اختصاصی از
فایلکو تحقیق وبررسی در مورد گروه های مرجع در جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی 27 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
گروه های مرجع در جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی
با تاکید بر نظریه های مرتن و فستینگر
چکیده
در فرآیند شکل گیری نگرش، تصمیم گیری و کنش افراد در جامعه، عواملی چند نقش دارند. از جمله مهمترین آنها افراد یا گروههای مرجع اند که مبنا و معیار داروی و ارزیابی کار کنش گران اجتماعی قرار می گیرند. گروههای مرجع دو کارکرد عمده ی هنجاری و مقایسه ای دارند. سوال اصلی دراین مقاله آن است که گرایش و نیاز افراد تا چه حد بنیانی اجتماعی دارد و در جامعه ساخته می شود و تا چه حد مستقل از عوامل اجتماعی و فرهنگی شکل می گیرد . در پاسخ به این سوال مهم، رویکردهای روان شناختی و روان شناسی اجتماعی به ویژگی ها وابعاد فردی توجه میکنند و رویکرد جامعه شناختی به عامل ساختارها و نظام ارزشی حاکم در جامعه می پردازد. این مقاله به شرح و تفصی و مقایسه این رویکردها به ویژه دیدگاههای مرتن و فستینگر خواهد پرداخت.
واژگان کلیدی :گروه مرجع، تعامل، مقایسه اجتماعی، ساخت اجتماعی، کارکرد، منزلت .
مقدمه
در جریان تصمیم گیری ها، کنش ها و حتی شکل گیری نگرش انسانها در جامعه، عواملی چند نقش آفرینند که از جمله مهمترین آنها افراد یا گروههایی هستند که مبنا و معیار قضاوت و ارزیابی کنشگران اجتماعی قرار میگیرند. اینها که «گروه مرجع» گفته می شوند دو کارکرد عمده ایفا میکنند: اولاً هنجارها، رویه ها، ارزشها و باورهایی را به دیگران القا می کنند و به اصطلاح کارکرد هنجاری دارند، ثانیاً استانداردها و معیارهایی در اختیار کنشگران قرار می دهند که کنش و نگرش خود را با آنها محک می زنند و اصطلاحاً کارکرد مقایسه ای و تطبیقی ایفا می کنند. با ملاکهای عینی به صحت رفتارها یا باورهای خود یقین پیدا کنند، مقایسه با گروههای مرجع وارجاع به آنها راهی برای برون شدن از این معضل و بن بست است. این ارجاع حتی اگر خود آگاهانه نباشد، نقش انکار ناپذیر و به سزایی در تصمیم گیریها و رفتارهای اعضای جامعه ایفا می کند.
در تحلیل و بررسی این موضوع، سوالی که مطرح می شود این است که، این گرایش و نیاز تا چه حد از نیازها و انگیزشهای فردی ناشی می شود و چه میزان از ساختارهای فرهنگی و اجتماعی تاثیر می پذیرد؟ به عبارت دیگر در تعیین گروههای مرجع- که نقطه اتکا و مبنای مقایسه، ارزیابی و تصمیم گیری افراد قرار می گیرند، عوامل و عناصر اجتماعی یا گروهی و فردی چه میزان تاثیر گذار هستند؟
در رویکرد روانشناختی و روانشناسی اجتماعی به ویژگیها و ابعاد فردی مساله در گروه توجه میشود، اما در رویکرد جامعه شناختی، ارزشهای اجتماعی و ساختارهای حاکم در جامعه نقش آفرین تلقی می شوند و بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. زیرا اساساً موضوع جامعه شناسی بررسی ساختارها و تعاملات اجتماعی است در حالی که روانشناسی اجتماعی به رفتارهای فردی انسانها در بستر جامعه می پردازد وعلائق و انگیزشهای فردی را در تعامل با دیگران مورد توجه قرار میدهد. « روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی هر دو رفتار افراد را در گروه یا نسبت به قالبهای گروهی یا دریافت جمعی مطالعه می کنند، اما جامعه شناسی به رفتارها آن چنان که در افراد خاصی ظاهر می شوند، کاری ندارد، بلکه آنها را به صورت جمعی ، یا به بیان بهتر به صورت تعیین اجتماعی در نظر می گیرد، در حالی که رواشناسی اجتماعی به عکس در رفتارها به مطالعه ی چگونگی ایجاد آنها در فرد می پردازد.» (استوتزل 1374، صص 30-29).
مقایسه این دو رویکرد و بهره گیری از امتیازات هر یک می تواند پرتویی روشنگر بر موضوع بحث بیافکند و با توجه به کاربردهای رو به گسترش آن در زمینه های مختلف از قبیل جامعه شناسی سیاسی، جرم شناسی، تبلیغات و بازار یابی، آسیب شناسی و... الگویی مناسب برای تحقیقات میدانی و کاربردی در اختیار محققین قرار دهد.
در حوزه ی جامعه شناسی «رابرت.کی.موتن» شاخص ترین نظریه پردازی است که به شرح و بسط مفهوم «گروه مرجع» پرداخته است. او این مفهوم را در قالب نظریه برد متوسط ارائه کرده است. وی در مقالات مفصلی که طی سالهای 1950 تا 1957 با همکاری جامعه شناسان دیگری از قبیل «لازارسفلد» ، «روسی» و «کیت»به رشته تحریر در آورد، تلاش کرد تا یک تئوری کامل و جامع درباره کارکردها و عوامل انتخاب گروههای مرجع ارائه دهد. مرتن در این راه از دستاوردهای جامعه شناسانی از قبیل «کولی» و «مید» و بخصوص از یافته های تحقیق معروف «استوفر» تحت عنوان «سرباز آمریکایی» استفاده کرد و در تداوم تلاش های علمی آنان، «تئوری گروه مرجع » را به عنوان یک تئوری جامعه شناختی در عرصه این علم ارائه داد. اما همانطور که خود او نیز اذعان دارد خاستگاه اصلی مفهوم «گروه مرجع» در روانشناسی اجتماعی است. در واقع «هیمن» اولین کسی است که این مفهوم را وضع کرد و بکار برد. پس از وی سایر روانشناسان اجتماعی از قبیل «نیوکمب» ، «مظفر شریف» و «سینگر» تحقیقاتی درباره ی این مفهوم انجام دادند و آثاری از خود به جا گذاشتند. اما «لئون فستینگر» مهمترین نظریه پردازی است که در حوزه ی روانشناسی اجتماعی در باب مضمون و کارکرد گروه مرجع- یعنی تاثیر گروه بر شکلگیری نگرش ها و رفتارهای فرد- به نظریه پردازی پرداخته است، وی با ارائه «نظریه ی مقایسه ی اجتماعی » جایگاهی ویژه در فرآیند تاریخی رشد و تکوین مبحث تاثیرات گروه بر فرد یافته است. جذابیت و کاربرد وسیع نظریه فستینگر موجب شده است که طی چند دهه گذشته تحقیقات علمی فراوانی در چارچوب این نظریه اجرا شوند و اهمیت و سودمندی آن مورد توجه قرار گیرد.
گروه مرجع در روانشناسی اجتماعی
«هیمن» مفهوم گروه مرجع را اولین بار در سال 1942 بکار برد. او در مقدمه ی کتابی که همراه با «سینگر» تحت عنوان «مطالعاتی درباره تئوری گروه مرجع» تدوین کرد، آورده است:« انسان ها در شکل دهی به نگرشهای خود بیش از آنکه به خود متکی باشند، به گروههایی که با آنان در ارتباط اند، تکیه دارند» (هیمن و سینگر 1968 ، ص 4) . وی همچنین در مقاله ای تحت عنوان
دانلود با لینک مستقیم
تحقیق وبررسی در مورد گروه های مرجع در جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی 27 ص