فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

پایان نامه کارشناسی درباره بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام

اختصاصی از فایلکو پایان نامه کارشناسی درباره بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه کارشناسی درباره بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام


پایان نامه کارشناسی درباره بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام

تعداد صفحات پایان نامه: 275 صفحه

در این پست می توانید متن کامل اپایان نامه کارشناسی درباره بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام را  با فرمت ورد word دانلود نمائید:

 

 طرح پژوهشی:

بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های

مزدایی و مسیحیت و اسلام

 نگارنده:

عبدالحسین لطیفی

عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد

واحد شهرری

 

جایگاه و موقعیت زن

آنچه مسلم است این است که در هیچ یک از ادیان و فرهنگ ها زن از وضعیت و موقعیتی برابر با مرد برخوردار نبوده است. این وضعیت نابرابر در همة شئون زندگی نمود دارد.

احکام دینی زنان را مخاطب قرار نمی دهد و مسائل مربوط به ایشان به صورت غیر مستقیم و بواسطة مردان مطرح می شود اما این امر در ادیان بسته به فرهنگ ها متفاوت است به عبارت دیگر دامنة این نابرابری ها در همة ادیان یکسان نیست دراین فصل به بررسی وضعیت زن در ادیان مورد بحث می پردازیم.

مزدایی

در میان اقوام و ملل شناخته شدة باستان، هیچ جامعه‌ای وجود ندارد که در آن به اندازة دین مزدایی در میان مرد و زن تعاملی خوب و سازنده وجود داشته باشد. به نظر می‌رسد که زن و مرد در اوستا از حقوقی برابر برخوردارند و نسبت به یکدیگر ارجهیتی ندارند. زن و مرد پرهیزکار معمولاً در کنار هم ذکر می‌شوند. خطابه‌های فلسفی که زرتشت در “گاتاها” نسبت به مردان و زنان ایراد می‌کند نشان‌دهندة وجود زنانی توانا در زمان زرتشت بوده است. وظایف زن در ایران باستان به فعالیتهای اقتصادی درخانواده محدود نمی‌شد، بلکه در پیشبرد معنوی و اخلاقی تمام جامعه نقش مهمی را ایفا می‌کرد او معلم اخلاق به حساب می‌آمد. در اوستا همیشه زن یک جزء مهم جامعه شناخته شده و در همه حقوق اجتماعی حتی در مراسم مذهبی نیز با مرد برابر دانسته شده است. در ادعیه زرتشتیان، هرجا از فروهر در گذشتگان یاد شده، فروهر زنان پارسا نیز ستوده شده است. در ایران باستان زن مقام بسیار ارجمندی داشت و دربسیاری از شئون زندگی با مرد همکاری می‌کرد. درست است که پسر به خاطر شرکت در کارهایی مثل جنگ و شکار و کشاورزی مورد توجه و مهر بیشتر بود، آیات بسیاری دراوستا وجود دارد که در آنها فرد از درگاه خداوند و فرشتگانش خواستار پسر است. با این حال آیاتی در اوستا یافت می‌شود که بر یکسان‌بودن ارزش پسر و دختر دلالت دارد در دعای “اهمائه ریشچه”، فرد درضمن درخواست نعمتهایی مانند تندرستی، شادمانی روانی، زندگی مرفه و آسوده از اهورا خواستار است که فرزندان نامی و مشهور نیز به او عنایت نماید، واژه اوستایی که در این دعا آمده است: “آسنا مچذره زینتم” است که به معنی فرزند نامی و مشهور است و فرزند اعم از دختر و پسر است در اندرزنامه “آذربادمهراسپندان” آمده است زن و فرزند خود را از فرهنگ باز مگیر که تو را تیمار و رنج گران از آن نرسد و پشیمان نشوی. در مورد آموزش اصول اخلاقی و مذهبی و دیگر دانشها، تربیت دختر و پسر یکسان بود و هر دو به یک اندازه بهره‌مند می‌شدند.

پروفسور”کریستین‌سن” خاورشناس نامی دانمارکی درکتاب خود به نام شاهنشاهی ساسانیان می‌نویسد: دوشیزگان ایران باستان تنها با وظایف خانوادگی آشنا نمی‌شدند، بلکه اصول اخلاقی و قوانین مذهبی اوستا را نیز فرا می‌گرفتند و چه در اجتماع و چه در زندگی خصوصی از آزادی عمل برخوردار بودند. این آزادی عمل به اندازه‌ای بود که اگر دوشیزه‌ای می‌خواست حتی برخلاف میل والدین خود، با پسری زناشویی کند، پدر و مادر او نمی‌توانستند ازاین کار جلوگیری کنند و موبدان بدون رضایت والدین دختر نیز به تقاضای آنها برطبق قانون ترتیب اثر می‌دادند.

شوهر به عنوان “نمانوپئتی” و زن به عنوان “نمانوپتنی” خوانده می‌شد. “گایگر” در کتاب تمدن ایرانیان خاوری می‌نویسد: «زن در صف همسری شوهر قرارمی‌گیرد نه از تابعین او، کنیزش نیست بلکه رفیق و همسر و در کلیه حقوق باید با او شریک و برابر باشد». در ایران باستان زن شخصیت حقوقی داشت و می‌توانست صاحب مال و ملک از خود باشد. بنابه نوشته‌های کتاب “نیرنگستان” زنان می‌توانستند در سرودن “یسنا” و برگزاری مراسم مذهبی با مردان همکاری کنند یا خود به این کار مبادرت کنند. حتی در دوران سالخوردگی هنگامی که عادت زنانگی از آنها رفع میشد می‌توانستند وظیفه نگهبانی آتش مقدس را به عهده بگیرند. زنان دانشمند بنا به کتاب “مادیکان هزار دادستان” (هزارماده قانون) می‌توانستند به شغل وکالت دادگستری بپردازند و حتی گاهی بر مسند قضاوت بنشینند. دربارة جایگاه والای زن در ایران باستان، در متن پهلوی “مادیکان هزار دادستان”، به مطالب جالبی برخورد می‌کنیم: ادارة خانواده به صورت عادلانه‌ای میان پدر و مادر خانواده تقسیم می‌شد، مادر در ادارة امور داخلی خانواده اختیار تام داشت به گونه‌ای که پدر حق دخالت در کارهای او را نداشت. ایرانیان باستان دختر را مجبور به ازدواج برخلاف میل خود نمی‌کردند. زن در میان ایرانیان باستان، جایگاه والایی داشت. او از موقعیتی برابر با مرد برخوردار بود، البته این مسأله در کتب دینی ایرانیان به طور آشکارا نمودی ندارد. دختر ایرانی نه تنها وظایف مربوط به خانواده، بلکه اصول اخلاقی و دینی اوستا را نیز فرا می‌گرفت. او هم در خانه و هم در بیرون از خانه از آزادی برخوردار بود. در اوستا در فهرست شخصیتهای نامبرده‌ای که به خاطر قداست، خرد، قهرمانی و فداکاری ذکر شده‌اند، نامهای زنان ممتازی به چشم می‌خورد. دختر به شوهری داده می‌شود که جوان، زیبا، سالم، هنرمند، خوش‌خو، فرهیخته و خوش‌بیان باشد. عنوان “مانوپتنی” یعنی بزرگ خانواده که اوستا به زن می دهد، نشان‌دهندة برابری جایگاه مرد و زن است. این مسأله درمتون پهلوی از جمله “دینکرد”، “مینوی خرد” و “دادستان دینیگ” نیز آمده است. زنان ایرانی در دوران باستان در فن تیراندازی، اسب‌سواری، شمشیر‌زنی و دیگر فنون پهلوانی نیز آموزشهایی می‌دیدند و در شکار و جنگ شرکت می‌جستند.

در دورة هخامنشیان، درصورتی که فرزند می‌دید که مادرش وارد مکانی می‌شود که او در آنجا ایستاده است درحالت ایستاده باقی‌می‌ماند تا مادر به او اجازة نشستن بدهد. حتی شاه نیز برای مادر خود احترام فراوان قائل می‌شد و درهنگام غذاخوردن پایین‌تر از مادر بر سر میز غذا می‌نشست.

زنان در ایران برخلاف زنان در یونان و روم از حق مالکیت برخوردار بودند و نیز بسیاری از زنان جامعه ایران ساسانی که مربوط به طبقه بالای جامعه بودند، از حقوق اجتماعی بهره می‌یافتند. همچنین دوده سالار (بزرگ خانواده) می‌توانست آنان را برخود سالار و صاحب اختیار یا به اصطلاح پادشاه کند. در آن صورت زن می‌توانست شخصاً همسر اختیار کند و نیز برخلاف زنان طبقات پایین، در دادگاه گواه یا داور باشد.

در درون خانواده زن از ارجمندی و قدرتی برخوردار بود که به نقش او به عنوان مادر خانواده (کدبانو) بازمی‌گشت. در آن دوره اعتقاد بر این بود که “فره‌خانه” با کدبانو پیوند دارد و هرگاه جسد او را از خانه بیرون برند “فره‌خانه” با وی به در خواهد رفت. فرزندان ملزم بودند که هم از پدر و هم از مادر فرمانبرداری کنند. همسر کدخدا می‌توانست در اموال شوهر شریک او باشد. زن حق مالکیت داشت و می‌توانست درآمد ویژه ای داشته باشد و دستمزد خود را برای خود نگهدارد. وقتی زن و شوهر با هم وام می‌گرفتند، به صورت شریک متضامن با آنها رفتار می‌شد و وام‌دهنده می‌توانست درغیاب شوهر وام را از زن بازپس ‌گیرد.

با این حال از کتابهای پهلوی برمی‌آید که از اعتبار جنسیت مردانه و اقتدار جامعه هند و اروپائیان باستان در دورة ساسانی، چنان اثری بر جای بوده است که پسرزاده شدن‌ امتیاز تلقی می‌شد. مرد هم حرمت و مزایای حقوقی بسیاری را دریافت می‌کرد و هم مسئولیت تأمین معاش زن و فرزندان را برعهده داشت. بدان گونه که زن بیوه مظهر بی‌پناهی و رنجوری بود، اما زن کوشا و هوشیار با سود جستن از حق تملک و دارایی و کار می‌توانست به یاری بخت و دانایی، جایگاه والایی در جامعه بیابد. زن در آن روزگار، توان آن را داشت که مزایایی را با شایستگی ذاتی و کوشندگی از آن خود کند که مردان خودبه‌خود به محض مرد زاده‌شدن امکان بهره‌مندی از آن امتیازات را می‌یافتند.

در”گاهان” زن از دو دیدگاه مورد توجه قرار می‌گیرد که مکمل یکدیگر‌ند، یکی به عنوان گرونده زرتشتی و دیگر به عنوان یکی از دو جنس بشر که نقش و جایگاهی ویژه در زندگی اجتماعی دارد. در مورد اول وجدان زن مورد خطاب است. وی ولی به مثابه نیمی از گروندگان دین شناخته می‌شود. پیامبر او را فرا می‌خواند تا بیندیشد و خود، دین خویش را برگزیند. در دومین نظرگاه وی نقش خاص خود را باید به عنوان دختر و همسر و مادر در خانواده ایفا کند. در اینجا زن نقش طبیعی و زیستی زایمان و پرورش نوزاد را برعهده دارد که موجب دوام جامعه و بقای نسل و نوع بشر است. وجدان زن آزاد است که بر اساس رأی و خرد و شناخت خود آنچه را بهتر می‌داند اختیار کند اما بنابر گواهی آثار مکتوب، روی هم رفته از برابری جایگاه زن و مرد چنان که در”گاهان” می‌آید بتدریج کاسته می‌شود و هر چه از متنهای کهن فاصله می‌گیریم، جنس مذکر بیشتر به چشم می‌خورد و مقام و منزلت زن تنزل می‌یابد. در متون نیایشی اوستا یعنی بخشهای غیر گاهانی یسنا و نیز “ویسپرد” و “یشتها”، تأکید بیشتری بر ارجمندی زن وجود دارد.

“گاهان” مژده حیات اخروی را به زن و مرد یکسان می‌دهد و هر چند وظایف زندگی را میان آن دو تقسیم می‌کند، نیکی ورزیدن و رستگاری را برای هر دو جنس همانند می‌شمارد. اوستای متأخر نیز تحت‌تاثیر آموزه‌های گاهانی، پیوسته روح بهشتی و جاوید یا “فروهر نیک” و پارسای زن و مرد را در کنار هم می‌ستاید و یا حتی در کتاب “ویدیوداد”، سوگواری را برای هر دو یکسان می‌داند. “یشت کردن”، بر زن و مرد هر دو واجب است، مراسم ویژه در گذشتگان نیز برای هر دو یکسان است و از جزئیاتی ناچیز در این باره می‌توان چشم پوشید.

مسیحیت

از نظر شرع کلیسایی، زن و مرد یکسانند و هر دو مخاطب قانون کلیسایی هستند، گرچه از آنجا که زن به اقتضای جنسیت از عهدة انجام بعضی کارها برنمی‌آید و لاجرم از تصدی بعضی مقامات دینی محروم شده است. با این حال در کلیسای اولیه به زنانی (معمولاً بیوه) برمی‌خوریم که دارای مقامات کلیسایی همچون “اسقف”، “کشیش” و “شماس” هستند. این زنان چنانچه بخواهند به این مقامات نائل شوند باید واجد شرایطی باشند: دست کم شصت سال عمر داشته باشند، خود را شب و روز وقف عبادت کنند، درصورت بیوه بودن هیچ توجهی به ازدواج مجدد نداشته باشند، به قدیسان خدمت کنند، مهربان باشند و به فقرا کمک کنند.

در دورة پس از رسولان مدارک مستندی دال بر بهبود وضعیت بیوه‌زنان در غرب وجود ندارد شواهد و مدارک نیز در این مورد در شرق نیز مبهم است. اما این امر محتمل به نظر می‌رسد که بیوه‌زنان معمولاً به عنوان “شماس” منصوب می‌شدند.

بااین حال در اول قرنطیان آمده است: زنان در کلیسا ساکت باشند چرا که ایشان مجاز به سخن گفتن نیستند و باید تابع باشند، چرا که شریعت می‌گوید اگر زنان بخواهند چیزی یاد بگیرند باید در خانه از شوهران خود بپرسند زیرا صحبت زنان در کلیسا شرم‌آور است(5-34/ 14). همچنین در اول قرنطیان آمده است: زنان باید در کلیسا خود را بپوشانند(15-14/ 11). زنان اگر چه دربعضی موارد به بعضی مقامات کلیسایی نیز دست یافته‌اند، اما عهده دار منصب قضاوت نبوده‌اند.

اما زن به عنوان عنصری از نژاد انسانی به همراه مرد مکلف است که در جهت رشد و تعالی انسان در همه ابعاد بکوشد. به گفته “پولس‌رسول” سیطرة مرد در جامعه به دلیل ابعاد شخصیتی مرد نیست بلکه به خواست خداوند بوده است پولس دراین باب می‌گوید: مرد صورت و جلال خداوند است و زن جلال مرد. از نظر کلیسای کاتولیک مرد رئیس و حاکم بر خانواده است. زن به منزله تکه‌ای از بدن و قطعه‌ای از استخوانهای مرد است و باید تابع شوهر خود باشد، البته این بدان معنا نیست که زن ملک شوهر است بلکه کامل‌کنندة وی به حساب می‌آید، چراکه ریاست و حکومت مرد بر خانواده نمادی از حکومت مسیح بر کلیسا و پیروی زن از شوهر سمبل تبعیت کلیسا از مسیح است. این حکم در ده فوریه 1880 از سوی کلیسا صادر شد البته این دیدگاه همواره مورد توجه کلیسا بوده است و شاید بتوان گفت کلیسا در این حکم این مسأله را دوباره مورد تأکید قرار داده است.

در پروتستانتیزم عقیده بر این است که در مسأله عشق و محبت، زن و مرد از حق مساوی برخوردارند این عقیده در نقطه مقابل نظر کتاب مقدس دربارة زن است در عهد عتیق زن همواره تابع مرد بوده است در عهدجدید نیز چنین عقیده‌ای وجود دارد به طوری که در”افسوسیان”، “کولسیان اول”، “پترس اول”، “تیموتائوس” و “تیتوس” بر تبعیت زن از مرد و سیطرة مرد بر زن تأکید شده است. اما پروتستانهای لیبرال عمدتاً به “قلاطیان” و “افسوسیان” استناد می‌کنند که به نظر می‌رسد تساوی زن و مرد را مطرح می‌کنند.

دون برونینگ و همکاران وی به طور تأثیرگذاری نقد خانواده‌گرایی و ازدواج را مطرح کردند. مسألة تساوی زن و مرد دیدگاههای مختلفی را به وجود آورد: یک دیدگاه این است که زن و مرد تصویری از خداوند هستند. یکی دیگر از این دیدگاهها مسیحیت تثلیث گرای احیاء شده است که خداوند را در اتحاد افراد در روابط می‌بینند به طوری که روابط شخصی انسانها منعکس‌کنندة روابط الهی میان قوم خداوند تلقی می‌شود. یک عقیدة دیگر این است که خداوند در مسیح به شکل انسان، نه صرفاً مرد تجسم یافت. بر این اساس، می‌توان گفت پروتستانتیزم معتقد است که در مسألة ازدواج، زن و مرد از برابری برخوردارند و تبعیت و پایین‌تر بودن زن نسبت به مرد نادرست است.

در آغاز قرن نوزده میلادی، پروتستانها این مسأله را مطرح کردند که اگر همگان به خدمت خداوند دعوت شده اند اگر آن گونه که در “قلاطیان” آمده است میان یهودی و یونانی، زن و مرد فرقی وجود ندارد براین اساس چرا زن به انجام خدمات روحانی نپردازد؟ چنانچه پولس رسول گفته است که همه اعضای جامعه مسیحی روحانیانی هستند که به خدمات الهی می‌پردازند، پس زنان بخشی از این روحانیان به حساب می‌آیند. اگر مسیحیت از همگان اعم از زن و مرد می‌خواهد به مطالعه کتاب مقدس بپردازند و به همراه فرزندان خود در شهادت و ایمان مشارکت کنند، پس زنان نیز می‌توانند به چنین کاری بپردازند. اگر هر مسیحی بشارت تعمید روح‌القدس را دریافت کرده است، پس زن نیز چنین بشارتی را دریافت کرده و به اندازة مرد مستعد نجات است. اما کلیسای کاتولیک رومی همچنان به موضع خود دایر بر عدم صلاحیت زنان درتصدی مقامات روحانی، اصرار می‌ورزد.

 

(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

متن کامل را می توانید دانلود نمائید

چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است

 


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه کارشناسی درباره بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام

اعسار از محکوم‌ به دین ناشی از اسناد تجاری با تأکید بر رویه قضایی

اختصاصی از فایلکو اعسار از محکوم‌ به دین ناشی از اسناد تجاری با تأکید بر رویه قضایی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

اعسار از محکوم‌ به دین ناشی از اسناد تجاری با تأکید بر رویه قضایی


اعسار از محکوم‌ به دین ناشی از اسناد تجاری با تأکید بر رویه قضایی

پایان نامه کارشناسی ارشد حقوق

گرایش حقوق خصوصی

158 صفحه

چکیده:

با وجود مشروع بودن قاعده اعسار (وان کان ذوعسر فنظره الی میسره وان تصدقواخیرلکم ان کنتم تعلمون –آیه280سوره بقره) و مورد تقنین قرارگرفتن اجرای این قاعده به موجب قانون اعسار که ماده 1 آن مقرر می دارد :" معسر کسی است که بواسطه عدم کفایت دارائی یا عدم دسترسی به مال خود قادر به تأدیه مخارج محاکمه یا دیون خود نباشد." و ماده 24ق.آ.د.م که اشعار می دارد : "رسیدگی به دعوای اعسار به طور کلی با دادگاهی است که صلاحیت رسیدگی نخستین به دعوای اصلی را دارد یا ابتداً به آن رسیدگی نموده است. " و نیز تفسیر موسع رویه قضایی از مواد قانونی  و ظاهراً پذیرش دعوای اعسار از خواسته به موجب رأی وحدت رویه شماره 722-13/10/1390، متاسفانه تمسک به عمومیت و اطلاق این قاعده و عدم فحص از موارد خاص توسط محاکم و صدور حکم اعسار و تقسیط محکوم‌ به، مفری برای مدیونین در مقابل دیون و استقراض های متعددی است که بر ذمه می‌پذیرند و برای بعضی این مزایای قانونی و رویه محاکم، انگیزه پذیرش دیون تجاری و غیر تجاری می باشد،  از این طریق ضمن بی اعتبار کردن قواعد نظم و امنیت تجاری ؛ سرعت، سهولت و اعتماد حاکم بر بازار داد و ستد را نیز مختل نموده اند؛ در شرایطی که ،به موجب مواد 269 و 309 قانون تجارت، محاکم صراحتاً از اجازه اعطاء مهلت به مدیونین اسناد تجاری مثل برات و سفته، بدون رضایت صاحب سند، ممنوع شده‌اند ،همچنین به موجب مفهوم موافقت و اولویت این مواد، و به عنوان یک حکم  استثنائی ، عدم امکان صدور حکم اعسار نسبت به  محکوم به دین ناشی از اسناد تجاری ، یکی از ویژگی های خاص اسناد تجاری می باشد، ولی  رویه قضایی غالباً و به غلط آن را نمی پذیرد.

لذا اگر چه اعسار به عنوان یک قاعدۀ مشروع و قانونی در سیستم قضایی ما پذیرفته شده است ولی قانونگذار حکماً در مواد 269 و 309 قانون تجارت، اسناد تجاری به معنای خاص را از عمومیت و اطلاق قاعدۀ مذکور خارج نموده است ، همچنان که موضوعاً مواد 512 ق.آ.م. و 33 قانون اعسار، تجار را مستثنی نموده .

کلمات کلیدی: اعسار. اسناد تجاری. محکوم به. دین


دانلود با لینک مستقیم


اعسار از محکوم‌ به دین ناشی از اسناد تجاری با تأکید بر رویه قضایی

تحقیق در مورد دین زرتشت

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد دین زرتشت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد دین زرتشت


تحقیق در مورد دین زرتشت

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:37

فهرست: ندارد 

دین زرتشت

در فصول مختلف این تحقیق ، نظریات زرتشت در باره مسائل متعدد، به آن گونه که از گاتاها بر
می آید، تجزیه و تحلیل شد. از این بررسی میتوان نتیجه گرفت که هدف اصلی زرتشت تربیت انسان و رشد فضائل عالی و معنوی در اوست. از نظر زرتشت فقط در جامعه انسانهای راست دین که  کمک منش نیک و خرد مینوی به فضائل عالی دست یافته و سه عامل ، پندا و گفتار و کردار نیک را سرلوحه زندگی خود قرار دادند ، سعادت و شکوفایی و آرامش میتواند تحقق یابد.

تعالیم زرتشت بر اصولی کاملا عملی بنا شده و او آموزگاری است واقع بین که کمتر به مسائل و مشکلات میپردازد که در توجیه آنها باید به اوهام و ذهن گرایی متوسل شد.

در اینکه پیام ستایش آفرین برای زرتشت می باشد هیچ شکی نیست. کافی است یک نظر سطحی به گاتاها بیاندازیم تا در جهان مسلم آن را بر دیگر معتقدات و مذاهب این منطقه درک کنیم.

در بررسی پیام زرتشت در یافتیم که هدف او دارای دو جنبه فردی و اجتماعی است. از نظر فردی هدف زرتشت تربیت انسانها **** و راست دین است. کسانی که به اندیشه نیک و ضمیر پاک و آرام دست یافته و با انجام اعمال نیک به شکوفایی و پیشرفت جامعه کمک میکنند.

از نظر اجتماعی فعالیت و کوشش راست دینان حکومت خدا را میسر میسازد.

دین زرتشت به وسیله حقایق ابدی خود زنده خواهد ماند. با اعتقاد به اورمزد ایمان و پایداری در مثلث پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک قانون تسلیم نشدنی راستی و درستی، پاداش و کیفر درونی و حیات بعد، پیشرفت و ترقی جهان به سوی تکامل پیروزی نهایی نیکی بر بدی ما ظهور حکومت خدا به همکاری بشر اینها هستند پا بر جا ترین و بزرگترین واقعیت های زندگی که همیشه اعتبار خواهند داشت و اینها هستند عنصر پایداری دین زرتشت .

2- زرتشت به صراحت تاکید میکند که تنها آموزگار او خداوند است. این تصریح برای تمام محققین و پژوهشگران آشکار و روشن است. زیرا در سروده خود نیز به این مطلب اشاره شده است.

این آزادمرد راست دیندر سخت ترین لحظات نیز به جز خداوند، که او را دوست خود می نامد ، اتکا نمی کند و لحظه ای نیز از مبارزه و تشویق مردم به پیکار با ستمگران و زشت سیرتان باز
نمی ایستد. او به جای ناله و ندبه و زاری ، سربلند و استوار طلب روشن ضمیری و دانش و آموزش می نماید، نه مال و جاه و زور و قدرت.

این یک درس شایسته ای است که در سراسر گاتاها تکرار می شود معرف بلندی و روح و عظمت اندیشه و بیان کننده آن است. آنچنان که ملاحظه میشود زرتشت در همه سروده ها چون یک پیرو راستی و منش نیک و پاک ظاهر میشو و پیوسته مردم را به عمل نیک و راستی دعوت میکند. جالب است که در هیچ یک از این فصول پیروی از زرتشت و حتی پیام او مطرح نمی شود آنچه اصل و هدف واقعی است سبط راستی و راست کرداری و پرهیز از ریا و دروغ و فریب است.

ترس از این است که مبدا در انجام وظیفه انسانی خود نا موفق گشته و ماموریت خداوند را در سعادتمند ساختن مردم و آموزش راه راست را به درستی انجام ندهد.

تقاضای او از اهورامزدا چنین است :

یسنا1/46 : چگونه تو را ای مزدا خوشنود توانم ساخت؟

یسنا2/46: من خواستار آن خوشبختی هستم که دوست به دوست ببخشد. بیاموز مرا در پرتو اشا از نیروی  وهومن (در پرتوی قانون راستی مرا از نیروی نیک اندیشی و محبت برخوردار ساز)

یسنا3/46: ای مزدا کی بامداد آن روز نیک بختی فراز آید که مردم جهان به سوی راستی و پاکی روی آورند و رستگاری دهندگان بشر با آموزشهای بخردانه و فزاینده و دانش خود مردم را سعادتمند سازند وهومن (مظهر نیک اندیشی و محبت ) به چه کسی روی خواهد آورد. ای هستی بخش من تنها تو را به عنوان آموزگار خود بر گزیده ام .

در این سرود دو چیز جلب توجه میکند :

1- زرتشت خود را معلمی در آغاز حرکت جامعه انسانها به سوی کمال میداند نه پیامبری که تا ابد جهانیان باید گفتار او را به کار ببندند. او از خداوند تقاضای کند که به مردم سعادت وصول به نیک اندیشی و مهر و محبت عطا کند نا آموزشهای بخردانه و شکوفا سازنده آنهایی را که اهل دانش و خردند درک کرده و به سوی راستی و پاکی روی آورند.

هدف راستی و پاکی مردم است و هر دانشمند واهل معرفتی که به فروزندگان الهی و صفات کمالیه نزدیک گردد آموزگار مناسبی  برای تعلیم راه درست زندگی خواهد بود. در این مرحله نیز وهومن یا اندیشه نیک و مهر و محبت است که پایه تعلیمات سعادت بخش این خردمندان قرار میگیرد.

در این سرود چون اغلب سرودهای گاتاها سخن از سعادت مردم در سایه راستی و پاکی است و وظیفه معلمین جامعه جز این نیست.

در تاریخ باستان ایران و جهان نیز از زرتشت به نام یک پیامبر یاد شده و مورد احترام قرار گرفته است.

در گاتاها زرتشت بشری است چون دیگران، گرفتاری ها و سختی ها و مشکلات زندگی او را همان گونه به درد می آورد که دیگر مردم را و او به جای اعجاز و اعمال قدرت خارق العاده چون یک انسان با فضیلت از خود عکس العمل نشان میدهد. در موقع لزوم حتی از مقابله با دشمنان پرهیز میکند و زمانی که همراهان و همدلانش زیاد میشوند با اتکا به پروردگار و اندیشه نیک و خرد پاک و قدرت راستی و راست پنداری به مبارزه با ستمگران و زورمندان زشت کار می پردازد. او در حالی که هرگز خود را از کمک و رحمت حق بی نیاز ندانسته و پیوسته از خداوند طلب مدد و راهنمایی میکند. هیچ گاه جز قدرت اراده و ایمان و شگفتی نیک پنداری و راستی و درستی، معجزه دیگری ارائه نمی نماید. اشا ، وهومن ، خشترا و آرمیثتی یا راستی ، اندیشه نیک، قدرت اراده، فروتنی و تواضع و پارسایی چهارمعجزه  گراویند که بالاترین شگفتیها را درباره او و همدستان و نیک اندیشان تحقق می بخشد. 

زرتشت درهات 46 به درگاه اهورا مزدا ناله برآورده از تنگدستی خود گله میکند و استطاعت کم و قدرت زیاد دشمنانش را به خداوند عرضه می دارد. شکایت میکند که او را از خانه و کاشانه اش رانده اند و به سبب خواسته کم و قلت پیروانش با دشمنان قدرت مقابله را ندارد او چون دوستی عاشق و شیفته از پروردگار طلب کمک می کند. از مزدای طلبد جوانمردانی را به یاری فرستد که پیروان دوروغ از هر سو بر او تاخته اند. کرپانها و کاوی ها مردم را به راه کژ میبرند و در جامعه فساد بر پای دارند و با کردکار زشت خود زندگی مردم را به تباه می سازند.

ولی جالب است که با این همه سختی ها و درد ها و گله و شکایت ها باز هم زرتشت به ترس و ضعف و ذلت تن در نمی دهد و چون ابرمردی پاکدل و عارفی دانشمند و روشن ضمیر از خداوند به جای ارتش و قدرت و ثروت، طلب قدرت نیک اندیشی و آموزش راستی و نظام حق میکند تا به وسیله آن ماموریتی را که از جانب خداوند یافته است به نیکی انجام داده ،مردمان را به راه حق هدایت نماید و آنها را خوشبخت و سعادتمند سازد.

او نشان میدهد که انسان های اهورائی چگونه اند و هدفشان چیست. گله و شکایت او برای محروم شدن از زر و زور نیست بلکه زبان های عبری و عربی و یونانی و لاتین که زبان ادیان توحیدی جهانند امروز بدون اشکال قابل تعبیر و تفسیراند زیرا هنوز مردم زیادی با آن سخن می گویند در حالی که زبان گاتاها حتی برای پیروان زرتشت به دلیل قدمت زیاد آن دارای پیچیدگی خاصی است.

همانگونه که می دانیم زبان گاتاها زبان شعرو اشارات و استعارات است و با زبان معمول و مرسوم به کلی متفاوت است. هرچند حتی زبان مرسوم زرتشت نیز 3000 سال است که به دست فراموشی سپرده شده است.

زرتشت در گاتاها خود را یک پیام آور و آموزگار مردم معرفی میکند.

او در یسنا 11/44 میگوید:" پروردگارا می دانم که تو مرا برای انجام این کار بزرگ به عنوان نخستین آموزگار برگزیده ای"

و در1/31 متذکر می شود" این تعالیم و سخنان شنیده نشده را به شما ای جویندگان دانش آشکار می سازد و برای کسانی که به واسطه تعالیم دروغ جهان راستی را تباه میکنند، ولی بی گمان برای آنها بهترین است که دلداده مزدا هستند "

 و در یسنا2/31 میگوید" بنابراین من به سوی همه شما آیم چون آموزگاری که مزدا برگزیده و برای هر دو گروه فرستاده تا از روی دین راستی زندگی کنیم"

بنابر این بیانات ،اولا زرتشت یک پیام آور است که وظیفه او آموزگاری و راهنمایی مردم می باشد ثانیا زرتشت اولین آموزگاری است که از طرف خداوند به رسالت برگزیده شده و تعالیم و سخنان این چنین را هنوز کسی نشنیده بوده است ثالثا رسالت او برای همه مردم جهان است هر دو گروه راستان و نا راستان . زرتشت پیغمبر یک قوم و گروه خالی نیست و حتی برای کسانی که جهان را بر طبق تعالیم غلط و گمراه سازنده به تباهی میگشند وظیفه راهنمایی و آموزگاری دارد .

من یک نتیجه دیگر را نیز مایلم بر این برداشت اضافه کنم و آن اینست که به طوری که قبلا می دانیم زرتشت همیشه روی سخنش با آنهاییست که جوینده دانش هستند زیرا او دانایی را کلید معرفت و درک راستی و دین حق می داند او همیشه دانش را میزان تشخیص خیر و شر قرار داده و باید هم روی سخنش با طالبان دانش باشد. همانگونه که در سرود 1/31 نیز به صراحت بیان شده است.

پس می توان نتیجه گرفت که از نظر گاتاها او اولین آموزگاری است که از جانب خداوند برای بشر دانشجو برگزیده شده است.

مساله بسیار جالب شخصیت زرتشت و جاذبه تاریخی اوست. در بین بانیان ادیان توحیدی جهان ، زرتشت و موسی باستانی ترین پیامبران شناخته شده اند. دین یهود در طول تاریخ به وسیله نبی های بنی اسرائیل نگاه داشته شد و چون با ملیت و فرهنگ قوم بنی اسرائیل در آمیخت به صورت یک یادبود مقدس ملی پایه و حیات و پایداری قوم یهود گردید. دین یهود پیام موسی نیست و به طوری که می دانیم میثاق بین یهود و قوم یهود است پس تا زمانی که از این قوم اثری باقی است دین یهود نیز زنده مانده و موقعیت موسی نیز در بین آنها پا برجاست. اما موسی از سوی دیگر در ادیان ابراهیمی به حیات معنوی خود ادامه می دهد. مسیحیت بر پایه تورات بنا شد و اسلام موسی را به عنوان توجیه کننده ادیان توحیدی پیمبر حق شناخت و امروز در حدود 2 میلیارد مردم مسلمان و مسیحی و یهود در جهان به موسی معتقدند و بزرگش می شمارند و یا لااقل در ادبیات خود برای او مقام والایی در نظر گرفته اند.

اما دین زرتشت به هیچ وجه تداوم نداشته است. پس از مرگ زرتشت چنان که در تاریخ ظهور زرتشت آمده است ، وقفه ای هزار ساله در انتشار این آیین به وجود آمد به طوری که حتی در آغاز دوران سلطنت هخامنشیان نام و پیام زرتشت در ایران تقریبا غریب بود و مورخین یونانی که به ایران مسافرت کرده اند، از آن بی خبر بودند. در دوران ساسانیان یک باره توجه به زرتشت اوج میگیرد و شخصیت معنوی او روح  ایرانیان را تسخیر میکند. بار دیگر پس از تسلط اعراب دین زرتشتی راه زوال پیموده و بانی آن نیز به دست فراموشی سپرده می شود و جز گروهی اندک که در گوشه ای دور افتاده از جهان به نام او آداب و رسومی را انجام میدهند رسما پیروانی ندارند.

در ایران که سرزمین مذهبی زرتشت به شمار میرود به ندرت از او یاد می شد در حدود دو قرن پیش محققین اروپایی با نام زرتشت آشنایی بیشتری پیدا کرده و توجهشان به افکار او جلب شد. در حدود یک قرن پیش پیام واقعی زرتشت یا گاتاها شناسایی شد و از آن زمان افکار او چنان جاذبه ای یافت که در محافل اهل تحقیق بی سابقه بود. شهرت زرتشت در بین محققین و دانشمندان طالب کشف و درک فلسفه و افکار اندیشمندان کهن خیلی سریع توسعه یافت به طوری که در مدت کوتاهی متفکرین بسیاری را به خود مشغول داشته است.

آزادی و دانایی چنین ارج و قوری قائل است، هرگز انسانیت را در آستان قلدران جاه طلب و رهبران خودرای و مستبد و کاهنان فاسد قربانی نخواهد ساخت تا زور و فشار و تحویل را به پاداش گیرد. علت تسلط شاه بر جامعه ایران دین نبود بلکه بی دینی بود. آنچه قرنها قبل از ایجاد دولت در ایران مشخص مذهب مردم گردید دین مزد یسنا نبود ، بلکه انحراف از آن بود و همین دین منحرف است که کم کم موجب تحکیم پایه های سلطنت می شود و در طول تاریخ به بدترین شکلی پیام زرتشت را لکه دار می سازد که زشت ترین آن تایید شاهنشاهی است.

و تحمیق و مسحور کردن و از آنان رمه و گله هایی ساختن که به فرمان شبان و چوپان خویش درحر کنند ،هرگز موافق با آئین زرتشت نیست. دیکتاتوری سلطنت و حکومت فردی به هیچ شکلی با پیام زرتشت سازش ندارد.

آزادی و آزادگی، شعور و عقل بزرگترین و شریفترین نعمت هایی است که به بشر شخصیت انسانی داده و او را از حیوان متمایز می سازد. این حقیقت درخشان در سرآغاز گاتاها اعلام گردیده است و زرتشت به صدای رسا چنین گفته است:

ای مردم با گوش های باز و از روی خرد و معرفت و با چشمهای روشن بین به این حقیقت بزرگ توجه کنید تا به چگونگی پرستش خداوند جان وخرد آگاه شوید و به بارگاه فروغ و به بهشت آرامش دست یابید، بهشتی که در درون شما و در وجدان و جامعه شما بر پا خواهد شد. ای مردم از خواب غفلت بیدار شوید و نسیم دلپذیر انسانیت را احساس کنید و آهنگ دلنواز حریت را بشنوید تا به صفات کمالیه دست یافته خدایی شوید. تو ای فرزند آدم، آزاد آفریده شده ای تا در گزینش راه خویش نیز آزاد باشی. به اسلحه دانش و راستی و اندیشه نیک خود را بیارای تا درست و راست برگزینی. تا زندگی و نیستی در حماقت و نادانی است که به پیروزی زشتی و توسعه قدرت دروغ منش ستمگر انجامد. حیات و زندگی واقعی در آزادی و آزادگی است که بر دانش و معرفت بنا شده. انسان آزاد و دانا زنده است و انسان نمایی که گرفتار تحمیق، تحمیل و اسیر زنجیرهای جهل و فریب و زشتی و دروغ است و از حیات واقعی محروم است، پس گوهر زشتی و دروغ نا زندگی به بار آورد و گوهر پاکی و راستی حیات. خوشنودی مزدا نیز در آن است که تو ای انسان به راستی و اشاپیوندی و آزاد و آزاده در راه پاک و انسانی گام برداری. دیو سیرتان که حریت مردم را قربانی هوس های زشت و پست خود می سازند دیوانند که به صورت انسانها بر مردم حکومت می کنند. به قدرمت منش نیک سلطه این اهریمنان را در هم شکن و دست آنها را از جامعه کوتاه کن و دروغ را به دست های راستی بسپار تا مردم بتوانند شکوفا شوند و حیات انسانی یافته جهانی نو سازند. آنها که با تعالیم دروغ به نام دین جامعه را منحرف و جهان را تباه می کنند این سخنان را به گوششان ناگوار است زیرا که مانع تحمیق و ادامه تحمیل قدرت آنها می گردد.

این خلاصه بخشی از هات 31 و 30 گاتاهاست که به هر زبان آن را ترجمه و تفسیر کنیم هدف همین خواهد بود.پیامی که برای جامعه ایده آل در برداشت گاتاها.آن است که همه افراد آن از دروغ پرهیز کرده به راستی بپیوندند و برای ایجاد نظام حق با خلوص و پاکی و مهر و محبت به جامعه خدمت کنند و در راه پیشرفت و کمال خانواده و شهرو سرزمین کوشا باشند.

تعصب و کینه و نفرت از رذایل پیروان دروغ است و در جامعه مردمی که با اشا همراه و با وهومن همدلند و فروتنی پارسایی را پیشه می کنند از کینه و تعصی و نفرت به دورند.... البته یک چنین جامعه ای ایده آل است ولی باید در مسیر این ایده آل حرکت کرد.

سومین مشخصه پیام زرتشت نفی کرپن و کاوی و حکام ستمگر  است و مبارزه با آنها وظیفه هر انسان راست کرداری است.

چهارمین مشخصه ی پیام زرتشت طرفداری از طبقات ضعیف و زیر دست و مخالف با زور گویان است.

پنجمین مشخصه ی پیام زرتشت ایجاد امید در زیردستان است که بالاخره بر زورگویان اقویا و حکام دروغ پرست غالب شده و آنها را تباه خواهند ساخت.

از بررسی افکار زرتشت به این نتیجه می رسیم که او فقط یک معلم اخلاق نبوده است، بلکه اخلاق را در اجتماع و امور اجتماعی منعکس میدانسته و وظیفه ی اصلی خود را قیام بر علیه نظام موجود و نادرست تشخیص داده است. زرتشت چون عیسای کلیسا فقط برای تنظیم بهشت و جهنم رسالت نیافته و مدیریت صحیح جامعه را بر قلمرو الهی و حکومت خدا در عالم دیگر موکول نساخته است. بلکه او برای ایجاد یک نظام صحیح و انسانی در همین زندگی قیام کرده، و این یکی از مشخصات بسیار برجسته رسالت زرتشت است.

سدرمی نویسد " زرتشت فقط بنیان گذار یک دین جدید نیست، بلکه او مخالف و ضد آیین و رسوم موجود جامعه است و قیام کننده ای است که در عین حال صدای خود را به نفع تهیدستان بلند میکند و .... زرتشت به این نتیجه می رسد که نظام موجود به صلاح بوده تنگدست و رمه و چراگاه و طبیعت نیست. او نظام درست تری را می شناسد که چنان صاف و روشن و ساده است که فقط طبایع نیرور نمی تواند آنرا درک کنند.آنکه بر هم زدن این نظام را بخواهد چه کاهن و چه نجیب زاده و حتی خدایان به دروغ خدمت میکنند و حکومت او را تقویت مینماید. او دروغ پرور و فریبکار است و باید به بصیرت و آگاهی هدایت شود و اگر خود را در مقابل حقیقت قرار دهد باید با او به مبارزه پرداخت. هرکس که یک با بصیرت در ک نظام حق را یافت، همیشه به خدمت راستی پرداخته و در راه آن مبارزه می کند و عقل و اراده اش او را به حقیقت هدایت می نماید. او با راستی همراه و متعلق به خداست. زرتشت از آن نمی هراسد که بر علیه عادات زشت و خدایانی که این آداب را هدایت میکنند سر سختانه به مبارزه پردازد.

آنچه در پیام زرتشت یکتاست اهمیت فراوان دانش و معرفت و انتخاب آزاد بر پایه آن است. زرتشت در آغاز پیام خود راهی را که با علم و آگاهی و عقل و اراده در جهت راستی انتخاب شود حیات بخش می نامد و نادانی را که به شر و زشتی و دروغ هدایت می کند فساد انگیز و عامل نا زندگی و فنا توجیه می نماید. وظیفه راستان کوشش در ایجاد نظام حق است که با آگاهی بر گزیده میشود و مبارزه با تبه کارانی که سد راه پیشرفت و کمال انسان و جامعه هستند. سرود 4/46 در کمال ظرافت و زیبایی راستان را تشویق میکند که "دروغ پرست کوشش دارد پیروان راستی و جامعه را از پیشرفت و کمال باز دارد . کسی که با زندگی خویش با تمام نیرو و توان او را از قدرت بی بهره کند و یا بر علیه او بیکار کند، جهان را به راه خرد و بینش نیک پیش خواهد برد."

بیکار بر علیه ستمگر و قدرتمدار نه بر علیه برقراری حکومت گروهی دیگری است بلکه برای آن است که جهان در راه خرد و بینش نیک پیش رود هدف همیشه آن است که خرد نیک پیروز گردد و عقل و اندیشه نیک بر جامعه مسلط شود، نه تصعب و تحجر نه کلیسا و دگم و کانن دین ، نه رهبر و سرور و پیشوا و ... مبارزه و حرکت و جنبش در سراسر گاتاها به چشم می خورد ولی این یک انقلاب کور نیست، هشدار و تخریب و چپاول و غارت نیست، که جنبشی سازنده و معقول و خردمندانه است. با دانش و برای استقرار دانایی نیک، با اختیار و آزادی برای استقرار آزادگی و آزادی، بر مبنای راستی و دوستی و مهر و محبت و به منظور تحکیم پایه های راستی و داد ... اولین وظیفه یک مدیریت راست دین آن است که با شکوفایی و فهم و دانش مردم کمک کند تا بتواند آزادانه و از روی دانش و خرد راه خود را برگزیند. به نام دین ، میهن ، استقلال و ... مردم را به زنجیر کشیدن جا برای قائد و پیشوا و سلطان وجود نداشت. ولی هنگامی که با استفاده از یک کلمه اولی الامر که یک بار در توجیه یک حادثه اجتماعی بیان شده بود، اطاعت از شاه و رهبر و حاکم را به صورت امری واجب و عقیدتی جعل کردند . دوران بسیار کوتاه دموکراسی اولیه به سرعت سرآمد و خلافت سلطنتی و سپس سلطنت جانشین آن شد.

اما اطلاع ما از چگونگی اداره جامعه زمان زرتشت بسیار ناقص است و همانگونه که می دانیم فقط باید به حدث و گمان اشاره کنیم و حدث می زنیم که در جامعه عشیره ای رمد داران آن زمان روسای مذهبی- سیاسی یا  کاویها رهبری عشیره و قبیله را به عهده داشتند. و اینکه پس از پیوستن زرتشت به قبیله ویشتاسپه چه تحولاتی از نظر مدیریتی در این جامعه به وجود آمده است مشخص نیست. اولین مشخصه جالب  توجه در پیام زرتشت، شخصیت کامل و تمام عیار انسان در آفرینش و بالطبیعه در جامعه است. به انتخاب آزاد و اراده فردی در دکترین زرتشت مهم ترین مقام اختصاص داده می شود.بشر نه تنها از روی اراده باید راه خود که حتی خدای خویش را برگزیند. یعنی فقط به اختیار و خودآگاه مزدا پرست گردد. دانایی پایه دین است و فقط دانایان راه خود را به درستی بر می گزینند. پس اختیار و آزادی بدون دانایی و خود اگاهی دارای ارزش نیست. زیرا واقعیت ان است که خودآگاهی لازمه آزادی است.

مسلما با چنین برداشتی نمی توان حکومت و سلطنت و حتی رهبری یک فرد یا کلیسایی را بر مردم تحمیل کرد. در جامعه مردمان آزاد، آزاده و خود آگاه و حتی هیچ دین و مذهبی نمی تواند حکومت کند و وابستگان به هیچ دین و ملیت و طبقه ای دارای برتری نیستند. در جامعه مردسیمناییان واقعی اداره جامعه باید با انتخاب آزاد و خودآگاه مردم صورت پذیرد و از دید چنین مکتبی تمام حکومت هایی که در سراسر تاریخ بر ایرانیان تحمیل شده است خلاف اصول پیام زرتشت بوده است. مشخصه دیگر پیام زرتشت برابری انسانها است زن و مرد بر هم دارای هیچ گونه امتیازی نیستند و در هیچ یک از سرودهای خود زرتشت مزیتی برای مردان یا زنان و یا گروه خاص کاهن یا روحانی و ارباب و رهبر و......... قایل نشده است. اشدون یا پیرو راستی ، زن و مرد، عالم و عامی و...... رهروان راه حق کمالند.  به نظر من اولین و مهمترین عاملی که در یک مکتب فکری شکل اداره یک جامعه را مشخص
 می نماید، برداشتی است که از نقش انسان و شخصیت و موقعیت او در جامعه، ارائه می شود. همانطور که می دانیم مذاهب معبدی در زمان قدیم (پیش از زرتشت) که به پرستش خدایان متعدد و قبول اختیار و نفوذ نماینده و کاهنین آنها متکی بوده ، سلطنت و حکومت فردی این واسطه ها را تثبیت می کرده. در این مذاهب فرد نقش اساسی را بر عهده نداشت بلکه این خدایان بودند که به
 وسیله نما یندگان خود جهان را اداره می کردند و یا در حقیقت این کاهنین بودند که به نمایندگی خدایان بر جامعه خود را تحمیل می نمودند.

در دین یهود ابتدا یهوه تنها ملک و سلطان بنی اسرائیل به شما می رفت و همه مردان بنی اسرائیل در نظر او مساوی بودند، به همین دلیل نیز تا زمانی که بر این عقیده استوار بودند یک دموکراسی قبیله ای بین آنها برقرار بود و مردان قبیله در تحت رهبری شیخ قبیله که جنبه مدیریت و سرپرستی داشت، نه حکومت و فرماندهی، از حقوق مساوی برخوردار بودند و هنگامی که تحت رهبری روحانیت به قدرت و حکومت فرمانده به نمایندگی از جانب خدا معتقد شدند، آنها نیز شاه و ملک زمین را جانشین ملک آسمانی ساختند.

در دین مسیحیت بسیار زود قلمرو سلطنت خداوند به سلطنت زمین مبدل شد. در بین آبا مسیحی که مساوات همه افراد بشر موعظه ی شد. جوامع کمونیستی اولیه شکل گرفت و حتی در نامه های پاولوس اطاعت برده از ارباب و رعیت از سلطان توصیه شد و مساوات به عالم دیگر حواله گردید. در بین مسیحیون نیز شاه به نمایندگی خدا بر مردم حکومت کرد و کلیسا برای تثبیت خود با حکومت و سلطنت موجود و غالب کنار آمد و موقعیت و قدرت خود را با او تقسیم کرد. در این مکتب نیز انسانها، گوسفندان و انعام خدا بودند که به رهبری کلیسا برای حیات پس از مرگ آماده می شدند و در آن زندگی فقط مسیح که هم خدا و هم نماینده خداست حکومت میکرد و اختلافات از میان رفت.

در دین اسلام نیز حاکم فقط خدا بود و همه مردم با هم مساوی خلق شده و هیچ کس را بر کسی برتری نبود . در چنین طرز فکری  زرتشت در بعد خارج از جهان و خارج از انسان وجود خدا را درک نکرده است بلکه او را در واقعیت زندگی اخلاقی و اجتماعی احساس نموده است. خداوند چون یک قدرت غریب و غیر قابل اکتشاف نیست بلکه او در جریان قالب گرفتن انتظارات، توقعات و احتیاجات زنده و حیات بخش و مرحله درک و آگاهی رسیده است. زرتشت در یک مکاشفه درونی خدا را درک و اعلام می نماید.
 شدر معتقد است " همین حالات اگر جلوتر رود به سحر و جادو می رسد و همین نزدیکی با خدایان و در اختیار گرفتن قدرت آنها است که ساحران تظاهر به آن می کنند و به وسیله آن خواسته اند به انجام اعمال خارق العاده موفق گردند. ولی آنچه مسلم است فراست و نبوغ مذهب زرتشت او را پشت این مرز حفظ کرده و مانع گذشتن او از این حد شده است و همین برتری و عظمت او را
 می رساند. او همانگونه که به عرفان و سحر نزدیک می شود بدون آنکه گرفتار خطراتش گردد، همانگونه نیز درباره خدا و جهان ، جدایی دو روح نیک و شر که در آغاز در مقابل هم قرار
 گرفته اند و اختلاف بین پیروان آنها یا راستان و فریبکاران، افکارش را مطرح می سازد. درک و دریافت مذهب زرتشتی از درون زندگی و حیات جامعه مایه گرفته است. او نه به اوهام و تخیلات متوسل گشته و نه در خود نگری و ذهن گرایی غرق  شده است. بلکه با اندیشیدن به احتیاج قوم خود به نظام صحیح و محافظت و دفاع از امنیت این نظام و چنین مسیری هدایت گردیده است.

اغلب محققینی که پیام زرتشت را به دقت بررسی کرده اند دریافته اند که در گاتاها فقط یک خداوند و آفیدگار وجود دارد و زرتشت پیام آور یک توحید خالص است. معدودی از پژوهشگران تحت تاثیر اوستای متاخر به یک نوع ثنویت تکیه کرده اند که هیچکدام از آنها قابل اعتماد نیست.

المستدی نویسد " زرتشت یک موحد واقعی بود. برای او اهورا مزدا کاملا بی معنی واقعی کلمه تنها خدا به شمار می رفت "

آلتهیم دین زرتشت را یک دین توحیدی کامل توجیه می کند.

هومباح معتقد است که در گاتاها فقط یک آفریدگار وجود دارد و آن اهورامزدا است.

هینتس ، اهورا مزدا را سرور همه دان ترجمه کرده و می نویسد: در گاتاها خداوند به صورت عالی ترین و بزرگترین جلوه میکند و از یگانگی او در هر مصرع شاهدی وجود دارد. تصور زرتشت از خداوند عظیم، حقیقی و خالص است. مفهوم خداوند در گاتاها نسبت به مذاهب بزرک و جهانی دیگر که آنها نیز اعتقاد به یک خدارا تعلیم میدهند غنای روحی برنری دارند. فقط ابرمردی بزرگ قادر بوده چنین پیامی را اعلام کند.

در خاتمه این اظهار نظرها به یک نوشته از پروفسورشدر، شرق شناس ، شهیر و معاصر آلمانی اشاره می کنم:

مغز غربی ما در هزار سال است که بین خدا و انسان یک شکاف بزرگی را احساس می کند، خداوندی مقدس و با عظمت و پرجلال و بشری حقیر و گناهکار و محتاج آمرزش. فقط گاهی افرادی سعی کردند به شکلی از این شکافی که امید پر کردنش را نداشتند بجهند. این کوشش به عرفان ختم شده است. در عرفان سعی می شود تنش بین خدا و انسان را حتی در صورت امکان در لحظاتی چند برطرف سازند. اما در پیام زرتشت انسان با خالق به شکلی برخورد می کند که با عرفان بسیار نزدیک است و تجربه عرفانی با یک وضوح و اصالت نادری در آن منعکس می شود اما این برخورد زرتشت فاقد شرایطی است که در زمانهای بعد برای عرفان قائل شدند.

یعنی معرفت و درک یک شکاف بین خدا وانسان که باید از میان برداشته شود. در مورد زرتشت شاید بتوان از یک عرفان باستانی سخن گفت. او فاصله بین امور انسانی و باستانی را حیان متعادل شاخته است که میتواند در حالی که خداوند را چون خالق و سرور عالم پرستش می کند، در ضمن با او به یک مکالمه دو جانبه بپردازد و گاهی نیز خود این گفت وگو را رهبری نماید. اما در این برخورد هیچ گونه شکای بین خدا و انسان و احتیاج به از بین آن احساس نمی شود. درست از همین دید است که توجیه قوا و صفات انسانی خدا میسر می گردد که در آنها هم تاثیر خداوند و هم رابطه انسانها با آنها مظهور میرسد........

لومل مینویسد: آنچه در گاماها بسیار مشخص است آن است که خدای دانا تنها خالق می باشد. زرتشت به صراحت خالق همه موجودات جهان را مزدا معرفی مینما ید و پس ازهمه پرسشها، خود پاسخ می دهد که تو را ای مزدا خالق همه این چیزها می شناسم. لومل معتقد است که حتی در زمان ساسانیان نیز اهورامزدا نیز تنها خدای زرتشتیان بوده و اشاره می کند به گزارشی از یک کشیش مسیحی که از شکنجه مسیحیان تهیه کرده بوده است. این کشیش در باره بهرام گور می نویسد: " او نیز به یک خدای واحد معتقد است" اومل مینویسد که این تائید موحد بودن زرتشتیان خیلی جالب است زیرا از قلم کسی تراوش کرده که یکی از معتصبین مخالف دین زرتشت به شمار می رود و در مورد شکنجه های زرتشتیان به هم عقیده های خود گزارش می دهد.

هر   تسفلد معتقد است که " امشدا سپنته ها کیفیات الهی هستند و این نتیجه تبدیل یک پانتئون پولی تئیستی  است به یک طرز تفکر توحیدی که اصلی ترین طرز تفکری است که فقط به شخص زرتشت تعلق دارد" او همچنین تاکید می کند " در گاتاها زرتشت از هیچ خدایی جز اهورامزدا نام نمی یرد"

بارتو لومه مینویسد " نو آوری اساسی زرتشت این است که به جای خدایان متعددی که وجود داشت یک خدای دانا، اهورامزدا را جانشین ساخت"

پتازونی دانشمند ایتالیایی معتقد است که دسن زرتشت اصولا دین توحیدی است و به هیچ وجه
 دو آلیستی ( ثنوی ) نیست .

شفتوویتس  دانشمند آلمانی معتقد است که دین زرتشت یک آئین توحیدی است.

پروفسور گری محقق انگلیسی می نویسد "دین زرتشت از دوالیسم بسیار به دور بوده و اصولا دین توحیدی است.

شدر مینویسد " فضای گاتاها از تعدد خدایان و داها و اوستای متاخر کاملا خالی است. زرتشت فقط یک خدا می شناسد که او را سرور و امام می نامد او خالق و سروری است که خورشید و ستارگان را در مسیر خود روان می سازد، که ماه را روال و کمال می بخشد که زمین را در پایین و ابرها را در بالا استحکام می دهد و ........."

ای میهن دادار هستی بخش. میکوشم تا در پرتو خرد پاک تو را آفریننده همه چیز بدانم زرتشت در بندهای بعد به پرسشهای خود که در باره ایمان و آموزشهای زندگی و خدمت به خلق...... است ادامه می دهد که در فصول بعدی گاتاها آمده است.

کسانی که به برداشت های دینی مردم در روزگاران گذشته آشنا هستند، به خوبی درک می کنند که معتقدات زرتشت تا چه حد با آنها فاصله داشته است. برجستگی توجیه زرتشت از آفرینش و نقش اراده الهی زمانی روشن می شود که آن را با تورات مقایسه کنیم. فصل آفرینش تورات، که در طول قرون و اعصار چون شاهکار پر عظمتی برداشت می شده، و هنوز هم در بین صدها میلیون از مردم جهان با همان ارزش باقی است، زمانی شکل گرفته که بنی اسرائیل پس از پرورش در دامان تمدن باستانی مصر، برخورد با تمدن های پیشرفته سومر و بابل بهره گیری از جوامع متمدن سواحل دریای مدیترانه، خود دارای دولت و نظام مدنی گردید. فضای تولد تورات از دهها قرن پیش با نجوم و علوم طبیعی و ریاضیات آشنا بود و هر مسازان مصری و بر پا دارندگان بروج و زیگورات های بابلی و سومری و منجمین و متفکرین بین النهرین تاکرت....... نسبت به جهان آفرینش گیتی به نظریات پر مایه دست یافته بودند. در حالی که گاتاها در جامعه ای ساده و فاقد تشکیلات پیش رفته و نظام شهری به دور از همه تمدن های بزرگ در بین مردمی ابتدایی و گله دار اعلام شده است و همانگونه که می دانیم ارزش یک نظریه یا حادثه ای را باید همیشه در زمان و مکان خود توجیه کرد.

در این سرود به طور قاطع اهورا مزدا خالق همه پدیده های جهان و حوادث و روی دادهای عالم معرفی شده و حتی کوچکترین اشاره ای هم به مدد و دستیار (وردست) نشده است. نه تنها در این سرود که در سراسر گاتاها فقط یک خالق وجود دارد و آن هم اهورا مزدا است.

نکته جالب دیگر این است که خلقت در گاتاها به زبان اسطوره بیان نشده و خیلی سریع و واقعی توجیه گردیده است . در توجیه زبان زرتشت در باره خلقت همه دانشمندان برداشت مشترکی ندارند، ولی در اینکه گاتاها پیام توحید و یکتا پرستی است تقریبا فریب به اتفاق آنها با هم متنفق هستند.

دانشمندان خاور شناس ، که در اوستا تحقیق کرده اند، سرود 44 را یکی از شاهکارهای پر مغز گاتاها و از برجسته ترین آثار فکری دنیای قدیم می دانند. زرتشت در این فصل از پیام خود با بیانی پر مایه و نظمی شیرین می کوشد تا راز خلقت را آنگونه که هم باطبع عالم وهم عامی سازگار است. توجیه نمایید. او در آغاز چنین می گوید:

ای خداوند هستی بخش با فروتنی از تو سوالی دارم. آیا آنکه دلداده توست و در راه توست پرستش تو را چگونه باید به جای آورد. ای میهن دادار. دلم از مهر تو لبریز است. بشود که ما در پرتو راستی و درستی از یاریت برخوردار گشته و دلمان از نور پاک منشی روشن گردد. در بندهای بعد زرتشت سوالات خود را به شکلی تکراری کند که پاسخ نیز در آن مستتر است و از خداوند جان
 و خرد درباره مسائل پیچیده و حیات، که آن روزگاران بارضر و اسرار و سحر و غیب و جادو پیوسته بود، پرسشهایی میکند. اوی پرسد که سرچشمه بهترین و والاترین زندگی پاک کدام است،
 چه کسی خالق و سرچشمه راستی بوده است( پدر و آفریدگار اشا ) و چه کسی مسیر ستارگان
 و خورشید را مشخص ساخته و هلال را به بدر و بدر را به هلال تبدیل می سازد.

اینها و دیگررازهای طبیعت را از تو خواهانم. کیست نگهدارنده زمین در پایین و سپهر در بالا؟ کیست آفریننده آب و گیاه؟ کیست آنکه به باد وزش و به تیره ابر باران زا تند روی بخشد؟ آفریننده
 و الهام بخش منش پاک کیست؟ کدام سازنده بزرگ تاریکی و روشنایی و خواب و بیداری آفرید
 و شب و روز را پدید آورد که هشدار دهنده مرد داناست. در این میان یک سوال و پاسخ توام تنظیم میشود که:

آیا حقیقت دارد که عشق و ایمان به خداوند در پرتو عمل نیک و راستی و درستی افزایش خواهد یافت؟ و آن جهان بارور را برای این آفریدی که شادی و فراوانی به ما بخشد؟ و در پرتو منش نیک و نیروی ایزدی و اراده دست خواهیم یافت و مجددا ادامه ی دهد. کیست آفریننده ایمان واراده و چه کسی از روی خرد احترام و محبت به در را در دل فرزند نهاد؟

و بالاخره در بند هفتم نظر قطعی و کلی را بیان کرده و به همه آن سوالها پاسخ میدهد که:

در 1745 میلادی جوانی فرانسوی به نام انکتیل دوپرون به هندوستان سفر کرد و با پارسیان تماس گرفت و پس از سالها معاشرت با آنان موفق شد در سال 1771 میلادی نسخه ای از تفسیر پهلوی اوستا را که از هندوستان با خود آورده بود ترجمه نمود و در سه جلد در پاریس منتشر ساخت. اروپاییان که درباره زرتشت و افکار او تصورات دیگری داشتند از این سوغات دوپرون بسیار متعجب شدند. نویسنده شهیر فرانسوی ولتر، که قبلا یکی از تحسین کنندگان پر حرارت زرتشت بود، هنگامی که زند- اوستای انکتیل دوپرون را مطالعه کرد از اظهارات قبلی خود در باره تحسین زرتشت احضار تاسف کرد.ولی با ادامه مطالعات و تحقیقات دانشمندان کم کم واقعیت از پرده بردن افتاد و پی بردند آنچه بنام زرتشت اجرا و اعلام می شود کوچکترین، قرابتی با پیام واقعی او نداشت وتنها قابل اطمینان اوستا همان گاتاهاست، که در این مورد نیز ترجمه و تفسیر پهلوی آن قابل اعتماد نیست.

آنچه از زن و اوستا در دسترس است و اصالت دارد جمع آوری نمایند مجددا شاهنشاه اردشیر پسر بابک مشورت تنسرفرمان داد که تمام تعلیمات پراکنده را به دربار بیاورد . تنسر یک نسخه کامل برگزید و بقیه را مردود اعلام کرد و سپس فرمانی صادر نمود که "مسئولیت تفسیر و تعبیر تمام تعلیمات دین مزدا پرستان به ما واگذار شد . اکنون هیچ نقصی در دانش قطعی این تعلیمات وجود ندارد." در ارداویرافنلمد چگونگی تنظیم اوستای پهلوی چنین توجیه شده است که تنسرهمه موبدان و پیشوایان دین را به پایتخت دعوت کرد و از بین آنها هفت موبد مومن متقی مامور بررسی شده اند.آنها از بین خود موبد جوانی را بنام ارداویراف به حکم قرعه برگزیدند تا شخصا به جهان غیب و عالم بالا رفته و آنچه را فراموش شده مستقیما از زرتشت و فرشتگان جویا شود و در مراجعت به جهانی خاکی آنچه دیده است را بازگو کند. آنچه از این نوشته برمی آید تمام خرافات بوده و بر پایه تخیل وابسته است. چون چنین کاری غیر ممکن و غیر عاقلانه می باشد. آنچه از ادبیات زرتشتی اکنون در دست است در عهد خلفای عباسی تنظیم گردیده است. ایرانیان به عباسیان کمک کردند تا خلافت امویان را بر اندازند و به پاس این خدمت به آنها اجازه داده شد به تنظیم مجموعه مذهبی خویش بپردازند. بنا به گفته محققین بشترین فعالیت در زمان مامون (قرن 9 میلادی) برای جمع آوری این ادبیات به عمل آمد. در زمان تنظیم این رسالت نه تنها هیچ گونه مدارک و اطلاعات دقیقی وجود نداشت بلکه تنظیم کنندگان کانن جدید اغلب مفهوم زبان اوستایی قدیم را درک نمی کردند. جالب لست که بنابر گزارش محققین حتی دعاهای قدیمی که باید اصالت خود را حفظ نموده باشند به شکلی ادا میشد که به هیچ وجه با متون اصلی مطابقت نداشت و به زبانی مخصوص به خود بود که خواننده نمی فهمید جد میگوید و حتی متنی که نوشته شده بود با آنچه خوانده می شد به کلی تفاوت داشت. ولی مهم مفهوم این کلمات نبود بلکه تشریفاتی بود که میبایست به درستی انجام پذیرد تا دیوان رانده شود و مردم از آسیب موصون مانده و یا استغائه و طلب کمک آنان به نتیجه رسد.

دهالای نویسد که حتی گاهی خود اجرا کنندگان ریتوالها و آداب و شعایر معنی آنچه را می گفتند درک نمی کردند و فقط کلماتی را ادا کرده و آرای را انجام میدادند. سرودها و پیام های مذهبی و منستی دعا مبدل شده بود که بر خود یا درو دیوار آن را آویزان می کردند و به صورت سحر و ورد و جادو به کارمی گرفتند همین اوستا منحرف بود که ابتدا به اروپا رسید و موجب برداشتهای غلط محققین گردید.

که مردم هند و ایران از هم جدا نشده بودند میرسد و از آداب و رسوم و معتقدات آن زمان متاثر شده است. یشتهای جدید در زمان ساسانیان تنظیم شده است . اوستای کنونی را مشتمل بر پنج جزء می دانند.نخست یسنا، سپس ویسپرد یا ویسپرتو به معنی همه مردان و یا همه نام آوران و سران ، سوم وندیداد که در اصل وی- دئو- داتا به معنی مخالف دیوان قانون ، یا قانون مخالف دیوان است، چهارم یشتها که عبارت است از مضامین ریتوال برای عبادت روزانه، پنجم خورده اوستای کوچک، که درپهلوی خور تک اپستاک است.ادبیات دیگر اوستایی که به زبان پهلوی و ایران میانه تالیف شده است، عبارت است از بند هشن یا بنای خلقت که مخلوطی از عقاید مذهبی درباره طبیعیات و تاریخ افسانه های خلقت است و در قرن دهم میلادی تالیف شده است.

دین کرد یا گروه دین ( که آلمان ها به آن دنک آرت یا روش تفکر هم می گویند) که قبلا در باره آن بحث شد و آن را به غلط مجموعه افکار و قوانین زرتشت معرفی کرده بودند. اصل دینکر و در زمان ساسانیان تنظیم شده ولی آنچه امروز در دست است در قرن نهم میلادی تهیه شده است. رساله های دیگر مانند مینوخرد، پند نامه زرتشت، ارداویرافنامه، دبستان، خاطرات زریران و ...... بنابر ادعای مولفین متکی بر تعلیمات زرتشت است ولی در حقیقت جز گاتاها هیچ یک از ادبیات اوستایی بر پایه تعلیمات واقعی زرتشت تنظیم نگردیده است. وندیداد را به زمان قبل از خشایار شاه منسوب می سازند و معتقدند که در کتیبه خشایار شاه به قانون ضد دیوان اشاره شده است که مقصود همان وندیداد است. این مجموعه مشتمل بر قوانین و دستورات مذهبی است و بیشتر ریشه های آریایی و دین مغان دارد وی توان پذیرفت که از طرف آنان تالیف شده است.

دینکرد پیدایش کانن یا مجموعه قوانین و دستورات مذهبی دین زرتشت را به طور خلاصه چنین توجیه می کنند که دارا پسر داریوش سوم فرمان داد تا دو نسخه از اوستا و تفاسیر آن (زند) تهیه و یکی را در خزانه سلطنتی و دیگری را در آرشیو ملی نگه داری کنند . پس از نابود شدن این مجموعه به دست اسکندر دلخش پادشاه اشکانی فرمان داد اعلامیه ای به تمام نواحی فرستاده و هر

یسناها که مهمترین بخش اوستای قدیم اند از72 هات یا هائیتی یا فصل ترکیب شده بوده است. یسن به معنی پرستش و نیایش، نماز و جشن است. از این 72 فصل آنچه به یقین اصالت داشته و محققین آن را متفقا منسوب به زرتشت دانسته اند 16 هات معروف به گاتاهاست. گات یا زبان اوستای قدیم گاسا به معنی سرود است و در سانسکریت گاتا همین مفهوم را دارد و در پهلوی گاس شده است.

به طوری که نویسند یسناها ترکیبی از نظم و نثر بوده مانند: گلستان سعدی. گاتاهای موجود قسمتی از بخش منظوم آن است 16 گاتاهای زرتشت عبارت اند از: اهنود گاتا دارای هفت هات از شماره 28 تا 34، اشتود گاتا مرکب از چهار هات 43 تا 46، سپنتمد گاتا از هات 47 تا 50 و هوخشترگاتا که فقط هات 51 است.

در اوستا این نام ها اهون ویئتی،اوشت ویئتی ، سپنتامئیینو و هوخشتر، آمده است و از کلمات اول هر گاتا گرفته شده است و اهونود از نام اهونه وئیریه دعای مشهور اوستا و بند سیزدهم از یسنا27 اخذ شده است. برخی از محققین وهشیتوانسیت  گاتا یا هات 53 را نیز در شمار گاتاهای زرتشت محسوب نموده و جمع آنها را 17 گاتا می دانند.

در بین هاتهای 34 تا 43 هر فصل فاصله است که فصل های 35 تا 41 را هفت هات یاهپتنگ هائیتی می خوانند. این سرودها نزدیکترین نوشته ها به گاتاها بوده است و به لهجه و روشی نظیر آنها نوشته شده است ولی به نثر است نه به نظم. هات 42 نیز بعدها تنظیم گردیده و به هفت فصل افزوده شده است در اوستای متاخر گاتاها دست نخورده ذکر شده ولی به طوری که اشاره شد چون نویسندگان درست به مفهوم آن آشنا نبوده اند به تفسیر پهلوی آن را با برداشت خود تهیه کرده اند که  به کلی با مفهوم واقعی گاتاها متفاوت و گاهی متضاد است. به همین ترجمه ها و تفسیراتی که بر پایه این متن پهلوی تهیه شده، مانند تفسیر وارمستتر  منحرف و غیر اصیل است.

یشتها پس از گاتاها و هپتینگ هائیتی قدیمیترین جز اوستا به شمار می روند. نیست ویسنا از یک ریشه است ویشتن در پهلوی به معنی ستایش کردن می باشد. بیشتر را نمازگزلر و ستایش کننده معرفی کرده اند بعضی از بخش های یشتها به زمانی همین ترجمه و تفسیر پهلوی بود که اولین بار توسط انکتیل دو پرون به اروپاآاورده شد. در نقش رستم بنای مکعب مستط

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد دین زرتشت

تحقیق در مورد دین و حکمت وِدایی

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد دین و حکمت وِدایی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد دین و حکمت وِدایی


تحقیق در مورد دین و حکمت وِدایی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:23

فهرست: جهان‏شناسى وداها

تمن و زندگى پس از مرگ

چکیده

 

 

 

 

 

 

 

دین و حکمت وِدایی

ابوالفضل محمودی

چکیده   

 از ویژگی‏های دین هندو که به طور معمول پژوهشگران بدان اشاره می‏کنند، آمیختگی و پیوستگی دین و فلسفه در این آیین است. این امر را مى‏توان به ویژه در متون اصلى این آیین که به عنوان متون «شروتی» یا «وحیانی» شهرت دارند، مشاهده کرد. «وداها» که بخش اصلی ادبیات وحیانی یا «شروتی» را تشکیل مى‏دهند، مهم‌ترین متن مقدس هندو هستند که کهن‏ترین اسناد مکتوب اقوام هندو اروپایی شمرده می‏شوند. در این آثار، افزون بر اندیشه‏های اولیة  دینی هندوان، نخستین بذرهای اندیشه‏های فلسفی و عرفانی هندو را می‏توان مشاهده کرد که البته در ادوار بعد از تحول یا تکامل برکنار نمانده‏اند.

 این نوشتار بر آن است تا ضمن معرفی این ادبیات کهن مهم‏ترین اندیشه‏های مطرح در این مجموعه را از دیدگاه هندشناسان مشهور به اختصار گزارش دهد.

واژگان کلیدی: ودا، شروتی، هنوتئیزم، مونوتئیزم، مونیزم.

در بنیاد حیات دینی و تفکر هندی متون مقدس، شروتی یا ادبیات وحیانی قرار دارد. این مجموعه، در طول شاید سه هزار سال، چنان تأثیری بر فرهنگ و اندیشة هندی بر جای نهاده که به سختی می‏توان درخارج از هند نمونه‏ای برای آن یافت. به تعبیر گِدِن، «هر نوع ارزیابی از اشکال و پیشرفت‏های تفکر دینی به طور طبیعی و به ضرورت، از همین‌جا آغاز می‏شود. تحقیق و بررسی در ماهیت تصور یا تصوراتی را که مردم هند از الوهیت دارند، باید در مرحله اول از تعالیم و شواهد متون معتبر و موثق دینی اخذ کرد»f.Geden, 1987, 282- 30)) و نخستین بذرهای اندیشة فلسفی و عرفانی هندی را نیز می‏توان در این آثار یافت؛ بنابراین، لازم است با جزئیات بیشتر به این آثار که در معناى عام «ودا» نامیده می‏شوند پرداخته، ساختار، تاریخ، و اندیشه‏های اصلی موجود در آن را مورد توجه قرار دهیم.

«ودا» یا «شروتی» به معنای گستردة آن، نام هیچ کتاب خاصی نیست؛ بلکه نام ادبیات دوره‏ای خاص و طولانی است که حدود2000  سال را در برمی‏گیرد. واژة «ودا» به معنای «دانش»، و گویا به معنای دانش مقدس است. «شروتی» (Sruti) نیز از «شرو» (Sru) گرفته شده که معنای شنیدن دارد و ادبیات شروتی، ادبیاتی است که به اعتقاد هندوها به وسیلة خدا به فرزانگان و اهل بصیرت تعلیم یا الهام شده است؛ پس این متون هیچ گاه به وسیله انسان‏ها تألیف نشده و فقط شنیده شده است. در اعتقاد آن‏ها این آثار، متونی بسیار کهن تلقی می‏شدند، به حدی کهن که گاه این اعتقاد نیز وجود داشت که آن‏ها آغاز زمانی ندارند یا در دوره‏ای دور و نامعلوم در آغاز هر آفرینش پدید می‏آیند.

 به طور عام اعتقاد بر این است که متون مقدس هندو، کهن‏ترین اسناد مکتوب نژاد هند و اروپایی است. تخمین تاریخِ کهن‏ترین جزء این مجموعه مشکل است و گمانه‏هایی را نیز که در این زمینه مطرح شده نمی‏توان به طور قطع اثبات کرد. ماکس مولر این تاریخ را1200  قبل از میلاد می‌‏داند، هوگ (Haug) 2400  قبل از میلاد را مطرح می‏کند و بال گنگادهر تیلاک (Bal gangahar tilak.)2400 را حدس می‏زند (Cf. Dasgupta, 1997,v.l,P,10_ 12)

 چون این ادبیات ارائه دهندة دست آوردهای کلی مردم هند در جهات گوناگون و در مدتی چنین طولانی است، به ضرورت دارای ویژگی‏هاى متنوع است. اگر بخواهیم به طور تخمینی این ادبیات بزرگ را از نظر عمر، زبان و موضوعات تقسیم بندی کنیم، چهار بخش متفاوت در آن خواهیم یافت که عبارت اند از:

1 .  سُمْهیتا (sam] (samhita به معنای آمیختن،hita  یعنی قرار دادن]؛

  1. براهمُنَه‏ها (Brahmana

3 . آرنًیکَه‏ها (aranyaka = رساله‏های جنگلی)؛

4 .  اوپنیشادها (upanisad

سمْهیتا هستة مرکزی ادبیات ودایی و آمیخته‏ای از نظم و نثر است. سایر بخش‏ها را می‏توان تعلیقات، ضمایم، شروح و تفاسیری دانست که دربارة این هستة مرکزی و مرتبط با آن شکل گرفته است. تعبیر «ودا» در معنای محدود خود، گاه فقط به همین بخش اطلاق می‏شود و همین بخش است که موضوع این نوشتار را تشکیل می‏دهد. این بخش، خود از چهار جزء تشکیل مى‏شود: ریگ ودا، سامه ودا، یجور ودا و اَتَهروه ودا.

اُپینیشدها نیز به طور سنتی بخشی از براهمنه‏ها یعنی بخش نهایی آن شمرده می‏شوند؛ اما به دلیل تمایز اساسی اوپنیشادها در جهات گوناگون و نیز اهمیت بسیار والاتر آن‏ها، به طور معمول به صورت بخشی مستقل مطالعه و بررسی می‏شوند. به اعتقاد بسیاری، اوپنیشادها سرچشمه  فلسفه و عرفان هندی است .(Cf. Hiriyanna, 1993 , 29_30)

در بخش سمهیتا، ریگ سُمهیتا واتهرْوه سمهیتا، کهن‏ترین بخش ادبیات ودایی و از این جهت مهم‏ترین بخش‏های آن هستند و از این میان نیز از ریگ ودا، کهن‏تر بوده و بیشترین تأثیر را بر تفکرات بعد داشته است. سرودها یا منترههایی که در این دو بخش باقی مانده، نه محصول یک فرد هستند، نه دستاورد یک دوره؛ بلکه احتمالاً در ادوار گوناگون به وسیلة حکیمان متعدد پدید آمده‏اند و احتمالاً بخشی از آن‏ها، به ویژه در ریگ ودا، قبل از ورود آریاها به هند تألیف شده است. آن‏ها دهان به دهان انتقال یافته و در طول زمان اضافاتی را نیز پذیرفته‌اند تا سرانجام به صورت فعلی درآمده‏اند .(Cf. Dasgapta,1997,14) اکنون با توجه به ساختار کلی این مجموعه و نیز به این دلیل که آن‌ها به طور عمده برای اهداف آیینی فراهم آمده‌اند نمی‌توان انتظار داشت که تصویری منظم و شفاف از کل‌اندیشه‌ها و عقاید موجود در آن زمان ارائه کنند. (Cf.Hiriyanna. 1993,14-15) به این مطلب، این را نیز باید افزود که این سرودها به ویژه بخش اول آن یعنی ریگ ودا به زبان سنسکریت خیلی قدیم نگاشته شده که فهم معنای دقیق آن آسان نیست (Ibid, 29-30) با این همه، تردیدی وجود ندارد که سرودهای ودایی منعکس کنندة اعتقادات مهم و جدی مردم کهن آریایی هستند؛ همان گونه که اتهرْوه ‌‌وِدا منعکس کنندة افسانه‏ها و خواسته‏ها و امیال نیروهای غیر طبیعی و را طبیعی و حیله‏ها و میل انسان ابتدایی در برابر تأثیر و نفوذ نیروهای شیطانی است (Cf. Geden, 1987, 282-3).

پرستش خدا در وداها

تقریباً همه سرودهای ودایی در پرستش خدایان و خطاب به آن‏ها سروده شده است؛ امّا با توجه به تفاوتهایی که پیش‏تر به آن اشاره کردیم، ارائة تفسیری واحد و روشن از پرستش ودایی امکان‏پذیر نیست. در وداها نام مجموعه‏ای از خدایان مطرح شده است بدون آن‌که تعداد آن‏ها به طور کامل مشخص باشد. گاه شمارة آن‏ها 33 ذکر شده که براساس منزلگاه آن‏ها در سه گروه یازده‏تایی طبقه بندی شده‏اند: خدایان آسمان از قبیل میترا* و ورونا، خدایان فضای میانه از قبیل اینْد‎ْرا و ماروت‏ها، و خدایان زمین از قبیل آگنی و سوما.

 وجود اسامی مشترک میان این خدایان و خدایان دیگر اقوام هند و اروپایی در ایران و یونان و غیره، نشان دهندة سوابق برخی از این خدایان است. به دلیل گذرِ دین هندو از دو مرحلة هند و اروپایی و هند و ایرانی، پانتئون ودایی، هم شامل خدایان دو مرحله ماقبل هند و هم دربرگیرندة خدایان دیگری است که تصویر آن‏ها پس از استقرار آریایی‏ها در هند ایجاد شد؛ از قبیل الاهة رودها یا سرسْوتی و غیره.

 با این همه، کیفیت پرستش این خدایان و چگونگی اعتقاد به آن‏ها که گاه همچون آگنی ارتباط نزدیکی نیز با پدیده‏های طبیعی دارند، روشن نیست. در وداها، همه نوع گرایش را از طبیعت پرستی تا پرستش خدایان متعدد و توحید و وحدتگروی می‏توان مشاهده کرد. اغلب برای حل این تعارض این اعتقاد وجود دارد که حالت‏های پیشین که نشانه‏های هرکدام از آن‏ها را می‏توان در وداها یافت، علایم گذر از مرحله‏ای ابتدایی از پرستش که همان پرستش قوای طبیعی است، به صورت‏های عالی‏تر یعنی خدایان متعدد تشخص یافته؛ هنوتئیزم ((henotheis یا پرستش خدایی برتر از میان خدایان و مونوتئیزم (monotheism) یا پرستش خدایی واحد و سرانجام، گرایش به مونیزم (monism) یا وحدت وجود است. اگر چنین نظریه‏ای را بپذیریم، باید بگوییم که در نخستین مرحله، ارتباطی تنگاتنگ میان خدایان و نیروهای طبیعی وجود دارد یا به عبارت دیگر، آن‏ها نمودِ نیروهای گوناگون طبیعت از قبیل طوفان و باران، رعد و آتش هستند؛ اما به تدریج از این پدیده‏ها تجرید شده، تا حدودی تشخص می‏یابند و به صورت شخصیت‏های انسان گونه، امّا مجرد که بر قوای پیش گفته سلطه دارند و تشکیل دهندة ذات و اساس آن‌ها هستند درمی‏آیند. در عین حال، این خدایان به طور کامل از هم مجزا و متمایز نیستند. همان گونه که نیروهای گوناگون طبیعت از قبیل طوفان و ابر و باران و غیره با هم ارتباطی تنگاتنگ دارند، خدایانی که با آن‏ها مرتبط هستند نیز همین خصوصیات را دارایند؛ به همین دلیل، به این خدایان گوناگون اوصافی همانند یا بسیار نزدیک به هم، نسبت داده می‏شود؛ البته این خدایان در آثار بعدی و اسطوره‏های متأخر هندو که به پورانه‏ها شهرت دارند، کاملاً تشخص یافته و از خصایصی انسانی همچون شادی و اندوه و دیگر حالات انسانی بهره‏مند شده‏اند؛ امّا در وداها این تشخص کامل اتفاق نمی‏افتد(Cf. Dasgupta, 1997, 16-17; Hiriyanna, 1993 , 38_9) زیرا خصوصیاتی که خدایان در این منبع بروز می‏دهند، اغلب بروز و بیان نیروهای طبیعت همچون آتش یا اگنی بود. (Cf. RV.I.143. 3;x. 168. 3-4) بخشهایی از وداها که نشان دهندة فراوانی خدایان هستند، نمایندة این دوره از پرستش هندیانند.

به جز ارتباط نزدیک خدایان ودایی با طبیعت، ویژگی قابل توجه دیگر، ارتباط این خدایان با مفهوم ریتا (rita) است که در سرودها جایگاه روشنی دارد. عباراتی از قبیل «حافظان ریتا» (gopa trasya)، «عاملان ریتا» (rtaya) که دربارة خدایان و وصف آن‏ها آمده، گویای اهمیت این مفهوم است. این واژه که در اصل، ما قبل هندی است به طور معمول به معنای همسانی و یکپارچگی طبیعت و جریان منظم اشیا و حوادث است؛ مثل جایگزینی منظم شب و روز و غیره. غیر از نظم طبیعی، در وداها نظم اخلاقی نیز اهمیت دارد و خدایان هم حافظ نظم کیهانی و هم نگاهبان نظم اخلاقی‌اند. آن‏ها به طور کلى حامیِ خوبی و راستی و دشمن بدی و ناراستی‌اند و انسان مؤمن کسی است که درستکار باشد تا مشمول رحمت خدایان قرار گیرد. ورونا بویژه حافظ همزمان نظام کیهانی و اخلاقی است. او، هم قوانین طبیعت، و هم قوانین اخلاقی را استحکام بخشید. در آن جا نیز قوانین او ازلی و تخلف ناپذیرند (Geden, 1987, 282_3; Hiriyanna, 1993 , 32-5).

نکتة قابل توجهی که همین زمان در پرستش خدایان گوناگون در وداها مشاهده می‏کنیم و خود زمینه ساز یکتاپرستی یا مونوتئیزمی شمرده شده است که در مرحله بعد شکل گرفت و آثار آن‏ها را نیز در وداها شاهدیم، چیزی است که ماکس مولر آن را منوتئیزم می‏نامد که به اعتقاد او، دین این مرحله از سروده‌هایی ودایی است؛ یعنی اعتقاد و پرستش خدایان منفردی که هرکدام به نوبت در جایگاه خدای شاخص و برتر، برجستگی می‏یابند و آن هنگامی بود که نیاز و طلب عبادت کننده در حوزه این خدا قرار داشت. این عقیده، مبتنی بر اندیشة حاکمیت هر خدا بر قلمروی خاص بود. در این حالت، آن خدا چنان مورد توجه و خطاب قرار می‏گرفت که با حضور او جایی برای سایر خدایان یا دست کم خدایان رقیب باقی نمی‏ماند. صفات بزرگی و عظمت به گونه‏اى به او نسبت داده می‏شد که گویی فقط او است و قرینی ندارد؛ امّا هنگامى که نیاز به این خدا تمام می‏شد، خدایی دیگر که در قلمرو نیاز جدید قرار داشت، با همان اهمیت و با همان اوصاف عظمت و جلال مورد توجه و خطاب قرار می‏گرفت؛ البته این به معنای توهین یا گناه به خدایان دیگر نبود. این جنبة اصلی هنوتئیزم است؛ یعنی پرستش یک خدا در یک زمان که در آن زمان برترین خدا تلقی می‏شود.

 برخی از دین شناسان از قبیل مک دانل (Macdonll) این تحلیل ماکس مولر را نپذیرفته وهنوئئیزم را نوعی نمود می‏دانند تا حقیقت. به عبارتی، آن را نوعی اغراق گذرا دربارة خدای مورد نظر می‏دانند. نظام خدایان مطرح در وداها را چه هنوتئیزم بدانیم یا چیز دیگر، آن چه روشن است، این است که در این مرحله، نه می‏توان آن را چند خدایی دانست و نه توحید و یک خدایی؛ بلکه چیزی است که گرایش به هر دوی این حالت‏ها را می‏توان در آن دید؛ امّا به حد کافی توسعه نیافته است که منطبق با یکی از این دو باشد (Dasgupta, 1997, 17_18; Geden,1987, 282-3).

گِدِن معتقد است که نتیجة منطقیِ توسعة هنوتئیزم، مونوتئیزم (یکتاپرستی) است؛ امّا در مورد اندیشه هندی معتقد است:

اندیشهوران هندی از این پیشرفت رو به جلو کنار کشیدند. شرق، کمتر مراقب منطق و انسجام در معنای دقیق غربی آن است. [از آن پس] دین ودایی به چند خداییِِِ پیچیده و انبوهی بازگشت که از یک سو خود را با نظام ناسازگاری از شعایر و مناسک که جهان تاکنون کمتر به خود دیده است، پیوند زد و از سوی دیگر، آزادترین فضا را برای جسارت‏های نظر پردازانه (speculative daring) که اندیشة خدا را در نوعی پان‌تئیزم مبهم و عرفانی استحاله (resdved ) کرد، فراهم ساخت(mandala ). Geden, 1987, 282-3))

گرایش به خدایان متعدد، چه به صورت هنوتئیزم یا چیز دیگر، به تدریج جاذبة خود را از دست داد و هندیانِ وِدایی از آن پس نه به دنبال علل پدیده‏های طبیعی، بلکه در جست و جوی علت اولیه یا غایی آن‏ها برآمدند. آن‏ها دیگر نمی‏خواستند پدیدههایی را که مشاهده می‏کردند به شمار فراوانی از خدایان نسبت دهند؛ بلکه در جست و جوی علت اولیه یا غایی آن‏ها برآمدند؛ علتی که منشأ و اصل همة موجودات است. گرایش به این اندیشه را احتمالاً می‏توان در آن قسمت مشهور از ریگ ودا منْدله اول قطعه 164،  عبارت 46 مشاهده کرد که پس از آن که می‏گوید «او را به نام‏های گوناگون ایندرا، میترا و آگنی و گاروت می‏خواند»، تصریح می‏کند «حقیقت جز یکی نیست. فرزانه آن را با نام‌های گو‏ناگون می‏خواند همچون آگنی، یمه و ماتریُشَون » پیدایی تصور پْرجاپتی (Prajapati)، یا پروردگار موجودات، در همین زمینه قابل تفسیر است؛ البته این امر یک فرایند تدریجی آگاهانه در جهت تعمیم و جهانی کردن اندیشة خدا نبود؛ بلکه به تعبیر داسگوپتا، مرحله‏اى ضرور در توسعه و رشد ذهن انسان بود که قادر شد خدایی را تصور کند که مرکز همه نیروهای اخلاقی و مادی باشد؛ هر چند نتوان حضور بیواسطة او را مشاهده کرد. (Cf. Hiriyanna, 1993, 38-40; Dasgupta, 1997, 19)

تقسیم خدایان به سه دسته یا ادغام همة آن‏ها در مفهوم بزرگ‏تر ویشوِدِواه (Visvedevah) پانتئون یا مجمع خدایان در همین جهت صورت می‏گیرد. تأکید بر مفهوم ریتا (rita) نیز به واقع نوعی حمایت از یکتاپرستی و بیان آن است؛ زیرا اگر تنوع پدیده‏های جهان مقتضی تنوع خدایان باشد، در آن صورت چرا نباید وحدت طبیعت مقتضی خدای یکتایی باشد که همة چیزهای موجود را در بر‌گیرد. به عبارت دیگر، اعتماد به قانون طبیعی به معنای ایمان به خدای واحد است؛ Cf.Radhakrishnan,1958,vol.I89-91) ) از این رو عنوان پْرجاپتی که در آغاز، صفت و عنوانی برای دیگر خدایان بود، به صورت خدایی مستقل و مجزا شناخته شد که برترین و بزرگ‏ترین خدایان و مسؤول آفرینش و حاکم و هدایت کننده جهان است. این خدا گاه با عنوان هیرُتیه گربهُه  Hiranyagarbha)= تخمة زرین) نیز مطرح شده است: «در آغاز هیرُنیه گرْبهه پدیدار شد. او همین که زاده شد، یگانه پروردگار همه موجودت بود (.(R.V, X. 82. 3 صفات مشابهی نیز به ویشوکرمه (visvakarama) = آفریدگار همه) نسبت داده شد. گفته شده که او پدر و ایجاد کنندة همة موجودات است؛ امّا خودش آفریده نشده است. او آب‌های اولیه را پدید آورد. «او پدر ما، آ‏فریدگار ما و سازندة ما است (R. V, X. 82. 3) (Dasgapta, 1997, 19).

اصل این دو خدا در ظاهر یکی است. پرجاپتی در براهمنه‏ها مقام اول را دارا است. در یک براهمنه آمده که33  خدا وجود دارد و پْرُجاپُتی سی و چهارم است که همة آن‏ها را دربردارد. (Hiriyanna, 1993, 40).

 رادهاکریشنان مجموعة عواملی که در گرایش به یکتاپرستی (مونوتئیزم)، به اندیشة هندی یاری رسانده است، چنین خلاصه می‏کند:

 تجربة تدریجیِ مفهومِ خدا به گونه‏ای که در آیین ورونا آشکار است، منطق دین که به ادغام خدایان گرایش دارد، هنوتئیزم که رو به سوی مونوتئیزم (یکتاپرستی) دارد، مفهوم ریتا یا وحدت طبیعت و تکانة سامان بخشی و نظم دهیِ ذهنِ انسان، همة این‏ها در جهت جایگزینی مونوتئیزم [یکتاپرستی] معنوی به جای آیین بشر‌پنداری کثرت‌گرایانه یاری رساند. در این مقطع، روشن دلان ودایی علاقه‏مند بودند تا علت خلاقة جهان را که خود نامخلوق باشد، بیابند. .(Radhakrishnan, 1958, 91-2)

با این همه، همان گونه که از عبارت گِدِن برمی‏آید، برخی محققان برآنند با وجود تلاش هایی که در دورة ودایی در جهت یکتاپرستی انجام شد مثل ترکیب برخی خدایان در خدایی واحد (میترا ـ ورونا)، تجربة هنوتئیزم و برجسته شدن خدایانی مثل ورونا و ایندرا که هرکدام شایستگى تبدیل شدن به خدای واحد و تحقق آیین توحیدی را داشتند. این امر در آنجا اتفاق نیفتاد و یکتاپرستی در دورة ودایی ناتمام ماند. به تعبیر هیریُنَه:

با آن که هندوی ودایی در مورد وجود علت نهایی غایی درجایگاه علت موجودات متقاعد شده بود، در مورد ماهیت و کیفیت این امر دچار حیرت بود و از این رو، تصورات گوناگونی را یکی‌پس از دیگری تجربه کرد. تصوری که ناکافی می‌‌نمود، به زودی جای خود را به تصوری  دیگر می‏دادHiriyanna ,1993,39-40) ).

مفهوم برهمن نیز که در فلسفةودانته شکوه و عظمتی فوق العاده دارد، در ریگودا ظهور چندانی نیافته است. در بررسیهایی که هوک(Haug) در آثار سایَنه (Sayana )، مشهورترین مفسر ودا به عمل آورده است، نشان می‏دهد که معانی گوناگونی که او برای این واژه در وداها ذکر کرده مثل غذا، غذا دهنده، سرود و ترنمِ خواننده سامه، مجموعه یا متن جادویی، مراسمی که به طور مناسب کامل است، بزرگ و ...، هیچ کدام نشان دهندة اصل متعالی مشابه آنچه در ودانته مطرح است نیست. فقط در کتاب شَتَه پتهه براهمنه (Satapatha Brahmana) است که این مفهوم به عنوان اصلی متعالی اهمیت یافت. در این براهمنه آمده است:

هر آینه در آغاز این (جهان) برهمن بود. آن خدایان را آفرید، در حالی که آن‌ها را می‌آفرید، آن‌ها را بالای این جهان‌ها قرار داد...؛ سپس خودش به قلمرو آنسو(beyond ) رفت. پس از آن‌که به آنسو رفت، آن‌گاه اندیشید که من چگونه می‌توانم دوباره به این جهان‌ها پایین روم. او پس به وسیلة این‌دو، یعنی «صورت» و «نام» پایین رفت... این‌ها به راستی دو نیروی بزرگ برهمن هستند و هر آینه کسی که این دو نیروی بزرگ را بداند، خودش نیروی بزرگ می‌شود.

دیگرگفته شده: برهمن موجود غایی در جهان است و همسان با پْرُجاپتی، پروشه و پرانَه در جایی (هوای حیاتیدر جایی دیگر برهمن به عنوان «خود زاد» (self-born ) وصف شده که ریاضت کشید و خود را در مخلوقات، و مخلوقات را در خود، قربانی کرد؛ بنابراین، بر همة آفریدگان، برتری، سلطه و ربوبیت یافت Dasgupta, 1997, 20)).

به اعتقاد برخی (تاراچند، 1368 ،290 ) پیدایی تصور برهمن پیش درآمدی بر پیدایی مفهوم مونیزم یا وحدت وجود بود.ِ

از دیگر نگرش هایى که نشانه هایی از آن در وداها وجود دارد، گرایش به نوعی مونیزم یا وحدت وجود است. آمیختگی اندیشه مونوتئیزم (یکتاپرستی) با مونیزم (وحدت وجود)در وداها بازشناسی آن‏ها را از یک‌دیگر مشکل ساخته است. مونوتئیزم، مستلزم نوعی دوگانگی است که مقصود از آن، وحدت الوهیت است یا کاهیدنِ خدایانِ کثیر به خدای یگانه‏ای که جدا از جهان امّا آفریدگار و مدبّر آن است؛ امّا مونیزم، از وحدت، برداشتی بالاتر دارد که همة وجود را به منبعی واحد باز مى‏گرداند.

به اعتقاد هیریُنَه، دو نشانه از مونیزم در وداها وجود دارد که یکی پان‌تئیستی و دیگری غیرپانتئیستی است. در پان‌تئیزم، خدا جدا از طبیعت و منزه از آن نیست؛ بلکه با طبیعت یکی است و به تعبیر دیگر حالِّ در آن و در ذات آن است. جهان از خدا نشأت نمی‌‏گیرد؛ بلکه خودش خدا است. به اعتقاد وی، قسمتى از ریگ ودا که در آن جا الاهة آدیتی  (Aditi)=  بی‌کران) با همة خدایان و همة انسان‏ها یا آسمان و فضا و در حقیقت با هر آن چه خواهد بود یکی انگاشته شده، به این آموزه مربوط است (Cf. Hiriyanna, 1993, 41-2) به جز این مورد که او ذکر می‌کند، شاید بتوان مضمون سرود معروف به پوروشَه سوکتَه (purusa -  sukta) را نیز که به انسان کبیر مربوط است که با اجزای او همه جهان پدید آمد، بر این آموزه گواه گرفت. نشانة دیگر، در سرود آفرینش است که گل سرسبد اندیشة هندی خوانده شده که به اعتقاد هیریُنَه، عصارة اندیشة وحدت وجود در آن وجود دارد. فرزانگان ودایی در این سرود به تصدیق علیتی پرداخته‏اند که نه تنها جهان را به منشئی واحد بازمیگرداند، بلکه همة تضادهای موجود در آن از قبیل وجود و عدم، مرگ و زندگی،  خیر و شر را رشد و رویشی در درونِ اصلی بنیادین مینگرد که در آن، همه سازگار و آشتی پذیرند. در واقع به جای آن که برای جهان، آفریدگار بیرونی فرض شود، همه جهان بروز و ظهور خود به خودیِ علت اولیة فراحسی پنداشته شده است. (Ibid)

جهان‏شناسى وداها

جهان و انسان، هر دو موضوع اندیشه و تأمل فرزانگان ودایی هستند. جهان خارج که هیچ‌گاه مورد تردید قرار نگرفته، به سانِ کل منظمی در نظر گرفته شده که به سه قلمرو زمین، فضا (جو) و آسمان تقسیم شود که هر کدام را خدا یا خدایان خاص آن اداره مى‏کنند. خدایان با آن که کثیرند، جهانى که اداره مى‏کنند، واحد است. نظریه تحول و آفرینش، هر دو در وداها حضور و نمود دارند؛ امّا هرگاه که از آفرینش سخن رفته است فقط به یک آفرینش اشاره دارد و اعتقادى به زنجیره‏اى از آفرینش و اضمحلال‏ها که در دوره‏هاى بعد در تفکر هندو رواج یافت، وجود ندارد.

در امر آفرینش، جهان‏شناسى وداها را از دو دیدگاه مى‏توان نگریست: یکى از دید اسطورهشناختى و دیگر از منظر فلسفى. از منظر اسطورهشناختى به اعتقاد مک دانل دو گرایش را مى‏توان در وداها مشاهده کرد: یکى این که جهان، محصول فرایند ایجاد و تولید مکانیکى است همچون بنای ساختمان یا اثر نجار، و دیگر این که جهان نتیجة فرایند ایجاد و تولید طبیعى باشد؛ همچون رویش و زایش درختان و حیوانات؛ از این رو، گاه سخن از چوب‏ها و تیرکهایى است که زمین از آن ساخته و آسمان بر آن برافراشته شده است، و گاه آسمان و زمین یا آدیتى و غیره در جایگاه والدین و اصل و نسب معرفى شده‏اند. از متداول‏ترین ارزیابىهایى که دربارة آفرینش صورت گرفته، این است که ابتدا آب آفریده شد و همه چیز دیگر بعد از آن نشأت گرفت. (cf. Dasgupta, 1997, 23; Hiriyanna, 1993, 44_5).

در جنبة فلسفى، برخى گرایش‏هاى پانتئیستى توجه برانگیز است؛ مثل آنچه در سرود مشهور پوروشه سوکته (Purusa _ sukta) که پیش‏تر نیز بدان اشاره کردیم، مطرح شده که در آنجا انسان کبیر یا کیهانى که خودش از هستى برین پدیدار شده است، با قربانى خود مواد‏‏‎ّ همة جنبه‌هاى مختلف جهان را مهیا ساخت و ماه از ذهن او، خورشید از چشم او، ایندرا و آگنى از دهان او، وایو (از دیگر خدایان ودایی ) از تنفس او، ناحیه میانى از ناف او و آسمان از سر او، زمین از پاى او، فصل‏ها از گوش او پدید آمدند. «پروشه همة این جهان است آنچه بوده و خواهد بود» (R. V. X. 90. 2).

 همین طور عبارتى که مى‏گوید: حقیقت «یکى است فرزانگان آن را با اسامى گوناگون مى‏خوانند» (Ibid, I. 194. 49) گاه نیز وجود متعالى در جایگاه پروردگار متعالى که هرنیه گَرَبهُه (Hiranyagarbha = تخمه زرین) نامیده مى‏شود، ستوده شده است. در قسمتى نیز آمده که «برهمنسپتی (Brahmanaspati) این زایش‏ها و پیدایى را همچون آهنگر دمید. در نخستین عصر خدایان، هست (existent ) از نیست (non - existent ) برآمد؛ سپس قلمروها به ناگاه ... پدیدار شدند...» ‌(‌‌sgupta, 1997, 23 Da).

 قابل تأمل‏ترین سرودى که در آن، نخستین بذرهاى تأملات فلسفىِِ ناظر به راز شگفت آور اصل و بنیانِ جهان پدیدار شده، همان سرود صد و بیست و نهم مُنْدُلَه دهم ریگ ودا یا همان سرود ناسُدیبه (Nasadiya) یا نیستى است که به سرود آفرینش شهرت دارد (ترجمه این جانب براساس ترجمه انگلیسى ماکس مولر انجام گرفته است).

در آن هنگام نه هست‏ها(what is ) بودند و نه نیست‏ها(what is not). نه هوایى بود و نه آسمانى که فراسوى آن است ... .

 [آن هنگام] مرگى وجود نداشت. چیز جاویدى هم نبود. نور (تمایزى) میان شب و روز وجود نداشت....

آن [حقیقت] یگانه به خودى خود بدون نَفَس تنفس مى‏کرد‌(breathed by itself without breath). غیر از آن هیچ چیز نبود. سیاهى بود، و در آغاز همه این‏ها دریایى بدون نور بود. آن [حقیقت] یگانه از نطفه‏اى که در پوسته‏اى پیچیده بود، با نیروى حرارت تََپَس(tapas) زاده شد.

در آغاز، عشق و اشتیاق بر او فایق آمد که بذرى بود که از اندیشه ناشى مى‏شود (which was the seed springing from mind. ).

فرزانگانی که با خرد (wisdom ) در دل خویش کاویده‏اند، رشتة پیوند هست را در نیست یافته‏اند....  رادها کریشتان در تحلیل زیبایى از این سرود نکاتى را از آن استنباط مى‏کند که خلاصه‏اى از آن را در این جا ذکر مى‏کنم:

در این سرود، حقیقتى مطرح شده است که فراسوى هست و نیست است. حقیقتى که معقولات مرسوم در بیان آن ناکافى است. چیزى غیر از آن حقیقت نیست. علت آغازین همه موجودات، قدیم‏تر از همه جهان است و فراسوى زمان و مکان، مرگ و بى مرگى قرار دارد. در مورد چیستى آن نمى‏توانیم چیزى بگوییم، جز این که آن هست. در درون این شعور مطلق نخستین «من» شکل مى‏گیرد که لازمة آن وجود«غیرمن» است که «من» از آن آگاه است؛ زیرا اگر «غیرى» نباشد، «من» بى معنا است. این تضاد میان خود و ناخود نخستین انتى‏تز است و تَپُس عامل رشد و توسعه این مفهوم از مطلق است. بقیة تحولات در عالم وجود نتیجة عملکرد متقابل این دو اصل مقابل و متضاد است. بر اساس این سرود، سرّ وجود جهان را باید در شوق و عشق یافت. شوق یا کامُه، نشانة خودآگاهى است. خودِ خودآگاه، شوق و کشش‌هایى داشت که با حضور ناخود، در او رشد کرد. در این سرود، متافیزیک ثنوى، در مونیزمِ (وحدت وجود) بالاترى مغلوب مى‏شود. مطلق، خودش، نه خود است و نه دیگرى. نه خودآگاه است از نوع «من» و نه ناخود آگاه است از نوع نه من. آن فراتر از هر دوى این‏ها است. آن شعورى فراتر از همه چیز است و تضادِ، درون خود او رشد مى‏کند (Cf. Radhakrishnan, 1958, 101_3).

با توجه به تحلیل مذکور، رادها کریشتان مراحل منطقى آفرینش را به تعابیر امروزى، از این سرود چنین استفاده مى‏کند:

1 .مطلق متعالىِ؛ٍِِ‏ ‎

2 . خودآگاهى محض، من منم یا انانیت؛

3 . محدودیت خودآگاهىِ در صورت غیر.

آن کلِ بیزمان، در زنجیره‏اى از شدن‏ها سریان مى‏یابد، و این فرایند ادامه خواهد یافت تا خود، خودش را به طور مطلق، در مضامینِ متنوعِ تجربه، تصدیق کند؛ بنابراین، جهان هیچ گاه در سکون و آرامش نخواهد بود. بدین لحاظ در این سرود، چگونگىِ آفرینش مطرح شده است و نه چه زمانى آن، تبیینى از حقیقتِ آفرینش است (Cf.Ibid).

 از مضمون این سرود به وضوح روشن است که هیچ اشاره‏اى به غیر واقعى بودن جهان یا بىهدفى بودن آن وجود ندارد. جهان فقط تحول خداوند است. هرگاه نیز واژه مایا (که بعد در اندیشة غالب هندو به معناى توهم به کار رفت که به جهان کثرت اطلاق مى‏شود) در سرودهاى ریگ ودا به کار رفته به معناى نیرو یا قدرت است. (R. V. VI. 47. 18) گاه نیز واژة مایا و مشتقات آن در اشاره به اراده دیوان.( (R. V. V.2.9 I. 32.4   و گاه نیز در ا

اشتراک بگذارید:

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد دین و حکمت وِدایی