فجور رفت و آمد داشت، به علم آموزی نیز اشتغال میورزید ابونواس برای اینکه به زبان عربی کاملا مسلط شود مدتی را در بادیه میان اعراب بدوی گذراند.
بعد از این دوران او با تکیه بر علم ودانش خود راهی بغداد شد تا در آنجا مالی گرد بیاورد و به وسیلۀ آن مخارج عیش و نوش خود را تأمین نماید. ورود او به بغداد در حدود سال 179 هـ.ق اتفاق افتاد. در همین زمانهارون الرشید هم موفق شد تا زمام خلافت را بدست گیرد. خاندان برمکیان در آن ایام عهده دارمنصب وزارت بوده و رتق و فتق بیشتر امور مربوط به خلافت توسط آنان صورت میگرفت. ابونواس برمکیان را مدح کرد و از آنها جوائز و صلات گرانبها دریافت کرد. اما بعد از مدت اندکی از آنان نومید شد و به آل ربیع پیوست. آل ربیع خاندانی صاحب جاه و ثروت بودند که با برمکیان رقابت میکردند. بیشترین مدایح ابونواس متعلق به آل ربیع میباشد و جوائز بسیاری نیز از سوی آنان به ابونواس اهدا شد.
فصل اول: زندگینامه سه شاعر 1
-ابونواس2
-منوچهری6
-حافظ8
-پی نوشت فصل اول12
فصل دوم: باده و اساطیر مربوط به پیدایش آن 13
-باده در لغت14
-اساطیر مربوط به پیدایش باده15
-پی نوشت فصل دوم26
فصل سوم: پیشینه ی خمریه سرایی در میان اعراب و ایرانیان27
-تعریف خمریات28
-خمر در شعر جاهلی28
شاعران جاهلی که به شراب نوشیدن تفاخر می کردند 28
شاعران جاهلی که تا حدودی شراب را وصف می کردند 30
-خمریات در دوره اسلامی(زمان پیامبر و خلفای راشدین)35
-خمریات در دوره اموی36
-وصف باده در اوستا37
-خمریات در ایران بعد از اسلام39
-خمریات غیر عرفانی40
-خمریات عرفانی43
-مناسبت اصطلاحات خمری با حالت بیخودی، فناورسیدن به وحدت44
-مناسبت اصطلاحات خمری با پخته شدن عارف46
-مناسبت اصطلاحات خمری با فقر46
-مناسبت اصطلاحات خمری با افشای راز47
-مناسبت اصطلاحات خمری با عقل ستیزی48
-مناسبت اصطلاحات خمری با غم زدایی49
-مناسبت اصطلاحات خمری در مبارزه با ریا کاری49
-پی نوست فصل سوم51
فصل چهارم: ریخت و شکل خمریات ابونراس، منوچهری و حافظ54
-شکل خمریات ابونراس55
-گرد کردن معانی خمری در یک قصیده واحد55
-ارتباط معنایی یا وحدت فنی در محور عمودی قصاید57
-عمیق کردن معانی خمری57
-مبارزه با سنت های جاهلی اعراب59
-داستان پردازی خمری61
-غالب بودن صورت بر محتوا62
-بکار بردن لغات فارسی64
-بیان عقاید شعوبی65
-خمریات منوچهری66
-ارتباط معنایی یا وحدت فنی در محور عمودی شعر67
-داستان پردازی68
-دوری و بیزاری منوچهری از سنت های جاهلی70
-غالب بودن صورت بر محتوا70
-خمریات حافظ71
-پی نوشت فصل چهارم72
فصل پنجم: مقایسه مضامین خمری ابونواس، منوچهری و حافظ73
-وصف شراب74
-اسامی مشترک74
-اسامی غیر مشترک78
-نام هایی که ابونواس برای شراب آورده است78
-نام هایی که منوچهری برای شراب آورده است93
-نام هایی که حافظ برای شراب آورده است94
-وصف کیفیت و چگونه نوشیدن شراب99
-وصف قدمت شراب99
-وصف رنگ شراب 101
-بوی شراب103
-وصف مزه شراب105
-روشنی شراب107
-تشبیه شراب به آفتاب108
-تشبیه شراب به چراغ109
-تشبیه شراب به آتش109
-تشبیه شراب به شمشیر109
-تشبیه شراب به صبح110
-شراب خام یا پخته111
-حباب های شراب112
-وصف شراب صاف113
-تشبیه شراب به اشک114
-تشبیه شراب به جان114
-شرایط و چگونگی نوشیدن شراب116
-شراب خواری در شب و صبح 117
-نوشیدن شراب در فصل بهار119
-شراب نوشیدن در جشن ها واعیاد121
- واکنش حکومت ها به شراب نوشی124
-جرعه افشاندن بر خاک 128
-به یاد کسی شراب نوشیدن 131
-بانگ نوشانوش132
-نوشیدن سه جام پیاپی134
-نوشیدن چهار جام بر اساس چهار طبع134
-رطل گران گرفتن135
-وصف تاثیر بر نوشنده137
-شراب باعث زدودن غم از نوشنده میشود137
-شراب قدرت تشخیص نیروی عقل نوشنده را زایل میکند138
-شراب به نوشنده شادی می بخشد139
-شراب به جان قوت و نیرو می بخشد139
-شراب به نوشنده شجاعت میبخشد140
-شراب باعث آشکار شدن اسرار نوشنده میشود140
-شراب باعث دوری از بخل میشود140
-شراب باعث بی خوابی میشود141
-در صورت شراب خوردن زیاد انسان قادر به راه رفتن نیست و باید برای حرکت بر روی شکم بخزد141
-شراب باعث ضعف و سردرد میشود142
-شراب باعث میشود نوشنده عرق کرده و چشم ها و گونه هایش به سرخی گرایند143
-شراب باعث عبوس شدن نوشنده میشود 144
-وصف آلات شراب نوشی145
-نام آلات پرورش و نوشیدن شراب146
-نام های همسان146
-نام های غیر همسان148
-توجه به اساطیر در مورد آفرینش جام ها 152
-وصف ظروف با اشکال مختلف153
-مانند کردن ظروف شراب به پرندگان154
-جام های منقش154
-مانند کردن ظرف شراب به چراغ155
-مانند کردن ظرف شراب به خوشه پروین156
-مانند کردن ظرف شراب به نمازگزار156
-وصف خم شراب159
-وصف مجلس شراب161
-وصف ساقی162
-نحوه آرایش ساقی163
-لذت بردن از چشم ساقی168
-لذت بردن از لب های ساقی168
-لذت بردن از گونه های ساقی169
-لذت بردن از آب دهان ساقی170
-پیر می فروش171
-تشخیص174
-لذت بردن همه حواس 174
-لذت گرایی175
-امیدواری به بخشش خداوند176
-گوش ندادن به نصیحت ناصحان176
-دفن شدن در زیر تاک انگور و یا شسته شدن با باده177
-استفاده از طنز برای رسوایی زاهدان178
-مبارزه با رذیلت های اخلاقی179
-تاثیر فلسفه و عفان بر خمریات ابونواس و حافظ181
-فرجامین سخن184
-همانندی ها از لحاظ توصیفات186
-همانندی ها از لحاظ فکری188
-تفاوت ها از جهت توصیفات188
-تفاوت ها از جهت فکری188
-پی نوشت فصل پنجم 190
-کتابنامه 192
-پیوست شماره 1198
-پیوست شماره 2246
شامل 255 صفحه فایل word
دیوان شعر حافظ شیرازی به صورت فایل پی دی اف.
نرم افزار ادوبی ریدر را بر روی سیستم یا گوشی موبایل خود نصب کنید تا فایل های پی دی اف قابل خواندن باشد.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:70
فهرست مطالب:
عنوان
مقدمه
شهررندان
فیروزه بواسحقی
میان مسجد و میخانه
رند و محتسب
برخی از اشعارش
منابع وماخذ
مقدمه :
اینجا از کوچة رندان چه میجویم ؟ راه تازهای به شناخت حافظ .
جایی که در مسجد و خانقاه ردپایی از وی باقی نمانده باشد نشانش را شاید در کوچة رندان بتوان یافت . اما کسی که میگوید «حافظ درمجلسی دردی کشم درمحفلی» ، آن اندازه زرنگی دارد که درکوچة رندن هم خود را از چشمهای کنجکاو بوالفضولان پنهان دارد . با این همه تحقیق که در احوال وی کردهاند ، با این همه تفسیر که بر اشعارش نوشتهاند ، هنوز که میداند وقنی وی از عشق و شراب صحبت میکند مقصودش شوق و مستی اهل راز است یا شرا وشاهد شیراز ؟ در شعر او همه چیز رنگ ابهام دارد و رنگ اسرار . اما تا وقتی که او را جز در این غزلها نمیتوان جست ، در شناخت او این نقطة استفهام باقی خواهد بود . با اینهمه ، اگر جویندگان دیگر در مسجد و خانقاه رد او را گم کردهاند ، آیا نمیتوان در جستجوی او ، به کوچة رندان نیز نومیدانه سرکشید ؟ البته که میتوان . مشکل آن است که از این کوچه بتوان به سلامت گذشت و اگر رندان راستین را درین کوچة پراسرار نتوان شناخت ، بیم آن هست که نتوان به سلامت از آن عبور کرد . بعلاوه در کنار این رندان شهر باید سایة حافظ را درست تشخیص داد ـ سایة واقعی اورا . اما این سایة لعزنده را نمیتوان صید کرد . درواقع شاعر شیراز ، در یک عمر که به پیرانه سر نیز رسید ، چنان رندانه زیست که نه ردپای درستی از خود باقی گذاشت نه سرگذشتی که سایه او باشد آن روشنی که یک اثرهنری را آینة احوال هنرمند میکند در شعر او نیست و از سرگذشت او نیز آن قدر کم در شعرش رسوب کرده است که نمیتوان از خلال این اشعار سیمای واقعی او را به درستی طرح کرد . نه نامهای از او در دست هست نه یادداشت روزانهای . تاریخنویسان عصر از شرح جنایات نامآوران هرگز به احوال دیگران نمیپرداختهاند . روایات تذکره نویسان هم دراین باب نه کهنه است و نه اعتماد کردنی . بیشتر قصههایی است که فقط طبع افسانهجوی خیالپرستان را قانع میکند و ظاهراً آن همه را برساختهاند تا بعضی نکتههای مبهم و اسرارآمیز را که در شعر وی هست تفسیرکرده باشند . اما ازاین اشعار نیز نمیتوان چیز درست و روشنی به دست آورد . گویی شاعر شیراز از خلال این اشعار بلورین خویش چنان گذشته است که مثل یک جویبار صاف آرام هیچ رسوبی از خود باقی ننهاده . با چنین احوالی چگونه میتوان سایة گریزان این رند جهانسوز را در کوچة رندان به دام انداخت ؟
قدیمیترین شعری که در دیوانش هست یک قطعة ظریف و طبیعتآمیز است در باب استر گمشدة وی ، که شاعر جوان شیراز در روزگار جلالالدین مسعودشاه ـ و به هرحال پیش از سال 743 هـ ق که سال وفات این پادشاه است ـ جرئت کرده بود آن را درخواب درون اسطبل سلطنتی بیابد . شاید نیز استری از وی گم نشده بود و شاعر ـ برای یک تقاضا ، و عرض حال ـ در این قطعة خویش فقط حسنطلبی به کار برده بود . اگر دراین هنام شاعر جوان اندکی بیش از بیست سال داشته است میبایست د رحدود 720 هـ ق به دنیا آمده باشد . دراین صورت هنگام مرگ ـ سال 792 هـ ق ـ لابد هفتاد سالی داشته است یا بیشتر . بعضی تذکره نویسان عمر وی را شصت و پنج سال نوشتهاند که ظاهراً مأخذ درستی ندارد . در صحت آنچه راجع به زندگی وی در روایات دولتشاه ، جامی و میرخواند آمده است ، هم به سبب فاصلة زمانی که باحیات شاعر دارد ، جای شک هست و هم به سبب افسانهآمیز بودنشان .
از مآخذ قدیمتر هم که در دست هست جز نقل و ضبط پارهای ابیات یا غزلهای وی ـ بعضی اوقات حتی بدون ذکر گوینده ـ چیزی به دست نمیآید و فایدهای که از قدیمترین آنها حاصل میشود شاید به دست آوردن چند غزلی باشد از آنچه بیشک ده دوازده سالی قبل از مرگ شاعر سروده شده و مشهور بوده است .
ازخود دیوان هم پارهای اشعار را میتوان یافت که با حوادث و نامآوران عصر ارتباط دارند و ازاین راه شاید بتوان تاریخ تقریبی آنها را معین کرد . بررسی در ترتیب تاریخی غزلها و تعیین اینکه هر غزل با کدام یک از ادوار حیات شاعر ارتباط دارد البته شرط هر تحقیق دقیقی است ، اما گهگاه نیز دشواریهایی دارد که به آسانی نمیتوان حل کرد . از جمله در غزلی واحد شاعر یک جا از «قد خمیدة خویش» که نشان پیری است صحبت میکند و جای دیگر در همان غزل از «عشق و شباب و رندی» و بدین گونه پژوهنده را سرگردان میکند که این غزل را باید مربوط به دوران پیری شاعر شمرد یا به عهد عشق و شباب و رندی ؟ بدون شک اینکه عشق و شباب مربوط به معشوق باشد و قد خمیده مربوط به عاشق قابل قبول نیست چرا که حافظ لااقل از همشهری هشیار خویس سعدی رندکار افتاده باید این اندازه آموخته باشد که وقتی او با قد خمیده که دارد به صحبت جوانان مایل است نمیتواند جوانی را که در «عشق و شباب و رندی ، مجموعة مراد» را دارد به صحبت یک پیر دعوت کند . دراین صورت باید توجه کرد که صحبت از قد خمیدة او ، یا در پیری به این غزل الحاق شده است یا درهمان جوانی ، و تنها به خاطر یک قافیة مناسب ـ کمان .
این نکته دشواریی را که در تنظیم تاریخی دیوان ـ یا لااقل قسمتی از آن ـ هست نشان میدهد و تنها یک راه باقی میماند که عبارت باشد از تکیه کردن بر آنچه به حوادث و اشخاص اشارت دارد و این کار ، که بعضی اهل تحقیق بدان گراییدهاند ، بیشک کمک بسزایی خواهد کرد در فهم شعر و زندگی حافظ . اما آنچه این کار را دشوار میکند وضع نابسامان دیوان است و دشواریهایی که دربارة اصالت الفاظ و عبارات آن هست . آن گونه که از مقدمة قدیم دیوان برمیآید دیوان او سالها بعدازمرگ شاعر جمع شد . با اینهمه از نسخههای کامل و موجود دیوان هیچیک نیست که در زمان حیاتش نوشته شده باشد . قدیمترین نسخهها تقریباً بیست سالی بعد ازمرگش نوشته شده است و نسخهای کامل نیست . با این همه چاپهای گوناگون نیز که در این سالها از دیوان وی کردهاند هنوز تنها نسخهای که میتواند مرجع یک تحقیق واقع شود همان است که محمد قزوینی چاپ کرده است و دکتر قاسم غنی . نسخهای که دکتر پرویز خانلری نشر کرده است با آنکه از آنچه اساس طبع قزوینی است قدیمتر است گزیدهای بیش نیست و با وجود قدمت آن ریال این اندیشه دربارة آن به خاطر میآید که وقتی یک کاتب این جرئت را به خود بدهد که از مجموعة غزلیات شاعر مقداری آن را به میل و سلیقة خود انتخاب کند و غزلیات یا ابیاتی را حذف کند آیا اطمینان هست در ابیات و الفاظ اصل ه میل خود تصرف نکرده باشد .
در باب غالب نسخههای دیگر نیز که این اواخر منتشر شد همین ملاحظه هست . دراین صورت بعضی ضبطهای این نسخهها ، با آنکه شاید برضبط چاپ قزوینی هم تریجیح دارد ، نمیتوان محقق را قانع کند . ناچار ، تا یک نسخة جامع قدیمتر و دقیقتر نشر نشده است باید فقط بر طبع قزوینی اعتماد کرد ـ نه چیز دیگر ـ با آنکه این چاپ قزوینی هم یک چاپ انتقادی دقیق نیست .
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
ببوی نافه کاخر صبازان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بر بندید محملها
بمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بخیر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکساران ساحلها
همه کارم ز خود کامی ببد نامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کزوسازند محفلها
حضوری گر همی خواهی از و غایب مشو حافظ متی تا تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
فال شماره ی 1:
کارها را با جدیت و دقت دنبال کن آنها را ساده مگیر و در صورتیکه در کارت بود با صبر و کوشش آنرا بگشا و هرگز خیال مکن که دیگران کارشان آسان پیش رفته مشورت کن و از خود کامگی دست بردار.
خال هندو
اگر آن ترک شیرازی بدست ارد دل ما را بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارارا
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یا ر مستغنی است باب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گز نفرین دعا گویم جواب تلخ میزیبد لب لعل شکر خارا
نصیحت گوش کن جاناکه از جان دوست تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و از دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید بحکمت این معمارا
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
فال شماره ی 2:
سعی کن از چیزهایی که دارای نهایت لذت را ببری و تن سالم و عقل سالم بهتر است از مال سعی کن به پند بزرگان گوش کنی که موفقیت و سعادت در پندپذیری است و هرگز سر کسی را فاش مکن.
رقیب دیو سیرت
بملا زمان سلطان