دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:20
فهرست مطالب
مقدمه
معادله
ای کاش...
لحظه ای که هرگز نخواهد رسید...!!!
باران
حرف دل
خورشید تابان
وداع سبز
چرا عشق؟
اشکهای پنهانی
غروب انتظار
عطر مهدی
بی نام و نشون
مجموعه شعری که بدان می نگرید، در بر دارنده اشعار و نثرهای دو شاعر جوان است.
یکی از ویژگی های مهم، مشخص و ممتاز شعر، وزن آن است که بدون آن هیچ کلامی جواز ورود به قلمرو شعر را ندارد و سخن غیر موزون، نثر است که قلمرو عقیده های مختلف در این مجموعه حد و مرز یافته و به خوبی به چشم می خورد.
گردآوری این مجموعه کوششی است تا این میراث عظیم را حفظ کند. نظام جمهوری اسلامی ایران برای ادبیات فارسی این گنج با ارزش، جایگاه ارزشمند و رفیعی را در نظر گرفته و ما تازه رستگان شعر، این اصل را حفظ می کنیم و این مهم را ارج می نهیم.
امید است که این مجموعه، به قدر توان خود، در خاطر شما دلپذیر افتد و با پیشگامی شاعران بزرگی همچون حافظ و سعدی و پذیرش طبع جامعه و حمایت نودوستان شعر، که تنها ضامن بقای شعر است، در روزگاران دراز به یادگار بماند.
معادله
در کوچه پس کوچه های مبهم دلم آنجا که در دنیای مجازی ام دنبال حقیقت بودم دنبال واژه واژه برای وصف عشق می گشتم تو را دیدم تو را که خود عاشق تر از من بودی من که خود را در عشق از همه برتر می دانستم.
تو هر روز به آنجا می آمدی برای تجدید میثاق و عهدت با او.هر گاه از آنجا می گذشتم و نگاه عاشقانه او را به تو میدیدم که چه عاشقانه برای هم می گریید واژه واژه های عشق را می یافتم.
لحظه ها برای سبقت گرفتن از پی هم تمام هستی خود را به کار گرفتند. شما سنبل عشق من شدید اما تا در جستجوی حل تک معادله ی عشقم گشتم تا آن را با تو حل کنم خودم را تنها دیدم.
آن شب زیر کورسوی عشق بازی ستارگان خودم را تنها دیدم...!!!
ای کاش...
ای کاش آسمان حرف کویر را می فهمید اشک خود را نثار گونه های خشک او می کرد. کاش واژه حقیقت آنقدر با لبها صمیمی بود که برای گفتنش نیازی به شهامت نبود. کاش دلها آنقدر خالص بود که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب می شد. کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشناتر بود.
کاش بهار آنقدر مهربان بود که باد...
کاش بهار آنقدر مهربان بود که باد عطرش را با خود به همراه می آورد تا با یادش بی اختیار مست می شدم .کاش دلها آنقدر یکرنگ بود تا هرگز چشم کسی بارانی نمی شد مگر برای شادی. کاش قاصدکها زبان داشتند تا حرف دل عشاق را به همه می رساندند بلکه اجابت می شد قنوتی...
کاش افسانه ها حقیقت داشتند اما افسوس و حسرت که اگر اینگونه بود دیگر افسانه نبود. کاش دلها آنقدر صبر داشتند تا برای سبک کردن بار سنگینش محتاج به دل بی وفایان نمی شد. کاش مردم آنقدر وفادار بودند تا برای گفتن و بیان واژه واژه های عشق احتیاجی به شهامت نبود. کاش حرمت شکنان می فهمیدند چقدر برای عشاق سخت است شنیدن واژه عشق بدون وضوی عاشقان؟!!