فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

عبادت و پرستش

اختصاصی از فایلکو عبادت و پرستش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 28

 

عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏»

«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعواالیهم‏». (1) به طورى کلى براى هر انسانى لازم است که داراى فکر نقادى باشد. قوه‏نقادى و انتقادکردن به معناى عیب‏گرفتن نیست. معناى انتقاد، یک شى‏ء رادر محک قرار دادن و به وسیله محک‏زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص‏دادن است. مثلا انتقاد از یک کتاب معنایش این نیست که حتما باید معایب‏آن کتاب نمودار بشود بلکه باید هر چه از معایب و محاسن داشته باشدآشکار بشود. انسان باید در هر چیزى که از دیگران مى‏شنود نقاد باشد یعنى‏آن را بررسى و تجزیه و تحلیل بکند. صرف اینکه یک حرفى در میان مردم‏شهرت پیدا مى‏کند خصوصا که با یک بیان زبیا و قشنگ باشد دلیل بر این‏نیست که انسان حتما باید آن را بپذیرد و قبول بکند. به ویژه در امر دین وآنچه که مربوط به دین است، انسان باید نقاد باشد آنچه که در شبهاى گذشته راجع به احادیث بحث مى‏کردیم که پیغمبر فرمودآنچه را که از من مى‏شنوید به قرآن عرضه بدارید اگر موافق است بپذیرید واگر مخالف است نه، خود نوعى نقادى است. حدیثى است که من عین‏عبارات آن یادم نیست ولى مضمون آن یادم است که ائمه ما آن را از حضرت‏عیسى مسیح نقل کرده‏اند. تقریبا مضمونش اینست: شما که علم را فرا مى‏گیرید،اساس کار اینست که نقاد باشید یعنى قدرت انتقاد در شما باشد، کورکورانه‏تسلیم نشوید، خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح در بین حدیث دارد: «کونوا نقادا». حدیث دیگر که فى‏الجمله از آن یادم هست راجع به اصحاب‏کهف است که داستان آنها در قرآن آمده است: «انهم فتیة ءامنوا بربهم و زدناهم‏هدى و ربطنا على قلوبهم‏» (2) ... معروف است که اینها صراف بوده‏اند،صیرفى بوده‏اند. این سخن را به این معنى گرفته‏اند که کار آنها صرافى بوده‏است. ائمه ما فرموده‏اند که در این نسبت که گفته‏اند اینها صراف طلا و نقره‏بوده‏اند، اشتباه شده است. نه، «کانوا صیارفة الکلام‏» صراف سخن بودند نه‏صراف طلا و نقره، یعنى مردمان حکیمى بوده‏اند، مردمان دانائى بوده‏اند وچون حکیم بوده‏اند وقتى حرفى به آنها عرضه مى‏شد، آن حرف رامى‏سنجیدند. تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است:«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین‏»مستلزم این است که انسان واقعا نقاد باشد و کار نقادى او به آنجا کشیده شودکه هر چیزى را که گفته مى‏شود و با امر دین تماس دارد بتواند تجزیه وتحلیل بکند. همین جمله‏اى که من دیشب نقل کردم و گفتم اخیرا معروف‏شده است و به حضرت امیرالمؤمنین نسبت داده‏اند: «لا تؤدبوا اولادکم...» ازباب تعبیر لفظى خیلى زیبا و قشنگ است، خیلى سازگار است روى همین‏جهت مى‏بینید یک مقبولیتى در میان افراد پیدا کرده است و هر کس در هرجائى این جمله را مى‏گوید. الآن حکایتى یادم آمد: من در سنین چهارده‏پانزده سالگى بودم که مقدمات کمى از عربى خوانده بودم بعد از واقعه‏معروف خراسان بود و حوزه علمیه مشهد به کلى از بین رفته بود و هر کس‏آن وضع را مى‏دید مى‏گفت دیگر اساسا از روحانیت‏خبرى نخواهد بود.جریانى پیش آمده بود که احتیاج به نویسندگى داشت از من دعوت کرده‏بودند. مقاله‏اى را من نوشتم. مردى بود که در آن محل ریاست مهمى داشت.وقتى آن مقاله را دید، یک نگاهى به سر و وضع من انداخت، حیفش آمد،دید که من هنوز پابند عالم آخوندى هستم شرحى گفت، نصیحت کرد که‏دیگر گذشت آن موقعى که مردم به نجف یا قم مى‏رفتند و به مقامات عالیه‏مى‏رسیدند. آن دوره از بین رفت، حضرت امیر فرموده است بچه‏تان رامطابق زمان تربیت کنید. و بعد گفت آیا دیگران که پشت این میزها نشسته‏اندشش تا انگشت دارند؟ و حرفهائى زد که من آن فکرها را از مغزم بیرون‏مى‏کنم. البته من به حرف او گوش نکردم. بعد رفتم به قم و مدت اقامتم در قم‏پانزده سال طول کشید. بعد که به تهران آمدم، اولین اثر علمى‏اى که منتشرکردم کتاب‏اصول فلسفه بود. آن شخص هم بعد به نمایندگى مجلس رسید و مردى باهوش و چیزفهم بود و در سنین جوانى احوال خوبى نداشت ولى بعد تغییرحالى در او پیدا شد. تقریبا در حدود هجده سال از آن قضیه گذشته بود که‏اصول فلسفه منتشر شد و یک نسخه از آن به دستش رسید و او یادش رفته‏بود که قبلا مرا نصیحت کرده بود که دنبال این حرفها نرو. بعد شنیدم که هرجا نشسته بود به یک طرز مبالغه‏آمیزى تعریف کرده بود. حتى یکبار درحضور خودم گفت که شما چنینید، چنانید. همانجا در دلم خطور کرد که توهمان کسى هستى که هجده سال پیش مرا نصیحت مى‏کردى که دنبال این‏حرفها نرو. من اگر آن موقع حرف ترا گوش مى‏کردم الآن یک میرزابنویسى‏پشت میز اداره‏اى بودم در حالى که تو الآن اینقدر تعریف مى‏کنى. غرض این‏جهت است که یک جمله‏هائى است که به ذائقه‏ها شیرین مى‏آید و مانندبرق رواج پیدا مى‏کند. اصلا همان طورى که بعضیها به وسائل مختلف‏برایشان پیش آمدهاى خوبى بروز مى‏کند و بعضیها هم بدشانس و بدبخت‏مى‏باشند، اگر ملاحظه کرده باشید جمله‏ها هم اینطور است. بعضى جمله‏هایک جملات خوش‏شانسى هستند. این جملات بدون اینکه ارزش داشته‏باشند مثل برق در میان مردم رواج پیدا مى‏کنند و حال آنکه جمله‏هائى‏هست صد درجه از اینها باارزشتر، و حسن شهرت پیدا نمى‏کنند. این جمله‏«لا تؤدبوا اولادکم باخلاقکم‏» جزء جملات خوش‏شانس دنیا است و شانس‏بیخودى پیدا کرده است. در مراد این جمله من دیشب اینطور عرض کردم:گو اینکه این جمله به این‏معنى و مفهومى که امروزیها استعمال مى‏کنند غلط است ولى یک معنا ومفهوم صحیحى مى‏تواند داشته باشد که غیر از چیزى است که امروزیها ازآن قصد مى‏کنند، و فرقى گذاشتم میان آداب و اخلاق که آداب غیر از اخلاق‏است. آن وقت آداب را دو گونه ذکر کردیم. ممکن است مقصود از آداب‏امورى باشد که در واقع امروز به آنها فنون مى‏گویند. علاوه بر اخلاق، علاوه‏بر صفات خاص روحى، علاوه بر نظمى که انسان باید به قواى روحى هرکس لازم و واجب است که یک سلسله فنون را یاد بگیرد، البته آنهم اندازه‏دارد یعنى فنى را باید بیاموزد که از آن فن یک اثر براى بشریت در جهت‏خیربرخیزد و ضمنا زندگى او را هم اداره بکند. در فنون است که انسان باید تابع‏زمان باشد. اگر «لا تؤدبوا اولادکم بآدابکم‏» بگوئیم درست است، یا «لا تؤدبوا اولادکم بفنونکم‏» حرف درستى است چون زندگى متغیر است،انسان نباید در اینجور چیزها جمود به خرج بدهد و همیشه بخواهد به اولادخودش آن فنى را بیاموزد که خودش داشته است در صورتى که ممکن است‏همان فن به شکل بهتر و کاملتر در زمان جدید پدید آمده باشد. مساله‏دیگرى که گفتم و بعد، از سؤالات آقایان معلوم شد که احتیاج به توضیح‏بیشترى دارد مساله آداب و رسوم است. آداب و رسوم هم بر دو قسم است.بعضى از آنها از نظر شرعى سنن نامیده مى‏شود یعنى شارع روى آنها نظردارد. شارع، آن آداب را به صورت یک مستحب توضیح داده است و نظر به اینکه اسلام‏هیچ دستورى را گزاف نمى‏دهد، امورى را که اسلام سنت کرده است ما بایدبه صورت یک اصل حفظ کنیم. مثلا دیشب در جواب سؤال یکى از آقایان‏عرض کردم اسلام براى غذاخوردن آدابى ذکر کرده است اسلام دین‏تشریفاتى نیست بلکه اگر آدابى را ذکر کرده، حساب نموده است. مثلا اگرمى‏گوید مستحب است «اطالة الجلوس عند المائدة‏» یعنى طول‏دادن نشستن‏بر سر سفره، مستحب است انسان غذا را زیاد بجود مستحب است بسم الله‏بگوید، مستحب است الحمدلله بگوید، مستحب است دست را قبل و بعداز غذا بشوید،


دانلود با لینک مستقیم


عبادت و پرستش

تحقیق در مورد پرستش

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد پرستش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پرستش


تحقیق در مورد پرستش

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحه40

بخشی از فهرست مطالب

ریشه و تعریف واژه پرستش

 

پرستش در ادیان ابراهیمی

 

پرستش در یهودیت

 

پرستش در مسیحیت

 

پرستش در اسلام

 

عبادت از ریشه «عَبَدَ» و به معنای پرستش و اطاعت خاشعانه و نهایت خضوع است. از ریشه عبد دو مصدر عبودیت و عبادت مشتق شده‌است. این دو واژه در عبری و عربی کاربرد داشته و معنی همسان دارد.

 

ابوعلی سینا گفته‌است::: العباده هی غایه الخضوع و التذلّل (عبادت نهایت خصوع و فروتنی است). مرتضی مطهری در تعریف عبادت می‌گوید: پرستش آن حالتی است که در آن انسان یک توجهی می‌کند که از ناحیه باطن خودش به آن حقیقتی که او را آفریده‌است و خودش را در قبضه قدرت او می‌بیند، خودش را به او نیازمند و محتاج می‌بیند. در واقع سیری است که انسان از خلق به سوی خالق می‌کند. این امر اساساً قطع نظر از فایده و اثری که داشته باشد، خودش یکی از نیازهای روحی بشر است.

پرستش در ادیان ابراهیمی

عبادت و پرستش در سه دین ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام به عنوان یک اصل جدایی ناپذیر برشمرده می‌شود که در هر سه دین به عنوان یکی از اولویت‌ها بر آن تأکید شده‌است. این تأکید به حدی است که در آرمان و هدف بعثت موسی(ع) آمده که او مأمور شده بنی‌اسرائیل را برای عبادت خداوند از مصر بیرون ببرد. قرآن نیز اولین دعوت پیامبر را دعوت به توحید، عبادت خدا و دوری از شرک ذکر می‌کند. ادا کردن عبادت در زندگی انسان با آغاز خلقت بوده به طوری که اولین عبادت به صورت قربانی در تورات و قرآن در مورد دو پسر آدم(ع) (قابیل و هابیل) ذکر شده‌است. عبادت در طول زمان، صورت‌های مختلفی به خود گرفته‌است. عبادت به معنی اخص آن عبارت است از عبادات شریعت که در شریعت یهود، عمدتاً به قربانی، عشریه، روزه، اعیاد و نماز و در شریعت اسلامی عمدتاً به نماز، روزه، زکات و حج اطلاق می‌شود.

پرستش در یهودیت

عبادت از منظر کتب عهد قدیم، اطاعت کامل و محض خداوند می‌باشد چنانچه در «اول تواریخ» آمده:

حال ای پسر من سلیمان، بکوش تا خدای اجداد خود را بشناسی و با تمام دل و جان او را بپرستی و خدمت کنی. خداوند تمام دل‌ها را می‌بیند و هر فکری را می‌داند. اگر در جستجوی خداباشی، او را خواهی یافت، ولی اگر از او برگردی، تو را تا ابد طرد خواهد کرد.

در مزامیر نیز آمده‌است که: خداوند را با تمام دل خود، در مجلس راستان و میان قوم او ستایش خواهم کرد. اطاعت در عهد قدیم شامل اطاعتی می‌شود که از روی میل و رغبت است. و عبادت مختص خداوند بوده و برای غیر خدا سزاوار نمی‌باشد و تنها اوست که شایسته عبادت است. در یهودیت حتی جنگ هم در راستای عهد خداوند عبادت است. در یهودیت آمده‌است: خداوند، جان پناه من است، او صخره من است و مرا نجات می‌بخشد.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پرستش

دانلود مقاله نیاز انسان به نیایش و پرستش چگونه است

اختصاصی از فایلکو دانلود مقاله نیاز انسان به نیایش و پرستش چگونه است دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه:
یکى از مهم ترین مسائل دین مبین اسلام توجه به بهداشت جسمانى و روانى است. از دیدگاه آموزه هاى دینى هیچ انسانى حق ندارد که با انجام کارهاى زیان آور و روى آوردن به امور ناشایست، به سلامت جسم و روان خود آسیب وارد کند و یا خود را در معرض هلاکت و نابودى قرار دهد. قرآن کریم در این زمینه مى فرماید: «...لاتلقوا بایدیکم الى التّهلکة...؛(1) با دستان خود، خویشتن را به هلاکت نیندازید...».
نظر به این که مسئله سلامتى و بیمارى هم براى فرد و هم براى جامعه از اهم موضوعات بوده، لذا همیشه بشر به دنبال کشف علل و عوامل پیدایش بیمارى و راه هاى پیش گیرى از آن بوده است.
هم چنین کشف و تبیین علل بیمارى فقط مخصوص انسان هاى عادى نبوده، بلکه اولیاى الهى هم سایر انسان ها را به رعایت و حفظ بهداشت جسم و روان سفارش نموده و به منظور شناسایى و راه هاى پیشگیرى از ابتلا به انواع بیمارى هاى جسمى و روانى راهکارهایى را پیشنهاد داده اند. یکى از این راهبردها بهره گیرى از دعا و نیایش است که در این نوشتار به بیان اهمیت و تأثیر آن در سلامت روان و آثار روان شناختى اش خواهیم پرداخت. امید است که مورد توجه و عنایت نیایشگران واقعى قرار گیرد.
اهمیت و جایگاه نیایش
یکى از مهم ترین آموزه هاى تربیتى مکتب حیات بخش اسلام دعا و نیایش است. دعا همان خواست قلبى است که با زبان درخواست مى شود و در واقع رفتارى است که طى آن فرد مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار کرده و به راز و نیاز مى پردازد. دعا وسیله تقرّب انسان به خداست. خداوند در قرآن کریم مى فرماید: «...ادعونى استجب لکم...؛(2) مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.» هیچ انسانى نیست که گرفتارى و مشکلات در زندگى نداشته باشد. بلاهاى روحى همه انسان ها را تهدید مى کند و ارتباط با خدا دردها را زایل مى کند و باعث آرامش زندگى مى شود.
امام صادق(ع) مى فرماید: «دعا کن، زیرا شفاى همه دردهاست.»(3) انسان در دعا با خداى خود مناجات مى کند و از مشکلاتى که زندگى اش را نگران کرده به او پناه مى برد. نیایش احساس مذهبى افراد را تقویت نموده و رابطه بین انسان با خداى خویش را مستحکم مى سازد. انسان وقتى از دارنده تمام کمالات چیزى را طلب مى کند و با او ارتباط برقرار مى نماید، احساس لذت و سرور مى کند و به عکس وقتى از غیر خدا چیزى درخواست مى کند، احساس ذلّت و خوارى مى کند. این احساس عزّت و لذّت بر سلامت روان تأثیر مى گذارد. راز و نیاز از جمله راه هاى معنوى ـ عاطفى یارى جستن از قدرت بى نهایت خداوند است، زیرا در انسان این گرایش وجود دارد که در سختى و فشار به قدرت و تکیه گاهى رو مى آورد و چه قدرت و تکیه گاهى اصیل تر و قابل اعتمادتر از قدرت لایزال الهى که پناهگاه انسان واقع شود؟!
یکى از روان شناسان مى گوید: «امروزه یکى از علوم، یعنى روان پزشکى همان چیزهایى را تعلیم مى دهد که پیامبران تعلیم مى دادند، زیرا روان پزشکان دریافته اند که دعا، نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانى، تشویش، هیجان و ترس را که موجب بیش تر ناراحتى هاى ماست، برطرف مى کند.»(4)
بنابراین راز و نیاز علاوه بر این که غم و اندوه را زایل مى کند، باعث اطمینان قلب و قدرت روحى مى شود، زیرا انسان در نهایت به ویژه در وقت اضطراب غالباً با حضور قلب و خلوص نیّت رو به سوى خدا مى آورد و با او درد دل مى کند، عقده هاى خویش را بیرون مى ریزد و اسرار خود را که در نهان گاهش هست، به زبان مى آورد و تنها از او راه چاره و گریز را طلب مى نماید و با آه و ناله تقاضاى کمک مى کند، به دیگر سخن وقتى نیایشگر از ژرفاى دل دست به دعا بر مى دارد، نوعى شادابى و بهجت و انبساط در درون خود احساس مى کند که حاضر نیست با هیچ بهایى آن را از دست بدهد.
دکتر آلکسیس کارل مى گوید: «دعا محکم ترین و بالاترین حلّال مشکلات است، تأثیر دعا واقعاً شگفت انگیز است قدرت دعا و نیایش نشانه آزاد شدن انرژى است، همان طور که به کمک تکنیک هاى علمى انرژى اتمى را آزاد مى کنند، با استفاده از قدرت دعا و از طریق شگردهاى علمى مى توان انرژى معنوى را آزاد ساخت. آثار این قدرت انرژى زا بر بسیارى از مردم آشکار است.»(5)
آثار روان شناختى نیایش
نیایش از نظر روان شناختى آثار متعددى در روح و روان آدمى دارد که در ادامه این نوشتار به بیان برخى از شاخصه هاى آن خواهیم پرداخت.
1ـ رهایى از تنهایى و بیگانگى:
نیایش انسان را از انزواى درونى بیرون مى آورد و به جمع پیوند مى دهد. در حقیقت هم نشین شایسته اى است که تنهایى و غربت را به انس و الفت تبدیل مى کند. شخصى که در حال دعا و نیایش است، نه تنها خود را بیگانه نمى بیند، بلکه با چشم دل مى فهمد که در آن حالات عرفانى، مجموعه جهان هستى با او همنوا هستند، زیرا قرآن کریم مى فرماید: «...و ان من شى ءٍ الّا یسبّح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم...(6)؛ هر موجودى تسبیح و حمد خدا را مى گوید ولى شما تسبیح آن ها را نمى فهمید.»

 

2ـ روشن دلى:
دومین اثر از آثار نیایش روشن دلى است. انسان همین که به حکم ارتباط با معبود خویش جهان را به نور حق و حقیقت روشن دید، همین روشنى فضاى روح او را روشن مى کند و در حکم چراغى مى گردد که در درونش روشن شده باشد. چنین فردى به خوبى مشکلات را مى بیند و در پرتو عنایات خداوند متعال به حل مشکلات مى پردازد و کم تر دچار اضطراب مى شود.
3ـ کاهش ناراحتى ها:
زندگى بشر آکنده از شیرینى ها و تلخى ها، آسایش و رنج، پیروزى و شکست مى باشد، لذا بشر موظّف است با طبیعت دست و پنجه نرم کند تا بتواند تلخى ها را به شیرینى و شکست ها را به پیروزى تبدیل کند.
نیایش و ارتباط با معبود در انسان نیروى مقاومت مى آفریند و تلخى ها را قابل تحمّل مى گرداند، به طورى که لذّت زندگى در دوره پیرى براى مردم خداپرست و مؤمن از دوره جوانى بیش تر مى شود و قیافه مرگ در چشم فرد با ایمان انتقال از دنیاى فانى به دنیاى باقى و از جهانى کوچک تر به جهانى بزرگ تر است. از این رو چنین فردى نگرانى ها و اضطراب خویش را از مرگ با کوشش در کارهاى نیک که در زبان دین «عمل صالح» نامیده مى شود، بر طرف مى سازد و از نزدیک شدن مرگ دچار اضطراب نمى شود.

 


4ـ امید و نشاط:
هر انسانى که بخواهد با روانى شاداب و روحیه اى بالا با مشکلات زندگى مواجه شود و با امید و اطمینان، زندگى خویش را ادامه دهد، باید به نیایش پناه برد.
راز و نیاز با خداوند به انسان امید و توان مى دهد! فرد احساس مى کند که به پناهگاه مطمئن متّکى است و بدین سان احساس نشاط و توانمندى مى کند و اگر این ارتباط با آن منبع عظمت و رحمت قطع باشد، احساس دلتنگى و نگرانى در او ایجاد مى شود و به بیمارى هاى روانى گرفتار مى شود.
به این حقیقت بسیارى از روان شناسان و روان کاوان اشاره کرده اند و ایمان به خدا را اساس و پایه پیش گیرى و معالجه بیمارى هاى روانى مى دانند.(7)
5 ـ پرورش تمرکز ذهن:
اضطراب فکرى و تنش هاى روانى از بیمارى هاى مهلکى است که بشریّت قرن حاضر را تهدید مى کند. روان کاوان و دانشمندان مى کوشند تا راه هاى کاهش بار فکرى انسان ها را پیش بینى کنند و به فکر و روان او استراحت دهند و او را از دگرگونى هاى روحى نجات دهند. مهار این پراکندگى هاى فکرى و تنش هاى درونى شرط نخست دست یابى به نبوغ، درایت و فهم مسائل است. به همین دلیل سعى مى شود مکان هایى که براى مطالعه و تحقیق در نظر گرفته مى شود از آرام ترین، مطبوع ترین و دل انگیزترین مکان ها باشد تا امکان تمرکز ذهن و رفع نگرانى را فراهم آورد.
نیایش و پرستش اگر با شرایط باطنى و ظاهرى انجام شود نه تنها ذهن را در مدار تمرکز مى نهد، بلکه درون را نورانیّت و صفا مى بخشد و اگر انسان حضور قلب و توجّه در نیایش را به خوبى درک کرده باشد، توان آن را پیدا مى کند که در یک لحظه تمام قواى ذهنى را متوجه یک چیز بکند و آن پروردگارش مى باشد.
6ـ برخوردارى از لذّات معنوى:
یکى دیگر از آثار دعا و نیایش برخوردارى از یک سلسله لذّت هاست که «لذّات معنوى» نامیده مى شود. انسان دو گونه لذّت دارد: یک نوع لذّت هایى که به یکى از حواسّ انسان تعلّق دارد و در اثر برقرارى ارتباط میان یک عضو با جهان خارج حاصل مى شود، مانند لذّتى که چشم از دیدن و گوش از راه شنیدن و دهان از راه چشیدن مى برد. نوع دیگر لذّت هایى است که با عمق روح و جان آدمى مربوط است و به هیچ عضو خاصّى مربوط نیست، مانند لذّتى که انسان از راه احساس و خدمت یا از احترام مى برد که نه به عضو خاصّى تعلّق دارد و نه تحت تأثیر مستقیم یک عامل مادى خارجى است.
لذّات معنوى از لذّات مادى هم قوى تر هستند و هم پایدارتر و لذّت و نیایش و دعا براى کسانى که قدر آن را مى دانند از این گونه لذّات است.
7ـ بر طرف کننده تکبّر:
انسان ذاتاً خواهان کمال و سعادت دنیوى و اخروى است و سعادت و کمال وى در گرو پرستش خدا و اطاعت از اوست، زیرا ممکن الوجود زمانى به کمال مى رسد که به واجب الوجود بپیوندد و نیایش، این اکسیر عظیم، عبارت است از: تلاش و جلوه هاى معنوى اشرف مخلوقات در پیشگاه خالق اکبر.
در پرستش و نیایش گفتارها و کردارها براى تواضع و خشوع در مقابل حضرت حق تعالى است و با یاد او آرام و استوار است. امام سجّاد(ع) مى فرماید: «خدایا! دل هاى ما را به یاد خود و زبان هایمان را به سپاس خود و اندام هایمان را به طاعت خود مشغول گردان.»(8)
8 ـ بازیابى خود
هنگامى که انسان به مادّیات و لذّت هاى حاصل از آن مشغول باشد و همواره در جهت ثروت اندوزى و جاه طلبى و بى بند و بارى گام بردارد، به تدریج خدا را که مبدأ آفرینش موجودات است، فراموش کرده که این امر منجر به فراموشى خود واقعى مى شود. قرآن کریم در این زمینه مى فرماید: «ولاتکونوا کالّذین نسوا اللّه فانساهم انفسهم؛(9) و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند نفوس آنان را از یادشان برد.»
بنابراین انسان با نیایش و یاد خدا، خودِ واقعى خویش را که از عالم ربوبى است، باز مى یابد و هرچه توجه او به خدا بیش تر مى شود، به همان نسبت با خود آشنا مى گردد و به خویشتن جانى تازه و آرامشى ویژه مى بخشد.
9ـ خروج از غفلت:
آخرین پیامد و اثر نیایش که در این نوشتار بدان اشاره مى شود، «خروج از غفلت»است.
طبیعت زندگى دنیا غفلت زاست، گاهى انسان را چنان به خود مشغول مى سازد که همه چیز را فراموش مى کند حتّى خویشتن را. دعا و نیایش فرصت خوبى براى بازنگرى در اعمال و باز یافتن خویش و نجات از چنگال اهریمن عفلت را فراهم مى سازد. نیایش انسان را متوجه معاد و روز جزا مى کند و باعث خروج انسان از غفلت و بى توجهى مى شود. سوره حمد را «سورة الدعاء» نامیده اند، زیرا وقتى انسان در هر روز در نماز چندین بار مى گوید: «اهدنا الصّراط المستقیم»(10)به یاد راه مستقیم که راه اولیاء و هدایت یافتگان است مى افتد و سعى مى کند با اعمال و کردار خویش از مسیر صراط مستقیم نلغزد تا به مقام قرب الهى برسد و سعادت آخرت نصیب وى شود.
وَ اِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعَوهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلیَسْتجیبوا لی و لیُؤمِنُوا بی لَعَلَّهُم یَرْشُدُونَ» و چون بندگانم درباره من از تو بپرسند [و در جستجوی خدا و به یاد او باشند، بگو:[ من بسیار نزدیکم، و دعای دعا کننده را، آنگاه که مرا بخواند پاسخ خواهم داد؛ پس بر آنان است که دعوت مرا گردن نهند و به من ایمان آورند؛ باشد که راه یابند [و به اوج نیکبختی و کمال پر کِشَند].
شأن نزول
در شأن نزول این آیه شریفه، دو روایت رسیده است که اندکی باهم تفاوت دارند، اما در اصل به یک حقیقت باز می‏گردند:
۱ ـ مردی از خداجویان و خداپرستان به پیشگاه پیامبر صلی‏الله‏علیه ‏و‏آله‏ وسلم شرفیاب شد و پرسید: ای پیامبر خدا! آیا خدا به ما نزدیک است و من می‏توانم آهسته و آرام با او به نیایش بپردازم ، یا دور است و ناگزیر باید با صدای بلند و رسا او را بخوانم؟پیامبر گرامی صلی‏الله‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم لب به سخن نگشوده بود که این آیه شریفه بر قلبِ مُصَفّای او فرود آمد و پاسخ آن انسان خداجو و همه خداجویان عصرها و نسل‏ها را داد.
۲ ـ گروهی از خداجویان به حضور پیامبر صلی‏الله‏علیه ‏و‏آله‏ وسلم شرفیاب شدند و پرسیدند: ای پیامبر خدا! شما که پیام‏آور خداوند و آموزگار ما هستی، به ما بگو که به هنگام نیایش و راز و نیاز، پروردگار خویش را چگونه بخوانیم؟ آهسته و نیایشگرانه یا با صدای رسا؟ و آنگاه بود که در پاسخ آنان، این آیه شریفه فرود آمد
نیایش با خدا
در این آیه شریفه، یکی از بهترین و نزدیک‏ترین راه‏های ارتباط انسان با خدا یعنی نیایش و دعا و مناجات، به تصویر کشیده می‏شود و به شرایط و رازهای برآورده شدن خواسته‏ها و دریافت پاسخ دعاها اشاره می‏رود و نشان داده می‏شود که همه عبادت‏ها و برنامه‏ها، قالب و ظاهری دارند، اما روح همه آن‏ها، تقرّب به خداست.روی سخن این آیه شریفه به پیامبر نیایش و مهر است.با تعمّق در این آیه، این حقیقت دریافت می‏شود که از پیامبر گرامی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم درباره صفات خدا پرسیده‏اند؛ چرا که پاسخ رسیده است: «من به آنان نزدیک هستم.» و بدین وسیله روشن می‏سازد که خدا جسم نیست و مکان ندارد، زیرا اگر مکان داشت، به نیایشگران نزدیک نبود. عده‏ای معتقدند تفسیر آیه مبارکه این است که من در پاسخ به دعا و اجابت خواسته‏های آنان، در صورتی که مصلحت آنان باشد، به سرعت و بسیار فوری عمل می‏کنم. پاره‏ای نیز با نفی این دیدگاه می‏گویند: منظور این است که: من ندا و نیایش کسی را که مرا بخواند، بسان کسی که نزدیک باشد، می‏شنوم و دعای دعا کننده و نیایشگر را، هنگامی که مرا بخواند و راز دل و خواسته خود را به من بگوید، اجابت می‏کنم.
فراخوانِ الهی
«فَلیَسْتَجیبُوا لی» در تفسیر این جمله از آیه شریفه، دیدگاه‏های مفسّران متفاوت است:
۱ ـ برخی برآنند که منظور این است که: در آن‏چه آنان را بدان فرا خوانده‏ام، باید فراخوانِ مرا پاسخ مثبت دهند.
۲ ـ بعضی می‏گویند: مقصود این است که باید گوش به فرمان حق باشند؛ دستورات او را با همه وجود به کار بندند و از آن‏چه او نهی فرموده و هشدار داده است، دوری جویند.
۳ ـ دسته‏ای دیگر در تفسیر این جمله از آیه شریفه گفته‏اند که: باید با فرمانبرداری خالصانه و همه جانبه از من، دعوتِ زندگی‏سازِ مرا پاسخ دهند.
۴ ـ و پاره‏ای نیز این جمله از آیه شریفه را بدین گونه معنا کرده‏اند که: بندگانم باید مرا بخوانند.
از پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم نقل کرده‏اند که فرمود: ناتوان ‏ترین مردم کسی است که از دعا و نیایش با خدا ناتوان باشد و خود را از این نعمتِ گران محروم سازد.
برآورده شدن خواسته‏ها
«وَ لیؤمنوا بی لَعَلَّهُمُ یرشُدُون؛ و باید به من ایمان آورند، باشد که راه یابند»
در تفسیر این جمله، از ششمین امام نور علیه‏السلام نقل کرده‏اند که فرمود: منظور این است که مردم باایمان باید یقین بیاورند که تنها من توانایی آن را دارم که خواسته‏هایشان را برآورم و نیایش‏هایشان را بشنَوَم.
با توجه به آن‏چه در تفسیر این آیه شریفه آمد، این پرسش به ذهن متبادر می‏شود که ما در زندگی روزمرّه شاهدیم که بسیاری از مردم، خدای را می‏خوانند و دعا می‏کنند، اما خواسته‏های آنان برآورده نمی‏شود. این موضوع چگونه با آیه شریفه سازگار است؟
واقعیت این است که دعای خالصانه و از دلْ برخاسته هیچ انسانی، چنان چه خواسته‏اش با حکمت پروردگار هماهنگ و در راستای حق و عدالت باشد و برای نیایشگر و دیگران، تباهی ایجاد نکند، بی‏پاسخ نمی‏ماند. خداوند چنین دعایی را می‏شنَوَد و خواسته مطرح شده در آن را بر اساس حکمت خویش، گاه بی‏درنگ و گاه دیرتر، بر می‏آورد. اما نباید فراموش کرد که دعای شایسته و بایسته شرایطی دارد که از جمله آن‏ها این است که نباید تنها از زبان برخیزد، بلکه باید از ژرفای جان سرچشمه گیرد و زبان، ترجمانِ دل باشد.
دعای بندگان و حکمت الهی
وقتی می‏دانیم که آفریدگار هستی، بر اساس حکمت خویش کارها را تدبیر می‏کند و خواسته‏ها را بر می‏آوَرَد و آن‏چه باید، انجام می‏دهد، پس دعای ما و اجابت او چه مفهومی دارد؟
در پاسخ این پرسش، دقت در دو نکته‏ای که خواهد آمد، ضروری است: ۱ ـ دعا و نیایش، عالی‏ترین جلوه پرستش و نشان دهنده روح فرمانبرداری از آفریدگار هستی است و نیایشگر حقیقی، پرستنده واقعی خدا و کارش عبادت است. در نتیجه، دعا و نیایش، مفهومی بلند و سازنده دارد، خواه خواسته انسان برآورده شود یا نشود.
۲ ـ بسیار اتفاق می‏افتد که پرستش و نیایش ، شرایط و مصلحتی پدید می‏آوَرَد که از طریق آن، خواسته انسان با حکمت پروردگار هماهنگ می‏شود و آنگاه خداوند، آن را برآورده می‏سازد. در این مورد از پیامبر گرامی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل کرده‏اند که فرمود: هر انسان توحیدگرایی، خدای را بخواند، چنان چه در دعای خویش، قطع رَحم یا گناهی نخواهد، آفریدگار هستی، یکی از این سه نعمت را به او ارزانی می‏دارد: دعای او بی‏درنگ اجابت می‏شود؛ در سرای آخرت به خواسته‏اش می‏رسد، در پرتو آن دعا و نیایش، رویداد تلخ و گرفتاری سختی که قرار بود برایش اتفاق بیفتد، برطرف می‏شود. و نیز از آن حضرت روایت کرده‏اند که فرمود: بسیار می‏شود که بنده‏ای از بندگان خدا دعا می‏کند و خواسته‏ای از بارگاه خدا می‏خواهد، اما به آن دلیل که آفریدگارش او را دوست دارد، به فرشته امین پیام می‏دهد که در برآوردن خواسته بنده‏ام شتاب مکن، چرا که من دوست دارم هماره، صدای نیایش او را بشنوم. و نیز چه بسیار اتفاق می‏افتد که بنده‏ای دعا می‏کند و از آن جا که خداوند بر او خشم گرفته است، به فرشته امین دستور می‏دهد که خواسته‏اش را برآوَرَد، چرا که نمی‏خواهم صدای او را بشنوم.
هم‏چنین از امیرمؤمنان علیه‏السلام نقل کرده‏اند که فرمود: گاه برای آن‏که پاداش دعا کننده، پرشکوه‏تر شود و او بهتر و کامل‏تر، به آرزوی خویش برسد، برآمدنِ خواسته‏اش به تاخیر می‏افتد.
عدم اجابت دعا
از ابراهیم ادهم پرسیدند: چرا هنگامی که دعا می‏کنیم ، خواسته‏هایمان برآورده نمی‏شود؟او پاسخ داد، بدان دلیل که: شما مردم، خدای را شناخته‏اید، با وجود این، فرمانش را در زندگی به کار نمی‏گیرید؛به پیامبر ارادت دارید، اما او را الگو و سرمشق زندگی خود قرار نمی‏دهید؛قرآن را دریافت داشته‏اید ، ولی مقرّراتش را اجرا نمی‏کنید؛نعمت‏های رنگارنگ خدا را می‏خورید، لکن سپاسِ ارزانی دارنده آن‏ها را به جا نمی‏آورید؛به بهشت اعتقاد دارید، با این حال برای به دست آوردنش نمی‏کوشید؛از آتش دوزخ آگاهید، مع الوصف برای نجات از آن تلاش نمی‏کنید؛شیطان را شناخته‏اید، اما با او کارزار نمی‏کنید، بلکه مطیع او هستید.
بررسی نیاز انسان به پرستش و نیایش
از شورانگیزترین و پر شکوه‏ترین راه‏های ارتباط انسان با آفریدگارش، دعا و نیایش و راز و نیاز با آن بی‏نیاز است.نیایش نه‏تنها از ظریف‏ترین جلوه‏های پرستش و عبادت است، بلکه روح و جان و محتوای غنی و پر بار آن، دلیل نمایان توحید و یکتاپرستی و از نشانه‏های عشق به خدا و رابطه بسیار نزدیک و دوستانه با اوست. نیایش، بهترین و برترین کارِ شایسته، دلنشین‏ترین سخن و پسندیده‏ترین حال و هوا، کلید بخشایش خدا به بندگان شایسته، عامل هر نیکی و خیر و برکت، نردبان ترقی و تکامل، سلاح ایمان آوردگان و راه و رسم پیامبران، و پیوند قلب و جان با سرچشمه هستی است.
به همین جهت است که وقتی بندگان خدا از پیامبر او می‏پرسند که چگونه او را بخوانند، با او راز و نیاز کنند و خواسته‏ها و نیازهای خویش را به بارگاه او بَرَند، در پاسخ پرسش آنان، این آیه شریفه فرود می‏آید که: «و هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند، بگو: من به آنان بسیار نزدیک هستم و دعای هر نیایشگری را که مرا بخواند، می‏شنوم و به آن پاسخ خواهم داد...»
تفکر تماشای حقیقت است ؛ اما نیایش، شرکت در حقیقت است (شهید مطهری)
اندیشه شهید مرتضی مطهری باب نیاز انسان به پرستش :
یکی از خلق‏های ثابت همگانی تغییرناپذیر و نسخ‏ناپذیر که زمان، هیچ‏وقت نمی‏تواند در آن تاثیر داشته باشد موضوع عبادت و پرستش است . یکی از حاجت‏های بشر پرستش است . پرستش یعنی چه؟ پرستش آن حالتی را می‏گویند که در آن، انسان یک توجهی می‏کند از ناحیه باطنی خودش به آن حقیقتی که او را آفریده است و خودش را در قبضه قدرت او می‏بیند، خودش را به او نیازمند و محتاج می‏بیند; در واقع سیری است که انسان از خلق به سوی خالق می‏کند . این امر اساسا قطع نظر از هر فایده و اثری که داشته‏باشد خودش یکی از نیازهای روحی بشر است . انجام ندادن آن، در روح بشر ایجاد عدم تعادل می‏کند . مثال ساده‏ای عرض می‏کنم: اگر ما کجاوه‏ای داشته باشیم و حیوان‏هایی، خورجین‏هایی که روی این حیوان‏ها می‏گذارند باید تعادلشان برقرار باشد . نمی‏شود یک طرف پرباشد و طرف دیگر خالی . انسان در وجود خودش خانه خالی زیاد دارد . در دل انسان جای خیلی از چیزها هست . هر احتیاجی که برآورده نشود، روح انسان را مضطرب و نامتعادل می‏کند . اگر انسان بخواهد در تمام عمر به عبادت بپردازد و حاجت‏های دیگر خود را برنیاورد، همان حاجت‏ها او را ناراحت می‏کند . عکس مطلب هم این است که اگر انسان همیشه دنبال مادیات برود و وقتی برای معنویات نگذارد، باز همیشه روح و روان او ناراحت است .
«نهرو» مردی است که از سنین جوانی لامذهب شده‏است . در اواخر عمر یک تغییر حالی در او پیدا شده بود . خودش می‏گوید من، هم در روح خودم و هم در جهان یک خلای را، یک جای خالی را احساس می‏کنم که هیچ چیز نمی‏تواند آن را پر بکند مگر یک معنویتی . و این اضطرابی که در جهان پیدا شده است، علتش این است که نیروهای معنوی جهان تضعیف شده است . این بی‏تعادلی در جهان از همین است . می‏گوید الآن در کشور اتحاد جماهیر شوروی این ناراحتی به سختی وجود دارد . تا وقتی که این مردم گرسنه بودند و گرسنگی به ایشان اجازه نمی‏داد که درباره چیز دیگری فکر بکنند، یکسره در فکر تحصیل معاش و در فکر مبارزه بودند . حال که زندگی عادی پیدا کردند یک ناراحتی روحی در میان آنان پیدا شده است . در موقعی که از کار بی‏کار می‏شوند تازه اول مصیبت آنهاست که این ساعت فراغت و بی‏کاری را با چه چیز پر بکنند؟ بعد می‏گوید: من گمان نمی‏کنم اینها بتوانند آن ساعات را جز با یک امور معنوی با چیز دیگری پر بکنند . و این همان خلای است که من دارم .
پس معلوم می‏شود که واقعا انسان یک احتیاجی به عبادت و پرستش دارد . امروز که در دنیا بیماری‏های روانی زیاد شده است، در اثر این است که مردم از عبادت و پرستش رو برگردانده‏اند . ما این را حساب نکرده بودیم ولی بدانید هست، حقیقتا هست . نماز قطع نظر از هر چیزی، طبیب سر خانه است; یعنی اگر ورزش برای سلامتی مفید است، اگر آب تصفیه شده برای هر خانه‏ای لازم است، اگر هوای پاک برای هر کس لازم است، اگر غذای سالم برای انسان لازم است، نماز هم برای سلامتی انسان لازم است . شما نمی‏دانید اگر انسان در شبانه روز ساعتی از وقت‏خودش را اختصاص به راز و نیاز با پروردگار بدهد، چقدر روحش را پاک می‏کند! عنصرهای روحی موذی به وسیله یک نماز از روح انسان بیرون می‏رود . در یک جلسه که راجع به عبادت صحبت می‏کردم گفتم نگویید اسلام دین اجتماعی است، اسلام دین اخلاق است . چطور؟ اسلام دین همه اینهاست . اسلام بالاترین حرف را درباره تعلیمات اجتماعی گفته است، می‏فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط; (1) تمام پیغمبران را فرستادیم برای اینکه در میان مردم عدالت اجتماعی پیدا بشود» . اسلام برای اخلاق خوب بالاترین حرف ها را زده است، می‏فرماید: «هو الذی بعث فی‏الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة‏» . (2) ولی آیا اسلام که ارزش تعلیمات اجتماعی را این قدر بالا برده، از ارزش عبادت چیزی کاسته است؟ ابدا، ارزش عبادت را هم یک ذره نکاسته ست‏بلکه مقام عبادت را در مافوق همه اینها حفظ کرده است .
از نظر اسلام سرلوحه تعلیمات، عبادت است . اگر عبادت درست‏باشد آن دوتای دیگر درست می‏شود و اگر عبادت نباشد آن دوتا واقعیت پیدا نمی‏کند . باور نکنید که یک کسی در دنیا پیدا بشود که در مسائل اخلاقی و اجتماعی مسلمان خوبی باشد ولی در مسائل عبادی مسلمان خوبی نباشد . ما برای آدم نمازنخوان چیزی از مسلمانی قائل نیستیم . امیرالمؤمنین فرمود بعد از ایمان به خدا چیزی در حد نماز نیست . پیغمبر اکرم فرمود نماز مثل چشمه آب گرمی است که در خانه انسان باشد و انسان روزی پنج‏بار در آن آب گرم شست و شو بکند .
«تعاهدوا امرالصلوة و حافظوا علیها; (3) (کلام امر است) یعنی رسیدگی به کار نماز بکنید، محافظت‏بر نماز بکنید» . خداوند به پیغمبر می‏فرماید: «وامر اهلک بالصلوة واصطبر علیها; (4) به خاندانت دستور بده که نماز بخوانند، خودت هم بر نماز صبر کن یعنی نماز زیاد بخوان و آن را تحمل کن‏» . «ان ربک یعلم انک تقوم ادنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک; (5) خدا می‏داند که تو و افرادی که با تو هستند شب‏ها به پا می‏خیزید، عبادت می‏کنید، خدا را پرستش می‏کنید» .
«و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا; (6) ای پیغمبر! قسمتی از شب را تهجد بکن - بر او واجب بود - شاید که خدا به این حال تو را به مقام محمود برساند .»
امکان ندارد انسانی انسان کامل بشود بدون عبادت و پرستش . پیغمبر، پیغمبر است و همان عبادت‏ها و همان پرستش‏ها و همان استغفارها . امام صادق (ع) می‏فرماید: پیغمبر در هیچ مجلسی نمی‏نشست مگر این‏که 25 بار استغفار می‏کرد، می‏گفت: «استغفر الله ربی و اتوب الیه‏» . علی‏بن‏ابی‏طالب امیرالمؤمنین است‏با این‏که وجود جامعی است، هم زمامدار عادلی است و هم عابد نیمه شبی . همان عبادت‏ها به علی آن نیروهای دیگر نظیر روشن ضمیری را داده بود . نباید ارزش عبادت را فراموش کرد .
«عدی‏بن حاتم‏» نزد معاویه آمد در حالی که سال ها از شهادت مولا گذشته بود . معاویه می‏دانست که «عدی‏» یکی از یاران قدیمی مولا است . خواست کاری بکند که این دوست قدیمی بلکه یک کلمه علیه حضرت سخن بگوید . گفت: عدی! «این الطرفات‏» ؟ پسرانت چه شدند؟ (عدی سه پسر داشت که در سنین جوانی در رکاب حضرت در جنگ صفین کشته شده بودند . می‏خواست عدی را ناراحت‏بکند بلکه او از مولا اظهار نارضایتی بکند). عدی گفت در رکاب مولایشان علی با تو که در زیر پرچم کفر بودی جنگیدند و کشته شدند . گفت: عدی! علی درباره تو انصاف نداد . گفت چطور؟ گفت پسران خودش را نگهداشت و پسران تو را به کشتن داد . عدی گفت معاویه! من درباره علی انصاف ندادم، نمی‏بایست علی امروز در زیر خروارها خاک باشد و من زنده باشم . ای کاش من مرده بودم و علی زنده می‏ماند . معاویه دید تیرش کارگر نیست . سبک این مرد این بود که وقتی می‏دید کارش با خشونت پیش نمی‏رود، لین می‏شد . گفت عدی! الآن دیگر کار از این حرف‏ها گذشته است . دلم می‏خواهد چون تو زیاد با علی بودی یک قدری کارهایش را برایم توصیف بکنی که چه می‏کرد . گفت: معاویه! مرا معذور بدار . گفت: نه حتما باید بگویی . عدی گفت: حالا که می‏خواهی بگویم، آن چه را که می‏دانم می‏گویم . نه این که مطابق میل تو سخن بگویم بلکه حقیقت را می‏گویم . گفت‏بگو .
این مرد شروع کرد به صحبت کردن درباره علی . گفت‏یکی از خصوصیات او این بود: «یتفجر العلم من جوانبه والحکمة من نواحیه‏» ; مردی بود که علم و حکمت از اطرافش می‏جوشید . معاویه! علی آدمی بود که در مقابل ضعیف، ضعیف بود و در مقابل ستمکاران، نیرومند . با این‏که در میان ما می‏نشست و هیچ تکبری نداشت و بدون امتیاز می‏نشست اما خدا یک هیبتی از او در دل مردم قرار داده بود که بدون اجازه نمی‏توانستیم حرف بزنیم و . . . بعد گفت: معاویه! من می‏خواهم منظره‏ای را که به چشم خودم دیدم برایت‏بگویم . در یکی از شب‏ها علی را در محراب عبادت دیدم . دیدم مستغرق خدای خودش است و محاسنش را به دست مبارک گرفته می‏گوید: آه آه از این دنیا و آتش‏های آن . می‏گفت «یا دنیا! غری غیری‏» . آن چنان عدی علی را وصف کرد که دل سنگ معاویه تحت تاثیر قرار گرفت‏به طوری که با آستینش اشک‏های صورتش را پاک می‏کرد . آن وقت گفت: دنیا عقیم است که مانند علی بزاید .
و مناقب شهد العدو بفضلها والفضل ماشهدت به‏الاعداء
علی مردی است که دشمنانش درباره فضل و فضیلت او گواهی می‏دادند .
فلسفه نیایش (نماز) ا توجه به نیاز فطری انسان
این آیات‌، نقش نماز در زندگی اجتماعی و فردی انسان را متذکر می‌شود. ابتدا به اختصار به توضیح آیات در زمینه یاد شده می‌پردازیم‌; سپس‌، به نتیجه‌ای که از کنار هم قرار دادن آیات به دست می‌آید اشاره می‌کنیم‌.
آیه 14 سورة طه‌: "إِنَّنِی‌َّ أَنَا اللَّه‌ُ لاَ َّ إِلَـَه‌َ إِلآ َّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِم‌ِ الصَّلَوَة‌َ لِذِکْرِی‌َّ ; من اللّه هستم‌، معبودی جز من نیست‌; مرا پرستش کن و نماز را برای یاد من به پا دار."
در این آیه‌، به یکی از فلسفه‌ها و نقش‌های مهم نماز اشاره شده است‌. انسان در زندگی این جهان با توجه به عوامل غافل کننده نیاز به تذکر و یادآوری دارد. نماز این وظیفه مهم را به خوبی انجام می‌دهد و در فاصله‌های مختلف زمانی‌، ما را به یاد خدا انداخته و از غفلت بیرون می‌آورد.
آیه 28 سورة رعد: "الَّذِین‌َ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَغ‌ن‌ُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّه‌ِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّه‌ِ تَطْمَغن‌ُّ الْقُلُوب‌; آن‌ها کسانی هستند که ایمان آورده‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا مطمئن است‌، آگاه باشید با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد!"
یکی از بزرگ‌ترین بلاهای زندگی انسان‌، نگرانی و اضطراب در زندگی اجتماعی و فردی است‌. عوامل این نگرانی‌ها، آینده تاریک و مبهم‌، گذشته تاریک‌، احساس پوچی زندگی‌، سوءظن‌ها و توهمات‌، دنیاپرستی و ترس از مرگ می‌تواند باشد.
همة این عوامل در برابر ایمان به خدا ذوب و بی رنگ شده و انسان با ایمان به خدا و یاد او آرامش خاصی پیدا می‌کند.
آیه 45 سورة عنکبوت‌; "...أَقِم‌ِ الصَّلَوَة‌َ إِن‌َّ الصَّلَوَة‌َ تَنْهَی‌َ عَن‌ِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنکَر"
انسان در طول شبانه‌روز، خواه‌ناخواه با انواع گناهان و منکرات مواجه می‌شود. در این صورت به عامل بازدارنده‌ای نیاز دارد تا در گرداب گناهان فرو نرود. مهم‌ترین عامل‌، اعتقاد به خداوند و روز قیامت است‌. اقامه نماز در طول شبانه روز این عامل را در ما تقویت کرده و همیشه ما را به یاد مبدأ و معاد می‌اندازد و این یادآوری ما را از ارتکاب گناه باز می‌دارد.
افزون بر آن‌، خود نماز شرایطی از جمله طهارت‌، غصب نکردن و... دارد مراعات همة این امور در آلوده نشدن به گناهان اثر مهمی دارد.
نتیجه‌
از قرار دادن این سه آیه در کنار هم به خوبی می‌فهمیم که نماز، انسان را به یاد خدا می‌اندازد و یاد خدا دو اثر مهم دارد: یکی آرامش و اطمینان نفس و دیگری دوری از گناهان‌.وقتی نمازگزار به این مراحل رسید، خداوند مهربان اورا مورد خطاب قرار داده و به بهشت جاویدان فرا می‌خواند; "یَـََّأَیَّتُهَا النَّفْس‌ُ الْمُطْمَغ‌نَّة‌ُ # ارْجِعِی‌َّ إِلَی‌َ رَبِّکِ رَاضِیَة‌ً مَّرْضِیَّة‌ً # فَادْخُلِی فِی عِبَـَدِی # وَ ادْخُلِی جَنَّتِی ;(فجر،27ـ30) ای نفس مطمئنه به سوی پروردگارت باز گرد، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است در زمرة بندگانم درآی و در بهشتم گام بگذار.(ر.ک‌: تفسیر نمونه‌، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 10، ص 210; ج 13، ص 174; ج 16، ص 283، دارالکتب الاسلامیة / پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی)
نقش نیایش در تربیت‏
در باب عبادت و نیایش اگر انسان علاقه‏مند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامى است و یا مى‏خواهد افرادى را تربیت کند، واقعاً باید به مسئله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد. و اصلًا مسئله عبادت قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است، تأثیر زیادى در سایر نواحى انسان دارد. این است که بزرگان همیشه توصیه مى‏کنند: هرمقدار کار زیاد دارى، در شبانه روز یک ساعت را براى خودت بگذار. ممکن است شما بگویید من هیچ ساعتم براى خودم نیست، تمام اوقاتم براى خدمت به مردم است. نه، اگر تمام ساعات انسان هم وقف خدمت به خلق خدا باشد، در عین حال انسان بى‏نیاز از اینکه یک ساعت را براى خودش بگذارد نیست. این یک ساعت با اینکه براى خود است، ضرورت دارد و لازم است، و آن ساعتهایى که براى غیر خود است (با اینکه مفید و لازم است) جاى آن را پر نمى‏کند. حالا یک ساعت که مى‏گویند حداقل است. یک ساعت یا بیشتر در شبانه روز را انسان واقعاً براى خودش بگذارد؛ یعنى در آن لحظات برگردد به خودش، خودش را هرچه هست از خارج بِبُرد، به درون خودش و به خداى خودش باز گردد و در آن حال فقط و فقط او باشد و خداى خودش و راز و نیاز کردن و مناجات با خداى خودش و استغفار کردن. خود استغفار یعنى محاسبة النفس کردن، حساب کشیدن از خود. حساب کند در ظرف این 24 ساعت من چه کردم؟ فوراً براى او روشن مى‏شود که فلان کارم خوب بود، خدا را شکر مى‏کند؛ فلان کار را خوب بود نمى‏کردم، تصمیم مى‏گیرد دیگر نکند و استغفار مى‏کند. و قرآن به مسئله استغفار چقدر توجه دارد! جمله‏اى درباره اصحاب پیغمبر نقل کرده‏اند که: رُهْبانُ اللَّیْلِ وَ اسْدُ النَّهارِ یعنى راهبان شب و شیران روز. قرآن مى‏گوید: الصّابِرینَ وَ الصّادِقینَ وَ الْقانِتینَ وَ الْمُنْفِقینَ وَ الْمُسْتَغْفِرینَ بِالْاسْحارِ: ببینید قرآن چگونه همه جوانب را بیان مى‏کند! نه مثل یک درویش افراطى، فقط و فقط صحبت از استغفار و نیایش مى‏کند. الصّابِرینَ. قرآن هرجا که مى‏گوید «صابرین» در مورد پیکارها مى‏گوید. در واقع صابرین یعنى خود داران در پیکارها.وَ الصّادِقینَ راستان و راستگویان که از راستى یک ذره منحرف نمى‏شوند. وَ الْقانِتینَ آنها که در پیشگاه پروردگار در کمال خضوع قنوت مى‏کنند، خاضعند و خضوع قلب دارند «2». وَ الْمُنْفِقینَ آنان که از آنچه دارند به دیگران مى‏بخشند. وَ الْمُسْتَغْفِرینَ بِالْاسْحارِ آنها که سحرگاهان به استغفار خدا مى‏پردازند. این هم همیشه باید در کنارش باشد.

 


نقش عبادت و نیایش در بازیابى خود
در باب عبادت سخن آنقدر زیاد است که اگر بخواهیم بسط دهیم دهها مقاله باید به آنها اختصاص دهیم. تنها به یک مطلب اشاره مى‏کنیم و آن ارزش عبادت از نظر بازیافتن خود است. به همان نسبت که وابستگى و غرق شدن در مادیات انسان را از خود جدا مى‏کند و با خود بیگانه مى‏سازد، عبادت انسان را به خویشتن باز مى‏گرداند. عبادت به هوش آورنده انسان و بیدارکننده انسان است. عبادت، انسان غرق شده و محو شده در اشیاء را مانند نجات غریق از اعماق دریاى غفلتها بیرون مى‏کند. در عبادت و در پرتو یاد خداوند است که انسان خود را آنچنان که هست مى‏بیند، به نقصها و کسریهاى خود آگاه مى‏گردد، از بالا به هستى و حیات و زمان و مکان مى‏نگرد؛ و در عبادت است که انسان به حقارت و پستى آمال و آرزوهاى محدود مادى پى مى‏برد و مى‏خواهد خود را به قلب هستى برساند.
من همیشه به این سخن دانشمند معروف عصر خودمان، اینشتین، به اعجاب مى‏نگرم. آنچه بیشتر مایه اعجاب است این است که این دانشمند، متخصص در فیزیک و ریاضى است نه در مسائل روانى و انسانى و مذهبى و فلسفى. او پس از تقسیم مذهب به سه نوع، نوع سوم را که مذهب حقیقى است «مذهب وجود» یا «مذهب هستى» مى‏نامد و احساسى که انسان در مذهب حقیقى دارد اینچنین شرح مى‏دهد: «در این مذهب فرد، کوچکى آمال و هدفهاى بشر و عظمت و جلالى که در ماوراى پدیده‏ها در طبیعت و افکار تظاهر مى‏نماید حس مى‏کند. او وجود خود را یک نوع زندان مى‏پندارد، چنانکه مى‏خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستى را یکباره به عنوان یک حقیقت واحد دریابد.»
ویلیام جیمز در باره نیایش مى‏گوید: «انگیزه نیایش نتیجه ضرورى این امر است که در عین اینکه درونى‏ترین قسمت از خودهاى اختیارى و عملى هرکس خودى از نوع اجتماعى است، با وجود این، مصاحب کامل خویش را تنها در جهان اندیشه مى‏تواند پیدا کند. اغلب مردم، خواه به صورت پیوسته خواه تصادفى، در دل خود به آن رجوع مى‏کنند. حقیرترین فرد در روى زمین با این توجه عالى خود را واقعى و باارزش مى‏کند.»اقبال لاهورى نیز سخنى عالى در مورد ارزش پرستش و نیایش از نظر بازیافتن خود دارد که دریغ است نقل نشود؛ مى‏گوید: «نیایش به وسیله اشراق نفسانى، عملى حیاتى و متعارفى است که به وسیله آن جزیره کوچک شخصیت ما وضع خود را در کل بزرگترى از حیات اکتشاف مى‏کند.»
فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التى فطر الناس علیها (1)
پس تو اى رسول( با همه پیروانت) حق گرایانه به سوی آیین پاک اسلام روی آور ، با همان فطرتی که خدا مردم را برآن سرشته است.
گرایش فطری به پرستش و معنویت
یکى از ابعاد مهم روح آدمى ، پرستش است. انسان موجودى است خداخواه و خداجوى که ریشه در فطرت او دارد. همه موجودات جهان پرستنده و پرستشگرند.از نگاه قرآن نه تنها انسان، بلکه همه موجودات ثناگوى خدایند و در طریق محبت الهى در حرکتند. "و بعثهم فى سبیل محبته" آن گیاه که رشد مى کند، جز عشق او هیچ در سر ندارد، آن سنگ هم که با قوه جاذبه حرکت مى کند در واقع غیر از این که حق و ذات حق را جست وجو مى کند و محبت خدا در ذات اوست، چیز دیگرى نیست. قرآن مى فرماید:
و ان من شیئ الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم (2)
دانشمندان بزرگ جهان نیز به این بعد مهم روح انسانی توجه کرده و نیاز بشریت را به خداجویی وخداپرستی و دعا و نیایش تبیین کرده اند:
دکتر الکسیس کارل (3) در باره نیاز مبرم به خدا در زندگی می گوید:
انسان همچنان که به آب و اکسیژن نیازمند است به خدا نیز محتاج است. (4)
و لامارتین (5) وجود خدا را در درون انسان به داوری تشبیه کرده است که عادلانه بر گفتار و گرایش و رفتار انسان نظارت دارد و فرا تر از وجدان به قضاوت می نشیند:
دلی که از خدا تهی باشد، همچون محکمه ای است که از قاضی تهی باشد. (6)
دیل کارنگی نیز تنها راه اعتماد به نفس واقعی را ایمان به خدا معرفی می کند :
در مصائب بزرگ و هنگام دردهای جانگداز، بارها به تجربه رسیده است که انسان می تواند با ایمان به خدا ، اعتماد به نفس پیدا کند و به زندگی امیدوار شود. (7)
ودر جای دیگر، نقش نیایش و دعا را در زندگی بیان می کند و آن را پیوستن به نیروی پایان ناپذیری می داند که موجب همبستگی و یکپارچگی آفرینش است :
وقتی که دعا می خوانیم, خود را به نیروی پایان ناپذیری که تمام کائنات را به هم پیوسته است، متصّل و مربوط می کنیم. (8)
و الکسیس کارل بر پیوستگی نیایش تاکید می کند:
نیایش ، بر روی صفات و خصائل انسانی اثر می گذارد. بنابراین نیایش را باید پیوسته انجام داد. (9)
عوامل خداجویی و پرستش
خداجویی و عشق به پرستش عوامل گوناگونی دارد که مهمترین آن وراثت و تربیت خانوادگی و محیط و نهادهای اجتماعی مانند مراکز تربیتی و علمی و آموزشی است.
وراثت
متخصصان و صاحبنظران علوم رفتارى بر این باورند که توارث و محیط، ویژگی های جسمانى و روانى انسان را شکل مى دهند. حتى در پیدایش و رشد رفتارهاى اعتقادى موثرند.
بسیارى از ویژگى هاى بدنى و روانى مانند قهر، ساختار استخوانى، رنگ مو و چشم، هوش و استعداد از طریق ارث کسب مى شوند.
اگر فرزند در محیطى پرورش یابد که هیچ گونه فسق و فجورى در آن نباشد، فاسد نمى شود.
اسلام به وراثت توجه خاص دارد. پیامبر اکرم(ص) می فرماید :
کل مولد یولد على الفطره؛ هر کودکی بر فطرت پاک خدایى آفریده مى شود.
خانواده
نخست لازم است تعریفی از خانواده ارایه دهیم.و سپس به نقش و جایگاه آن بپردازیم:
خانواده در تعریف دانشمندان
دانشمندان علوم اسلامی، جامعه شناسی، جمعیت شناسی، روان شناسی و آموزش و پرورش، در زمینه جایگاه خانواده در اجتماع و شیوه‌های بررسی نقش‌های این نهاد اجتماعی، تعریف ویژه‌ای از خانواده به دست می دهند.
البته دانشمندان هر گروه نیز درباره تعریف خانواده، نظر یگانه ای ندارند. برای نمونه، گروهی از جامعه شناسان آن را یک نهاد اجتماعی می‌نامند و عده‌ای دیگر، مینیاتوری از سازمان اجتماعی می‌شمارند. برخی از آن به عنوان پناه‌گاهی برای اعضا نام می‌برند و بعضی، آن را یک گروه اجتماعی می‌دانند(10)
به هر حال هر تعریفی ازخانواده ارایه دهیم و خود را در بحث های نظری محصور کنیم، نمی توانیم جایگاه و نقش بنیادین خانواده را نادیده بگیریم.
خانواده نخستین آموزشگاه تربیتی و اخلاقی
و أمر اهلک بالصّلاة و اصطبر علیها (11)
و خاندانت را به برپایی نماز فراخوان و در این امر پایداری و شکیبایی پیشه کن.
کودکی که به دنیا می آید ، نخستین کسى که با او ارتباط پیوسته دارد ، مادر و سپس پدر و سایر اعضاى خانواده اند. گونه باورها و ملاک و معیارهاى اخلاقى و دینى از پدر و مادر به کودک منتقل مى شود.
خانواده، به عنوان اصلى ترین سازمان در نهادى و درونى شدن رفتارها براى کودک و نوجوان کمک مى نماید و اولین تجربیات زندگى را در اختیارش قرار مى دهد.
کودک دیدگاه های دینى و اعتقادى خانواده اش را مى پذیرد. ایمان دوره کودکى با همه پاکى و صفایش این کاستی را دارد که از آگاهى توأم با تجزیه و تحلیل سرچشمه نگرفته است. بلکه بیشتر جنبه انفعال و تاثیرپذیرى از محیط دارد و در حقیقت نوعى بازتاب است. با این وجود تکوین و پیدایش اعتقادات و دوام آن بستگى به نوع بینش و جهان بینى است که در خانواده وجود دارد.
سنگ بناى اولیه ایجاد رغبت و انگیزه در گرایش کودک به باورها و برخوردار شدن به ملاک اخلاقى از نامگذارى آغاز می شود و در طول فرایند رشد با تقلید، تقویت و تشویق ادامه یافته و از مرحله نوجوانى به بعد براساس خرد و اندیشه در ژرفای وجودانسان پرورش مى یابد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 44   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نیاز انسان به نیایش و پرستش چگونه است