طرح موضوع
خلیج فارس همواره در طول تاریخ خود جاذبه هایی داشته است که مورد توجه دیگران قرار می گرفت. این جاذبه ها در طی تاریخ متغیر بوده است. زمانی که تجارت و بازرگانی در رأس اولویت های دیگر کشورها بود خلیج فارس آنقدر ثروت و بازار مصرف داشت که مورد طمع دیگران قرار گیرد و سپس اروپائیان را یکی پس از دیگری روانه منطقه سازد و بعضی کشورهای منطقه خلیج فارس را صحنه تاخت و تاز و رقابت برای تسلط بر منطقه قرار دهند. کشف ثروتهای بیکران و افسانه ای هند اهمیت خلیج فارس را دو چندان کرد و این بار علاوه بر موقعیت تجاری و بازرگانی خود، خلیج فارس به یک موقعیت استراتژیک و معبر آسان دسترسی به هند و حفاظت از آن تبدیل گشت. تا جائیکه بخشی از دوران طولانی رقابت ها در منطقه خلیج فارس بخاطر حفاظت و امنیت شبه قاره هند بود. در طی نیمه دوم قرن 19 عامل دیگری بر اهمیت خلیج فارس افزود و بار دیگر نظر همگان را متوجه این منطقه ساخت. این عامل کشف ذخائر عظیم نفتی از یک طرف و وابستگی روز افزون دنیای صنعتی به این ماده حیاتی از طرف دیگر بود به طوری که تمامی دنیا را درگیر موضوعات امنیتی خلیج فارس کرد و همچنان که وابستگی به نفت بیشتر می شد حساسیت نسبت به تحولات و حتی سیاست گذاریها در این منطقه بیشتر می گردید. این وابستگی زمانی روشنتر می گردد که بدانیم خلیج فارس با 565 میلیارد بشکه ذخائر نفتی، 63% کل ذخائر شناخته شده نفتی را در دل خود جای داده است. خلیج فارس علاوه بر نفت به لحاظ ذخائر گازی نیز دارای اهمیت است؛ به طوری که دارای7/30 تریلیون متر مکعب ذخیره گازی است که معادل 5/28% کل ذخائر کشف شده گاز طبیعی جهان است. تحولات دنیا در دوران کنونی بر ارزش منطقه روز بروز می افزاید و این تحولات را می توان اول در زمینه جانشینی انرژی مورد بحث قرار داد. باید گفت دنیا تا کنون به یک جایگزین ارزان که توان رقابت با نفت را داشته باشد دست نیافته است و لااقل تا چند دهه دیگر چنین خواهد بود. دوم اینکه در زمینه تناسب بین رشد جمعیت و میزان کشف انرژی، این تناسب هر چه بیشتر به زیان انرژی پیش می رود به طوری که سالانه حدود 80 میلیون نفر به جمعیت دنیا افزوده می شود و این افزایش جمعیت به معنای افزایش مصرف انرژی است، و افزایش انرژی با نرخ رشد جمعیت حتی با تکنولوژیهای پیشرفته غیر قابل تصور است. سوم اینکه این ماده حیاتی در بقیه جاهای دنیا به سرعت در حال اتمام است و یا اینکه هزینه کشف و استخراج آن بسیار بالاست، در حالیکه در منطقه خلیج فارس این ماده نفتی به وفور و به آسانی بدست می آید و همین عامل علاقمندی به دسترسی به منابع نفتی منطقه را افزایش می دهد. در نتیجه عوامل فوق امروزه امنیت خلیج فارس به دلمشغولی اصلی تولید کنندگان و مصرف کنندگان نفت تبدیل شده است و همین امر باعث شده تا تلاشهای زیادی برای ایجاد یک سیستم امنیتی در خلیج فارس که مساوی با دسترسی آسان، مطمئن، و با قیمت مناسب به نفت است صورت گیرد. هر چند که این ثبات در مواردی به زیان تولید کنندگان و یا حتی به بهای دخالت در امور داخلی آنها تمام شده است. هدف این تحقیق بررسی تلاشهایی است که از دهه 70 م. تا زمان حال برای ایجاد سیستمهای امنیتی در منطقه صورت گرفته است. در این بررسی سعی شده است بنا به موقعیت و شرایط زمانی عوامل دخیل در امنیت خلیج فارس روشن گردد و در این راستا نقش عوامل داخلی و خارجی دخیل در امنیت و در حقیقت گستره موضوعات امنیتی خلیج فارس روشن گردد. با این هدف که نقش عوامل فرامنطقه ای و ارتباط آنها با عوامل درون منطقه ای در ایجاد یک سیستم منطقه ای مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد. به عبارت دیگر این تحقیق میزان تاثیر گذاری قدرتهای خارجی بر تحولات امنیتی خلیج فارس را مورد بحث قرار می دهد و در هر کدام از سیستمهای امنیتی که طی دهه های70 و80 م. شکل گرفته است به نحوه دخالت عامل خارجی، ارتباط آنها با کشورهای منطقه، دل نگرانی های آنها، و تلاش برای ایجاد یک سیستم امنیتی و خصوصاً نقش کشورهای منطقه در ایجاد این نظام امنیتی پرداخته می شود. اصلی ترین موضوع بحث، دلایل ناکامی و فروپاشی طرحهای امنیتی در منطقه است که علیرغم احساس نیاز منطقه به این سیستم امنیتی، چرا این طرحها هیچکدام نتوانسته اند امنیت منطقه را برقرار سازند و هر گاه با بحران یا خطری جدی روبرو شده اند ناکارآمدی خود را نشان داده اند و در حقیقت هر کدام از این نظامها به محض برخورد با اولین بحران و تهدید بلافاصله فروپاشیده و زمینه ظهور یک نظام امنیتی دیگر را مهیا کرده است. در راستای فرضیه تحقیق که دلیل شکست این طرحها را فقدان ساختارهای ملی، و شکاف و رقابتهای منطقه ای دانسته که باعث شده اند تا عوامل مداخله گر در سیستم بر محور قدرت هژمون سرنوشت امنیت منطقه را در طول دوره مد نظر رقم بزنند، بحث خواهد شد که چون بازیگران دخیل در موضوع امنیت خلیج فارس هر کدام از نظر درونی پیشاساختاری بوده و از نظر منطقه ای نیز با انبوهی از رقابتها و شکافها نسبت به واحدهای اطراف خود روبرو هستند و همچنین با دیدگاهها و اهداف و تلقی متفاوتی از مفهوم تهدید دور هم جمع می شوند و این امر هم ناشی از یک ضرورت فوری است، به همان میزان که فهم و تلقی آنها از تهدید و خطر بر اثر فروکش کردن تب بحران تغییر می یابد سیستم به فروپاشی نزدیک می شود و ایجاد یک سیستم امنیتی منطقه ای موفق را مشروط به شناسایی دقیق خطرات و منابع ناامنی در منطقه توسط بازیگران ذینفع در چارچوب امنیت خلیج فارس می دانیم.
بنیانهای مفهومی و تئوریک امنیت
در نظام بین الملل کشورها از لحاظ امکانات و تواناییهای مادی و معنوی هم سطح نیستند و به دلیل تلاش مستمر برای تأمین امنیت ملی خود یا گسترش دامنه آن که از مهمترین اولویت کشورها در صحنه روابط بین الملل است به درگیری با یکدیگر می پردازند. به همین دلیل تأمین حداکثر میزان امنیت ملی یکی از نگرانیهای عمده دولتها و از بنیادهای اساسی سیاست خارجی آنها در گذشته و حال تلقی می شود. وضعیت دولتها در روابط بین الملل مشابه وضعیت فرد در اجتماع است. همانطور که لازمه بقاء فرد در اجتماع احساس آزادی و عدم ترس است، دولت نیز برای بقاء و پایداری خود در محیط بین المللی نیازمند امنیت و آزادی عمل است، که این آزادی عمل در صحنه داخلی به حاکمیت و در صحنه خارجی به استقلال تعبیر می شود. اگر چه امروزه با پیشرفت علوم و تکنولوژی و گسترش ارتباطات مفهوم حاکمیت و استقلال متحول شده است، لیکن هر تعریفی که از این دو واژه ارائه شود به نحوی با موضوع امنیت دولت ارتباط پیدا می کند. اغلب پژوهشگران و متخصصین علم روابط بین الملل بر یک جنبه از موضوع امنیت اجماع نظر داشته اند و آن این است که امنیت چیز خوبی است و به عبارت دیگر بار مثبتی دارد. تعریف امنیت: مانند بسیاری از مقولات علوم انسانی و اجتماعی، در رابطه با تعریف دقیق امنیت اختلاف نظر بسیاری وجود دارد به عبارتی می توان گفت به تعداد دانشمندان علوم اجتماعی از امنیت تعریف وجود دارد. لینور. جی. مارتین معتقد است که در مرکز هر تحقیقی که به دنبال تعریف امنیت است مفهوم تهدید نهفته است و هر تعریفی باید به سه سوال کلیدی پاسخ دهد:1) هدف تهدید چیست؟ 2) منبع تهدید چیست؟ 3) ماهیت تهدید چیست؟ با توجه به پاسخهای گوناگونی که برای این سوالات وجود دارد علمای روابط بین الملل تعاریف متعددی از امنیت ارائه کرده اند.1 اکثریت قریب به اتفاق اندیشمندان روابط بین الملل، امنیت در سطح منطقه و جهان را اینگونه تعریف کرده اند:«تلاش واحدهای سیاسی برای افزایش توانمندیها و امکاناتشان جهت رسیدن به وضعیتی که خود را ایمن از لطمات ناشی از عملکرد سایر بازیگران در عرصه سیاست بین الملل بیابند.»2 نظامهای امنیتی این گونه ساختارهای امنیتی بر مجموعه ای از منافع و معیارهای مشترک تأکید می کنند و موجب می شوند تا اعضا به دلیل محیط هرج و مرج حاکم از اتکای صرف به خود دوری نموده و به سوی ترتیبات گروهی و دسته جمعی برای تأمین امنیت خود متمایل گردند. بری بوزان پژوهشگر حوزه امنیت معتقد است، مجموعه های امنیتی منطقه ای در داخل یک ناحیه جغرافیایی مشخص و معین قرار گرفته اند و الگوی خاصی از روابط امنیتی در میان آنها حکمفرماست. در چنین مجموعه ای مرزهای جغرافیایی ممکن است چندان آشکار و مشخص نباشند، و همین طور ممکن است این مجموعه دارای حیاتی جدا از نظام امنیت بین الملل باشد ولی به صورت های متفاوت از آن تأثیر می پذیرد.3 امنیت تا چند دهه پیش صرفاً در مقولات سخت افزار نظامی تعریف می شد چون اصولاً منبع و ماهیت تهدیدات نظامی بود، ولی امروزه با امنیت به صورت وسیعتری برخورد می شود و با در نظر گرفتن تمامی عوامل و نیروهای مربوط به امنیت یک کشور مشخص می شود که یک کشور در معرض خطر قرار نگرفته، آزاد از هر گونه تهدید و ترس از خطر باشد. بنابراین امنیت ملی هر کشور باید بر اساس ملاحظات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قومی، ایدئولوژیک و نظامی بنا نهاده شود.4 با توجه به چند بعدی بودن امنیت، ماندل بر اساس آزادی از ترس یا احساس ایمنی که ناظر بر امنیت مادی و روانی است تکیه می کند و نتیجه می گیرد که امنیت ملی شامل تعقیب روانی و مادی است و اصولاً جزء وظایف حکومتهای ملی است تا از تهدیدات مستقیم ناشی از خارج نسبت به بقای رژیم، نظام شهروندی، و شیوه زندگی شهروندان خود ممانعت به عمل آورد. به نظر ماندل یک دولت– ملت زمانی دارای امنیت است که نه در عالم واقعی تهدیدی نسبت به ارزشهای او وجود داشته باشد و نه در عالم ذهن این تصویر وجود داشته باشد که تهدیدی نسبت به این ارزشها در عالم خارجی وجود دارد.5 ولفرز از دو بعد ذهنی و عینی موضوع امنیت را بررسی کرده است. به نظر او از جنبه عینی امنیت به معنای فقدان تهدید نسبت به ارزشهای مکتسبه است، و از جنبه ذهنی به مفهوم فقدان ترس از حمله نسبت به این ارزشهاست.6بیشتر تعاریفی که از امنیت به عمل آمده به ذهنی بودن این مقوله اشاره دارند چرا که امنیت در مقابل تهدید قرار دارد و تهدید هم از ویژگیهای بارز آن این است که بیش از آنکه یک واقعیت باشد یک ذهنیت است؛ یعنی ادراک در موضوع تهدید بسیار مهم است و علت این امر هم این است که اصولاً تصمیم گیرندگان سیاسی بیشتر به نیات طرف مقابل توجه دارند تا به واقعیت، و اصولاً امکان اینکه همیشه در مورد نیتها درست حدس زده باشیم بسیار کم است. آنچه امروزه در تعریف امنیت بر آن تاکید می شود چند وجهی بودن موضوع امنیت است و برای اینکه تعریف دقیق و کاملی از آن ارائه شود امنیت را به اجزائی تقسیم می کنند که می توان از امنیت اجتماعی، امنیت دولت، امنیت رژیم، و امنیت حکام صحبت کرد که لزوماً هر کدام از این اجزاء با دیگری مترادف نیست. در این چارچوب والترلیپمن تعریف کلاسیکی از امنیت ملی در سال1943 ارائه داد که می تواند به عنوان معیاری برای همه ابعاد امنیت مورد استفاده قرارگیرد؛ وی معتقد است:«ملتی دارای امنیت است که اگر ناچار شود از جنگ اجتناب ورزد در خطر قربانی کردن ارزشهای بنیادین و حیاتی خود قرار نگیرد، و اگر چالشی علیه این ارزشها بروز کند بتواند با پیروزی در آن جنگ آن ارزشها را مصون نگه دارد.»
فرمت ورد تعداد صفحات 227
پایان نامه بررسی ترتیبات امنیتی خلیج فارس 1990-1970