فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد دین و زندگی

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد دین و زندگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد دین و زندگی


 تحقیق در مورد دین و زندگی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:14

فهرست: ندارد 

 

طرح مساله:

با توجه به این که به حمد خداوند، امسال سال دوم تدریس در درس های دین و زندگی 1و2و3 دارم با این مسائل در مشکلات البته به نظر من برخورد نموده ام امیدوارم که مرا در این امور راهنمائی کنید البته قبلا بعضی از این مشکلات خودم را به سرگروه اداره منعکس نموده ام ولی پاسخی دریافت نکرده ام و راهنمائی از آنها دریافت نکردم امیدوارم در این مسائل مرا راهنمایی کنید که آیا نظری درست درباره نقد و بررسی کتب دین و زندگی داشته ام یا خیر که راهنمایی شما برای بیان درست نظرات به دانش آموزان بسیار مفید می باشد.

هدف:

با تشکر از این طرح شما همکاران گرامی و کلیه دست اندرکاران خود طرح این همایش سبب مطالعه و به فکر فرو رفتن من پیرامون بعضی از مسائل شدهاست که مشکلات را مطرح و روزنه امید برای دست یابی به جواب سوالات من بوده است که قبلا نیز مطرح شده ولی پاسخی دریافت نکردم.

  • پرسش و پاسخ
  • استفاده از کتب آموزشی نهج البلاغه یا کتب استاد مطهری و... در سر کلاس درس
  • استفاده از مثالهای قابل انطباق یا روز
  • روش گروهی و استفاده از نظرات دانش آموزان
  • رجوع دانش آموزان به بعضی از کتب و از جمله احکام و...

در کتاب دین و زندگی 1

درس دهم ص 75 به نظر حقیر در این درس چون صحبت از عزم است به نظر من بهتر است عکس یکی از جلوه های عزم چاپ شود عزم رفتن به نماز جمعه و یا حج و...

در کتب دین و زندگی ص 45 بیان شده« و لله الاسماء الحسنی»

به علت این که شبیه این آیه در صفحه 23 و 31 نیز بیان شده در توضیح این آیه بنویسیم که خداوند بیش از 99 نام و صفت نیکی دارد شناخت این صفات و اسماء در واقع زیر بنای اخلاق انسانی است به خاطر این که انسان خلیفه و جانشین خدا در زمین است و باید خود را به صفات و اخلاق الهی بیاراید تا بتواند به مقام جانشینی خدا نائل آید و خدا گونه باشد همچنین برای داشتن جامعه ایده ال قرآنی و خلافت و اقتدار در زمین باید جامعه را به صفات الهی بیارایم(چون به قول نگارنده یکی از مشکلات امروزی آموزش و پرورش در درس قرآن حافظ و یا قاری نیست بلکه مشکل کنونی تربیت قرآنی است که دارد رو به فراموشی سپرده می شود) مثلا انسان در زندگی اجتماعی به صلح و سلاح احتیاج دارد
« والسلام» که یکی از نام های نیکوی خداست و برای خوشبختی در زندگی فردی و اجتماعی به مهربانی و گذشت نیاز دارد«الرحمن و الرحیم» که دو اسم دیگر از اسماء الهی هستند، جامعه برای رسیدن به قدرت و همبستگی و اعتماد عمومی احتیاج به ایان دارد«المومن» که از صفات خداست و برای سیادت و استقلال باید قدرت و بی نیازی را در خود تقویت کنیم«قوی و غنی» دو صفت دیگر از صفات خداست و امتیاز انسان و جامعه در نیروی ابداع و ابتکار، ظرافت در عمل و امانت است «الخالق» «الباری» «المصور» «الامین» و... بعد از دانش آموزان بخواهیم که هر کس یک سوره از قرآن را به ترتیب و بر طبق اسامی دفتر انتخاب و صفات الهی را با معنای آن استخراج نمایند.

در کتاب دین و زندگی(1)

در صفحه 80 با توجه به این که عوامل تقویت کننده عزم را برای دانش آموزان نام می بریم در شماره 2 به جای توجه به حضور در پیشگاه خداوند و فرشتگان بهتر است نوشته شود توجه دائمی به پیمان(چون بحث درس مربوط به عزم است) و دوری از غفلت، از آن جا روح عبادت تذکر است یعنی یاد خدا بودن و از غفلت خدا خارج شدن در اسلام به فرضیه و نافله زیاد توجه شده است و هر چه که موجب غلفت انسان از خدا بشود به نوعی(مکروه و حرام) شده است.1

در کتاب دین و زندگی(1)

از آن که برای نمره مستمر دانش آموزان 2 نمره جهت دفتر منظور شده است ولی گاهی دیده می شود که در قسمت اندیشه و تحقیق و یا ... جدولی و یا فضایی خالی در کتاب گذاشته شده که حتما دانش آموز در کتاب جواب دهد در غیر این صورت فضای خالی برای چیست بعد احساس می کنم دوگانگی برای دانش آموزان حاصل می شود که آیا این قسمت(جدول ها و یا نوشتن پیام ها) باید در دفتر بنویسد از آن جا که درس ما دین و زندگی است و باید از اسراف بپرهیزیم فکر می کنم چاره ای باید اندیشید.

در کتاب دین و زندگی(1)

در صفحه 18 عنوانی است به نام«معیارهای انتخاب هدفهای اصلی» که وقتی دانش آموزان متن را مطالعه می کنند فقط یک معیار و آن هم قرآن ذکر شده است پس بهتر است به جای معیارها کلمه معیار نوشته می شد و یا در متن می نوشتند کتب ارزشمندی دیگر نیز به عنوان ملاک در زندگی به کار می گیریم از جمله نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و یا ...

در کتاب دین و زندگی(1)

اگر به صفحه 71 آیه 64 که نوشته شده

«فرجعوا الی انفسهع فقالوا انکع انتع الظالمون»

در این آیه کلمه برای تاکید آمده که این تذکر را نیز مثل آیه 54 صفحه 69 باید ثبت می کرد چون به نظر من در معنی برای تاکید است.

در کتاب دین و زندگی(1)

اگر در درس 8 صفحه 52 مراجعه شود پیام آیات( از این آیات شریفه در می یابیم که) بیان شده اگر استخراج این پیام ها نیز بر عهده دانش آموزان گذاشته می شد به نظر حقیر بهتر بود.

در کتاب دین و زندگی(1)

وقتی از قرب سخن می آوریم از زیر آن این شعر نوشته شود

قرب نی بالا و پستی رفتن است           قرب حق از هستی خود رستن است

سید محمد حسین طهرانی، الله شناسی، ج اول ص 214

کتاب دین و زندگی

مربوط به سال اول

قبل از شروع درس 10 مربوط به صفحه 69 که مربوط به بحث عزم است لازم است دانش آموزان با آداب عزم نیز آشنا شوند بدین گونه که:

براساس آموزه های امامام معصوم(ع) انسان پیش از آن که تصمیم به انجام کاری بگیرند و عزم خود را بزم کنند شایسته است مواردی را پیش از عزم رعایت کند که عبارتند از:

  • دور اندیشی: آدمی از آثار و آینده کاری که می خواهد بدان بپردازد کاملا باخبر باشد بداند آن کار به چه مقصد می انجامد و چه آثار خوب و بدی را نصیب انسان می کند چه بسیار انسان هایی که بدلیل شتابزدگی و نسنجیدن عاقبت کارها به گمراهی کشانده شدند امام علی(ع) می فرماید «اصل العزم الحزم» اساس عزم در دوراندیشی نهفته است.»
  • مشورت: با مشورت خرد و اندیشه دیگران را برای رسیدن به سعادت به کار گرفته ایم در این صورت کمتر گرفتار پشیمانی می شویم و می توانیم از گرفتاری پیشگیری کنیم علی(ع) می فرماید:«شاور قبل ان تعزم» پیش از گرفتن تصمیم قاطع بیندیش»
  • تحقیق و بررسی: شتابزدگی در تصمیم گیری نکوهیده است زیرا شیطان در آن دخالت دارد امام علی(ع) می فرماید:«فکر قبل ان تعزم»«پیش از گرفتن تصمیم قاطع بیندیش»

مواردی را پس از عزم به جهت دور بودن از آفات باید رعایت کرد که شامل:

1- توکل: مومن یقین دارد که موفقیت در کارها در گرو دل سپردن به خدا و تکیه بر دست مومن پس از تصمیم گرفتن، به خود و اسباب ظاهری مغرور در سرگرم نمی شود بلکه قلبش را به خدا می سپارد و از او یاری می خواهد قرآن کریم به پیامبر(ص) می فرماید«فاذا عزمت فتوکل علی ا... ان الله یحب التوابین»1

«چون بر کاری عزم کردی بر خدا توکل کن زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد»

2- اجرا، پس از آن که انسان با دقت تصمیم به انجام کاری گرفت باید آن را انجام دهد و شایسته نیست با تردید و دودلی بی مورد عزم خود را بین ببرد باید فرصت را غنیمت بشمارد و از تاخیر بپرهیزد.

امام علی(ع) می فرماید:

«اذا عقدتم علی عزائم خیر فامضوها»

«آنگاه که به تصمیم خیر عادل بستید آن را انجام دهید.»

3- دعا: اگر انسان پیش از عمل برای آسانی کار و نتیجه دادن آن و دور شدن گرفتاری ها دعا کند حتما مستجاب می شود و خدا او را تنها نمی گذارد امام صادق(ع) فرموده است:

«و اذا عزمت علی السفر او حاجه مهمه فاکثر الدعا و الاستخاره»1

« آن گاه که تصمیم به سفر یا کار مهمی گرفتی پیش از آغاز خدا را بسیار یاد کن و طلب خیر کن»

یا به جای این مطالب به نشانه های غذم بپردازیم: 1- دور کردن وسوسه های نفسانی

2- مقاوم در برابر مشکلات       3- خلاق بودن

در بینش سال دوم مربوط به درس 4 ص 47

در شماره 2 عنوانی به نام جهل از حقایق بیان شده که حدیثی از امام صادق(ع) را که در هنگام توصیف عقل و جهل برای یکی از یارانش به نام سماعه بن مهران بیان شده و فرموده است که لشگری را برای عقل و لشکری را برای عقل و لشکری را برای جهل مشخص می کند در لشگر عقل 75 فضیلت و ارزش وجود دارد که سرچشمه همه ی فضایل دیگرند و در لشگر جهل 75 رذیلت و...

این حدیث به نظر حقیر مجهول است به نظر من بهتر است به جای آن تکیه بر ظن و گمان به جای علم و یقین که در آیه 116 سوره انعام بیان شده ذکر می شد و همچنین علل لغزش اندیشه را نام برده و برای هر کدام شاهدی از قرآن می آوریم. استاد مطهری در کتاب«انسان و ایمان» علل لغزش انسان را این گونه بیان می کند:1

  • تکیه بر ظن و گمان به جای علم و یقین، سوره انعام/ 116
  • میلها و هواهای نفسانی، سوره نجم/ 23
  • شتابزدگی، سوره اسراء/ 85 و اعراف/ 169 و یونس/ 39
  • سنت گرایی و گذشته نگری، سوره بقره/ 17
  • شخصیت گرایی، احزاب/ 67

در کتاب دین و زندگی 2 مربوط به صفحه 38 نوشته است

« تو را برای خودم پروراندم» این سوال در ذهن دانش آموزان ایجاد می شود که مگر خدا به عبادت نیازمند است و یا... در توضیح به 2 نکته اشاره می کرد یا در(برای مطالعه) در آیه 39 سوره طه 2 استعان بدرفته یکی در القیت علیک محبه منی و لتضع علی عینی منظور از انداختن یعنی خدا چنان مهری در دل موسی(ع) قرار می دهد که هر کس او را می بیند دلباخته او می شود(استعاره تبعیه) بیان دوم لتضع علی عینی منظور یعنی به گونه ای تربیت شوی که از حمایت من برخوردار شوی این تعبیر شدت برخورداری حضرت موسی(ع) را از عنایت خداوندی را نشان می دهد(استعاره تخیلیه)2

در کتاب دین و زندگی 2

اگر به صفحه 48 شماره 3 مراجعه نمائید سخن حضرت امام خمینی نوشته شده است که می فرماید:« عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید» این سخن اگر مشخص شود که در چه کتابی بیان شده خوب است.

در کتاب دین و زندگی 2

از آن جا که اکثریت ما مبتلا به امتحان الهی و خلاص نشدن از شر وسوسه های شیطان گرفتار هستیم به نظر حقیر جهت متنبه شدن دانش آموزان اگر« اصول کلی شیطان» نیز ذکر شود بهتر خواهد بود و بعد از دانش آموزان بخواهیم به تفاسیر مراجعه و توضیحات آم را یاد بگیرند

  • توجیه عصیان و استدلال برای گناه آیه 76 سوره ص
  • همیشه در کمین انسان اعراف/ 16 و 17
  • برگزیدن عمالی از بین انسان ها نساء/18
  • تغییر خلق خدا نساء/ 119

در شماره 4 تغییر خلق خدا می تواند دانش آموزان را با شیوه های آن آشنا کرد و از آنها می خواهیم آنچه از آیه فهمیده استخراج نماید به عنوان مثال

الف) آرزوهای باطل     ب) تسویل(آراستن اعمال) ج) استهلاء(تحریک هوای نفس)       د) همنشینی با بدان و...

در کتاب دین و زندگی 2

در درس چهارم ص 52 بحثی تحت من و هویت است(پاراگراف دوم نوشته روح تجزیه و تحلیل نمی شود ولی در مجله رشد شماره 3 دوره هفدهم بهار 84 در صفحه 36 شخصیت انسان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.

یعنی شخصیت را از مجموع عقل و هوی و قلب دانسته و هر یک را دارای لایه های دانسته و مورد بحث قرار داده است.

در کتاب دین و زندگی 2

درس گام هفتم ص 175 که به بحث کار پرداخته است اگر به مباحث فقهی پرداخته شود و بعضی از احکام آن جهت بیشتر حلال و حرام در این زمینه نوشته شود خوب است با جدولی تنظیم شد که خود دانش آموزان 4 مورد از حکام اقتصادی را به عنوان فعالیت بنویسید.

کتاب دین و زندگی سال سوم درس 12 ص 147

بهتر است در شرایط رهبری که مشروعیت و مقبولیت را مطرح می کند مابه 2 نمونه از مقبولیت در طول تاریخ یکی صدر اسلام و دیگری به نمونه آن در زمان پیروزی انقلاب اسلامی استشهاد نمائیم البته به طور خلاصه

1- پس از مرگ عثمان هنگامی که مردم به سوی علی(ع) هجوم آوردند حضرت در توجیه پذیرش حکومت چنین فرمود: لولا احضر الی و قیام الحجه بوجود الناصر ما اخذ ا... علی العلماء ان لیقادر و اعلی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها و سبقت آخرها بکاس اولها و لالفیتم دیناکم هذه از هدعندی من عفطه عنز1.

«اگر حضور حاضران و قیام حجت به سبب وجود یاوران نبود و اگر چنین نبود که خداوند از عالمیان پیمان ستاده که بر شکمپارگی ستمگر و گرسنگی مظلوم آرام و قرار نداشته باشند هر آینه مهارشتر خلافت را بر کوهانش انداخته و آخرش را به کاسه اولش سیراب می نمودم و می یافتید که این دنیای شما در نزد من از عطسه نری بی ارزش تر است.»

2- امام راحل(ره) هنگامی که در 12 بهمن به ایران پا نهادند در نخستین سخنرانی که در بهشت زیرا ایراد کردند طی نطق پرشوری فرمودند:

«من بواسطه اینکه ملت مرا قبول کرد دولت تعیین می کنم.»

کتاب دین و زندگی 3 مربوط به درس دوم

در بحث لطف الهی اگر به این شیوه خاتمه می یافت بهتر بود.

در تعلیمات اسلامی به این نتیجه می رسیم که: 1- عقل حجت لازم است ولی حجت کافی نیست چرا که عقل عاجز و ناتوان از درک و احاطه کلی به همه مسائل است و در حکم وسیله ای است محرک که برای افتراق حق از باطل به کار می گیریم و عقل بی نیاز از نوری که مسیرش را روشن نماید نیست و آن نور وحی است که جلوی پای عقل را روشن می کند.

2- احتمال خطا و اشتباه در آن بیشتر می گردد وجود اختلاف و تضاد در روشهای فلسفی و مسائل عقلی خود بهترین گواه بر ناتوانی و لغزش عقل است.

3- نیروهایی در درون انسان وجود دارد که می توانند دید عقل را تیره کنند از جمله یکی تضاد عقل و نفس یا عقل و عشق است و عواملی مختلفی مانند شهوت و غضب، دوستی و دشمنی، آداب و رسوم، عادات و تقلید می توانند عقل را در شناخت خوب و بد واقعی مبعوث فرمود و بدینوسیله نارسایی و کمبود عقل را جبران کنند در نتیجه مردم با راهنمایی این حجت باطنی و ظاهری از هدایت کامل برخوردار شوند بعد حدیث امام موسی کاظم(ع) بیان می کنیم.

از آن ها که اسلام نیروی عقل را محترم داشته و آن را تشویق می کند تا در راه خیر و صلاح زندگی از آن استفاده کند لذا برای ورزیدن و آموختن نیروی خرد دو وسیله انتخاب می کند.

الف) وسیله اول: ابتدا عقل را از هر مطلب و قراردادهایی که بر یقین استوار نیستند خالی می کند تا پایه آن بر گمان و تقلیدهای کورکورانه قرار نگیرد و بر مقلدان تحقیق نکرده بانک می زند و می گوید:

«و لا تقف ما لیس لک به علم1»

ب) وسیله دوم تحقیق و تعمق در اسرار نوامیس عالم وجود، رنگی از دقت و نظم به عقل می بخشد:

«الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ریناها خلقت هذا باطلا سبحانک عذاب النار1»

کسانی که در همه حالت اعم از این که ایستاده باشند یا نشسته و یا به پهلو خفته باشند یاد خدا می کنند و دائم در خلقت آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست می اندیشند و با تمام وجود زبان می گشایند که ای پروردگار و ما یانها را به گزاف نیافریده ای پاک و منزهی خدایا به لطف خود ما را از عذاب آتش نگهدار.

مقصود از تفکر و هدف نهایی از این اندیشه اصلاح قلب بشری است وقتی این رویا تحقق یافت سراپا تسبیح خوان او می شود و با این توشه به راه می افتد و به سرمنزل ایمان و اصل می شوند و ایمان محرک را در زندگی واقعی و کارهای برونی خود وارد می سازد و در راه آن برای غلبه بر هر کار بیهوده و لغوی که ارزش واقعی انسان را ضایع و تباه سازد یا بکاهد به مبارزه و مجاهده بر می خیزد که

«ربنا و آتنا وعدتنا علی زملک و لا تحزنا یوم القیامه انک لا تخلف المیعاد2»

« ای پروردگار ما آنچه بر زبان پیغمبران خویش بر ما وعده فرموده ای به ما ارزانی فرما و از ما در روز قیامت رسوا مگردان که تو هرگز خلق وعده نمی کنی»

(از آنجا که اسم کتب دین و زندگی 3 نام اندیشه و قلب است بهتر است بعد، موضوع عواطف و ارتباط آن با عقل بپردازیم.)

اسلام ضمن تشویق افراد به تعقل و عقل، جنبه های عاطفی را نیز از نظر دور نمی داد از آن جا که مبارزه با ظلم و فساد از برادری، برابری از همزیستی مسالمت آمیز از حمایت از مستضعفان و مانند اینها بحث می کند که هم ایمان و نیروی عاطفی را تحریک می کند و هم رعایت عقل و منطق را توصیه می کند و از عواطف بیش از همه عشق استفاده می کند اگر با دقت در اعمال انسان نگریسته می شود معلوم می شود که برخی از کارها را انجام می دهد بدون این که حساب سود و زیان آن را در نظر گیرد و انگیزه این قبیل اعمال عشق و دل اوست که حتی گاهی با عقل همخوانی ندارد عقل و عشق نیروی هستند که می توانند انسان را به سوی تکامل بکشاند انسان را هم با ایمان دهم عاقل، هم اهل تشخیص و هم دوستدار خدا و تسلیم محض در مقابل امر خدا تربیت می کند.

آشتی می ده میان عقل و دل         تا برون آیی از بند آب و گل

این حقیقت همجو خورشید جهان       عقل را با عشق حق همتراز کن

نورانی خورشید عقل دوربین         گرمی او سوز عشق آتشین

عشق نیرو، عقل بینا می دهد        جان زستی و ز تاریکی دهد

نور عقل و سوز عشق بی ریا         می رسانندت به کاخ کبریا1

در کتاب دین و زندگی 3 بحث تمرین

در بحث ادله عدم تحرین در قرآن ادله هایی زیادی وجود دارد که به چند نمونه اشاره می کنیم.

دلایل عقلی:

خداوند خود حافظ قرآن است از جمله آیه حفظ که تاکید بر عدم تحرین در قرآن است موارد تاکید را نیز از دانش آموزان می خواهیم استخراج نمایند و یا خود معلم توضیح دهد.

«انا نحن نزلنا الذکر و انا الحافظون2»

  • ضمیری که در انا و نحن و نزلنا و ه وجود دارد
  • تکرار ان
  • در آمدن لا هم تاکید در خبر ان دوم
  • تقدم جار و مجرور بر متعلقش لحافظون

در سوره های چون فصلت آیه 41  و اسراء 88 نیز بر عدم تحریف اشاره شده است.

دلایل روایی:

قرآن ثقل اکبر است از جمله از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است«انی تارک فیکم الثقلین کتاب ا... و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتی یرد علی الحوض3»

همانا دو گوهر گران قدر در میان شما به امانت می گذاریم که یکی قرآن و دیگری اهل بیت اگر به آن دو تمسک جویید هرگز گمراه نمی شوید و آندو از یکدیگر جدا نمی شوند تا این که در حوض کوثر بر من وارد شوند این حدیث بر عدم تحریف دلالت می کند زیرا

الف) قول به تحریف مستلزم وجوب تمسک به کتاب است.

ب) قول به تحریف سقوط کتاب از حجتش را اقتضا می کند.1

در کتاب دین و زندگی 3

در درس چهارم به نظر من اگر دانش آموزان با شرایط فهم قرآن و یا به جای دلیل عدم فهم قرآن آشنا شوند خوب است.

در کتاب دین و زندگی(3)

در درس 4 معجزه ای از کتاب بحثی تحت عنوان نشانه های لفظی اشاره شده از آن جا که ما در کتاب زندگی از نهج البلاغه دور شدیم بهتر است به ویژگی های قرآن در نهج البلاغه اشاره کنیم2 با توضیحات مختصر که برای ابطال وقت شما درج نکردم و بعد به این جنبه های لفظی و معنوی نیز اشاره می کنیم.

  • قرآن قبل متین است. خطبه 156
  • قرآن نوی آشکاری است. خطبه 156
  • تکرار قرآن موجب کهنگی نمی شود. خطبه 156

علت عدم کهنگی را باید در بعد اعجاز لفظی و محتوایی جستجو کرد بعد به فرمایش استاد مطهری استناد می کنیم.(در کتاب وحی نبوت ص 65)

«عجیب این است که زیبایی قرآن در زمان و مکان را در نوریده و مثبت سرگذاشته است بسیاری از سخنان زیبا مخصوص یک عصر است و با ذائقه عصر دیگر جور در نمی آید و یا حداقل مخصوص ذائقه یک ملت است که از فرهنگی مخصوص برخوردار می باشند ولی زیبایی قرآن نه زمان می شناسد و نه نژاد مخصوص»

پس از اختراع رادیو هیچ سخن روحانی نتواست با قرآن از نظر زیبایی و تحمل آهنگ های روحانی برابری کند و علاوه بر کشورهای اسلامی، کشورهای غیراسلامی نیز از نظر زیبایی و آهنگ قرآن را در برنامه های رادیویی خویش گنجانیدند.

4- قرآن حقیقت را گفته است. خطبه 256

5- کسی که به قرآن عمل کند بر دیگران پیشی گرفته است همان منبع

6- قرآن مصباح هدایت است. خطبه 167

7- قرآن شفای سینه های بیمار است. خطبه 109

8- قرآن ظاهری زیبا و باطنی ژرف دارد.

در کتاب دین و زندگی(3)

سخن علامه طباطبائی در بان مودت بیان شود که مودت یعنی ابراز محبت قلبی است بعد به آثار محبت و راههای ابراز محبت نسبت به اهل بیت(ع) پرداخته شود از جمله یکی از راههای ابراز محبت گذاشتن نام نیک بر فرزندان است که با بحث خانواده و با زندگی آنها مرتبط می باشد قبلا به هستیم. رشد 1383، شماره، ص 26

در کتاب دین و زندگی 3

درس 3 در بحث علت آمدن پیامبران متعدد شماره 1 پایین بودن سطح درک انسان هایی اولیه نوشته است که در ادامه بحث به حدیثی از پیامبر(ص) اشاره شده است.

این حدیث به بحث اصل تبسیر و تسهیل بر می گردد یعنی تصویری آسان و ساده عرضه کنیم تا دین را دست یافتنی و شدنی بیابند. رشد 1380/ سال دوازدهم ص 10

در کتاب دین و زندگی(3)

در درس 3 بحث ویژگی پیامبران شماره 2 آن به بحث معجزه اشاره شده است و باز در درس چهارم به بحث معجزه پرداخته است.

منابع:

1- قرآن مجید

2- نهج البلاغه

3- صحیفه سجادیه

4- بحار الانوار، مجلسی

5- کلینی، از مرحوم کافی، ج 1

6- انسان و ایمان، مطهری، انتشارات صدرا

7- وحی و نبوت، مطهری، انتشارات صدرا

8- سید محمد حسین طهرانی، الله شناسی، ج اول

9- رشد 80، ص 22 شماره 44

10- رشد 83، ص 48 شماره 6

11- کتابهای دین و زندگی(1)

12- کتابهای دین و زندگی(2)

13- کتابهای دین و زندگی(3)


1 رشد 83 شماره 6 ص 32

1 آل عمران/159

1 بحار الانوار، مجلسی، ج 88، ص234.

1 انسان و ایمان مطهری، ص 73.

2 رشد شماره 6 پاییز 1383 ص 54.

1 سیدر- نهج البلاغه- خطبه 3.

1 اسری/ 36

1 آل عمران/ 190.

2 آل عمران/193.

1 مشفری

2 حجر

3 کلینی، کافی، ج 1، ص9.

1 رشد 83 ص 48.

2 رشد شماره 44/ ص22، 1380.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد دین و زندگی

تحقیق در مورد رابطه عربی با دین و قرآن

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد رابطه عربی با دین و قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد رابطه عربی با دین و قرآن


تحقیق در مورد رابطه عربی با دین و قرآن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:20

فهرست: ندارد 

 

جرالد ال. برونس

 

قرآن خانه‌ی من است
هرمنوتیک صوفیانه‌ی غزالی
[1]

 

ترجمه‌ی اسماعیل یزدان‌پور همهی متون برای خواندن نیستند. البته خود کلمهی متن این نظر را نقض می‌‌کند. از دیدی متنی، سخن بیشتر رمزبندی و پوشندگی است تا بیان. مجازهایی از قبیل طرحبندی و پیچیدن، لایهلایه کردن و تا کردن، ساختاردهی و فصلبندی، همه خواندن را طلب می‌‌کنند ــ خواندنی قوی، مدرنیست، و تحلیلی. متون تکلیفهایی را تحمیل می‌‌کنند که توصیفهای مشخص در زبانِ خردِ ابزاری را موجه می‌‌رساند. تکلیفِ به چنگ انداختن و نفوذ، چیره شدن و خُرد کردن، باز کردن و پرده برانداختن. متن مفعول شناسایی است که توان ما تعریفش می‌‌کند: توان ما در تقلیل و تبیین متن، در هدایتِ فرآیندها و نتایجش، و در بافتن و بازـبافتنش، آنگونه که می‌‌خواهیم. درحالیکه، بر عکس، زمانی بود که کار هرمنوتیک مثل کارِ قهرمانِ قصه‌‌های پهلوانیـعاشقانه بود. خواننده در عالمی بود پر از خطر، با دیوارهای نفوذناپذیر، غارهای مخوف، جنگلهای انبوه، باغهای جادوئی، صداهای بی‌‌صاحب، گردابها، هزارتوها، معماها، نفرینها، مه و پوشش چندین رنگ. قرآن، نیز، دریایی بی‌‌ساحل است. نمی‌‌توان بر چنین متنی چیره شد.

در واقع، صحبت از قرآن به مثابه یک متن حق مطلب را ادا نمی‌‌کند. قرآن تنهاـ‌قرائتی است از متنی که نزد خداست: ام‌الکتاب، مادرِ کتاب.[2] خدا جبرائیل را فرستاد تا این کتاب آسمانی را برای محمد(ص) قرائت کند. محمد(ص) طی دوره‌‌ای بیش از بیست سال قرآن را به تدریج دریافت کرد. قرآن حفظ می‌‌شد و احتمالاً بخشی از آن نوشته می‌‌شد. گرچه پیامبر نمی‌‌توانست بخواند و بنویسد اما کاتبی به نام زیدبن‌ثابت داشت. محمد(ص) قرآن را برای اصحابش قرائت می‌‌کرد و آنها نیز قرائت را حفظ، و بعضی‌‌ها مکتوب، می‌‌کردند. اما پس از رحلت پیامبر اغلب صحابه در جنگ‌ها کشته شدند و خطر از دست رفتن قرآن جدی شد. به همین خاطر ابوبکر به زیدبن‌ثابت دستور داد که پاره‌‌های مکتوب و غیرمکتوب موجود را گردآوری کند تا متنی کامل تدوین شود. این متن بروی قطعه‌‌‌‌‌‌های صفحه مانندی از پوست آهو، برگ خرما و استخوان کتف شتر نوشته می‌‌شد. اما تدوین‌های دیگری نیز در جریان بود و تفاوت‌های میان آنها به این بلاتکلیفی منتهی شد که پس قرآن واقعی کدام است. از این رو خلیفه دوم، عثمان، از زید خواست که روایات مختلف را با مجموعه ابوبکر مقایسه کند و با استفاده از همه مواد موجود متنی رسمی ارائه دهد که "بازبینی عثمانی" نام گرفت. بعد عثمان دستور نابودی همه متن‌های غیررسمی را صادر کرد.

اما قرآن عثمانی متنی صامت بود و این سئوال پیش آمد که چگونه باید حرکت گذاری شود. در واقع چون برخی حروف صامت از یکدیگر قابل تشخیص نبودند، سنت‌های متفاوت "قرائت" به‌وجود آمد. ابوبکرمجاهد در سال 322 بعد از هجرت (932 میلادی) نظام‌های مختلف اعراب را به هفت نظام کاهش داد: مدینه، مکه، دمشق و بصره هر کدام یک نظام و سه نظام قرائت کوفی. دو روایت از این هفت روایت رسمی شدند، البته دیگر نسخ نیز در کنارشان مجاز بودند. اما اساساً به تبع این عقیده که خدا قرآن را با هفت لهجه عربی نازل کرد، هفت سبک معتبر قرائت باقی ماند. این سنت‌های "قرائت" در مدارس رسمی که ریشه در قرن دوم و سوم هجری داشتند حفظ شدند و موثق‌ترین متون در تعیین روایت رسمی قرآنند. بنابراین وقتی روایت معیار و معتبر در سال های 24ـ1923 در مصر بوجود آمد، بر خلاف همه قوانین و روش‌‌های کتاب نگاری، براساس "علم القرائه" بود و نه بر حسب سنت‌های حاکم بر تصحیح متون. علاوه بر این خود متن چگونگی اعراب را تعیین نمی‌کند، یعنی نقاط و علاماتِ تفکیک دهنده به تنهایی تعیین کننده نیستند. به همین علت است که برای حفظ قرآن باید یک یا چند قرائت موثق را حفظ کرد نه متن مکتوب را. همچنین قرائت قرآن بر اساس رشته‌‌ای به نام "تجوید" است. این قوانین روال‌های غنه‌‌ای شدن، تنفس، وقف، ادغام، طول هجاها و غیره را در بر می‌‌گیرند. بر حسب اینکه قرائت با ترتیل یا صوت باشد رشته‌‌های دیگری نیز وجود دارد.[3]

به عبارتی صریح، قرائت شیوه وجودی قرآن را تشکیل می‌دهد. قرآن، به عنوان یک متن، همیشه در علامت نقل قول قرار دارد. حتی اگر متون ثابت و به نحو قابل ملاحظه‌ا‌ی با هم یکسان باشند، قرآن نمی‌‌تواند مثل یک متن ثابت بماند. نتایج هرمنوتیکی این شفاهی و شنیداری بودن پیچیده و بسیار است. برای مثال، ترجمه قرآن ممنوع نیست، چون از لحاظ ماده و از لحاظ وجودی اصلاً امکان ندارد. زبان عربی فقط زبان نوشتار نیست که زبانی بومی و زنده است و قرآن را نمی‌‌توان از آن جدا کرد. به همین ترتیب، تفسیر و تأویل (exegesis) قرآن در ذات خود تفسیری وابسته به گوش است. چشم به تنهایی نمی‌تواند آن‌چه را می‌‌خواند بازشناسد. این گفته بدان معنی نیست که قرآن برای مطالعه نیست و نباید در متن جستجو کرد یا نباید درباره جزئیاتش به تأمل نشست. بلکه هر امر جزئی فقط از طریق گوش فرادادن قابل دریافت است. ازاین‌رو تعیین این امر که خواندنی همراه با سنجشگری و نقد از قرآن چگونه خواهد بود دشوار است. در خواندن سنجشگرانه، فرد خود را در فضایی خارج از متن می‌‌انگارد و متن را در فضایی از خویش قرار می‌‌دهد: در برابر نگاه خویش، تحت تفحص خویش، موضوع شک خویش.

اما پر واضح است که نمی‌‌توان قرآن را در دست ـ‌و به دور از خویش‌ـ گرفت. قرآن قرائتی است که ما را در خود می‌‌پیچد، فضایی که در آن سکنی داریم را پر می‌‌کند، فتحش می‌‌کند، و ما یک جزء. کلّ حرکت خواندن که درونی کردن یا تصرف در متن است، معکوس می‌‌شود. اینجا دیگر به چنگ انداختن و باز کردن و پرده برانداختن از متن وجود ندارد. برعکس، خواندن حضور است و مشارکت. فهم قرآن مساوی است با گم شدن در قرآن.

می‌توان معنایی از این مفهوم را در هرمنوتیک ابوحامد محمد غزالی، که در کتاب هشتم احیاء علوم الدین توسعه داده است، یافت. غزالی (وفات 505 هجری / 1111 میلادی) محققی در فقه اسلامی و الهیات بود. شهرتش در غرب بیشتر به‌خاطر مهارتش در فلسفه یونان و ردّ آن است که در کتاب مشهور تهافت الفلاسفه آمده است.[4] زندگی غزالی قصه انسان فرزانه‌‌ای است که به بی‌‌اساسی شناخت مدرسه‌‌ای پی می‌‌برد و شغل آب و نان‌دار تعلیم را در عوض عمری خلوت، تأمل و زیارت رها می‌‌کند. او در زندگی‌نامه‌ی فکری خود، المنقذ من الضلال، شرحی از بحران روحی‌‌اش و سیر از الهیات، فلسفه، "تعلیم" تا "طریقه" صوفیه بدست می‌‌دهد.[5] در تصوف هدف رابطه‌‌ای ناب و بی‌‌واسطه با خدا و تجربه‌ی توحید است.

قطعه مرکزی المنقذ من الضلال شرحی از الهامی است که در آن طبیبی حاذق به مداوای امراض فکری و روحی آدمیان دعوت شده است. مثل یکی از اشراق‌های افلاطون، غزالی دریافت که وظیفه‌‌اش ردّ جهان نیست بلکه بازگشت به آن و اعاده‌ی سلامتِ آن است؛ علی الخصوص بازگشت به زندگی مدرسه‌‌ای و تلاش در جهت نوسازی فلسفه و دین از طریق مرتبط ساختن صوفیانه و عارفانه آنها تا حیطه‌‌ای ورای عقل. تصوف مبتنی بر این نظر است که شناخت تهی است مگر آنکه رابطه‌‌ای درونی با موضوع شناخت وجود داشته باشد. عقل همیشه به معنای شناختِ از دور است؛ شناختی در آن‌سوی واسطه‌ی زبان و مفاهیم. اما معرفت با این پیش فرض است که فرد باید با معقولاتش وحدت داشته باشد. غزالی در اعترافاتش می‌‌نویسد: "چه اندازه فرق است بین شناخت تندرستی و سیری و اسباب و شروط آن و خود تندرستی و سیری." [6] فقط عرفان می‌‌تواند شناخت را تا سطح "معرفت" برساند، سطحی که در آن فرد آن‌چه را که می‌‌داند با تمام وجود تجربه می‌‌کند، یعنی تجربه بدون واسطه‌ی خدا، آنجا که دیگر انانیتی برای فرد باقی نمانده است (حالتی از ترک یا نفیِ نفس که "فنا" نام دارد) و کاملاً جذب وجود خدا شده است ("بقا"). غزالی اما معتقد بود که این تجربه برای آن نیست که جایگزین فلسفه و دین شود، بلکه برای تکمیل آنها و برای تأمین مبنا و مقصودی برای آنهاست. و این شرط در مورد هرمنوتیک نیز صادق است. در هرمنوتیکِ غزالی نکته صرفاً فهم قرآن به سبک تفسیری معمولی نیست بلکه دستیابی به تجربه‌‌ای صوفیانه از آن است. ‏

ساختار کلی هرمنوتیک غزالی را فرارِ فکری‌‌اش از فلسفه رایج و تعلیماتِ قیم‌مآبانه‌ی روزگارش به سوی حالتی از مشاهده مستقیم شکل می‌‌دهد. یعنی حرکتی به سوی اولویت تجربه عرفانی با دور زدن اقتدار تفاسیر مرسوم. برای غزالی هیچ چیز منفورتر از آن‌چه دیگران آموخته‌‌اند نیست. اما در عین حال عرفان، ذهن‌گرایی، شریعت‌ستیزی و اباحی‌گری نیست، یعنی نمی‌‌توان تفسیر خود را با آن‌چه مرسوم و جا افتاده است جایگزین کرد، بلکه خواندن برخوردی است با متن، برخوردی بدون دخالت نظر هیچ ساختاری معنا دهنده، چه سنتی باشد چه غیر. در حادثه‌ی عرفانی دیگر ذهنی جدا از عین وجود ندارد، منی وجود ندارد که بخواهد در برابر سنت بایستد. این نکته‌ی آخر مهم است، چون عزمِ غزالی بر وفق دادن هرمنوتیک با دستورات صریح قرآن است: در قرآن تفسیر بی‌‌اندازه و گزاف و تفسیرهایی که متن را نقض کنند نهی شده‌اند.[7] قرآن به خاطر تأکید مکررش بر وضوح زبانی و نیز محکوم کردن آنهایی که خود را به صرافت باطن‌اندیشی و تاریک‌اندیشی می‌‌اندازند، در میان متون مقدس یگانه است. برای مثال سنت دیرپایی دو نوع تفسیر را مشخص می‌‌کند: "تفسیر به رأی" یا تفسیر با استفاده از عقل و نظر شخصی و "تفسیر بالمأثور" یا تفسیر بر حسب آن‌چه از طریق نقل و حدیث رسیده است. احادیث طی حدود دو قرن اولیه بعد از رحلت پیامبر بوسیله یک سری "اِسناد" یا راویان جمع آوری شدند.[8] اساساً حدیث را مجموعه‌‌ای وسیع از بافت‌ها (پیش‌زمینه‌‌ها یا پیش‌ساخت‌ها) تشکیل می‌‌دهد که فهم و تفسیر قرآن باید در آن صورت پذیرد. تفسیری که خارج از این چارچوب قرار گیرد در معرض اتهام به "بدعت" قرار دارد.

غزالی قصد تعریف بدعت را ندارد. او می‌‌خواهد مفهوم "تفسیر به رأی" را دوباره بکاود تا بتواند هرمنوتیک را از سطحِ تفاسیر رسمی و صوری و از قفسه‌بندی‌های تفاسیر رایج بیرون بیاورد و بیشتر در سطحی تجربی قرار دهد. برای مثال در جواهر القرآن بین دو رشته قرآنی تمایز قائل می‌‌شود: علوم صدف و علوم گوهر. رشته اول دستور زبان، فقه اللغه، "علم القرائه" و نیز علم تأویل ظاهری یا شناخت معنای کلمات متن و علم‌السنن، یا شناخت احادیث را در بر می‌‌گیرد. علوم گوهر بر دو قسم است: علوم سفلای الهیات و فقه، و "علم المعرفه" که همان شناخت خدا و روز قیامت و جهان دیگر است. پژوهشگری که در خلوت کتابخانه، قرآن را مطالعه و رمزگشایی می‌‌کند مشغول صدف قرآن است. عالم به علم الهیات و فقه هم قرآن را فقط در بافت مسائل مربوط به عقیده و کردار مطالعه می‌‌کند. اما معرفت یک حادثه است: معرفت محصول مطالعه نیست، هدفش شناخت معنای متن نیست، بلکه تجربه‌ی متن است آن‌گونه که هست. معرفت شنیدنِ سخنِ خداست.[9] کتاب هشتم احیاء علوم الدین در ظاهر کاملاً سنتی است.[10] در این کتاب با لحن تعلیمی صریحی ده قانون ظاهری و ده قانون باطنی قرائت قرآن برشمرده شده است. آداب ظاهری درباره وضعیت بدن در طول قرائت است. برای مثال قاری باید "با وضو باشد، بر هیئت ادب و سکون ـ ایستاده یا نشسته ـ روی در قبله و سر فرود انداخته، بی‌‌تربع و تکیه و هیئت تکبر و تنها چنانکه پیش استاد نشیند. و فاضل‌تر آنکه در نماز ایستاده خواند و در مسجد تا در بستر باز غلتیده" (348). قانون دیگر در مقدار خواندن است (آیا در یک شبانه روز تلاوت شود یا در یک هفته یا در یک ماه) و اینکه چگونه باید تلاوت را تقسیم کرد. قانون چهارم "در نبشتن" است: حروف باید واضح و مبین باشند و رنگی بودن نقاط و علامات ایرادی ندارد. اما بعد مسئله تقسیم متن مکتوب مطرح می‌‌شود. غزالی می‌‌گوید برخی علما "نقّاطی و تشعیر" را مکروه دانسته‌‌اند "و گمان در حق ایشان آن است که فتح این باب را از بیم آنکه به احداث زیادت‌ها ادا کند کراهیت می‌‌داشتند. می‌‌خواستند که این در، مطلقاً بسته باشد تا قرآن از چیزی که تغییر را بدان راه دهد محروس ماند. و چون این معنا به محذوری نه انجامد و بر نوعی قرار گرفت که بدان مزید معرفتی قرار گرفت، در آن باکی نتواند بود" (351). غزالی می‌‌افزاید: "و بدان‌چه محدث باشد از او منع نباید کرد. چه بسیار محدث هست که خوب است" (همان).

قانون پنجم می‌‌گوید: ترتیل به نحوی که تفکر میسر شود، اما تفکر به معنی کناره‌نشینی فیلسوفانه نیست و این مطلب از قانون ششم استنباط می‌‌شود که گریه همراه با قرائت است. غم در سنت اسلامی چیزی مثل احساسی هرمنوتیک است. "پیغامبر ـ‌علیه‌السلام‌ـ‌گفت: [اتلو القرآن و أبکوفان لم تبکوا فتباکوا.] قرآن بخوانید و بگریید، و اگر نگریید خود را بگریندگان مانند کنید" (352). همراه با گریه، سجده (قانون هفتم) و دعا (قانون هشتم) می‌‌آیند. طبق قانون نهم قرآن باید بلند خوانده شود. غزالی می‌‌گوید: "و چاره نیست که چنان بخواند که نفس او بشنود. چه قرائت عبارت است از تقطیع آوازها به حرف‌ها و از آوازها چاره نباشد. و اقلش آن است که خود را بشنواند" (354). پنهان خواندن ممنوع نیست و حتی چون از ریا و تصنع دور است پسندیده است. نباید با بلند خواندن مزاحم دیگران شد، اما بلند خوانی "دل خواننده را بیدار و همت در تفکر آن جمع گرداند و سمع وی را بدان مصروف دارد و به بلندی آواز خواب را براند و در نشاط خواننده بیافزاید، و کاهلی او را کم کند" (356). در فرهنگ غربی (یا دقیق‌تر بگوئیم، فرهنگ لاتین) پنهان‌خوانی به معنای رابطه‌‌ای فردی و خلوت با متن است، اما به نظر غزالی، فرد با بلند خواندن وارد رابطه‌‌ای یگانه با متن می‌‌شود. جالب اینجاست که غزالی می‌‌گوید: "در مصحف خواندن فاضل‌تر است. چه عمل بصر و تأمل مصحف و برداشتن آن در اجر افزاید و ثواب به سبب آن افزون شود. و گفته‌اند: یک ختم در مصحف برابر هفت ختم باشد [از حافظه] چه نگریستن در مصحف نیز عبادت است" (357). از این رو قرآن مفعول شناسایی متن‌گونه‌‌ای نیست؛ تنها با واسطه صدا قابل دسترسی است و نه با چشم. پس قانون دهم "نیکو خواندن است و آراستن آن به گردانیدن آواز ــ بی‌‌افراطی که نظم آن را بگرداند" (همان).

اما، به مفهومی دیگر، عنوان نمودن صدا به عنوان یک واسطه گمراه کننده است، چرا که جهت‌گیری کلی هرمنوتیک غزالی به سوی غلبه بر واسطه است، به نحوی که بین قاری و خدا هیچ چیز دیگری قرار نگیرد. آداب باطنی که باید طی تلاوت اجرا شود این امر را آشکار می‌‌کند. مثلاً وقتی شروع به خواندن می‌‌کنیم باید با تأمل بر مثال‌هایی که بر عظمت و کنه جمال الهی تأکید می‌‌کنند، عظمت سخن او را بفهمیم. "خواننده باید که در آغاز خواندن قرآن عظمت متکلم در دل خود حاضر کند و بداند که: آن‌چه می‌‌خواند از آدمیان نیست. و در خواندن سخن خدای خطری عظیم است. چه فرموده است: لایمسه الا المطهرون" (363). چون قرآن را عظیم دانستیم خود را خوار می‌‌یابیم. قانون سومِ آداب باطنی "حضور دل و ترک حدیث نفس است" (همان). اینجا روند نفیِ خود که در هرمنوتیکِ غزالی اهمیتی اساسی دارد آشکار می‌‌شود. باید از حدیث نفس خالی شد تا بتوان کاملاً جذب کلام قرآن شد. کلام خدا عظیم، قوی و خوف انگیز است، اما رابطه ما با آن باید گرم و صمیمانه باشد. و این‌چنین همه حروف قرآن مثل دروازه‌‌های بهشت می‌‌شوند:

میمات: میدان‌های قرآن است و راآت: بستان‌ها و حامدات: مقصوره‌‌ها و مسبحات: عروسان و حامیمات: دیباها و مفصل: مرغزارها. و چون خواننده در میمات شروع کند، و از بستان‌ها بچیند، و در مقصوره‌‌ها در رود عروسان را ببیند، و دیباها را در پوشد، و در مرغزارها تنزه نماید، و در غرف سرای‌‌ها ساکن شود، مستغرق آن باشد، و از غیر آن مشغول بود. و دلش از آن دور نگردد و فکرتش تفرقه نشود (364).

اما تنها توجه کافی نیست. نفیِ خود هم انفعال نیست. "و مقصود قرائت قرآن آن اندیشه است که در پیِ آن فرا شود" (همان). مقصود روشن کردن متن نیست، بلکه فهمیدن آن چیزهایی است که متن با نور خود روشن می‌‌کند. مثل همه دیگر متون مقدس، قرآن را هم باید بعنوان کتابی آموزنده خواند. "[من ارد علم الاولین و الاخرین فلیثور القرآن.] هر که علم اولین و آخرین خواهد باید که قرآن را بشوراند" (367). قرآن خیلی با متون مبهم و پر ایهام مکاتب باطنی تفاوت دارد. نوری است که آثار خدا را روشن می‌‌کند و وظیفه هرمنوتیک ایستادن دراین نور است به نحوی که بازتابش کند. یا، به عبارتی دیگر، باید قرآن را متفکرانه و با روحِ فلسفیِ تأمل خواند. البته لازم نیست که حتماً فیلسوف بود، "چه استقصای آن‌چه از آن فهم توان کرد امکان ندارد زیرا که بی‌‌نهایت است" (368)، بلکه هدف فقط فهمیدن آن‌چه گفته می‌‌شود بر حسب "وسع" فرد است. خدا قرآن را به زبان عربی فصیح نازل کرد، لازم نیست از هوش خود به آن افزود، فقط باید سر راه قرار گرفت.

[ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون] آن گروه ـ از علما ـ اهل کتاب که آیات و ادله و اضحه‌‌ای را که برای هدایت خلق فرستادیم کتمان نموده ـ و پنهان داشتند ـ پس از آنکه برای مردم در کتاب آسمانی بیان کردیم آنها را خدا لعن می‌‌کند و جن و انس و ملک لعن می‌‌کنند. (سوره بقره آیه 159)

پس متن گنگ نیست که اذهان ما کر است و این امر به معنای غیاب علم و شعور نیست. غزالی می‌‌گوید چهار حجاب وجود دارد که فهم ما را مانع می‌شود و این چهار حجاب ربطی به تیزهوشی و کند هوشی ما ندارد. حجاب اول نوعی زیبایی‌خواهی و استحسانیت است که در آن "همت در تحقق حروف مصروف باشد تا آن را از مخارج آن بیرون آورد" (369). دوم پای‌‌بندی متعصبانه به مدرسه است، آنجا که فرد آن‌چه می‌‌آموزد را به سادگی قبول می‌‌کند. "بی‌آنکه از راه بصیرت و مشاهده بدان رسد" (370). حجاب سوم گناه است که غزالی می‌‌گوید "چون ریمی بود بر روی آینه" (372). چهارم تبعیت از اختلاف فریبنده بین تفسیر به رأی و تفسیر به نقل است. "آن‌که تفسیری ظاهری خوانده باشد، و اعتقاد کرده که کلمات قرآن را معنیی نیست، جز آنکه از ابن‌‌عباس و مجاهد و غیر ایشان منقول است و آن‌چه بیرون آن است، تفسیری است به رأی. و هر که قرآن را به رأی خود تفسیر گوید، خود در آتش جای ساخته باشد." (همان).

دو راه برای گذر از این اختلاف وجود دارد، راه اول عملی و تأثری است: عمل باطنی هفتم "تخصیص" است. یعنی کاربرد قرآن در وضعیت شخصی فرد. قرآن متنی فقهی و نیز مرجعی برای اخلاق است. متنی است قابل اجرا، نه تنها در امور کلی و انتزاعی، که با من تنها ـ‌در موقعیتِ خاصم‌ـ هم حرف می‌زند. من همه‌جا در آغوش سخنانش هستم، نه تنها از لحاظ اخلاقی و فقهی که از لحاظ عاطفی و حتی به لحاظ وجودی. هشتم از آداب باطنی تأثر است "و آن چنان باشد که دل وی اثرهای مختلف پدید آید، بر حسب اختلاف آیت‌ها، و به حسب هر فهمی او را حالی و وجدی باشد که دل او بدان متصف شود ــ از حزن و خوف و رجا و غیر آن" (374). از این رو "هر که از آن در گذرد و بدان متأثر نشود، از آن اعراض نموده باشد" (376).

قاری قرآن فقط یک عامل قرائت نیست، بلکه نقطه‌ی قرائت است، همان‌جایی است که قرآن با تمام قدرت و بصورت عینی خود را در وجودی انسانی نمایان می‌‌سازد. اینجاست که غزالی تأثر بنده به قرآن را بر صفت آیتی شدن می‌‌داند: در درون متن، ذوب در آن، نه کسی که با فاصله‌‌ای بر روی متن کار می‌‌کند، بر عکس، کسی که مفعولِ کارِ متن است و متحقق شده با آن، تو گویی بتوان اثر قرآن شد، مخلوقش، وجودی که در راه کنش و احساس کاملاً بوجود آمده است.

راه دوم گذر از دو راهی تفسیر سنتی و شخصی آشکارا عرفانی است. اینجا بحث تفسیر بسنده نمی‌‌کند. در عوض، برای غزالی کل هدف از قرائت قرآن گذر به آن‌سوی تفسیر و تأویل و نیل به تجربه‌ی خودِ کلام خداست.

که درجات قرائت سه است:
یکی: آن است که تقدیر کند که: برحق تعالی می‌خواند، و پیش او ایستاده است. و او در وی نظر می‌‌فرماید و از وی استماع می‌‌کند و در این تقدیر حال تملق و سئوال باشد، و تضرع و ابتهال.
دوم: آنکه به دل چنان مشاهده کند که پروردگار او به الطاف خود او را خطاب می‌‌فرماید، و به انعام و احسان خود با وی راز می‌‌گوید. پس مقام او شرم و تعظیم باشد و گوش داشتن و فهم کردن.
سوم: آنکه در کلام متکلم را ببیند. و در کلمات، صفات را. و در نفس خود و خواندن او، و تعلق انعام الهی بدو، از آن روی که منعم علیه است ننگرد، بل همتش بر متکلم مقصور باشد، و فکرتش بر او موقوف، تا چنانستی که مستغرق مشاهده‌ی متکلم است که به غیری نپردازد. و این درجه مقربان است. و آن‌چه پیش از این گفتیم درجه اصحاب یمین. و آن‌چه بیرون از این است درجه‌ی غافلان است. (79ـ378)

دعا، مکالمه، شهود ــ یا شاید نه شهود کامل، یا نه هنوز: در حالت سوم فرد به تأملات خویش در باره خدا توجه دارد، گویا غرق در دیداری شده است، اما فرد هنوز در حالت تفکری است که رابطه‌‌اش با خدا از طریق واسطه تکرارِ متفکرانه کلام و صفات خداست. آن‌چه باقی می‌‌ماند حادثه فنای نفس است که در آن فرد کاملاً به هویت خدا می‌‌رسد، آن‌چه او می‌‌بیند، می‌‌بیند، آن‌چه او می‌‌داند، می‌‌داند.

با عمل باطنی دهم، خواننده "از حول و قوت نگریستن در نفس خود، به چشم رضا و تزکیت، بیزار شود" (380). غزالی می‌‌گوید: "هر که به چشم رضا در خود نگرد به نفس خود محجوب شود و هر که از آن حد بگذرد که به نفس خود التفات کند، و در قرائت جز خدای تعالی را نبیند، ملکوت او را منکشف شود" (81 ـ380).

شاید توجه به این نکته مهم باشد که غزالی حرفی از دیدن رو در روی خدا نمی‌‌زند فقط از شنیدن کلامش می‌‌گوید و از کشف‌هایی که به حسب آیه‌‌های مختلف رخ می‌‌دهد:

و این کشف‌ها نباشد مگر پس از آنکه از نفس خود بیزار شود، و التفات بدو و هوای او منقطع گرداند. آنگاه این کشف‌ها مخصوص باشد به اعتبار احوال صاحب کشف. و جایی که آیات رجا خواند، و استبشار بر او غالب شود صورت بهشت بر وی منکشف گردد، و آن را چنان مشاهده کند که گویی به معاینه می‌‌بیند. و اگر غلبه خوف را بود، آتش منکشف شود تا انواع عذاب را ببیند. این بدان سبب می‌‌باشد که کلام حق تعالی مشتمل است بر سهل و سخت و مرجو و مخوف. و این به حسب صفات اوست، و آن لطف و انعام اوست: و بطش و انتقام. و اعتبار مشاهده کلمات و صفات دل در احوال مختلف بگردد، و به حسب هر حالتی مستعد شود کشف چیزی را که مناسب و مقارب آن حالت باشد. (381).

این بخش به روشن شدن تمایز غزالی بین تأویل ظاهری و تأویل باطنی کمک می‌‌کند. این تمایز از نظریه معناهای رمزی مشتق نشده است. در تأویل ظاهری فهم فرد از متن با واسطه کلمات و معانی است. کلمات و معانی متن قرآن و نیز آن‌چه از طریق سنت به فرد رسیده است. در حالیکه تأویل باطنی به این معناست که فرد آن‌چه متن می‌‌گوید را می‌‌بیند. به عبارتی دیگر: برای چشمی پاک از هر چه گمراه کننده، کلام خدا همان موضوعِ کلام خداست. حال فرد نه‌تنها آن‌چه گفته می‌‌شود را می‌‌فهمد، بلکه آن را می‌‌بیند و در اثر تجربه می‌‌شناسد. می‌‌توان چنین نتیجه گرفت که فهم قرآن شرطی برای فهم خلقت خداست.

حال بعد از این برخورد عارفانه با متن ـ که طی آن گفته‌‌های قرآن به‌صورت مستقیم به تجربه در می‌‌آیند، آنچنان که می‌‌توان آنها را با چشم خویش (یا با چشم خدا) دید ـ این سئوال پیش می‌‌آید که چگونه عبارتی می‌‌توان برای شرح یک آیه از قرآن به کار برد. شاید جواب این مسئله را بتوان در این نظر جست که معنای چیزی (غم، عشق، دوستی، پدری) را فقط پس از زیستنِ آن می‌‌توان شناخت. هرمنوتیک غزالی راهنامه‌‌ای است برای تجربه‌ی قرآن و، بعد، قرار گرفتن در وضعیتی برای گفتنِ آن‌چه قرآن می‌‌خواهد. صرفاً قرض گرفتن تفاسیر از بایگانی‌هایی که سنت به جای گذاشته است کافی نیست، خواه این تفاسیر اعتباری از خود داشته باشند خواه در جایی در زنجیره اصل و اِسنادشان. باید تجربه‌‌ای از قرآن را زیست تا بتوان این تفاسیر را محک زد یا گفت به کجا خواهند انجامید.

پس می‌‌توان به هرمنوتیک صوفیانه غزالی به عنوان نوعی تصرف (appropriation) نگریست. نه تصرف در متن مقدس که تصرف در بایگانیِ تفاسیری که پیرامون متن وجود دارد. فهم متن با واسطه سنت نیست، این فهم سنت است که با واسطه تجربه‌ی متن است. هرمنوتیک صوفیانه هرمنوتیک تجربه است ــ فقط باید (اگر امکانش باشد) این تجربه را به مفهوم غیر ذهن‌گرایانه‌‌ای در نظر گرفت. تجربه نمی‌‌تواند فاعل شناسایی را در جایگاه نهادی متکی به خود قرار دهد ــ آن‌گونه که منِ اندیشنده‌ی (ego cogito) دکارتی جایگرین ما تقدم می‌‌شود و حمایت از ماتأخر را هم برعهده می‌‌گیرد. درست بر عکس، در نظر غزالی تجربه خودِ فاعل شناسایی را نیز در بر می‌‌گیرد. فاعل شناسایی دیگر عاملی جامع و متکی به خود نیست. عملاً عرفان با نظریه‌ی مدرن فاعل شناسایی ناهمخوان است. حال که این نکته بیان شد، مشخص می‌‌شود که این تجربه برای فرد فضای بازِ تفسیر یا، دقیق‌تر بگوییم، اقامتگاهی برایِ تأمل، مکانی باز برای مطالعه به ارمغان می‌‌آورد. حال فرد می‌‌تواند در متن منزل گزیند تا آنجا که به وضعیتی از صمیمیتِ فردی برسد. پس باید در نظر داشت که هدف، یا نتیجه‌ی، تجربه هرمنوتیکی ایجاد (یا تولید) تفسیرهای جدیدی که جایگزین سنت شوند نیست ــ چه این امر تحمیل مدل دکارتی بر هرمنوتیک غزالی است. هدف فقط باز گشودن این جایگاهِ صمیمیت، این مسکنِ محرم در قرآن است. قبل از این، در تاریخ هرمنوتیک، از این گونه صمیمیتِ هرمنوتیکی را نزد فیلو[11] و مفسران تورات دیده بودیم. هرمنوتیک در این موارد فنّ (technë) تفسیر نیست بلکه عمل (praxis) است، شکلی از زندگانی است، کارش پرده برانداختن از معنای متن نیست، چه مطلوب اگر آشکار شود، طالب از حرکت می‌‌ایستد. هدف تفکری است به طول زندگانی درباره آن‌چه متن آشکار می‌‌کند.

خوب است به مقایسه‌‌ای بین هرمنوتیک غزالی و هرمنوتیک کابالایی (قباله‌ای) ابراهیم ابولفیه (91ـ1240میلادی) بپردازیم. تفاوت البته بسیار است، که عمده‌‌ترین آن تفاوت بین تورات و قرآن به عنوان متن است: یکی فقط در (یا از طریق) قرائت وجود دارد، دیگری فقط در (یا از طریق) حروف و علامات. در کابالا کتیبه‌‌های تورات معنا و هدف جدا و مستقلی از نقش دستوری‌‌شان در کتاب مقدس (کتاب روایات و قوانین) دارند. قاری قرآن متن را همان‌طور که در سنت علم‌العبادات آمده است قرائت می‌‌کند و (دسته‌‌ای خاص از) کابالایی‌‌ها، تک‌تک حروف متن را بر اساس این اصل که هر حرف بصورت جدا و در ترکیب اسمی از اسما‌‌ء الهی است.[12] موشه ایدل می‌گوید: در نظر ابولفیه "بهترین و عالیترین روش هرمنوتیک . . . عبارت است از ذره‌ذره کردن و مونادی کردن متن است"، یعنی، خُرد کردن متن به حروفش، و بعد، ترکیب مجدد آنها بر حسب جایگردانی‌‌های مختلف. این عمل بی‌‌شباهت به قانون سوم باطنی غزالی نیست، که خالی کردن ذهن است از کلام انسانی برای ایجاد فضای درونی بی‌‌آلایشی برای قرائت قرآن. در نظر کابالایی‌هایی چون ابولفیه، "زبان، ابزاری قوی برای فهم واقعیت است، حتی عالَم روحانی نیز در ماده‌ی زبان فرافکنی شده است. اما اگر کسی در پی کشف نهایی باشد، باید شالوده‌ی زبان را بشکند، چرا که باید صور حک شده در ذهن را زدود تا جایی برای سکنی گزیدن ذوات والاتر گشوده شود."[13] علاوه بر این، خود حروف هم باید طی فرآیندی از شکل مادیشان پالایش شوند: اول تلاوت با زبان، و بعد انتقال به دل یا حافظه. وقتی حروف درونی شدند، گاه به‌صورت تصادفی و گاه به‌صورت روش دار با هم ترکیب و بازـ‌ترکیب می‌‌شوند ــ اما نه برای تولید متنی جدید یا حتی تولید تفسیری نو و بی‌‌سابقه از تورات.

هرمنوتیک قباله‌‌ای، همچون هرمنوتیک غزالی، هرمنوتیکِ تجربه است، نه تفسیر. ایدل آن را "مطالعه‌‌ای تجربی در تورات" می‌‌نامد: "در نظر کابالایی، فهمِ مفهوم درونی متن یا سنت، بیش از درکِ صِرف برخی جزئیات است، این کار تغییری بنیادین در شخصیت و حال و وضع خود کابالایی را هم به دنبال دارد. حال او دیگر غریب نیست، شاهِ قصر هیکل است ــ هیکل به جایگاه کتیبه‌ی تورات در کنیسه اشاره دارد. او، با ترک جاهلیت پیرامونش، یگانگی‌‌اش را در راه انسان کامل (perfecti) شدن به تحقق می‌‌رساند؛ تجربه‌‌ای عظیم که از تأمل منفعلانه در معنای نمادین متن فراتر می‌‌رود. این مطالعه چیزی بیش از درونی کردن مضمونی خاص است و به استقرار رابطه‌‌ای صمیمی (با تورات، یا نهایتاً با خدا) می‌‌انجامد.[14]

اما مشخص است که هرمنوتیک غزالی به مفهوم کابالائی کلمه باطنی نیست و در افقی که خصلت عمومی و شریعی قرآن تعیین می‌‌کند باقی می‌‌ماند. از درونی کردن و بازنویسی متن خبری نیست ــ بلکه، بر عکس، این متن است که تلاوت کننده را درونی می‌‌کند. علاوه بر این، در نظر غزالی این کشف و شهودِ در متن، تجربه‌‌ای نیست که بتوان آن را از دیگر سطوح زندگی جدا کرد. انسان‌های کامل به برج عاج پناه نمی‌‌برند، بلکه، همان‌طور که زندگی غزالی نشان می‌‌دهد، هرمنوتیک بازگشت از تجربه متن به عالم بحث و تعلیم را هم شامل می‌‌شود، به نحوی که دور افتاده‌ترین گوشه‌‌های عالم مادی و غیر دینی را هم در تجربه صمیمیت الهی سهیم سازد. شاید این جنبه ظاهری هرمنوتیکِ غزالی میان قدما منحصر به فرد باشد، اما شگفت‌انگیز نیست، چرا که تقسیم‌بندی ظاهری و باطنی، کار فیلسوفان است و در نتیجه در معرض رد یا ابطالِ غزالی قرار دارد.

 

[1] این متن ترجمه‌ای است از:

Bruns, Jerald L. The mythical Hermeneutics of Al-Ghazali Hermenutics: Ancient and Modern. New Haven and London: Yale University Press 1992.

[2]سوره زخرف آیات 4-1 :

حم. و الکتاب المبین. انا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون.

و انه فی امّ الکتاب لدینا لعلی حکیم.

چنین به نظر می رسد که برای تمایز قرآن از تورات و انجیل تلاش شده است. سوره مائده آیه7 می فرماید:

لو انزلنا علیک کتاباً فی قرطاس فلمسوه بایدیهم

لقال الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین.

گویا نزول متنی مکتوب از آسمان بالذات محال است (و حزقیال نبی کتیبه را خورد!).

[3] See: Kristina Nelson, The Art of Reciting the Quran (Austin: University of Texas Press, 1985), pp. 14-31.

[4] Trans. Sahib Ahmad. Kamali (Lahure: Pakistan Philosophical Congress,1985).

[5] The Faith and Practice of al-Ghazali, trans. W. Montgomery Watt (London: George Allen & Unwin, 1953).

[6] شک و شناخت: المنقذ من الضلال صادق آیینه‌وند، مترجم. (تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1362)، ص.46.

[7] از دیدی هرمنوتیکی قرآن متنی پیچیده است. برای مثال در اول سوره‌ی سوم آیات به دو دسته تقسیم می شوند: محکمات و متشابهات. محکمات از اصلِ ام‌الکتاب‌اند و تفسیر متشابهات (از قبیل حروف مقطعه) را فقط خدا می داند. نکته‌ای که قرآن تأکید می کند این اصل ساده هرمنوتیک است که همیشه باید متشابهات را با استفاده از محکمات تفسیر کرد.

[8] طبری در قرن سوم هجری تفسیر گسترده‌ای بر قرآن نوشت. او در جامع‌البیان مجموعه‌ای عظیم از تفاسیر سنتی را گردآوری کرد. ببینید:

Jane Dammen McAuliffe, Quranic Hermeneutics: The Views of al-Tabari and Ibn Kathir, and R. Marston Speight, The Function of Hadith as commentary on the Quran, as Seen in the Six Authoritative Collections, in Approaches to the History of the Interpretation of the Quran, ed. Andrew Rippin (Oxford: Clarendon Press, 1988), pp. 46-62, 63-81, respectively.

[9] See Paul Nwyia, Lexpérience comme principe herménutique, in Exégése coranique et langage mystique: Nouvel assai sur le lexique technique des mystiques musulmanes (Beyroth: Dar El-Machreq, 1970), pp. 109-207. See also Gerhard Bِwering, The Mystical Vision of Existence in Classical Islam: The Quranic Hermeneutics of Sufi Sahl At-Tustari (d.283/896) (Berlin: Walter di Gruyter, 1979), pp. 135-36.

[10] Muhammad Abdul Quasem, translator. The Recitation and Interpretation of the Quran: Al-Gazalis Theory (London: Kegan Paul International, 1982).

در نقلِ قول‌های غزالی از کتاب ذیل استفاده شده است:

ترجمه احیاء علوم الدین. مؤید الدین محمد خوارزمی ، مترجم. به کوشش حسین خدیوجم (تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،1352).شماره صفحه‌های ارجاعی در متن آمده است ـ مترجم.

[11] فیلو اهل اسکندریه، هم عصر عیسی (ع) بود و تفاسیری بر ترجمه‌ی یونانی تورات از او به جای مانده است. قصد فلسفه او آشتی یهودیت و یونانیت از طریق تفسیر تمثیلی تورات بود. فصل چهارم کتاب برونس به بررسی آرای او و جایگاهش در تاریخ هرمنوتیک می پردازد ـ م.

[12] See Gersem Scholem, Kabblah (New York: Schokhen, 1974), pp.168-72, 180-82, and Perle Epstein, Kabbalah: The Way of the Jewish Mystic (New York: Doubleday, 1987), pp. 73-103 (on tzeruf, or The Path of Letters).

[13] Kabbalah: New Perspectives (New Haven: Yale University Press, 1988), pp. 235-36.

[14]Kabbalah: New Perspectives, p.229. See also Moshe Idel, The Mystical Experience in Abraham Abulafia, trans. Jonathan Chapman (Albany: SUNY Press, 1988), pp. 13-52, especially pp. 24-25 on breathing the letters.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد رابطه عربی با دین و قرآن

دانلود مقاله دین

اختصاصی از فایلکو دانلود مقاله دین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

دین

 

 

 

طی سالهای متمادی که از عمر بشر و جامعه انسانی می گذرد دین تنها گزینه ای است که تقریبا تمام انسانها را در اختیار خود داشته است.جدا از ماهیت های متنوع و مختلفی که دین در جهان داشته ،تمامی مردم در ارتباط خود با جهان طبیعت و نیروهای موجود در آن اندیشه ای را برگزیده اند.دین در عرصه اجتماع سالهای متمادی خضوری چشمگیر داشت .روحانیون در کلیساها و در مساجد مسلمانان تمامی عرصه های زندگی بشری را در اختیار خود داشتند .آموزش وپرورش،اقتصاد،سیاست،تولید علم،و اخلاق همگی در اختیار دین و شارعان آن بوده است.
در اروپا با انقلاب صنعتی موج جدیدی از تفکر و حرکت غیر دینی بوجود آمد که دین را هر چه بیشتر از دخالت در امور مادی و طبیعی برحذر داشته و آن را محدود به عرصه خصوصی هر فردی نموده است.
چگونه دین مسیحیت مشروعیت خود را در بین مسیحیان از دست داده و اروپاییان را در هرچه آسمانی کردن دین و مفهوم آن کشانده است ؟این سئوال را می توان در نوع تفکرات اروپاییان و عمل کلیسا و شرایط فکری و اقتصادی و فرهنگی اروپا جستجو نمود.ولی در حال حاضر اکثریت عظیمی از جوامع بشری دارای دین می باشند و خود را ملزم به دستورات دینی میدانند.
در خاورمیانه که مهد و محل تولد بزرگترین ادیان الهی می باشد، در اعصار مختلفی از تاریخ ، چه در عرصه سیاست و چه در عرصه اقتصاد و همچنین در عرصه تولید علم بزرگترین واکنش بشری را در برابر دین می توان مشاهده نمود.
تعاریف دین
دین, واژه اى است عربى که در معاجم و کتب لغت معانی بسیاری برای آن ذکر شده است مانند: ملک و پادشاهی، طاعت و انقیاد، قهر و سلطه ، پاداش و جزاء، عزت و سرافرازی ، اکراه و احسان، همبستگی، تذلل و فروتنی، اسلام و توحید، عادت و روش، ریاست و فرمانبرداری و ...
در آیات قرآن نیز به معانی لغوی دین اشاره شده است و کلمه دین در آیات بکار رفته است ودر هر آیه ای معنای مخصوص خودش را دارد. چنانکه خداوند می فرماید: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق، صف ، 9» که در این آیه دین به معنی کیش و شریعت آمده است و یا می فرماید:«فاعبدالله مخلصاً له الدین، زمر ،2» و در اینجا دین به معنای توحید و یگانگی می‌باشد . همین موارد استعمال واژه دین‏ در قرآن مى‏تواند به عنوان راهى براى شناسایى و به دست آوردن تعریف دین از دیدگاه اسلام شمرده شود که «دین عبارت است از اطاعت، گرایش، فرمانبردارى و تسلیم در برابر حقیقت‏» که در این صورت، با معانى لغوى نیز سازگارى خواهد داشت.
واژه دین از مفاهیمى است که همواره در میدان آراء و نظرات گوناگون صاحب‏نظران قرار داشته و توافق مشترک درباره آن وجود ندارد. به صورتی که حتی عده‏اى از محققان آن را قابل تعریف نمى‏دانند.به هر حال‌‌ ‌می توان دین را اینگونه تعریف نمود: دین ، مجموعه (سیستم) حقایقى هماهنگ و متناسب از نظام‏هاى فکرى (عقاید و معارف)، نظام ارزشى (قوانین و احکام) و نظام پرورشى (دستورات اخلاقى و اجتماعى) است که در قلمرو ابعاد فردى، اجتماعى و تاریخى از جانب پروردگار متعال براى سرپرستى و هدایت انسان‏ها در مسیر رشد و کمال الهى ارسال مى‏گردد.
به دیگر سخن، مجموعه ای است از عقاید و قوانین و مقرراتى که هم به اصول فکرى بشر نظردارد و هم در باره اصول گرایشى وى سخن مى‏گوید و هم اخلاق و شئون‏زندگى او را تحت پوشش قرار مى‏دهد.
تعاریف متعدد از دین ارائه شده است مثلادانشمند بزرگ اسلامی و مفسر گرانقدر مذهب شیعه، علامه طباطبایی ، دین را اینگونه تعریف می‌کند :
«دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند، اعتقاد به این عقایدو انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است»(خلاصه تعالیم اسلام، ص 4، و یا شیعه دراسلام ص 41).
ویا برخی از دانشمندان غربی گفته‏اند: دین عبارت است ازاعتقاد به موجودات روحانى .
و یا عده ای دیگر گفته‏اند: دین نظام یک پارچه‏اى از باورها وعملکردهاى مرتبط به چیزهاى مقدس است که از طریق آنها گروهى ازانسانها با مسائل غایى زندگى بشرى مرتبط می باشد
برخى‏ دیگر گفته‏اند: دین اعتقاد به خدایى سرمدى است. یعنى، اعتقاد به این‏که حکومت و اراده‏اى الهى بر جهان حکم مى‏راند.
و بعضى دیگر مى‏نویسند: جوهر دین عبارت است‏از احساس وابستگى مطلق . به هر حال هر کدام از دانشمندان اسلامی و غربی و علمای ادیان کوشیده اند تا بر اساس نگرش و اعتقاد خود تعریفی کامل از دین عرضه کنند. به همین دلیل آنها در ادراک دین بر جنبه های مختلفی تأکید نموده اند.بنابراین می شود تعاریف دین را به چند قسم طبقه بندی نمود
1-تعریف دین از نظر دانشمندان اسلامی
این دانشمندان از دین، دین وحیانى و الهى است نه هر چه که نام‏دین بر او نهاده مى‏شود. ومنظور آنها دین بشرى و ادیانى‏که ساخته انسان است و ریشه در نیازهاى آدمى دارد، نمی باشد.
و منظور آنها دینی نیست که بر پایه بت پرستى ‏یا اعتقاد به نیروهاى جادویى و مانند آن باشد. بلکه منظور آنها از دین ادیانى است که ریشه در غیب دارند و پایه و اساس آنها بر وحى و پیام الهى استوار است، و انسان نه‏سازنده دین بلکه دریافت کننده پیام الهى است که باید به آن‏اعتقاد پیدا کرده و به محتواى وحى ملتزم شده و سلوک فردى واجتماعى خود را بر آن اساس تنظیم کند.
علامه طباطبایی با بیان اینکه دین تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته، بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهایی جامع و مقرراتی مخصوص وضع نموده است، می گوید:
دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند، اعتقاد به این عقایدو انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است.
ایشان در تفسیر المیزان بعد از غیر تقلیدی دانستن پیروی از دین می‌نویسد: دین مجموعه ای از معارف مربوط به مبدأ و معاد و قوانین اجتماعی ، از عبادات و معاملات که از طریق وحی و نبوت به بشر رسیده، نبوتی که صدقش با برهان ثابت شده و نیز مجموعه از اخبار که مخبر صادق ازآن خبر داده، مخبری که باز صادق بودنش به برهان ثابت شده است .
در جا دیگر می نویسد:دین نظام عملى مبتنى بر اعتقاد است که مقصود از اعتقاد در این مورد تنها علم نظرى نیست; زیرا علم نظرى به تنهایى مستلزم عمل نیست، بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروى بر طبق مقتضاى علم قطعى است .
ذیل آیه‏27 سوره روم نیز می نویسد: «لیس الدین الا سنة الحیاة و السبیل التى یجب على الانسان ان یسلکها حتى یسعد فى حیاته فلا غایة للانسان یتبعها الالسعادة‏»،دین جز قانون زندگى و راهى که انسان باید براى رسیدن به سعادت بپیماید، نیست و هدف نهایى انسان همان رسیدن به سعادت است.
ونیز بیان می کند که: دین روش مخصوصى است در زندگى که صلاح دنیا را به طورى که موافق کمال اخروى و حیات دایمى حقیقى باشد تامین مى‏نماید. پس در شریعت‏ باید قانون‏هایى وجود داشته باشد که روش زندگانى را به اندازه احتیاج، روشن سازد.
استاد مطهری رحمه الله علیه می‌نویسد: اصول مکتب انبیاء که دین نامیده می‌شود یکی بوده است و آن اسلام است و اسلام نام دین خداست، که یگانه است، همه پیامبران برای آن مبعوث شده‌اند و به آن دعوت نموده اند.
سید مجید ظهیری می‌نویسد : دین مجموعه تعالیمی است که از طریق غیر عادی کسب معرفت یعنی وحی بدست می‌آید.
دکتر بیوک علیزاده در تعریف کاربردی از دین می‌نویسد: ادیان، علی العموم، برای پیروان خود سه کار انجام داده اند :
1- توصیفی از جهان هستی و جایگاه آدمی در آن بدست داده اند (جهان بینی).
2- بر اساس توصیف یاد شده شیوه زندگی خاصی را توصیه نموده اند.
3- آن توصیف و شیوة زندگی مبتنی بر آن را در قالب اعمالی نمادین و سمبلیک که همان عبادیات هستند متبلور کرده اند.
در جای دیگر می نویسد: « ان الدین فى عرف القرآن هو السنةالاجتماعیة الدائرة فى المجتمع و ان السنن الاجتماعیه اما دین حق فطرى و هو الاسلام او دین محروف عن الدین الحق و سبیل‏الله عوجا »; دین در عرف قرآن، سنت اجتماعى حاکم بر جامعه مى‏باشد و سنت‏هاى اجتماعى یا دین حق و فطرى است که همان اسلام مى‏باشد یا دین منحرف از راه خدا و تحریف شده است.
آیة الله جوادى آملى می نویسد:دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسانها باشد.
ومی نویسد:
دین مجموعه عقاید و قوانین و مقرراتى است که هم به اصول فکرى بشر نظردارد و هم در باره اصول گرایشى وى سخن مى‏گوید و هم اخلاق و شئون‏زندگى او را تحت پوشش قرار مى‏دهد و به دیگر سخن، دین مجموعه‏ عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتى است که براى اداره جامعه‏انسانى و پرورش انسان‏ها در اختیار انسان قرار دارد.
با توجه به این تعریف روشن مى‏گردد ، دینى که مبتنى بر وحى است‏از بخشهاى گوناگون تشکیل مى‏شود یک بخش آن عقاید است ‏یعنى حقایق‏و واقعیاتى که باور و اعتقاد به آنها از مسلمانان خواسته شده‏است مانند خدا، وجود قیامت و معاد، نبوت و بهشت و دوزخ و امثال‏آن‏ها.
بخش دیگر آن اخلاقیات است ‏یعنى تعالیمى که فضائل و رذایل‏اخلاقى را به انسان شناسانده و راه تهذیب نفس از رذایل و تخلق‏ به فضائل را به وى ارائه داده است.
بخش دیگر آن شریعت و مناسک و احکام و مقررات است که چگونگى‏تنظیم روابط اجتماعى حقوقى و مدنى و سلوک اجتماعى و کیفیت‏روابط اقتصادى و سیاسى و نظامى در این بخش قرار مى‏گیرد
استاد محمدتقى مصباح یزدی در تعریف دین می آورد : کلمه دین به مجموعه‏اى از عقاید، اخلاقیات، احکام و قوانین فردى و اجتماعى اطلاق مى‏شود و ادیان آسمانى آیین‏هایى هستند که از طرف خداى متعال به پیغمبران وحى شده‏اند
در جای دیگر یادآوری می کند: دین برابر است ‏با اعتقاد به آفریننده‏اى براى جهان و انسان و دستورات عملى متناسب با این عقاید.
محمد جواد باهنرمی نویسد: دین عبارت از نظام اعتقادى، عملى و اخلاقى به هم پیوسته‏اى است که از جانب خدا بر پیامبران وحى شده است ‏تا مردم را بر آن اساس، ارشاد و راهنمایى نمایند .
دانشمند گرامی فضل الله کمپانی می‌گوید : دین به معنای وسیع آن عبارتست از شناختن خدا و دانستن وظایف آدمی در برابر او و انجام آنها و دانستن تکلیف شخص نسبت به وجود خود و همنوعان خود و همچنین نسبت به حیوانات و بلکه سایر موجودات و همه اینها از غریزه فطری انسان سرچشمه می‌گیرد.بنابراین دین شامل تکالیف ثلاثه می‌شود یعنی تکالیف الهی که شامل تکالیف نظری و عملی است که تکالیف نظری همان اصول اعتقادات است و تکالیف عملی همان عبادات می‌باشد، تکالیف اجتماعی که مبتنی بر تکالیف حقوقی و اخلاقی است. تکالیف فردی که شامل تکالیف جسمی و روحی است .
2-تعریف دین از نظر علمای ادیان
علمای ادیان نیز تعاریف متعددی از دین ارائه کرده اند،به طور مثال در تعریف دین می‌گویند: *دین عبارتست از ایمان و اطاعت به یک قول یا قوای مافوق انسانی که مستحق عبادت خالق و حاکم عالم می‌باشد.
یاتعریف می کنند:
دین یک سیستم خاص اعتقاد و اعمال و عبادات است که غالباً مشتمل بر مجموعة قواعد اخلاقی و فلسفی می‌شود. یامی‌گویند:
دین ایمان به موجودات روحانی است.ومی‌گویند:
دین عبارتست از تبیین احساسات قلبی انسان، ویادین مجموعه کلی از اعتقادات و احساسات و اعمال انفرادی یا اجتماعی است و … (حکمت ، علی اصغر، نه گفتار در ادیان، ج 1، ص 3).
جان بی ناس عالم علم ادیان نیز در کتاب خویش تاریخ جامع ادیان، تعاریف متعددی از دین راذکرمی کند، مانند:
تعریف متکلمان که گفته‏اند: «الدین وضع الهى لاولى الالباب، یتناول الاصول و الفروع‏» دین عبارت از یک نظام الهى است که براى صاحبان خود وضع شده است و مشتمل بر اصول و فروع مى‏باشد. او می گوید: در تعاریف متکلمان گاهى «دین به ما هو دین‏» مورد نظر قرار گرفته است ( تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ص‏79 و 81)
وی همچنین می نویسد: در تعاریفى نیز غایت و اهداف مد نظر بوده است، مانند آنچه در دائرة‏المعارف الاسلامیة آمده است که: «الدین وضع الهى سائق لذوى العقول باختیارهم ایاه الى الصلاح فى الحال و الفلاح فى المال‏»; دین وضعى است الهى که صاحبان خود را به سوى رستگارى در این دنیا و حسن عاقبت در آخرت سوق مى‏دهد. ( تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ص‏79 و 81).
از*جرجانى نیز نقل کرده‏اند که: «الدین وضع الهى یدعوا اصحاب العقول الى قبول ماهو عند الرسولصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم»:دین قانون و قراردادالهى است که خردمندان را به سوى قبول آنچه در نزد رسول‏صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است، فرامى‏خواند. (جان‏ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ص‏79 و 81) . ایشان بیان می داردکه درکناراین تعریف‏ها، دربعضى‏دیگراز تعاریف، اصولاحیثیت اعتقاد و التزام انسان، مبناى تحلیل و توصیف قرار گرفته است:
«الدین هو الاعتراف باللسان و الاعتقاد بالجنان و العمل بالارکان‏»; دین عبارت است از اقرار به زبان، اعتقاد به پاداش و کیفر در آن جهان و عمل به ارکان و دستورات آن (تاریخ جامع ادیان،ص81) .
عده‌ای از فیلسوفان دین هر مکتبى را که سه موضوع زیررا قبول داشته باشد، دین مى‏نامند:
الف : عالمى وراى عالم طبیعت و محسوسات، وجود دارد ب : جهان طبیعت، هدفدار است ج: جهان هستى داراى نظام اخلاقى است، این خود شامل دو بخش است:
الف: جهان هستى چنانست که نیک و بد اخلاقى را درک مى‏کند ب: جهان هستى چنانست که نیک و بد اخلاقى را پاداش و کیفر مى‏دهد. بر اساس تعریف، مکتب مارکسیسم و لیبرالیسم و بعضى از شاخه‏هاى اگزیستانسیالیسم، «دین‏» نمی‌باشند.
تاریخچه جامعه شناسی دین
تاریخ جامعه ‏شناسی دین را می‏توان به چهار دوره عمده تقسیم‏بندی کرد:
دوران اندیشه اجتماعی سنتی
مجموعه اندیشه‏ای را که همپای شکل‏گیری جامعه‏شناسی جدید تحول و رنگ عرفی و دنیوی یافت می‏توان به عنوان اندیشه سنتی قلمداد کرد که مشخصه اصلی آن تلفیق بین تحلیل‏های اجتماعی و اخلاقی‏ بود. این اندیشه اصولا بر منشا جهانی و الوهی همه ارزش‏ها و نهادهای اجتماعی جاافتاده تاکید می‏کرد و همچنین انسان را موجودی اجتماعی و سیاسی می‏دانست. جریان اصلی این اندیشه وحدت آلی و انداموار جامعه را به زبان حق طبیعی بیان می‏کرد که این مفهوم و برداشت از آن به صورت یک مفهوم عرفی یا دنیوی تحول یافت و اساس علوم طبیعی و علوم اجتماعی اولیه را تشکیل داد.
دوران شکاکیت و نظریه ‏پردازی
نظم و قانونمندی جامعه از مسائل مورد تحقیق در دوران قرون وسطی بود، نظمی که اساسا به کمال معنوی انسانی دعوت می‏کرد. در خلال قرن‏های هفده و هیجده، متفکران به جستجوی نظم و نظام در جامعه ادامه دادند، ولی نظم مورد نظر آنها نظمی بود که تبیین کننده تنوع و کثرت زبان‏ها، رسوم و ادیان، بر وفق همنواختی‏های ساده و طبیعی بود. در طی این دوران، اندیشه‏های دوره اول مورد انتقاد شدید قرار گرفت که از جمله این منتقدان می‏توان به ماکیاولی و توماس‏ هابز اشاره کرد. همچنین این دوره زمان بروز نظام‏های فکری و نظریه‏پردازانه‏ای بود که می‏کوشید هم جامعه و هم اقتصاد را بر شالوده‏های واقع‏گرایانه‏تری، که کمتر هم‏دینی یا اخلاقی است، مبتنی سازد. در این دوران، پیدایش دولت ملی و ظهور طبقات سوداگر و یا متوسط تبدیل به عنصری شد که نگارش نظریه‏های اجتماعی و اقتصادی را از انحصار طبقات روحانی درآورد و قانون طبیعی زیر سؤال رفت و به انتقاد کشیده شد. روحانیت ‏ستیزی به شکل مشخصه رایج‏ بیشتر انتقادهای اجتماعی درآمده بود، به گونه‏ای که جستجو برای یافتن منابع جدید نظم اجتماعی آغاز شد و درنهایت، این تفکر، که جامعه باید بر طبق طرح و برنامه‏های مقدر الهی و قانون طبیعی‏ ساخته شود، جای خود را به این اندیشه داد که جامعه بر اساس طرح و برنامه‏ریزی و تلاش خود انسان شکل می‏گیرد. در این زمان، نوعی اومانیسم عرفی - دنیوی و اجتماعی پدید آمد که به نوبه خود سرچشمه زاینده اغلب نظریه‏های فلسفی و اجتماعی دنیای جدید گردید. مهم‏ترین دستاورد این دوران، پروراندن مفهوم عرفی‏ سازی یا دنیوی‏ سازی بود.
دوران واکنش محافظه‏کارانه و رمانتیک
دوران نظریه‏پردازی به تدریج ‏با یک واکنش نه چندان شدید، بلکه محافظه‏کارانه و بیشتر رمانتیک مواجه شد. مصایب ناشی از انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه و عصر وحشت پس از آن، اعتقاد خوش‏ بینانه عصر روشنگری را زیر سؤال برده بود و اعتقاد به اینکه می‏توان صرفا بدون توجه به دین، اخلاق و حکومت، بر طرح و تدبیر خویش جامعه را بهبود بخشید و آن را از مشکلات حاد اخلاقی رهانید پس از رخداد واکنش‏های محافظه‏کارانه، رهیافت‏های موجود نسبت‏ به جامعه و دین را به میزان بالایی تغییر داد. براساس این نظرات،دین نباید به عنوان خرافه طرد گردد و جامعه تنها بر اساس ساخته قرارداد گذاران متفرد نیست ، بلکه فرد دست ‏پرورده جامعه و خود جامعه، مخلوق خداست. اینان کم‏کم ارتباطها و مناسبت‏های انداموار بین جامعه و دین و فرد را از نو کشف کردند و تجزیه و تحلیل آنها از دین به عنوان یک میانجی بین فرد و دولت از مباحثی بود که‏بارها دربررسی‏های جامعه‏شناسان پس از دورکیم ‏مطرح گردید.
دوران نظریه جدید
در این دوره، دیگر با رد و انکارهای حاد و ضد روحانی فیلسوفان عهد روشنگری روبه‏رو نیستیم. در این دوران، رد و انکارها جای خود را به تجزیه و تحلیل کمابیش خونسردانه و نقش دین در حفظ انسجام اجتماعی و ارتقای تحول اجتماعی می‏دهد.
نظرات افرادی چون آگوست کنت ، ماکس وبر ، امیل دورکیم ، کارل مارکس، تالکوت پارسونز ، و ... در این دوره به چشم می‏خورد. برخی این دوران را دوران دینی ندانسته و انحطاط دین را امری محتوم تلقی کرده‏اند. برخی نیز عرفی‏سازی یا دین‏زدایی را امری غیرممکن شناخته و عده‏ای آن را لزوما نه جهانی، نه محتوم و نه بی ‏بازگشت ‏شمرده‏اند.

 


رابطه دین با جامعه شناسی
بررسی دین در حوزه‏های متعدد علمی از جمله کلام، فلسفه، روان‏شناسی، جامعه‏شناسی و مردم‏شناسی با توجه به نگرش‏های خاصی‏که در هر مجموعه معرفتی موردنظرمی‏باشد، موجب تعریف و برداشت‏های متفاوتی از دین شده است که عمدتا به شکل وسیع، ریشه در تلاشی دارد که در غرب در جهت ارائه تعریفی برای دین انجام گرفته است; زیرا یافتن ماهیت متمایز و یگانه دین یا ارائه سلسله‏ای از صفات، که دین و آنچه را مربوط به آن است از بخش‏های دیگر زندگانی انسان متمایز می‏گرداند، بیشتر یک رویکرد و رهیافت غربی است که از زمان رنسانس به بعد، بخصوص در دوره اصلاح دینی با آن مواجه هستیم. در غرب، طی یکی دو قرن تعاریف و تلقی‏های فراوانی از دین ارائه شده که حتی ارائه فهرست ناقصی از آن هم به راحتی ممکن نیست. برخی از آنها عمدتا سعی در تمایز قاطع بین ابعاد دینی و غیر دینی فرهنگ دارند و گاه دین را با مجموعه اعتقادات، بویژه اعتقاد به موجودی متعال برابر گرفته‏اند. از سوی دیگر، عده‏ای عوامل تجربی، عاطفی، شهودی و همچنین عوامل ارزشگذارانه و اخلاقی را جزو دین به حساب آورده‏اند.
با پیدایش و غنای رشته‏های مردم‏شناسی و جامعه‏شناسی، که رشته علمی نسبتا جدیدی است، عامل مهمی وارد تعریف دین گردید و آن چیزی نبود جز ملاحظه زمینه‏های اجتماعی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی در نوع تلقی از دین. در نظر آنها، دین هرگز یک مجموعه انتزاعی از اندیشه‏ها، ارزش‏ها، یا تجربه‏ها، که جدا از حوزه فرهنگی جامعه باشند، نیست، زیرا بسیاری از اعتقادات و آداب و رسوم و شعایر دینی با توجه به حوزه فرهنگی جامعه قابل درک می‏باشد و از اینجاست که رهیافت‏های جامعه‏شناختی به دین آغاز می‏گردد. و جامعه‏ شناسی دین رونق می‏گیرد، رشته‏ای علمی که شیوه طبیعی مطالعه دین و جامعه نیست، بلکه فرآوردی فرهنگی است که توسط تحولات تاریخی اندیشه غربی ‏پدید آمده‏است و پژوهشگران را بر آن داشته‏است که از ادعاهای هنجارآفرین دین یا جامعه مورد پژوهش آنان فاصله بگیرند.
نظریات برخی از جامعه شناسان در مورد جامعه شناسی دین
1-نظریه کارل مارکس
کارل مارکس با آنکه به دلیل اظهار نظرهای قابل توجه و مبتکرانه‏اش درباره دین مشهور است، ولی سهمش در جامعه شناسی دین ناچیز بوده است. او بر خلاف دورکیم، اگوست کنت و ماکس وبر ، توجه عمیقی به دین نداشته، اما تاثیر واقعی او در این ‏باره به طریق غیر مستقیم و از راه انتشار نظریه معروفش درباره همکنش روبنا و زیربنای جامعه بوده‏است. مارکس توجه اهل نظر را به شباهت‏های فرهنگی و کارکرد بین دین ، قانون، سیاست و ایدئولوژی ، که همه جنبه‏های روبنایی جامعه بشری هستند، جلب کرده است. اومعتقد بود که روبناها نهایتا بر اثر روابط تولیدی، که به نحو نهایی در کار است، تعیین می‏گردد. در نظر مارکس، دین از اهمیت ثانوی برخوردار است; زیرا ایدئولوژی روبناست و در مکتب مارکسیسم، همه چیز بر اساس وضع اقتصادی شکل می‏گیرد و عامل تحرک همه چیز وضعیت اقتصادی است. عامل تحرک وضع اقتصادی نیز ابزار تولید است، به گونه‏ای که حتی فکرو مذهب انسان نیز تابع و معلول وضع اقتصادی جامعه می‏باشد. در نظر مارکس، ایدئولوژی و مذهب تصور یا آگاهی دروغینی است که طبقه حاکم به دلیل منافع خود از واقعیت‏ها دارد. مارکس علت اساسی پیدایش دین را وضع اقتصادی جامعه می‏داند و بدین ترتیب، اساسا آن را ساخته دست ‏بشر می‏داند.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 16  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله دین

پایان نامه کارشناسی ارشد رابطه روان‌شناسی و دین

اختصاصی از فایلکو پایان نامه کارشناسی ارشد رابطه روان‌شناسی و دین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه کارشناسی ارشد رابطه روان‌شناسی و دین


پایان نامه کارشناسی ارشد رابطه روان‌شناسی و دین

رابطه روان‌شناسی و دین

تولد روان‌شناسی دین به ابتدای قرن حاضر باز می‌گردد . این گستره در آغاز قرن حاضر توجه بسیاری از محققین روان‌شناسی را به خود جلب کرده ، چنان‌که پیش از آن کانت تجربه یا احکام دینی را با تحلیل حیات اخلاقی تبیین نمود و دین را بر مقتضیات قانون اخلاق بنا نهاد ، و یا دکارت که همه چیز از جمله دین را با زبان ریاضی تبین نمود . اما در آستانه قرن نوزدهم دیگر این بحث‌های ذهن‌شناسی ، توانایی پاسخگویی به سؤالات اساسی طرح شده را نداشت . و از آنجائی‌که علم روان‌شناسی دین را یک مقوله انسانی می‌دانست لذا سعی کرد با تحلیل روانی انسان، ریشه پیدایش دین را مورد مطالعه قرار دهد.

به گفته یونگ[1] (1875-1961) :“ پدیده دین نمودگاری بشری است که روان‌شناسی نمی‌تواند و نباید نادیده‌اش بگیرد ”.[2]

یونگ می‌گوید :“ روح یا جان آدمی فطرتاً دارای کارکرد دینی است … اما اگر این واقعیت تجربی وجود نداشت که در روح آدمی ارزش‌های والایی نهفته است به روان‌شناسی کوچکترین علاقه‌ای نمی‌داشتم ، چرا که در آن حال روح و جان آدمی جز نجاری ناچیز و بی‌اهمیت نمی‌بود . حال آنکه از صدها آزمون و تجربه علمی دریافته‌ام که اصلاً چنین نیست و برعکس جان آدمی حاوی همة آن چیزهایی است که در احکام و دُگم‌های[3] دینی آمده است و چه بسا بیش از آن نیز من به روح کارکرد دینی نسبت نداده‌ام ، بل فقط واقعیاتی را برشمرده‌ام که ثابت می‌کند روح دارای طبیعت دینی است یعنی صاحب کارکرد دینی است ”. [4]

“در واقع کلمة روان‌شناسی خود دلالت بر بعضی روابط با بعضی از ابعاد تجربه انسانی دارد که از دیرباز، آن را ‘دینی’ نامیده اند. وقتی که در طی قرن هیجدهم، این واژه رواج یافت، به عنوان بخشی از سنت فلسفی که با نظریه های ادراک مربوط است، مطرح گردید و با الهیات یا دین ربطی مهجور داشت . رفته رفته که مطالعة ادراکات ، هرچه بیشتر از رهیافت پیشینی (ماقبل تجربی) معرفت شناسی متعالی فاصله گرفت و جای خود را به روان‌شناسی ‘علمی’تر که مبتنی بر روش‌های زیست‌شناسی و فیزیک بود داد ، پیوندهای بین روان‌شناسی و دین باز هم ضعیف‌تر شد . بنابراین راه روان‌شناسی و دین ، راهی هموار و آشنا و روشن ، چنان که امروزه تصور می شود ، نبود .”[5]


1 Karl Gustav Jung

[2]مورنو،آنتونیو. یونگ ، خدایان و انسان مدرن . ص 136

[3] همان مرجع . ص 138

[4] همان مرجع . ص 92

[5] الیاده،میرچا. فرهنگ و دین .ص177

 

چکیده

مقدمه ………………………………………………………………………………… 1

فصل اول

رابطه روانشناسی و دین ………………………………………………………… 11

تعریف دین ……………………………………………………………………… 15

بررسی تئوریهای روانشناسانة دین …………………………………………… 21

   ـ تئوری تحولی پیاژه ………………………………………………………… 22

   ـ تئوری اریکسون ……………………………………………………………. 25

   ـ آلپورت   ……………………………………………………………………… 27

   ـ یونگ ………………………………………………………………………… 30

   ـ هیوم ………………………………………………………………………….. 35

   ـ فروید ………………………………………………………………………… 42

       علل گرایش به دین   ……………………………………………………… 47

       پیامدهای گرایش به دین ………………………………………………… 50

   ـ جیمز…………………………………………………………………………… 51

 

تجربة‌ دینی ……………………………………………………………………… 59

تعارض علم و دین ……………………………………………………………… 60

کثرت‌گرایی دینی   ……………………………………………………………… 68

فصل دوم

تعریف تجربة دینی ……………………………………………………………… 76

پیشینة تاریخی تجربة دینی   …………………………………………………… 79

اقسام تجربة دینی   ……………………………………………………………… 83

دیدگاههای مختلف در مورد انواع تجربه‌های دینی ………………………… 86

   ـ تجربة دینی نوعی احساس است ………………………………………… 86

   ـ تجربة‌ دینی نوعی تجربة مبتنی بر ادراک حسی است ………………… 95

   ـ تجربة دینی ارائه نوعی تبیین مافوق طبیعی است ……………………… 98

نمونه‌های تجربة دینی ………………………………………………………… 104

آیا تجربه‌های دینی هستة مشترکی دارند …………………………………… 118

تجربه‌های عرفانی ……………………………………………………………… 120

   ـ آیا تجارب عرفانی معرفت‌زا است ……………………………………… 131

 

آیا تجربة‌ دینی می‌تواند اعتقاد دینی را توجیه کند ………………………… 135

فصل سوم

نگاهی نقادانه به موضوع ……………………………………………………… 149

   ـ تقدم شرک بر یکتا پرستی………………………………………………… 164

   ـ موهوم پنداری باورهای دینی …………………………………………… 165

   ـ گناه نخستین………………………………………………………………… 166

   ـ خدای پدرگونه …………………………………………………………… 167

   ـ مفهوم جنسیت   …………………………………………………………… 168

   ـ تعمیم ناروا ………………………………………………………………… 170

فهرست منابع و مآخذ (فارسی) …………………………………………… 180

فهرست منابع و مآخذ (انگلیسی) ………………………………………… 184

 

ج

 چکیده انگلیسی………………………………………………………………… 185

دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه کارشناسی ارشد رابطه روان‌شناسی و دین