لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداددصفحه:47
عدالت اجتماعى در حکومت علوىّ
بحث عدل از مباحث گسترده و پردامنه در فرهنگ اسلام است، و چرا چنین نباشد که هر چه «هست» وامدار عدل «هستىبخش» است و فراخناى آسمان و محدوده زمین بر پایه عدل قرار گرفته است. «در قرآن از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهاى فردى گرفته تا هدفهاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است.»[1] در یک سخن: تنها واژهاى که بیانگر نوع ربوبیت و حاکمیت و خالقیت و ولایت خداى هستى بر مجموعه هستى مىباشد عدل است. یعنى شیوه ربوبیت و ولایت حق بر اساس عدل و طرز خالقیت و حاکمیت او بر مبناى عدالت است.
اینکه اصل عدل در مجموعه اصول اعتقادى شیعه جاى گرفته است تنها به خاطر بحثهاى کلامى معمول و مدرن نیست بلکه قطعاً معلول هدایتى الهى و به یقین با اشارت ائمه عدل علیهم صلوات اللَّه بوده است، زیرا در عالم هستى پس از نام مبارک حضرت حق که حقیقت عالم است و توحید آن ذات بىمثال، واژهاى به زیبایى و عظمت و سعه عدل و رفتارى دوستداشتنىتر و آرامبخشتر از عدالت وجود ندارد.
در فرهنگ مدون معارف اسلامى آنچه در باره عدل گفته و نوشته شده است تنها در بعد کلامى آن عدل الهى و یا در بعد اخلاقى اعتدال روحى فردى بوده است و با کمال تأسفدر زمینه روابط متعادل پدیدههاى طبیعى و تأثیر و تأثر آنها که به منزله عدل درمتنطبیعت و کلید تسخیر آن است هیچ قدمى تا کنون البته از منظر معارف اسلامى-برداشته نشده است. چه اینکه در زمینه عدالت اجتماعى نیز که باید گفت ثمره ونتیجه مباحث قبل مىباشد جز سخنانى بسیار کوتاه و کلى و یا حداقل چند کتابى کوچک ومختصر، کارى در خور انجام نگرفته است. این است که بسیارى از آیات قرآن و متونحدیثى در این باب همچون رازى سر به مهر ناگشوده مانده و به دلیل عدم تبیین بعد اجتماعى دین،این فرازهاى معجزهگر به دیار متشابهات ره سپردهاند. و بویژه در سیره علمى و عملىحضرت امیرالمؤمنین على(ع) که بحق، جانشین حق در رعایت و مدیریت و ولایت براساس حق و عدل است به تحلیل و تبیین این مباحث پرداخته نشده است. در این نوشتار بامرورى به سخنان و برخوردهاى آن تندیس عدالت به سرفصلهایى از مباحث عدالت اجتماعى اشاره نموده، تحقیق دقیق عدالت علوى را توسط اساتید بزرگوار علوم اجتماعى بهانتظار مىنشینیم.
مفهوم عدل در بیان علوى
حضرت امیر در ضمن تفسیر آیه «انّ اللَّه یأمر بالعدل و الاحسان ...»[2] مىفرماید: «العدل: الانصاف و الاحسان: التفضّل».[3] و در سخنى دیگر مىفرماید: «العدل انصاف».[4] گرچه در سخنى دیگر انصاف را از مصادیق عدل قرار داده و فرموده است: «انّ من العدل ان تنصف فى الحکم».[5] چه اینکه در سخنى دیگر عدل را از مصادیق معروف شمرده و به هنگام تبیین جایگاه امر به معروف و نهى از منکر مىفرماید: «و افضل من ذلک کله کلمة عدل عند امام جائر».[6] و در موارد بسیارى عدل را همراه با حق ذکر فرموده به نحوى که گویا این دو، کلمهاى مترادف مىباشند. آن حضرت در ردّ عملکرد حکمین مىفرماید:
«و قد سبق استثناؤنا علیهما فى الحکم بالعدل و العمل بالحق سوء رأیهما و جور حکمهما...؛[7]پیش از آنکه آن دو تن ابوموسى و عمروعاص رأى نادرست گویند و حکمى ستمکارانه دهند، شرط ما با آنان این بود که حکمشان به عدالت و کارشان به حقیقت باشد.»
و در فرازى دیگر مىفرماید:
«فانّه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه؛[8]آن کس را که شنیدن سخن حق گران آید و عرضه داشتن عدالت بر او دشوار نماید، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر باشد.»
و نیز در فرازى مىفرماید:
«اعدل الخلق اقضاهم بالحق؛[9]به حق حکمکنندگان، دادگرترین مردمانند.»
به نظر مىرسد تعریف بسیار زیباى حضرت امیر از معناى عدل نیز تأکیدى بر این نکته است که: عدل، مراعات حق و بایستههاست. زیرا وقتى از آن حضرت تفاوت بین عدل و جود را مىپرسند، مىفرماید:
«العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها ...؛[10]عدالت، کارها را در آنجایى مىنهد که شایسته است و بخشش، آنها را از جاى خود بیرونمىکند.»
چه اینکه در سخن روشنگر دیگرى عدل مترادف با میزان قرار گرفته است:
«انّ العدل میزان اللَّه سبحانه الذى وضعه فى الخلق و نصبه لاقامة الحق ...؛[11]عدل، ترازوى خداوندى است که در میان خلق و براى اقامه حق قرار داده شده است.»
و نیز در فرازى دیگر مىفرماید:
«العدل ملاک؛[12] عدل، مقیاس و ملاک همه چیز است.»
از سوى دیگر با توجه به اینکه عدل از مفاهیم ارزشى است، به هنگام بیان ضد آن در بیشتر موارد از واژه جور استفاده شده است. در بیانى راهگشا از آن حضرت نقل شده استکهفرمود:
«العدل صورة واحدة و الجور صور کثیرة و لهذا سهل ارتکاب الجور و صعب تحرّى العدل و هما یشبهان الاصابة فى الرمایة و الخطاء فیها و انّ الاصابة تحتاج الى ارتیاض و تعهد و الخطاء لا یحتاج الى شىء من ذلک؛[13] عدالت چهرهاى یگانه دارد و ستم داراى چهرههاى گوناگون است، به همین سبب ستمگرى آسان و دادگرى دشوار است. آن دو همچون تیراندازى مىمانند که در زدنِ به هدف تمرین و ریاضت و توجه لازم است ولى در خطا زدن نیازى به تمرین و تعهد نیست.»و در حدیث دیگرى مىخوانیم: «استعمل العدل و احذر العسف و الحیف؛[14] عدل را به کار بند و از ناهماهنگى و انحراف بپرهیز.»
مقاله عدالت اجتماعى در حکومت علوی