تعداد صفحات : 14 صفحه
فهرست مطالب عنوان صفحه سخنی کوتاه در مورد حافظ و اشعار او …………………………………………1 شعر حافظ و سبک انتزاعی ……………………………………………………………2 کاربرد واژه های دو یا چند معنایی ( ایهام ) …………….
……………………….
5 اکسپرسیونیسم انتزاعی …………………………………………………………………12 منابع : آشنایی با ادبیات کهن پیشگفتار در مورد حافظ و اشعار او و همچنین در مورد اندیشه ها و سلوک زندگی اش بسیاری از اساتید بزرگ زبان و ادبیات فارسی و حافظ شناسان بنام کتب و مقالاتی را ارائه داده اند و اشعاری را از جهات مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار داده اند ، اینک در هر کتابخانه ای می توان کتابی در مورد این خواجه بلند آوازه شیرازی پیدا کرد.
اما من به عنوان یک هنر جو در زمینه های تجسمی و بصری و علاقه مند به اشعار حافظ به دنبال پیوندی بین اشعار او و سبک های هنری موجود که معمولاً به نقاشی اطلاق می شوند بودم ، چرا که بارها در کتب مختلف با این نکته که اشعار حافظ مجموعه ای از شعر و نقاشی و موسیقی است ، روبرو شدم.
پس از جستجو در کتب ادبی و هنری به این نکته پی بردم که شعر حافظ چه از لحاظ شاعری و چه معنای باطنی می تواند ترجمان برخی از سبکهای هنری باشد که ، نممود و ظهور آنرا به غرب و بخصوص اروپاییان منصوب می دانیم ، البته به هیچ عنوان مقصود این نیست که حافظ را پایه گذار یک سبک یا یک مکتب هنری قلمداد کنیم، بلکه بر این باوریم که با در کنار هم گذاشتن شباهتهای موجود بین اشعار حافظ و برخی از سبک های هنری می توان چهره ای تازه از اشعار حافظ را که تا کنون بر ما پوشیده بود به نمایش گذاشت.
مقاله حاضر مجموعه تلاش و مطالعاتی است که بر پایه کتب هنری موجود و همچنین مقالات و نوشته های فراوان در مورد حافظ گرد آوری شده است.
سخنی کوتاه در مورد حافظ و اشعار او ؛ خواجه شمس الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ تولد : 792 ( ه .
ق ) همانطور که پیش تر اشاره شد د رمورد حافظ سخن فراوان گفته شده است که در برخی از روایات اکثر حافط شناسان و محققان اتفاق قول داشته و در بعضی دیگر تناقص عقیده .
از جمله موارد مورد تایید عموم صاحب نظران اینکه :« وی در جوانی به کسب علوم و معارف زمان خویش پرداخته و به علم احکام و بلاغت و قواعد و اصول زبان عربی و مسائل عرفانی تسلط کامل پیدا کرد و نیز اینکه حافظ قرآن بوده و به حقایق و معانی عمیق آیات آگاه و آنرا با چهارده روایت حفظ کرد و این خود از کم نظیر ترین شگفتی هاست1 .
» اما مطلبی که در آن تناقض عقیده مشاهده میشود اینکه ، علت تخلص خواجه شمس الدین محمد شیرازیی به حافظ بسیاریی از تذکره نویسان و اندیشمندان این تخلص را بدان سبب دانسته اند که وی حافظ قرآن بوده است ، اما دکتر باستانی پاریزی د رمقاله خود2 علت را چیز دیگری دانسته اند .
، ایشان د رقسمتی از مقاله خود آورده اند که : « چنان به نظر می آید که خوانندگان را د راین زمان ( دربار هنر پرور ملوک سیستان ) به لقب حافظ می خواندند و این لقب دویست سال بعد از مرگ حافظ شیرازی مرسوم بود .
البته د راین نکته که حافظ ، حافظ قرآن بوده شکی نیست و از اینکه قرآن را به « چهارده روایت » می خوانده و از این سبب عشق او به فریاد رسیده بود ، انکار نباید کرد .
اما اینکه تخلص او تنها به مناسبت « قرآنی که اندر سینه داشته است » انتخاب شده باشد و شهرت او در شیراز بدین نام تنها از این جهت باشد جای گفتگو دارد .
و بازمطلبی که د رآن اتفاق قول است اینکه حافظ هنر مندی است که علاوه بر توانایی د رشعر د رسای رهنرها از جمله موسیقی سر رشته داشته است .
عاشق ورند و نظر بازم ولی گویم فاش تا بدانی که به چندین هزار آراسته ام .
اگر بگویم که « خواجه هنرمندی ماهر است کههنرهای شعر و موسیقی1 را در ابیات خود به هم آمیخته و شعری پدید آورده که هر سه هنر در آن جلوه گر است 2 » شاید چنین اجازه ای هم داشته باشیم که شعر او را از حیث ظاهر و مضامین و همچنین صنایع ادبی به کار گرفته شده با سبکها و جنبشهای هنری که اغلب درمورد نقاشی بیان می شود تطابق دهیم .
البته این موضوع که جنبش های هنری غالباً به صورت یک انقلاب بر تمام عرصه های هنری و نه فقط نقاشی تاثیر گزار بوده اند امری واضح و اثبات شده است .
اما این نکته که این سبکها و مکاتب که اکثر اً درغرب به ویژه اروپا به ظهور رسیده اند را در اشعار یک ادیب و فرزانه بلند آوازه شرقی جستجو.
کنیم امری تازه و بدیع به نظر می رسد .
با نگاهی به اشعار حافظ می توان به این نتیجه رسید که که حافظ می کوشد که با بیانی ساده و قابل فهم برای عموم و همچنین بهره گیری هنرمندانه از صنایع ادبی مفاهیم بلند عرفانی را بنمایاند .
مفاهیمی آنقدر بلند و فیلسوفانه که گاهی بدون یک نگاه کارشناسانه و تحلیلی نمی توان به کنیه آن پی برد و خواننده کم سواد به معنای ظاهری و صوری لغات بسنده خواهد کرد .
به همین دلیل ما اغلب بایک معن یظاهری و یک معنای عمیق و دور در اشعار روبرو هستیم .
شعر حافظ و سبک انتزاعی : برای برقرار کردن پیوند صحیح بین اشعار حافظ و سبک انتزاعی د رهنر باید نکات مهم و اساسی هر دو مقوله را مورد توجه قرار داد .
مهمترین ویژگی که ما در اشعار حافظ با آن روبرو هستیم تمرکز معانی است ، بدان معنی که شاعر چند مضمون را د ریک عبارت یا در یک جمله جمع می کند .
و برای نیل به این مقصود از صنایع گوناگونی چون ایهام ، اضافه های چند بعدی ، یا حذف مضاف الیه ، استفاده از معنی حقیقی و مجازی د رآن واحد بهره می جوید یا به علت خاص خود کلام و گاهی با توجه به نمود سعی واژه ها مفاهیم گوناگونی را در شعر جمع کند .
کاربرد واژه های دو یا چند معنایی ( ایهام ): « به کاربرد چنین واژه هایی در زیبا شناسی شعر قدمایی « ایهام » گفته اند .
معمولاً ایهام را در کتابهای جدید عبارت از آن می دانند که شاعر در شعر لفظی بیاورد با دو معنی یکی نزدیک « قریب » و دیگری دور « بعید » .
ذهن شنونده به معنی نزدیک متوجه می شود د رحالیکه مراد گوینده معنی دور است .
در شعر حافظ در مواجه با ایهام باید معانی را که ساخت کلام بدانها می تواند دلالت کند استخراج کرد و در کنار هم گذاشت و آنها را مفاهیمی دانست که در ذهن حافظ بوده است .
تحلیل روانشناختی ایهام نیز مؤید این مطلب است که در ایهام ، دو یا چند معنی د رکنار یکدیگر به کلمه ایهام ساز تزریق می شود ، ایهام بر مبنای تداعی معانی و تسلسل خاطر و به خصوص مبتنی براصل مجاورت است .
دو عنصر ذهنی که مجاور هم بوده باشند ، یکدیگر را فرا می خوانند ، برای مثال واژه شیرین « در ذهن فارسی زبانان آشنا به شعر و ادب با مفهوم و صورت ذهنی طعم ضد شور و نیز معشوق خسرو و فرهاد مجاور است .
» همانطور که در ابتدای بحث نیز اشاره کردیم حافظ مقصود تمرکز معانی را در شعر خود از طریق گوناگون بر آورده می سازد و در ایهامهای آن قوتی است که ما در اشعار دیگران کمتر شاهد آن هستیم .
واکنش ذهن ما خوانندگان شعر حافظ در مقابل شعر او بسیار است و این خود همان مجذوبیتی است که ما به شعر او داریم .
همچنین باید اشاره کرد که فراوانی و تنوع ایهام ها و موسیقی سخن در شعرحافظ گویای این حقیقت است که و کلمه را به صورت موجودی زنده و مستقل با همه ویژگیهایش به کار می برد .
به سخن دیگر کلمه با همه ویژگیهای صوتی و معنایی نزد او اعتبار دارد نه فقط معنی کلمه و فقط یک معنی و همین موضوع باعث می شود که شعر او ترجمه ناپذیر باشد .
سبک انتزاعی : عمل انتزاعی کردن یمک تصویر در واقع استرلیزه کردن یا پالودن آن است ، به این معنی که عوامل بصری متعدد تصویر حذف می شود و مهمترین و بارز ترین جنبه های آن بافی می ماند .
این عمل از یک سو برای رسیدن به یک شکل سمبولیک یا رمز که به آن معنای خاصی داده می شود انجام می گیرد که این معنی هم یا از رور حقایق تجربی اقتباس می شود یا کاملاً قرار دادی و اعتباری است و ازسوی دیگر انتزاعی کردن محض است که در آن شکل تا رسیدن به عناصر اولیه ساختمان خود ساده می شود و دیگر چیزی در تصویر باقی نمی ماند که شباهتی به واقعیت خارج داشته باشد .
از راه انتزاعی کردن یک تصویر می توان به رمز یا سمبل دست یافت ، برای دست یافتن به این مقصود لبازم است تصویر را بسیار ساده کرد و در و اقع کلیه جزئیات تا آنجا که دیگران نتوان آن را ساده تر کرد باید حذف شود .
برا ی آنکه یک سمبل یا رمز مؤثر باشد باید هنگام دیدن بتوان آن را به راحتی تشخیص داد و باید علاوه بر این آن را طوری ساخت که به خاطر ماندنی و حتی به سادگی قابل ترسیم باشد .
به طور کلی از رمز این طور استنباط می شود که نباید دارای جزئیات زیاد باشد ولی در هر صورت تا حدودی کیفیاتی از پدیده واقعی می تواند در آن ثبت شود .
د ریک تصویر انتزاعی بر خلاف سمبل یا رمز لزومی ندارد که معنای خارجی خاصی وجود داشته باشد ، اگر آنچه را که می بینیم آنقدر ساده کنیم که دیگر چیزی جز عناصر اولیه آن باقی نماند در واقع این همان عمل انتزاعی کردن تصویر است .
و اهمیت آن برای ساختن و فهم پیامهای بصری بارها بیشتر است .
هر چه شبیه سازی در یک خبر بصری بیشتر باشد مطلبی که از آن استنباط می شود ، مشخص تر و در نتیجه محدود تر است و هرچه انتزاعی تر باشد آن مطالب ، وسیع تر و کلی تر می شود .
در واقع انتزاعی کردن در زمینه های بصری ، نوعی ساده کردن به منظور رسیدن به معنای عمیق تر ، و پالایش یافته تر ایت .
با بیان این مطالب کاملاً پیوند و تشابه هر انتزاعی با اشعار حافظ آشکار می شود ، همانطور که گاهی در اشعار حافظ شاهد استفاده از کلمات ساده و گاهی رمز گونه ( ایهام ) برا یبیان مفاهیم هستیم ، در انتزاع هم با عناصر ساده بصری برای عمیق تر کردن مفاهیم و در برگرفتن معانی وسیع تر مواجه هستیم ، و باز همانطور که استفاده از این عناصر ساده باعث بیان عمیق تر و پالایش یافته تر است ، استفاده از ایهام د رشعر نیز چنین رسالتی را بر دوش دارد .
« به عنوان مثال می توان از اثر بی همتای کنستانتین برانکوزی ( پرورش یافته در فرانسه ، زاده رومانی ، وفات 1957 ) با نام پرنده د رفضا نام برد .
آنچه در این اثر به خوبی قابل درک است اینکه هنر مند « پرنده » را نادیده گرفته و به مفهموم « پرواز » یا جوهر جهش تجسم بخشیده است ، آن هم با یک برش وبایک عنصر هنری و در یک کلمه ،گویی او توانسته است که اندیشه خود را در حجم هایی رها از قید ماده متجلی سازد1 .
» به بیان ساده تر برانکوزی در ساده ترکردن شکل پرنده تا آنجا پیش می رود که دیگر چیزی شبیه به یک پرنده واقعی در کار او دیده نمی شود به همین دلیل بیننده می تواند معانی و مفاهیم دیگری را د راثر جستجو کند .
شاید او می توانست پرواز یا جهش را در غالب یک شکل کاملاً رئالیستی بهنمایش در آورد اما در آنجا ذهن بیننده دائماً با شکل ظاهری و چهره واقعی پرنده درگیر شده و مفاهیم پرواز و جهش آنچنان قدرت نمود پیدا نمی کردند .
ولی با اینحال در همین شکل انتزاعی هم وقتی بتوانیم مفاهیم اصلی را دریافت کنیم خود به خود تجسم پرنده هم برای ما پدید خواهد آمد .
این مثال را به خوبی می توان به شعر حافظ ربط داد ، او د راشعارش می کوشد تا با کلماتی ساده مفاهیمی فراتر از صورت ظاهری آن کلمه ها را خلق کند .
وما با پی بردن به معنی و مفهوم حقیقی کلمات به خوبی مقصور حافظ را در می یابیم .
د رعین حال که شکل و معنی ظاهر یکلمات هم به قوه خود باقی هستند .
به عنوان مثال به تحلیل بیت زیر توجه کنید : دربحر فتاده ام چو ماهی تا یار مرا به شست گیرد « بحر : دریا / بحر غم یا طلب یا دریای معرفت تا : به امید آنکه ،شاید شست : انگشت بزرگ و پهن دست یا پا / انگشت ابهام / قلاب ماهیگیری / حلقه زلف و رسن و انگشتری مانند که درانگشت ابهام کرده هنگام تیر انداز یبا آن از زه کمان می گرفتند .
به رمز : زنّار مغانه گفت شست مغانه بربندید بت به معبود خویش نپسندید « سنایی » معنی ظاهری « چون ماهی در دریا افتاده ام تا یار مرا با قلاب ماهیگیری بگیرد .
» نکته : معنی نهاده در کلام به دلالت عقلی ممکن نیست .
یعنی هرگز خواجه در دریا نیفتاده و یار نیز او را با قلاب ماهیگیری نمی گیرد .
بالکنایه : در بحر غم و دریای معرفت افتاده ام و آنجا شناورم همچنانکه ماهی در دریا شناور می گردد و امید دارم تا یار مرا یاری کند و مرا به حلقه کمند خویش بگیرد و به عبارت دیگر ، خود را در دریای معرفت انداخته ام و چشم آن دارم که یار یاری فرماید و مرا در طریقت خویش ارشاد فرماید و از غم نجاتم دهد .
ایهاماً : مرا به شست گیرد یعنی : مرا با شست و انگشت ابهام بگیرد و این دو معنی گمان ساز دارد .
الف : به آسانی و با انگشت ابهام بگیرد ودست دراز کند و مرا نجات دهد .
ب : از انگشت ابهام من بگیرد و مرا آگاهی بدهد .
د رادامه توضیحات قبل لازم است به این نکته اشاره کنیم که هر انتزاعی دارای گرایشهایی نیز هست از جمله اکسپر سیو نیسم انتزاعی و انتزاع گرایی سپا نقاشانه و ….
اکسپرسیونیسم انتزاعی : در واقع گرایشی پرشور در بیان تجریدی حالتهای احساسی است که خیلی سریع به نخستین جنبشهای هنری مهم د رسالهای بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل شد ، ارتباطی که به نظر می آید می توان بین این جنبش و اشعار حافظ که در حدود 5 یا 6 قرن قبل از ظهور جنبش مذکور سروده شده اند برقرار کرد .
در این موضوع است که علاوه بر اینکه با نوعی بیان سمبلیک و انتزاعی در اشعار حافظ روبرو هستیم د رهمان حال شاهد نوعی بیان شدید عواطف و احساسات هستیم که در ظاهر مفهومی زمینی به خود گرفته اما در باطن بیانگر عشقی عرفانی و آسمانی است .
« از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید » رهیافتهای اکسپرسیونیستهای انتزاع گرا د رآثار آدولف گوتیلپ ( 74-1903 ) نیز تا حد قابل توجهی استحکام یافت .
آثار گوتلیپ نوعی دعوت به ایمان و اعتقاد به چیزی بسیار مهم و مؤثر را در ذهن بیننده متبادر می سازد .
این چیز بسیا رمهم نه ذرات رنگ و لکه های قلم مو بلکه در مفاهیم سمبلها و در ارتباط تاریخی آنها نهفته است و مثالی از این باب در شعر حافظ ؛ « به جز ابروی تو محراب دل حافظ نیست طاقت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد » « یکدم غریق بحر خدا شوگمان مبر کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی » د راین مبحث فقط به تشابهات بین اشعار حافظ و هنر انتزاعی ] سمبلیک ، اکسپرسیونیسم انتزاعی و انتزاع صرف [ اشاره شد شاید با تحقیق بیشتر بتوان تشابهاتی با سایر سبکها نیز در اشعار او پیدا کرد .
.
دانلود تحقیق درمورد حافظ و اشعار او 14 ص