دیوان اشعار ابوالقاسم لاهوتی در دو جلد
دیوان اشعار ابوالقاسم لاهوتی
دیوان اشعار ابوالقاسم لاهوتی در دو جلد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
ساقیا برخیز و درده جام را
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزان است نه از خون شماست
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بیعیب کجاست
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست
خم زلف تو دام کفر و دین است
خم زلف تو دام کفر و دین است
ز کارستان او یک شمه این است
جمالت معجز حسن است لیکن
حدیث غمزهات سحر مبین است
ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
که دایم با کمان اندر کمین است
بر آن چشم سیه صد آفرین باد
که در عاشق کشی سحرآفرین است
عجب علمیست علم هیت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست
از لبت شیر روان بود که من میگفتم
این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست
جان درازی تو بادا که یقین میدانم
در کمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست
مبتلایی به غم محنت و اندوه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
فهرست مطالب
عنوان صفحه
سخنی کوتاه در مورد حافظ و اشعار او …………………………………………1
شعر حافظ و سبک انتزاعی ……………………………………………………………2
کاربرد واژه های دو یا چند معنایی ( ایهام ) …………….……………………….5
اکسپرسیونیسم انتزاعی …………………………………………………………………12
منابع :
آشنایی با ادبیات کهن
پیشگفتار
در مورد حافظ و اشعار او و همچنین در مورد اندیشه ها و سلوک زندگی اش بسیاری از اساتید بزرگ زبان و ادبیات فارسی و حافظ شناسان بنام کتب و مقالاتی را ارائه داده اند و اشعاری را از جهات مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار داده اند ، اینک در هر کتابخانه ای می توان کتابی در مورد این خواجه بلند آوازه شیرازی پیدا کرد.
اما من به عنوان یک هنر جو در زمینه های تجسمی و بصری و علاقه مند به اشعار حافظ به دنبال پیوندی بین اشعار او و سبک های هنری موجود که معمولاً به نقاشی اطلاق می شوند بودم ، چرا که بارها در کتب مختلف با این نکته که اشعار حافظ مجموعه ای از شعر و نقاشی و موسیقی است ، روبرو شدم.
پس از جستجو در کتب ادبی و هنری به این نکته پی بردم که شعر حافظ چه از لحاظ شاعری و چه معنای باطنی می تواند ترجمان برخی از سبکهای هنری باشد که ، نممود و ظهور آنرا به غرب و بخصوص اروپاییان منصوب می دانیم ، البته به هیچ عنوان مقصود این نیست که حافظ را پایه گذار یک سبک یا یک مکتب هنری قلمداد کنیم، بلکه بر این باوریم که با در کنار هم گذاشتن شباهتهای موجود بین اشعار حافظ و برخی از سبک های هنری می توان چهره ای تازه از اشعار حافظ را که تا کنون بر ما پوشیده بود به نمایش گذاشت.
مقاله حاضر مجموعه تلاش و مطالعاتی است که بر پایه کتب هنری موجود و همچنین مقالات و نوشته های فراوان در مورد حافظ گرد آوری شده است.
سخنی کوتاه در مورد حافظ و اشعار او ؛
خواجه شمس الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ تولد : 792 ( ه . ق )
همانطور که پیش تر اشاره شد د رمورد حافظ سخن فراوان گفته شده است که در برخی از روایات اکثر حافط شناسان و محققان اتفاق قول داشته و در بعضی دیگر تناقص عقیده .
از جمله موارد مورد تایید عموم صاحب نظران اینکه :« وی در جوانی به کسب علوم و معارف زمان خویش پرداخته و به علم احکام و بلاغت و قواعد و اصول زبان عربی و مسائل عرفانی تسلط کامل پیدا کرد و نیز اینکه حافظ قرآن بوده و به حقایق و معانی عمیق آیات آگاه و آنرا با چهارده روایت حفظ کرد و این خود از کم نظیر ترین شگفتی هاست1 . »
اما مطلبی که در آن تناقض عقیده مشاهده میشود اینکه ، علت تخلص خواجه شمس الدین محمد شیرازیی به حافظ بسیاریی از تذکره نویسان و اندیشمندان این تخلص را بدان سبب دانسته اند که وی حافظ قرآن بوده است ، اما دکتر باستانی پاریزی د رمقاله خود2 علت را چیز دیگری دانسته اند .
، ایشان د رقسمتی از مقاله خود آورده اند که :
« چنان به نظر می آید که خوانندگان را د راین زمان ( دربار هنر پرور ملوک سیستان ) به لقب حافظ می خواندند و این لقب دویست سال بعد از مرگ حافظ شیرازی مرسوم بود . البته د راین نکته که حافظ ، حافظ قرآن بوده شکی نیست و از اینکه قرآن را به « چهارده روایت » می خوانده و از این سبب عشق او به فریاد رسیده بود ، انکار نباید کرد . اما اینکه تخلص او تنها به مناسبت « قرآنی که اندر سینه داشته است » انتخاب شده باشد و شهرت او در شیراز بدین نام تنها از این جهت باشد جای گفتگو دارد .
و بازمطلبی که د رآن اتفاق قول است اینکه حافظ هنر مندی است که علاوه بر توانایی د رشعر د رسای رهنرها از جمله موسیقی سر رشته داشته است .
عاشق ورند و نظر بازم ولی گویم فاش تا بدانی که به چندین هزار آراسته ام .
اگر بگویم که « خواجه هنرمندی ماهر است کههنرهای شعر و موسیقی1 را در ابیات خود به هم آمیخته و شعری پدید آورده که هر سه هنر در آن جلوه گر است 2 »
تعداد صفحات : 14 صفحه
فهرست مطالب عنوان صفحه سخنی کوتاه در مورد حافظ و اشعار او …………………………………………1 شعر حافظ و سبک انتزاعی ……………………………………………………………2 کاربرد واژه های دو یا چند معنایی ( ایهام ) …………….
……………………….
5 اکسپرسیونیسم انتزاعی …………………………………………………………………12 منابع : آشنایی با ادبیات کهن پیشگفتار در مورد حافظ و اشعار او و همچنین در مورد اندیشه ها و سلوک زندگی اش بسیاری از اساتید بزرگ زبان و ادبیات فارسی و حافظ شناسان بنام کتب و مقالاتی را ارائه داده اند و اشعاری را از جهات مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار داده اند ، اینک در هر کتابخانه ای می توان کتابی در مورد این خواجه بلند آوازه شیرازی پیدا کرد.
اما من به عنوان یک هنر جو در زمینه های تجسمی و بصری و علاقه مند به اشعار حافظ به دنبال پیوندی بین اشعار او و سبک های هنری موجود که معمولاً به نقاشی اطلاق می شوند بودم ، چرا که بارها در کتب مختلف با این نکته که اشعار حافظ مجموعه ای از شعر و نقاشی و موسیقی است ، روبرو شدم.
پس از جستجو در کتب ادبی و هنری به این نکته پی بردم که شعر حافظ چه از لحاظ شاعری و چه معنای باطنی می تواند ترجمان برخی از سبکهای هنری باشد که ، نممود و ظهور آنرا به غرب و بخصوص اروپاییان منصوب می دانیم ، البته به هیچ عنوان مقصود این نیست که حافظ را پایه گذار یک سبک یا یک مکتب هنری قلمداد کنیم، بلکه بر این باوریم که با در کنار هم گذاشتن شباهتهای موجود بین اشعار حافظ و برخی از سبک های هنری می توان چهره ای تازه از اشعار حافظ را که تا کنون بر ما پوشیده بود به نمایش گذاشت.
مقاله حاضر مجموعه تلاش و مطالعاتی است که بر پایه کتب هنری موجود و همچنین مقالات و نوشته های فراوان در مورد حافظ گرد آوری شده است.
سخنی کوتاه در مورد حافظ و اشعار او ؛ خواجه شمس الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ تولد : 792 ( ه .
ق ) همانطور که پیش تر اشاره شد د رمورد حافظ سخن فراوان گفته شده است که در برخی از روایات اکثر حافط شناسان و محققان اتفاق قول داشته و در بعضی دیگر تناقص عقیده .
از جمله موارد مورد تایید عموم صاحب نظران اینکه :« وی در جوانی به کسب علوم و معارف زمان خویش پرداخته و به علم احکام و بلاغت و قواعد و اصول زبان عربی و مسائل عرفانی تسلط کامل پیدا کرد و نیز اینکه حافظ قرآن بوده و به حقایق و معانی عمیق آیات آگاه و آنرا با چهارده روایت حفظ کرد و این خود از کم نظیر ترین شگفتی هاست1 .
» اما مطلبی که در آن تناقض عقیده مشاهده میشود اینکه ، علت تخلص خواجه شمس الدین محمد شیرازیی به حافظ بسیاریی از تذکره نویسان و اندیشمندان این تخلص را بدان سبب دانسته اند که وی حافظ قرآن بوده است ، اما دکتر باستانی پاریزی د رمقاله خود2 علت را چیز دیگری دانسته اند .
، ایشان د رقسمتی از مقاله خود آورده اند که : « چنان به نظر می آید که خوانندگان را د راین زمان ( دربار هنر پرور ملوک سیستان ) به لقب حافظ می خواندند و این لقب دویست سال بعد از مرگ حافظ شیرازی مرسوم بود .
البته د راین نکته که حافظ ، حافظ قرآن بوده شکی نیست و از اینکه قرآن را به « چهارده روایت » می خوانده و از این سبب عشق او به فریاد رسیده بود ، انکار نباید کرد .
اما اینکه تخلص او تنها به مناسبت « قرآنی که اندر سینه داشته است » انتخاب شده باشد و شهرت او در شیراز بدین نام تنها از این جهت باشد جای گفتگو دارد .
و بازمطلبی که د رآن اتفاق قول است اینکه حافظ هنر مندی است که علاوه بر توانایی د رشعر د رسای رهنرها از جمله موسیقی سر رشته داشته است .
عاشق ورند و نظر بازم ولی گویم فاش تا بدانی که به چندین هزار آراسته ام .
اگر بگویم که « خواجه هنرمندی ماهر است کههنرهای شعر و موسیقی1 را در ابیات خود به هم آمیخته و شعری پدید آورده که هر سه هنر در آن جلوه گر است 2 » شاید چنین اجازه ای هم داشته باشیم که شعر او را از حیث ظاهر و مضامین و همچنین صنایع ادبی به کار گرفته شده با سبکها و جنبشهای هنری که اغلب درمورد نقاشی بیان می شود تطابق دهیم .
البته این موضوع که جنبش های هنری غالباً به صورت یک انقلاب بر تمام عرصه های هنری و نه فقط نقاشی تاثیر گزار بوده اند امری واضح و اثبات شده است .
اما این نکته که این سبکها و مکاتب که اکثر اً درغرب به ویژه اروپا به ظهور رسیده اند را در اشعار یک ادیب و فرزانه بلند آوازه شرقی جستجو.
کنیم امری تازه و بدیع به نظر می رسد .
با نگاهی به اشعار حافظ می توان به این نتیجه رسید که که حافظ می کوشد که با بیانی ساده و قابل فهم برای عموم و همچنین بهره گیری هنرمندانه از صنایع ادبی مفاهیم بلند عرفانی را بنمایاند .
مفاهیمی آنقدر بلند و فیلسوفانه که گاهی بدون یک نگاه کارشناسانه و تحلیلی نمی توان به کنیه آن پی برد و خواننده کم سواد به معنای ظاهری و صوری لغات بسنده خواهد کرد .
به همین دلیل ما اغلب بایک معن یظاهری و یک معنای عمیق و دور در اشعار روبرو هستیم .
شعر حافظ و سبک انتزاعی : برای برقرار کردن پیوند صحیح بین اشعار حافظ و سبک انتزاعی د رهنر باید نکات مهم و اساسی هر دو مقوله را مورد توجه قرار داد .
مهمترین ویژگی که ما در اشعار حافظ با آن روبرو هستیم تمرکز معانی است ، بدان معنی که شاعر چند مضمون را د ریک عبارت یا در یک جمله جمع می کند .
و برای نیل به این مقصود از صنایع گوناگونی چون ایهام ، اضافه های چند بعدی ، یا حذف مضاف الیه ، استفاده از معنی حقیقی و مجازی د رآن واحد بهره می جوید یا به علت خاص خود کلام و گاهی با توجه به نمود سعی واژه ها مفاهیم گوناگونی را در شعر جمع کند .
کاربرد واژه های دو یا چند معنایی ( ایهام ): « به کاربرد چنین واژه هایی در زیبا شناسی شعر قدمایی « ایهام » گفته اند .
معمولاً ایهام را در کتابهای جدید عبارت از آن می دانند که شاعر در شعر لفظی بیاورد با دو معنی یکی نزدیک « قریب » و دیگری دور « بعید » .
ذهن شنونده به معنی نزدیک متوجه می شود د رحالیکه مراد گوینده معنی دور است .
در شعر حافظ در مواجه با ایهام باید معانی را که ساخت کلام بدانها می تواند دلالت کند استخراج کرد و در کنار هم گذاشت و آنها را مفاهیمی دانست که در ذهن حافظ بوده است .
تحلیل روانشناختی ایهام نیز مؤید این مطلب است که در ایهام ، دو یا چند معنی د رکنار یکدیگر به کلمه ایهام ساز تزریق می شود ، ایهام بر مبنای تداعی معانی و تسلسل خاطر و به خصوص مبتنی براصل مجاورت است .
دو عنصر ذهنی که مجاور هم بوده باشند ، یکدیگر را فرا می خوانند ، برای مثال واژه شیرین « در ذهن فارسی زبانان آشنا به شعر و ادب با مفهوم و صورت ذهنی طعم ضد شور و نیز معشوق خسرو و فرهاد مجاور است .
» همانطور که در ابتدای بحث نیز اشاره کردیم حافظ مقصود تمرکز معانی را در شعر خود از طریق گوناگون بر آورده می سازد و در ایهامهای آن قوتی است که ما در اشعار دیگران کمتر شاهد آن هستیم .
واکنش ذهن ما خوانندگان شعر حافظ در مقابل شعر او بسیار است و این خود همان مجذوبیتی است که ما به شعر او داریم .
همچنین باید اشاره کرد که فراوانی و تنوع ایهام ها و موسیقی سخن در شعرحافظ گویای این حقیقت است که و کلمه را به صورت موجودی زنده و مستقل با همه ویژگیهایش به کار می برد .
به سخن دیگر کلمه با همه ویژگیهای صوتی و معنایی نزد او اعتبار دارد نه فقط معنی کلمه و فقط یک معنی و همین موضوع باعث می شود که شعر او ترجمه ناپذیر باشد .
سبک انتزاعی : عمل انتزاعی کردن یمک تصویر در واقع استرلیزه کردن یا پالودن آن است ، به این معنی که عوامل بصری متعدد تصویر حذف می شود و مهمترین و بارز ترین جنبه های آن بافی می ماند .
این عمل از یک سو برای رسیدن به یک شکل سمبولیک یا رمز که به آن معنای خاصی داده می شود انجام می گیرد که این معنی هم یا از رور حقایق تجربی اقتباس می شود یا کاملاً قرار دادی و اعتباری است و ازسوی دیگر انتزاعی کردن محض است که در آن شکل تا رسیدن به عناصر اولیه ساختمان خود ساده می شود و دیگر چیزی در تصویر باقی نمی ماند که شباهتی به واقعیت خارج داشته باشد .
از راه انتزاعی کردن یک تصویر می توان به رمز یا سمبل دست یافت ، برای دست یافتن به این مقصود لبازم است تصویر را بسیار ساده کرد و در و اقع کلیه جزئیات تا آنجا که دیگران نتوان آن را ساده تر کرد باید حذف شود .
برا ی آنکه یک سمبل یا رمز مؤثر باشد باید هنگام دیدن بتوان آن را به راحتی تشخیص داد و باید علاوه بر این آن را طوری ساخت که به خاطر ماندنی و حتی به سادگی قابل ترسیم باشد .
به طور کلی از رمز این طور استنباط می شود که نباید دارای جزئیات زیاد باشد ولی در هر صورت تا حدودی کیفیاتی از پدیده واقعی می تواند در آن ثبت شود .
د ریک تصویر انتزاعی بر خلاف سمبل یا رمز لزومی ندارد که معنای خارجی خاصی وجود داشته باشد ، اگر آنچه را که می بینیم آنقدر ساده کنیم که دیگر چیزی جز عناصر اولیه آن باقی نماند در واقع این همان عمل انتزاعی کردن تصویر است .
و اهمیت آن برای ساختن و فهم پیامهای بصری بارها بیشتر است .
هر چه شبیه سازی در یک خبر بصری بیشتر باشد مطلبی که از آن استنباط می شود ، مشخص تر و در نتیجه محدود تر است و هرچه انتزاعی تر باشد آن مطالب ، وسیع تر و کلی تر می شود .
در واقع انتزاعی کردن در زمینه های بصری ، نوعی ساده کردن به منظور رسیدن به معنای عمیق تر ، و پالایش یافته تر ایت .
با بیان این مطالب کاملاً پیوند و تشابه هر انتزاعی با اشعار حافظ آشکار می شود ، همانطور که گاهی در اشعار حافظ شاهد استفاده از کلمات ساده و گاهی رمز گونه ( ایهام ) برا یبیان مفاهیم هستیم ، در انتزاع هم با عناصر ساده بصری برای عمیق تر کردن مفاهیم و در برگرفتن معانی وسیع تر مواجه هستیم ، و باز همانطور که استفاده از این عناصر ساده باعث بیان عمیق تر و پالایش یافته تر است ، استفاده از ایهام د رشعر نیز چنین رسالتی را بر دوش دارد .
« به عنوان مثال می توان از اثر بی همتای کنستانتین برانکوزی ( پرورش یافته در فرانسه ، زاده رومانی ، وفات 1957 ) با نام پرنده د رفضا نام برد .
آنچه در این اثر به خوبی قابل درک است اینکه هنر مند « پرنده » را نادیده گرفته و به مفهموم « پرواز » یا جوهر جهش تجسم بخشیده است ، آن هم با یک برش وبایک عنصر هنری و در یک کلمه ،گویی او توانسته است که اندیشه خود را در حجم هایی رها از قید ماده متجلی سازد1 .
» به بیان ساده تر برانکوزی در ساده ترکردن شکل پرنده تا آنجا پیش می رود که دیگر چیزی شبیه به یک پرنده واقعی در کار او دیده نمی شود به همین دلیل بیننده می تواند معانی و مفاهیم دیگری را د راثر جستجو کند .
شاید او می توانست پرواز یا جهش را در غالب یک شکل کاملاً رئالیستی بهنمایش در آورد اما در آنجا ذهن بیننده دائماً با شکل ظاهری و چهره واقعی پرنده درگیر شده و مفاهیم پرواز و جهش آنچنان قدرت نمود پیدا نمی کردند .
ولی با اینحال در همین شکل انتزاعی هم وقتی بتوانیم مفاهیم اصلی را دریافت کنیم خود به خود تجسم پرنده هم برای ما پدید خواهد آمد .
این مثال را به خوبی می توان به شعر حافظ ربط داد ، او د راشعارش می کوشد تا با کلماتی ساده مفاهیمی فراتر از صورت ظاهری آن کلمه ها را خلق کند .
وما با پی بردن به معنی و مفهوم حقیقی کلمات به خوبی مقصور حافظ را در می یابیم .
د رعین حال که شکل و معنی ظاهر یکلمات هم به قوه خود باقی هستند .
به عنوان مثال به تحلیل بیت زیر توجه کنید : دربحر فتاده ام چو ماهی تا یار مرا به شست گیرد « بحر : دریا / بحر غم یا طلب یا دریای معرفت تا : به امید آنکه ،شاید شست : انگشت بزرگ و پهن دست یا پا / انگشت ابهام / قلاب ماهیگیری / حلقه زلف و رسن و انگشتری مانند که درانگشت ابهام کرده هنگام تیر انداز یبا آن از زه کمان می گرفتند .
به رمز : زنّار مغانه گفت شست مغانه بربندید بت به معبود خویش نپسندید « سنایی » معنی ظاهری « چون ماهی در دریا افتاده ام تا یار مرا با قلاب ماهیگیری بگیرد .
» نکته : معنی نهاده در کلام به دلالت عقلی ممکن نیست .
یعنی هرگز خواجه در دریا نیفتاده و یار نیز او را با قلاب ماهیگیری نمی گیرد .
بالکنایه : در بحر غم و دریای معرفت افتاده ام و آنجا شناورم همچنانکه ماهی در دریا شناور می گردد و امید دارم تا یار مرا یاری کند و مرا به حلقه کمند خویش بگیرد و به عبارت دیگر ، خود را در دریای معرفت انداخته ام و چشم آن دارم که یار یاری فرماید و مرا در طریقت خویش ارشاد فرماید و از غم نجاتم دهد .
ایهاماً : مرا به شست گیرد یعنی : مرا با شست و انگشت ابهام بگیرد و این دو معنی گمان ساز دارد .
الف : به آسانی و با انگشت ابهام بگیرد ودست دراز کند و مرا نجات دهد .
ب : از انگشت ابهام من بگیرد و مرا آگاهی بدهد .
د رادامه توضیحات قبل لازم است به این نکته اشاره کنیم که هر انتزاعی دارای گرایشهایی نیز هست از جمله اکسپر سیو نیسم انتزاعی و انتزاع گرایی سپا نقاشانه و ….
اکسپرسیونیسم انتزاعی : در واقع گرایشی پرشور در بیان تجریدی حالتهای احساسی است که خیلی سریع به نخستین جنبشهای هنری مهم د رسالهای بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل شد ، ارتباطی که به نظر می آید می توان بین این جنبش و اشعار حافظ که در حدود 5 یا 6 قرن قبل از ظهور جنبش مذکور سروده شده اند برقرار کرد .
در این موضوع است که علاوه بر اینکه با نوعی بیان سمبلیک و انتزاعی در اشعار حافظ روبرو هستیم د رهمان حال شاهد نوعی بیان شدید عواطف و احساسات هستیم که در ظاهر مفهومی زمینی به خود گرفته اما در باطن بیانگر عشقی عرفانی و آسمانی است .
« از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید » رهیافتهای اکسپرسیونیستهای انتزاع گرا د رآثار آدولف گوتیلپ ( 74-1903 ) نیز تا حد قابل توجهی استحکام یافت .
آثار گوتلیپ نوعی دعوت به ایمان و اعتقاد به چیزی بسیار مهم و مؤثر را در ذهن بیننده متبادر می سازد .
این چیز بسیا رمهم نه ذرات رنگ و لکه های قلم مو بلکه در مفاهیم سمبلها و در ارتباط تاریخی آنها نهفته است و مثالی از این باب در شعر حافظ ؛ « به جز ابروی تو محراب دل حافظ نیست طاقت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد » « یکدم غریق بحر خدا شوگمان مبر کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی » د راین مبحث فقط به تشابهات بین اشعار حافظ و هنر انتزاعی ] سمبلیک ، اکسپرسیونیسم انتزاعی و انتزاع صرف [ اشاره شد شاید با تحقیق بیشتر بتوان تشابهاتی با سایر سبکها نیز در اشعار او پیدا کرد .
.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
مقدمهنیکویی در اشعار دیگر شاعران
نیکویی در شعر سعدیحکایاتی از بوستان با موضوع نیکوکاری
مقدمه :تو نیکی می کن و در دجله اندازمثل معروفی ، برگرفته از اشعار سعدی است که در پایان مثنویاتش آمده است :
تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
که پیش از ما چو ما بسیار بودند
که نیک اندیش و بدکردار بودند
بدی کردند و نیکی با تن خویش
تو نیکو کار باش و بد میندیش(1)
اما ماجرا چیست؟ چرا باید نیکی و احسان را در دجله افکند؟ داستان این مثل مشهور را ابوالمعالی کیکاووس بن وشمگیر در قابوس نامه چنین می آورد:
در روزگار متوکل ، " فتح " فرزند خوانده ی او می خواست شنا بیاموزد، اما در حین آموزش در دجله گم شد، پس از هفت روز او را سالم یافتند و به گمان آن که گرسنه است آب و غذا برایش بردند؛ اما اظهار سیری کرد و گفت : هر روز بیست نان بر طبقی نهاده بر روی آب می رسید و از آن سیر می شدم ، بر هر نانی هم نوشته بود: " محمد بن الحسین الاسکاف". متوکل فوراً برای یافتن فرد مزبور جایزه ای مقرر کرد، سرانجام او را یافتند و دلیل کارش را پرسیدند ، او نیز چنین گفت : " یک سال است که نان در آب می افکنم، زیرا شنیده ام: نیکی کن و به رود انداز که روزی بر دهد." متوکل نیز گفت : " اکنون ثمره ی آن نیکی یافتی " سپس پنج روستا را در اطراف بغداد به او بخشید. (2)
اگر چه مؤلف قابوس نامه در صحت این داستان اظهار می دارد که فرزندان این مرد را در بغداد دیده ، ولی در صورت عدم صحّت هم ، از اهتمام فراوان گذشتگان ما به کار خیر و عمل نیک نشان دارد.
نیکویی در اشعار دیگر شاعران :صائب تبریزی با استفاده از این مضمون می سراید:
می کند نیکی و در آب روان می افکند
هر که نقد جان نثار تیغ قاتل می کند...
نیکی از آب روان چون تیغ بر می گردد ز سنگ
زیر تیغ یار صائب می توان جان باختن...
چو بر می گردد از آب روان نیکی، همان بهتر
که در سرچشمه ی شمشیر نقد جان بر افشانیم...
اوحدی مراغه ای در کتاب جام جم بیان می کند که اگر نیکی را در چاه هم بیفکنی، اثرش به تو باز می گردد:
نیکی کن ای پسر تو، که نیکی به روزگار
سوی تو بازگردد، اگر در چَه افکنی
شاعر خوش ذوق معاصر نیز از منظری طنزبه این موضوع نگریسته و چنین سروده است :
نیکی بکن و به دجله انداز
صدبار شنیدم این نصحیت
نیکی بنمودم و ندیدم
جز شر ز بشر، بدی ز ملّت
این است سزای نیکی من
ای بر پدر تو دجله لعنت! (3)
" حبله رودی" در" جامع التمثیل" ، مثلی با مضمون " تو نیکی می کن و در دجله انداز" آورده :
" نیکی ، راه به صاحب خانه ی خود می برد"(4)
و یا در همان جا می خوانیم:
نیکی کنی به جای تو نیکی کنند باز
ور بد کنی به جای تو از بد بتر کنند(5)
این نکته در میان اشعار شاعران فارسی سرا از جمله توصیه های رایج اخلاقی است:
نیکویی بر دهد به نیکوکار
باز گردد بدی به بدکردار(6)
یا:
هر چه ورزش کنی همانی تو
نیکویی ورز، اگر توانی تو
(اوحدی مراغه ای)
یا:
یکی با سگی نیکویی گم نکرد
کجا گم شود خیر با نیکمرد؟
(سعدی)
کرم کن چنان کت بر آید ز دست
جهانبان در خیر بر کس نبست(7)
و:
انبیا تو را گفتند نیک باش و نیکی کن
تا که نیکویی بینی از اماثل* و اقران
(بهار)
پروین اعتصامی نیز چنین می سراید :