مقدمه :
این مقاله که در بیست و چهارم سپتامبر 2001 نوشته شده ، نخستین بار در شماره 73 نشریه سخنگو Spokesman و پس از آن در کتاب « جنگ یعنی صلح » آروند هاتی روی آمده است . در آینده ی نزدیک ، تحلیل « جنگ یعنی صلح » آروندهاتی روی را هم ترجمه خواهم کرد . آروند هاتی روی نویسنده متفکر، ضد جنگ و ضد توسعه طلبی های امپریالیستی ، هندی است ، چهل و یک ساله است ، در دهلی نو زندگی می کند ، به خاطر تنها رمان خود به نام خدای چیزهای کوچک The God of Small Things جایزه بهترین کتاب را گرفته و از موضعی بسیار بالاتر ، آگاهانه تر و گستاخانه تر و هدفمند تر از نوام چامسکی و سایر نویسندگان ضد جنگ ، به امپریالیسم امریکا می تازد . این نویسنده ی متفکر هندی ، امروزه از چهره های سرشناس دنیای قلم و مبارزه با ستمگران است .
نقل این ترجمه در سایت ها و نشریات ، کاملا و بدون هیچ قید و شرطی آزاد است .
{} {} {}
پس از حمله های انتحاری و خشمناک یازده سپتامبر سال 2000 به مرکز تجارت جهانی
( World Trade Centre. WTC ) ، یکی از فرستنده های امریکائی گفت : « به ندرت پیش آمده است که خوب و بد ، خود را به صراحتی ابراز کنند که سه شنبه ی هفته ی پیش کردند. کسانی که ما آن ها را نمی شناسیم ، مردمی را قتل عام کردند که ما آن ها را می شناسیم ، و این عمل را با خوشحالی اهانت آمیزی هم انجام دادند . » پس از آن ، گوینده حرفش را قطع کرد و گریست .
دلیل بریدن حرف ، توجه به نوعی شباهت است : امریکا با مردمی در جنگ است که آن ها را نمی شناسد . برای آن که این مردم ، چندان در تلویزیون ظاهر نمی شوند . پیش از آن که دولت ایالات متحده کاملا هویت دشمن را تشخیص بدهد ، یا حتی شروع به درک این دشمن کند ، در تهاجم تبلیغاتی و قدرت بیانی گیج کننده ، ائتلافی بین المللی علیه ترور را هموار می کند ، نیروی زمینی ، نیروی هوائی ، نیروی دریائی وسپاه رسانه های خبری خود را به حرکت در می آورد و روانه صحنه نبرد می کند .
درد سراین جاست که وقتی امریکا به قصد جنگ کفش و کلاه کند ، بدون جنگیدن نمی تواند برگردد. اگر نتواند دشمنش را پیدا کند ، برای قانع کردن نیروهای خشمگینی که به خانه باز می گردند، باید یک دشمن تولید کند . وقتی هم که جنگ شروع شود ، حرکت آنی ، منطق و توجیه خاص خود را خواهد داشت و ما گیج می شویم که اصلا چرا جنگ شروع شده است .
آنچه ما اکنون شاهد آنیم ، نمای قدرتمند ترین کشورهای جهان است که با خشم و حالتی واکنشی ، غریزه ای کهنه را برای راه انداختن جنگی جدید ، جست و جو می کنند . ناگهان اما ، وقتی مساله ی دفاع از خود پیش می آید ، صف طویل کشتی های جنگی ، موشک های کروز و جنگیده های اف 16 امریکائی ، پدیده هائی مطلق و تعیین کننده به نظر می رسند . بمب های هسته ای ، به عنوان وسیله ای برای ارعاب و تهدید ، دیگر کارائی ندارند . قلم تراش ها ، جعبه برها و خشم سرد ، سلاح هائی هستند که به جنگ های قرن جدید اهمیت می دهند . خشم می تواند قفل را باز کند . می تواند بدون جلب توجه از در گمرگ ها سربخورد و رد شود . اصلا اثری هم از آن در اوراق گمرکی و برچسب چمدان ها نخواهد ماند .
امریکا چرا می جنگد ؟ روز بیستم سپتامبر ، اف بی آی گفت که در مورد هویت بعضی هواپیما ربایان تردیدهائی داشته . در همان روز ، پرزیدنت جرج بوش گفت که دقیقا می دانست تروریست ها چه کسانی بودند و کدام دولت ها از آنان پشتیبانی می کردند . به نظر می رسد رئیس جمهوری چیزهائی می داند که اف بی آی و مردم امریکا نمی دانند .
روز بیستم سپتامبر2001 ، پرزیدنت جرج بوش در پیامی به کنگره امریکا ، دشمنان آمریکا را «دشمنان آزادی » خواند . امریکائی ها می پرسند چرا آن ها از ما بدشان می آید ؟ جرج بوش می گوید: « آنها از آزادی های ما تنفر دارند : از آزادی مذهب ما ، آزادی بیان ما ، آزادی رای دادن و گردهم آئی های ما و آزادی ما در موافق نبودن با یکدیگر نفرت دارند . » این جا مردم دچار دو نظر متناقض می شوند : نظر اول می گوید تصور کنید دشمن همان است که دولت ایالات متحده می گوید دشمن است ، حتی اگر دلایل اثباتی قانع کننده ای برای این ادعا نداشته باشد . نظر دوم می گوید تصور کنید انگیزه های دشمن همائی است که دولت ایالات متحده ادعا می کند . در این مورد هم اما ، شواهد اساسی وجود ندارد .
بنا به دلایل استراتژیکی ، نظامی و اقتصادی ، ترغیب جامعه ی امریکائی به باور کردن این مساله که التزام امریکائی به آزادی و دموکراسی و اصولا نوع زندگی امریکائی مورد حمله قرار گرفته است ، برای دولت ایالات متحده امری حیاتی است . در فضای جاری که اندوه و خشم و غضب حاکم است ، جارزدن این تصور ساده کار مشکلی نیست . گیرم که اگر چنین تصوری درست می بود ، باید تعجب می کردیم که چرا مرکز تجارت جهانی و پنتاگون به عنوان مظاهر اقتدار اقتصادی و نظامی امریکائی ، هدف گرفته شده اند ؟ چرا مجسمه آزادی را به عنوان هدف انتخاب نکرده اند ؟ آیا واقعیت می توانست چنین باشد که ریشه های اصلی خشم ظالمانه ای که منجر به آن حمله ها شده ، در آزادی و دموکراسی امریکائی نبوده ، بلکه به عکس ، در حمایت ها و اقدامات امریکا از نقطه ی مقابل آزادی و دموکراسی بوده است ؟ در تروریسم نظامی و اقتصادی ، شورش ها ، دیکتاتوری های نظامی ، تعصب مذهبی و نسل کشی غیرقابل تصور در خارج از امریکا ؟
برای امریکائی های عادی که تازگی داغ دیده اند ، سخت است که با چشم هائی پر از اشک به دنیا نگاه کنند و به این نتیجه برسند که اگر خونسرد و بی تفاوت باشند ، چه اتفاقی برای آن ها خواهد افتاد. نقل بی تفاوتی نیست . مساله مربوط به پیش بینی است . به این که جای تعجبی وجود ندارد . عقل و معرفت خسته از آگاهی نسبت به آنچه در پیرامون ما می گذرد ، احتمالا باز می گردد. مردم امریکا باید بدانند که دولت های آنان مورد نفرت قرار گرفته اند ، نه خود آنان . همه ما از شایستگی و شجاعتی که آتش نشانان ، گروه های نجات و کارمندان عادی در روزهای پس از حملات از خود نشان دادند ، تکان خوردیم . احتمالا مردم امریکا نباید تردیدی نسبت به این واقعیت داشته باشند که خود آن ها ، موسیقی دانان فوق العاده ی آن ها ، نویسندگان شان ، هنرپیشه ها شان ، ورزشکاران جذاب و سینماشان ، در سراسر جهان مورد علاقه اند .
غم و اندوه امریکا از آنچه رخ داده ، بسیار بود که بسیار هم اجتماعی شد . عجیب و غریب است که انتظار داشته باشیم این اندوه حد واندازه ای داشته باشد و تنظیم شود . با وجود این اما ، تاسف انگیز خواهد بود اگر مردم امریکا از این فرصت برای درک علت وقوع یازده سپتامبر استفاده نکنند و چنین بپذیرند که تاسف و اندوه فقط در انحصار آن ها است که نتیجه ی انتقام جوئی فردی ازش در می آید . در این صورت ، تکلیف بقیه ما این است که سئوال های سخت بکنیم و حرف های تند وسخت گیرانه بزنیم . و برای دردها و وقایع ناگواری که برای ما پیش می آید ، مورد بی مهری و غفلت قرار بگیریم و شاید هم مجبور به سکوت شویم .
احتمالا جهان هرگز نخواهد دانست که انگیزه ی آن هواپیما ربایان خاصی که هواپیما ها را به سمت آن ساختمان ها پرواز داده اند ، چه بوده است . آن ها بچه های سربلندی نبودند . آن ها نه یادداشتی برای دست زدن به آن اقدام انتحاری از خود به جا گذاشتند ، نه پیام سیاسی . هیچ سازمانی هم مسئولیت حمله ها را به عهده نگرفت . ما فقط می دانیم که در آن عمل ، عقیده ی آنان از غریزه طبیعی انسانی برای زنده ماندن ، یا آرزوی به یاد ماندن ، پیشی گرفته بود . چنین به نظر می رسد که خشم شان را چیزی جز عمل شرورانه ای که انجام دادند ، فرو نمی نشاند . همان طور که می دانیم ، آن عمل حفره ای بزرگ در جهان ایجاد کرد . سیاست مداران ، مفسران سیاسی و نویسندگان (مثل خود من )، در غیبت اطلاعات ، از زاویه ی سیاسی ، دیدگاه ها وتفسیر های خودشان مایه می گذارند . این احتکار و این تجزیه وتحلیل از آن فضای سیاسی که حمله ها در آن صورت پذیرفت ، فقط می تواند چیز خوبی باشد .
شامل 11 صفحه word
دانلود تحقیق معادله عدالت نامحدود