فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

پروپوزال رشته روانشناسی اثربخشی آموزش دلگرم سازی بر سلامت روانی و رضایت زناشویی

اختصاصی از فایلکو پروپوزال رشته روانشناسی اثربخشی آموزش دلگرم سازی بر سلامت روانی و رضایت زناشویی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پروپوزال رشته روانشناسی اثربخشی آموزش دلگرم سازی بر سلامت روانی و رضایت زناشویی


پروپوزال رشته روانشناسی اثربخشی آموزش دلگرم سازی  بر سلامت روانی و رضایت زناشویی

دانلود پروپوزال رشته روانشناسی اثربخشی آموزش دلگرم سازی  بر سلامت روانی و رضایت زناشویی بافرمت ورد وقابل ویرایش در27صفحه

بیان مسئله

. 1 بیان مسئله

جنگ در تمام دوران، جوامع بشری را تهدید کرده است. هر جنگی زیانهایی دارد، زیانهای مالی قابل جبران هستند، اما زیانهای روانی مشکل جبران می شوند و از مهمترین عوارض جنگ هستند. فردی که از جنگ بر می گردد باید خود را هم با خانواده وفق دهد و هم با اجتماع، اکثر این افراد در وفق دادن دچار مشکل می شوند و خود را در این میان غربیه می پندارند. این افراد نه تنها خود دچار مشکلات روانی فراوانی می شوند، بلکه خانواده ی  آن ها نیز درگیر این قضیه می شوند، به خصوص همسران این افراد در معرض خطر بیشتری هستند و رضایت زناشویی این افراد کاهش پیدا می کند. بر طبق آمارها نرخ طلاق در این افراد دو برابرافراد عادی می باشد (هاشمی، 1385).

اگر اعضاء خانواده از سوی منابعی حمایت شوند، توانایی بیشتری برای کمک به فرد حادثه دیده دارند. رضایت زناشویی از موارد مهمی است که موجب سازگاری خانواده می شود. نظام خانواده باید نظام محکم و پایداری باشد. بهداشت خانواده یکی از مسائل مهمی است که در استحکام نظام خانواده نقش دارد.

اختلافات زناشویی عامل خطرساز برای اختلالات روانی مانند افسردگی، اعتیاد و ... می باشد. همچنین مشکلات ارتباطی در خانواده با بیماریهای جسمی نیز همبستگی دارد. افرادی که روابط رضایت بخش وحمایت کننده دارند، احتمال کمی وجود دارد که مبتلا به بیماری سختی شوند و اگر هم بیمار شوند سریعتر بهبود می یابند.

بعد از مرگ ناگهانی در خانواده مشکلات زناشویی و طلاق شدیدترین فشارهایی هستند که افراد تجربه می کنند (بلوم، آشرو وایت 1987 به نقل از طغیانی 1386).

با توجه به نقش رابطه ی زوجین بر سلامت جسم و روان آموزش شیوه های مختلف روان درمانی ضروری می باشد.

متأسفانه بیشتر پژوهشهای صورت گرفته توصیفی است و کمتر آموزشی است. با توجه به افزایش مشکلات زناشویی در همسران جانبازان لازم است به آن ها آموزشهایی داده شود تا با مشکلات خود مقابله کنند و تا حد امکان سبک زندگی خویش راتغییر دهند تا بتوانند علاوه بر بهبود خود به همسرانشان نیز کمک کنند.

تحقیقات نشان داده است که ‌خود دلگرم سازی  باعث می‌شود افراد بسیار با جرأت تر، بردبارتر و با اعتماد ‌به نفس بالاتری عمل کنند و نیز دارای رفتار دوستانه تری با دیگران بوده، احساس ثبات بیشتری نموده و همچنین بهتر قادر باشند با مسائل و مشکلات خود مقابله کنند. حال اگر این روش آموزشی بتواند این نتایج را در همسران جانبازان ایجاد کند، شاید بتواند بر رضایت زناشویی ونیز سلامت روانی آن ها تاثیر بگذارد. این تحقیق در صدد بررسی این احتمال می¬باشد.

آدلر   بنیانگذار روانشناسی فردنگر  چهار نیاز اصلی را بیان می کند که عبارتند از:

نیاز به ارزشمندی، احساس قابلیت، نیاز به تعلق و دلگرم سازی.

دلگرم سازی آن چیزی است که باعث می شود دیگران احساس خوبی داشته باشند، عملکرد مؤثر داشته و برای مشکلات خود به شکلی موثرتر برنامه ریزی کنند، دارای اعتماد به نفس و حس رضایت باشند.

یکی از پیامدهای دلگرم سازی این است که شخص احساس تعلق می کند و از وقف خود برای بهزیستی جامعه احساس رضایت می کند. دلگرم سازی هم هدف شخصی وهم هدف اجتماعی دارد. آنچه مهم است داشتن نگرشهای مثبت نسبت به مسائل اطراف است. اما بسیاری از افراد این گونه نیستند و با احساس عدم کفایت و حقارت زندگی می کنند. آن ها معتقدند مفید نیستند. این یاس و دلسردی باید توسط افرادی در جهت افزایش دلگرم سازی،رضایت مندی و سلامت روانی و برآوردن نیازهای زندگی درمان شود. یکی از روشهای درمانی در مواجهه با این افراد روش آموزشی شوانکر است (باهلمن ودینتر ، 2001).

تئو و آنتینیو شوانکر  این برنامه ی آموزشی را بر اساس روانشناسی فردنگر آدلر در سال 1980 تهیه کردند. آن ها مفهوم دلگرم سازی را پرورش دادند و آن را از یک مفهوم تئوریک به صورت روش علمی و قابل اجرا در آوردند.

خانواده¬های جانبازان با مشکلات عدیده ای مواجه هستند که در نتیجه به مشکلات عاطفی و زناشویی در آن ها منجر می شود.

حال این سئوال مطرح می¬شود که آیا روش دلگرم سازی شوانکر قادر است باعث ارتقاء سلامت روانی و رضایت زناشویی همسران جانبازان شود؟!

روش تحقیق

الف-نوع روش تحقیق:

. 1. 2 دلگرم سازی

برای این اصطلاح ترجمه های مختلفی وجود دارد: تهییج، دلگرمی، شجاعت دهی،

جرأت بخشی، قوت قلب و انگیزه دهی.

براساس اصول روانشناسی فرد نگر، هدفهای آموزشی دلگرم سازی عبارت است از:

افزایش احترام به خود، اعتماد به نفس و مهارتهای اجتماعی. دلگرم سازی، اعتماد به نفس و احساس فرد را نسبت به خودش تقویت و بهبود می بخشد و این کلید توسعه و تحول فردی است. بر اثر دلگرم سازی، فرد احساس تعلق و رغبت بیشتر و سودمندی برای جامعه می کند. اغلب دارای اهداف اجتماعی است و بیش از مثبت بودن صرف است و فقط انکار و سرکوبی ابعاد منفی زندگی نیست. دلگرم سازی توجه توامان به ابعاد مثبت و منفی زندگی است.

ناکامل بودن بخشی از وجود انسان است و این امر شرم آوری نیست. وقتی فرد برای غلبه به نقصهایش تلاش می کند و می خواهد کامل باشد به خودی خود چیز بدی نیست. ولی وقتی این نگرش تبدیل به این شود که فرد تنها زمانی انسان خوب است که کامل باشد و کارهایش بدون نقص باشد اثرات نامطلوبی دارد و منجر به احساس حقارت می شود. بنابراین آنچه ضروری است«شهامت ناکامل بودن»  است. رشد و تحول فرد قویاً با اشتباه کردن و آموختن از خطاها مرتبط است و این ها تجارب ارزشمندی هستند. امروزه مردم به جای تاکید بر نقاط قوت همدیگر بر روی ضعفها و خطاهای هم تاکید می کنند و فکر می کنند این باعث بهتر عمل کردن دیگران است در حالی که این اشتباه است، بسیاری از مردم در طول زندگی با دلگرم سازی روبرو نمی شوند و زندگی شان پر از احساس حقارت است و آن را به شغل، ازدواج، روابط دوستانه، محل کار و به طور کلی به تمام زندگی شان تسری می دهند.

آن ها متقاعد شده اند که به اندازه¬ی کافی افراد خوبی نیستند وتنها زمانی خوبند که از خواهر و برادر خود بهتر، باهوش تر، لاغرترو.... باشند. آن ها معتقدند به چیزی تعلق ندارند. این یاس ودلسردی باید به وسیله¬ی دلگرم کردن آن ها از بین برود تا آن ها زندگی سالم تری داشته باشند.

برای دلگرم سازی می توان به 10 مهارت اشاره کرد:

1-  اظهار علاقه به دیگران

2-  گوش دادن فعالانه و با دقت و توجه کامل

3-  نشان دادن اشتیاق

4-  شکیبایی و صبور بودن

5-  به کاربردن لحنی دوستانه هنگام صحبت

6-  نشان دادن حالات دوستانه در چهره

7-  استفاده از قالب بندی مثبت برای مشاهده و ارزیابی رفتار

8-  شناسایی تلاشها و پیشرفتهای دیگران

9-  به کاربردن تماسهای بدنی و لمسی (مانند قراردادن بازو روی شانه ی دیگری برای ابراز حمایت)

10-قاطع بودن واظهار وجود کردن ( باهلمن ودینتر،2001).

آدلری ها دلگرم سازی را به منزله¬ی مثلثی با سه ضلع نابرابر می دانند، این سه ضلع عبارتند از: روابط اجتماعی، آموزش و درمان و انسان را در این سه حوزه دلگرم می¬کنند. آن ها معتقدند هر چه بیشتر دیگران را دلگرم سازیم، خودمان نیز بیشتر احساس دلگرمی خواهیم کرد، چرا که با کمک به دیگران برای بهتر شدن، خود نیز احساس بهتری خواهیم داشت (موزاک و میانیاچی،1999 به نقل از هاشمی، 1385). همان طور که گیاه به آب و خاک نیاز دارد ما هم به دلگرم شدن توسط دیگران نیازمندیم.

گفته شد که از دیدگاه آدلر گراها فرد بیمار دلسرد و مأیوس است، برای این که این دلسردی از بین برود باید از دلگرم سازی در روند درمان استفاده کرد. فرد دلگرم کننده استعدادهای دیگران را کشف می¬کند و سپس آن ها را منعکس می¬کند. در رابطه¬ی درمانی پیش بینی موفقیّت نقش مهمی دارد. آدلرگراها به تحلیل مشکل بسنده نمی کنند، بلکه استعدادها وتوانایی بیمار را به او پسخوراند می¬دهند. در رابطه¬ی درمان تلاش می‌کنند فرد به خود و توانایی هایش اعتماد کند وتوانایی هایش را به کار گیرد و عزت نفس و احساس ارزش درونی اش افزایش پیدا کند. باید به جای ناتوانی ها و نقصها به فرد کمک کنیم برتوانایی ها وداشته هایش تاکید داشته باشد و به رغم موانعی که در راهش وجود دارد به سمت جلو حرکت کند. در این روش به فرد کمک می¬شود تا در سبک زندگی اش تغییر ایجاد کند و به بهبود روابط خود و دیگران کمک کند.

در این روش حتی اگر فرد احساس می کند که نمی تواند موفق شود، درمانگر باید او را دلگرم سازد که او می-تواند نگرش هایش را تغییر دهد و پیشرفتش امکان پذیر است. این فرآیند در سراسر درمان ادامه دارد. به فرد آموزش داده می‌شود نیمه¬ی پرلیوان را ببیند. از دیگر راهها برای دلگرمی تلاش برای برنامه ای است که فرد از آن می ترسیده یا نمی داند که در آن قرار دارد. عدم دلگرمی در افراد باعث فقدان اعتماد و بدبینی می‌شود. افراد دلگرم افرادی پذیرا و با مسئولیت هستند.

مهمترین منبع دلگرم سازی برای هر فرد، خانواده است ،اگر افراد خانواده دلگرم باشند، کودکان آن ها نیز به همین طریق رشد پیدا می‌کنند و نکات مثبت دیگران را بیشتر  می بینند و به دیگران عشق می ورزند و برعکس در خانواده هایی که عدم دلگرمی در آن ها موج می زند، افراد خانواده هم همین گونه رشد می کنند و به دنبال عیب جویی در خود و دیگران هستند. همکاری، ارتباط، قدردانی و سپاس و... از ویژگیهای خانواده‌های دلگرم است . پیامهای مأیوس کننده در این خانواده ها بسیار کم شنیده می‌شود.

  1. 1. 1. 2 رفتارهای دلگرم زدا در خانواده

اکستاین رفتارهای بارز عدم دلگرم سازی در خانواده را به 4 دسته تقسیم می‌کند:

1-اثر مداد قرمز

  اعضای خانواده مدام همدیگر را به خاطر خطاها سرزنش می‌کنند و فرد خاطی مدام درگیر این سرزنشهاست و نمی تواند به جنبه های مثبت زندگی توجه کند(فتحی،1386).

2-اثر طرح عمودی در مقابل طرح افقی

طرح افقی دلگرم کننده است ولی طرح عمودی عدم دلگرمی را در بر می‌گیرد. در طرح افقی تساوی و پذیرش همه¬ی اعضای خانواده و رعایت شأن اعضا مطرح است. در طرح عمودی خود خواهی بسیار بارز است. با برچسبهای برتر وکهتر، نگرش مذهبی، نژادی و جنسیتی در طرح عمودی روبرو می¬شویم.

3-کمال گرایی افراطی

تصور عدم اشتباه در یک خانواده¬ی موفق منجر به بروز سرزنشهای دائمی و تلاش برای کشف نقاط ضعف همدیگر می‌شود.

4-چسبیدن به الگوهای کهنه

کودکان در زندگی رویدادهای فراوانی را مشاهده می‌کنند و نتایجش را به موقعیتهای مشابه تعمیم می دهند. بعضی از این تعمیم ها نادرست است، ولی طبق عادت سالیان سال ادامه

می یابد و فرد طی سالها هیچ گونه تغییر مثبت و پیشرفتی نمی کند.

علاوه بر رفتارهای خانواده، شیوه های تربیتی والدین هم می‌تواند عدم دلگرمی را برای بچه ها بوجود بیاورد. والدین خود کامه¬ی مستبد، والدین سهل گیر و والدین طرد کننده با رفتارهای خود دلگرمی را در بچه هایشان از بین می‌برند.

والدین مستبد و خودکامه با کنترل بیش از حد بر انضباط، پیروی بی چون و چرا از مقررات و تنبیه سخت تاکید می‌کنند. کودکان این والدین معمولاً زودرنج و بی تابند و اثری از

اعتماد به نفس در این کودکان دیده نمی شود.

والدین سهل گیر با آزاد گذاشتن فراوان کودک، کودکانی خودخواه، پرتوقع، خواهان توجه و محبت دیگران بار می آورند. کودکان آن ها در برابر برآورده نشدن خواسته ها بی‌صبر و پرخاشگر هستند و دچار بی تابی و اندوه می شوند. این ها هم از عدم اعتماد به نفس رنج

می برند.

والدین طرد کننده گاه با بی توجهی و گاه با خصم با کودکان خود برخورد می کنند. عدم احساس امنیت و نگرانی و پریشانی و رفتارهای ضد اجتماعی از ویژگی های این کودکان است. هیچ یک از این سه دسته والدین دلگرمی را در بچه های خود ایجاد نمی کنند.

برخلاف این سه دسته، والدین دلگرم کننده نه کنترل افراطی دارند و نه سهل گیری افراطی. مدیریت توأم با احترام در این خانواده وجود دارد. والدین، کودکانی با مسئولیت، راستگو، رک و قابل اعتماد پرورش می دهند. این کودکان از اموال خود و دیگران به خوبی نگهداری می کنند و دارای اعتماد به نفس و دلگرمی هستند (احدی وبنی جمالی،1383).

  1. 1. 1. 2 خود دلگرم سازی

همان طور که دلگرم کردن دیگران مهم است، دلگرم ساختن خود نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است. برای دلگرم ساختن دیگران ابتدا باید به دلگرمی خود بپردازیم. باید خودمان و تلاشهایمان را باور داشته باشیم و برای آن ها ارزش قائل باشیم. ایمان و اعتماد به خود تنها راه تغییر است. تا این حس را در خود به وجود نیاوریم نمی توانیم به دیگران یاد دهیم.

مک کی برای خود دلگرم سازی 6 گام را بیان کرده است:

گام اول: پذیرش خود: با پذیرش خود متوجه می شویم که می‌توانیم از این که هستیم بهتر باشیم.

گام دوم: توجه به کارهای مثبت خود

گام سوم: قدردانی از خود به خاطر تلاشهایمان

گام چهارم: استفاده از شوخی طبعی برای دلگرمی خود

گام پنجم: ایمان به خود و توانایی های خودمان

گام ششم: ارتباط با افراد دیگری خارج از خانواده  ( مک کی،2004 به نقل از هاشمی،1385).

  1. 1. 1. 2 آموزش دلگرم سازی شوانکر

تئو و آنتینیو شوانکر بر اساس اصول روانشناسی فرد نگر در اواخر دهه 1980 برنامه آموزشی خود را توسعه دادند. آن ها در طی سالها تجربه اندوزی در کار با گروهها و افراد مختلف دریافتند که دلگرم سازی پایه¬ی هر فرآیند تحولی است و در کمک ها و درمانهای روانشناختی از اثرگذاری بالایی برخوردار است. بنابراین آن ها این مفهوم را توسعه دادند و مفاهیم نظری را به روشهای علمی و تجربی تبدیل کردند. مفهوم آموزش دلگرم سازی شوانکر توسط مربیان دلگرم سازی که به مدت دو سال در انستیتوی آدلر- دریکارس واقع در زانترباخ آلمان آموزش دیده اند، توسعه یافته است. دوره¬ی آموزشی مربیان شامل 5 آخر هفته بود که دروسی به آن ها تدریس می شد و مورد تمرین قرار می‌گرفت. علاوه بر این مبانی روانشناسی فردنگر نیز به

آ‌ن ها آموزش داده می شد. همچنین به شرکت کنندگان تکالیفی برای خانه ارائه می شد. این تکالیف شامل دو بخش بود: بخش اول آموزش دادن به گروهی از افراد است. بخش دوم تمرین 10 مهارت دلگرم سازی که در صفحات قبل توضیح داده شده بود. هر دو هفته یک بار، یک شرکت کننده، یکی از 10 مهارت را انتخاب می‌کند و سعی می‌کند در تمرینهایش آن را به صورت آگاهانه بیشتر از دیگر مهارتها انجام دهد و درباره¬ی نتایج تجربیاتش گزارش کوتاهی بنویسد. علاوه بر این دوره در طول 2 سال، افراد آموزش دیده برای مدت 4 هفته

(هریک ترم) در گروههای آموزشی پیشرفته توسط شوانکر شرکت می کنند.

امروزه این برنامه در آلمان، اتریش و هلند تدریس و مورد استفاده قرار می گیرد. آموزش دلگرم سازی برای زوجین، والدین و افراد شاغل در بخشهای آموزشی و تربیتی کاربرد دارد. در طی این آموزشها به این نتیجه می رسند که آ‌موزشها کاملاً در دسترس و ساده است و به راحتی یاد گرفته می‌شود.

در مباحث نظری، آموزش دلگرم سازی به افزایش شهامت منجر خواهد شد و بیشتر از همه باعث جرأت برای ناکامل بودن است. دلگرم سازی بیشتر به احساس کفایت بالاتر منجر

می شود و به فرد کمک می‌کند تا راههای موثری برای مقابله با مشکلات و کاهش تنشهای جسمانی و شکایات روانشناختی بیابد. علاوه بر آثار فردی ، افزایش جرأت و بهبود روابط و افزایش تعامل‌ها از دیگر آثار این آموزش است.

آموزش شوانکر شامل 10 ملاقات هفتگی است. هر جلسه در حدود 1 ساعت و نیم و متشکل از حداقل 4 الی 5 و حداکثر 10 نفر است. هدف آموزش، آموزش دلگرم سازی به خود و دیگران است. در ابتدا عمدتاً به دلگرم سازی خویشتن و سپس دلگرم سازی دیگران تأکید

می شود. هریک از جلسات مطابق یک ساختار معین که «مدل گامهای 6 گانه » نامیده می¬شود، سازماندهی شده است. گام اول آرام سازی است، گام دوم بازخوردی از مطالب جلسه ی قبل، گام سوم دادن اطلاعات در مورد موضوع جلسه، گام چهارم ارائه¬ی یک تمرین، گام پنجم ارائه تمرین برای خانه و گام ششم تمرین آرام سازی دوباره است. در هر جلسه این 6 گام تکرار می شود. محتوای هر 10 جلسه در پیوست الف به تفصیل ارائه شده است.

این آموزش برای کاربردهای کلینیکی و افراد کاملاً بیمار هدف سازی نشده است. در واقع این آموزش برای افرادی است که در جامعه کم یا زیاد کارکرد اجتماعی دارند. با این حال یک مشاور می تواند از این آموزش برای درمانهای بالینی استفاده کند. هنگامی که عدم وجود دلگرمی، اساس و منبع تردیدها، افسردگی و اشکال دیگر رفتارهای زیان بار است،

دلگرم سازی می¬تواند ترمیم کننده¬ی این رنج ها باشد. همچنین یک مورد دیگر برای استفاده درمانی از این روش در مورد مراجعانی است که درمانهای بالینی خود را با موفقیت به پایان برده باشند. آموزش دلگرم سازی اگر بخواهد برای کودکان استفاده شود بدین شکل که گفته شد، مناسب نیست و باید کمی تغییر شکل داد. تورک  (1990) یک برنامه ی«کودکان با دلگرمی » برای کودکان دبستانی شکل داد و دید روابط دوستانه¬تر میان کودکان با هم و با معلمانشان شکل گرفته است. مطابق تمام گفتارهایی که گفته شد، این آموزش برای پیشگیری طراحی شده است. با اشاعه¬ی فلسفه ای که در پس این آموزش است نتایج مهمی حاصل

می¬شود که کوشش مثبتی برای سلامت عمومی است (شوانکر، 1991 به نقل از باهلمن ودینتر،2001).                                                                                                                                                                                                                             

  1. 2 خانواده

خانواده یکی از اصلی‏ترین رکن‏های جامعه است. دستیابی به جامعه¬ی سالم در گرو سلامت خانواده است و سلامت خانواده مشروط به سلامت روانی افراد و داشتن رابطه‏های مطلوب با یکدیگر است. سالم ‏سازی اعضاء خانواده، اثرهای مثبتی را در جامعه به دنبال دارد. همسرگزینی از نخستین تعهدهای عاطفی و قانونی افراد و از تصمیم‏های مهم زندگی است.

با وجود پیامدهای مثبت ازدواج، شواهد گویای آن است که زوج‏ها برای برقراری و حفظ روابط صمیمی به مشکلات شدید گرفتارند و در بیشتر اوقات به کمک متخصصی نیازمندند (پورعابدینی نائینی و منشئی، 1380).

ازدواج نخستین پیمان عاطفی و قانونی در زندگی است و گزینش همسر یکی از مهمترین تصمیمات ما در زندگی است. ازدواج نشانه¬ی بالیدگی و پیشرفت شخصی است و قراردادی رسمی برای پذیرش یک تعهد متقابل جهت زندگی خانوادگی است. ازدواج یک نیاز فطری و ضرورت حیات اجتماعی و بستر آرامش و رشد و شکوفایی وجود انسان است.

مهم‏تر از تشکیل خانواده، داشتن خانواده‏ای سالم است. انتقال فرهنگ و تمدن از طریق خانواده است. خانواده اولین نظام اجتماعی است که فرد در آن زندگی می‏کند و یکی از مهم‏ترین نهادهای مؤثر در تربیت و رفتار انسان و تکیه‏گاه و کانون تسکین فشارهای روانی و راهگشای رشد و شکوفایی است. تمدن انسانی از دل خانواده سر برمی‏آورد. خانواده نه تنها در رشد تک تک اعضاء مؤثر است، بلکه می‏تواند جامعه را سالم بسازد، چون کوچکترین جزء اجتماع است و هنگامی‏که اجزاء سالم باشد، کل جامعه هم سالم می‏‏شود. خانواده پایه‏گذار شخصیت و ارزش‏های فرد است و در تعیین سرنوشت فرد نقش مهمی دارد. سلامت روانی به سلامت عاطفی انسان وابسته است و سلامت عاطفی هم از طریق خانواده فراهم می‏شود. در خانواده‏ای که عشق و علاقه به اندازه ی کافی تبادل می‏شود، سلامت روانی هم تا حد زیادی تأمین می‏شود (کمالی‏نسب، 1385).

رکن اصلی خانواده، زندگی مشترک زناشویی است و رابطه¬ی سالم زناشویی امکان رشد را برای فرزندان فراهم می‏کند. زن در نقش همسر ایجاد کننده¬ی خانه‏ای گرم و با محبت و مرد به عنوان شوهر مستحکم‏کننده¬ی پایه‏های اجتماعی و اقتصادی است. می‏توان گفت ریشه¬ی مشکلات روانی، خانواده است. آمارها نشان می‏دهد با گذشت زمان مشکلات خانواده‏ها و آمار طلاق رو به افزایش است. کاهش و فقدان رضایت زناشویی یکی از مهمترین علل مراجعه ی زوج‏ها به مشاوران و درمانگران خانواده است. اگر روابط زناشویی سست باشد، پایه‏های خانواده هم لرزان و ضعیف می‏شود. زوجی که خودشان مشکل دارند، سخت است که والدین خوبی باشند.

رابطه¬ی زناشویی باید بر اساس اطمینان و احترام باشد. شکست‏ها در زندگی در اغلب موارد به دلیل نداشتن اطلاعات کافی و برنامه¬ی عملی برای تغییر است. اداره¬ی زندگی نیازمند دانش کافی است و باید آن را در جایی آموخت. آموزش خانواده در دنیای امروز ضروری است و می‏تواند علاوه بر بهبود زندگی، بسیاری از مشکلات را پیشگیری کند. برای داشتن روابط خوب باید مدام تلاش کرد.

بی‏شک هر انسانی دوست دارد در زندگی زناشویی‏اش خوشبخت باشد. هرچقدر هم زوجین از هم راضی باشند، ممکن است با هم اختلاف نظر پیدا کنند. برای شاد بودن باید راه

‏حل و فصل اختلاف نظرها را پیدا کرد.

یکی از دلایل عدم حل مشکل زوجین، ندانستن مشکلشان است. بهترین راه این است که به جای راه حل کمک کنیم مشکلشان را بشناسند.

جکوبسون  و مارگولین  (1979) روند مشکل‏گشایی را به دو ‏مرحله متمایز تقسیم کردند:

الف) شناسایی مشکل                       ب ) حل ‏مشکل

هریک از این دو مرحله را به زیرمرحله‏هایی می‏توان تقسیم کرد:

الف) شناسایی مشکل شامل سه مرحله است:

  1. انتخاب زمان و مکانی مناسب برای مشکل‏گشایی
  2. ثبت موارد اساسی مطرح شده در جلسه‏های مشکل‏گشایی
  3. بهره‏مندی از صراحت در تعریف مشکل

ب ) حل مشکل شامل شش مرحله است:

  1. پذیرش مشکل و اقدام برای دستیابی به راه حل
  2. وضوح هدف
  3. ملاحظه‏ی فراگیرترین راه‏حل‏های ممکن
  4. انتخاب یک راه‏حل همراه با سازش فکری
  5. آزمودن راه‏حل، گردآوری داده‏ها و ارزیابی پیامد کار
  6. اصلاح، بازنگری و مذاکره‏ی مجدد در روابط (برنشتاین و برنشتاین ، 1380).

روابط ضعیف والدین تأثیر مستقیمی بر روی فرزندان دارد. فرزندانی که احساس می‏کنند والدین آن‏ها روابط خوبی با هم دارند احساس شادمانی می‏کنند. برعکس، والدینی که دائم سرگرم مشکلات خویش هستند، این تصور را در فرزندان خود بوجود می‏آورند که والدین علاقه‏ای به آن‏ها ندارند. هرچه درگیری زناشویی شدت یابد، حلقه¬ی روابط بد خانوادگی هم رشد پیدا می‏کند و در این‏جا یک فرآیند «دور باطل » شکل می‏گیرد (هارلوک، 1975 به نقل از برجعلی، 1378).

در اختلافات و ناسازگاری‏های زناشویی عوامل درون فردی و بین فردی نقش دارند. عوامل بین فردی شامل: کاهش منفعت‏های هیجانی از ازدواج، ارتباط نامناسب بین زوجین، عدم تعامل بین زوجین، عدم توافق درباره ی نقش‏ها، نبود صمیمیت (جنسی، هیجانی، هوشی، معنوی و ...)، عدم توافق در انتظارات، عقاید و استانداردها، ناهمسویی تبادلات اجتماعی و اهداف متناقض، می‏شود. عوامل درون فردی شامل منفی‏نگری، عدم توانایی جهت اصلاح و یا حل مشکل، کاهش عفو، بخشش و توافق، کناره‏گیری و عقب‏نشینی، سطح بالای خشونت و سطح پایین رفتارهای حمایتی می‏شود (حیاتی، 1386).

خانواده درمانی کمک می‏کند زوجین از رفتار ضعیف خودآگاهی پیدا کنند.  با این‏که جامعه¬ی سالم در گرو خانواده¬ی سالم است، به دلایل متعددی چون گذر از سنت به مدرنیته، تغییر نظام خانواده‏ها، سست شدن روابط عاطفی، کارآمد نبودن الگوهای ارتباطی و کنترلی والدین، افزایش طلاق، مهاجرت، فشارهای شغلی و اجتماعی و ... مشکلات خانوادگی و زناشویی افزایش یافته است. این عوامل در سطح کلان موجب شده‏اند خانواده یک نظام هدفمند نباشد. در چنین شرایطی، حضور و مداخله¬ی متخصصی که در زمینه¬ی حل تعارض‏های زناشویی آگاه باشد، اجتناب‏ناپذیر است (کیمیایی و باقریان‏نژاد، 1384).

  1. 2 رضایت زناشویی

رضایت زناشویی احساس لذت و خشنودی و رضایت در تمام جنبه‏های روابط زناشویی است. رضایت زناشویی حالتی از رضایت و خشنودی است که از جنبه¬ی درون فردی، تجارب ذهنی خوشایند و از جنبه¬ی میان فردی، هماهنگی میان انتظارات یک طرف با رفتارهای طرف مقابل است که در زمینه‏های گوناگون چون سبک زندگی، ارتباط، رابطه¬ی جنسی، درآمد، تصمیم‏گیری، وقت آزاد یا دوستان وجود دارد (نظری، 1385 به نقل از محمدزاده، 1387).


دانلود با لینک مستقیم


پروپوزال رشته روانشناسی اثربخشی آموزش دلگرم سازی بر سلامت روانی و رضایت زناشویی

پروپوزال رشته روانشناسی و علوم تربیتی اثربخشی آموزش دلگرم سازی همسران جانبازان

اختصاصی از فایلکو پروپوزال رشته روانشناسی و علوم تربیتی اثربخشی آموزش دلگرم سازی همسران جانبازان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پروپوزال رشته روانشناسی و علوم تربیتی اثربخشی آموزش دلگرم سازی همسران جانبازان


پروپوزال رشته روانشناسی و علوم تربیتی  اثربخشی آموزش دلگرم سازی همسران جانبازان

دانلود پروپوزال رشته روانشناسی و علوم تربیتی  اثربخشی آموزش دلگرم سازی همسران جانبازان بافرمت ورد وقابل ویرایش در39صفحه

بیان مسئله

جنگ در تمام دوران، جوامع بشری را تهدید کرده است. هر جنگی زیانهایی دارد، زیانهای مالی قابل جبران هستند، اما زیانهای روانی مشکل جبران می شوند و از مهمترین عوارض جنگ هستند. فردی که از جنگ بر می گردد باید خود را هم با خانواده وفق دهد و هم با اجتماع، اکثر این افراد در وفق دادن دچار مشکل می شوند و خود را در این میان غربیه می پندارند. این افراد نه تنها خود دچار مشکلات روانی فراوانی می شوند، بلکه خانواده ی  آن ها نیز درگیر این قضیه می شوند، به خصوص همسران این افراد در معرض خطر بیشتری هستند و رضایت زناشویی این افراد کاهش پیدا می کند. بر طبق آمارها نرخ طلاق در این افراد دو برابرافراد عادی می باشد (هاشمی، 1385).

اگر اعضاء خانواده از سوی منابعی حمایت شوند، توانایی بیشتری برای کمک به فرد حادثه دیده دارند. رضایت زناشویی از موارد مهمی است که موجب سازگاری خانواده می شود. نظام خانواده باید نظام محکم و پایداری باشد. بهداشت خانواده یکی از مسائل مهمی است که در استحکام نظام خانواده نقش دارد.

اختلافات زناشویی عامل خطرساز برای اختلالات روانی مانند افسردگی، اعتیاد و ... می باشد. همچنین مشکلات ارتباطی در خانواده با بیماریهای جسمی نیز همبستگی دارد. افرادی که روابط رضایت بخش وحمایت کننده دارند، احتمال کمی وجود دارد که مبتلا به بیماری سختی شوند و اگر هم بیمار شوند سریعتر بهبود می یابند.

بعد از مرگ ناگهانی در خانواده مشکلات زناشویی و طلاق شدیدترین فشارهایی هستند که افراد تجربه می کنند (بلوم، آشرو وایت 1987 به نقل از طغیانی 1386).

با توجه به نقش رابطه ی زوجین بر سلامت جسم و روان آموزش شیوه های مختلف روان درمانی ضروری می باشد.

متأسفانه بیشتر پژوهشهای صورت گرفته توصیفی است و کمتر آموزشی است. با توجه به افزایش مشکلات زناشویی در همسران جانبازان لازم است به آن ها آموزشهایی داده شود تا با مشکلات خود مقابله کنند و تا حد امکان سبک زندگی خویش راتغییر دهند تا بتوانند علاوه بر بهبود خود به همسرانشان نیز کمک کنند.

تحقیقات نشان داده است که ‌خود دلگرم سازی  باعث می‌شود افراد بسیار با جرأت تر، بردبارتر و با اعتماد ‌به نفس بالاتری عمل کنند و نیز دارای رفتار دوستانه تری با دیگران بوده، احساس ثبات بیشتری نموده و همچنین بهتر قادر باشند با مسائل و مشکلات خود مقابله کنند. حال اگر این روش آموزشی بتواند این نتایج را در همسران جانبازان ایجاد کند، شاید بتواند بر رضایت زناشویی ونیز سلامت روانی آن ها تاثیر بگذارد. این تحقیق در صدد بررسی این احتمال می¬باشد.

آدلر   بنیانگذار روانشناسی فردنگر  چهار نیاز اصلی را بیان می کند که عبارتند از:

نیاز به ارزشمندی، احساس قابلیت، نیاز به تعلق و دلگرم سازی.

دلگرم سازی آن چیزی است که باعث می شود دیگران احساس خوبی داشته باشند، عملکرد مؤثر داشته و برای مشکلات خود به شکلی موثرتر برنامه ریزی کنند، دارای اعتماد به نفس و حس رضایت باشند.

یکی از پیامدهای دلگرم سازی این است که شخص احساس تعلق می کند و از وقف خود برای بهزیستی جامعه احساس رضایت می کند. دلگرم سازی هم هدف شخصی وهم هدف اجتماعی دارد. آنچه مهم است داشتن نگرشهای مثبت نسبت به مسائل اطراف است. اما بسیاری از افراد این گونه نیستند و با احساس عدم کفایت و حقارت زندگی می کنند. آن ها معتقدند مفید نیستند. این یاس و دلسردی باید توسط افرادی در جهت افزایش دلگرم سازی،رضایت مندی و سلامت روانی و برآوردن نیازهای زندگی درمان شود. یکی از روشهای درمانی در مواجهه با این افراد روش آموزشی شوانکر است (باهلمن ودینتر ، 2001).

تئو و آنتینیو شوانکر  این برنامه ی آموزشی را بر اساس روانشناسی فردنگر آدلر در سال 1980 تهیه کردند. آن ها مفهوم دلگرم سازی را پرورش دادند و آن را از یک مفهوم تئوریک به صورت روش علمی و قابل اجرا در آوردند.

خانواده¬های جانبازان با مشکلات عدیده ای مواجه هستند که در نتیجه به مشکلات عاطفی و زناشویی در آن ها منجر می شود.

حال این سئوال مطرح می¬شود که آیا روش دلگرم سازی شوانکر قادر است باعث ارتقاء سلامت روانی و رضایت زناشویی همسران جانبازان شود؟!

سوابق داخلی

ایزدی (1359) بر روی 38 بیمار بستری در بیمارستان روزبه که علائم PTSD داشتند پژوهش انجام داد و بررسی او مبین انواعی از مسائل شخصیتی و مسائل حل نشده­ی خانوادگی (95/28%) بود.

در بررسی جلیلی (1359) در بیمارستان های موقت خوزستان بر روی 54 بیمار روانی ناشی از جنگ، افسردگی 6/88% شایع ترین علامت و پس از آن بی خوابی، کم حوصلگی در مراتب بعدی قرار داشتند.

فدایی (1360) در پژوهشی بر روی 547 بیمار بستری در بیمارستان روزبه که در ارتباط با مسائل جنگ بودند به این نتیجه رسید که بیشترین موارد تشخیص را اختلال استرس پس از سانحه تشکیل می‏دهد. 37% از مردان و 16% از زنان را موارد نوروتیک تشکیل می‏داد. بروز اختلال پس از فقدان یک فرد مورد علاقه در زنان بیشتر از مردان بوده است. یعنی 85% در برابر 8% که از لحاظ آماری معنی‏دار است.

کوروش نامداری (1367) در بررسی مشکلات روانی- اجتماعی جانبازان به این نتیجه رسید که در مورد نوع و میزان مشکلاتی که جانبازان با آن مواجه هستند این موارد به ترتیب میزان و درصد شیوع در بین آنان مشاهده گردید.

گوشه‏گیری و انزوا طلبی، افسردگی، بی‏حوصلگی، دلهره و اضطراب، حساسیت، ترس از آینده، احساس ناتوانی و وابستگی، خجالت درونی، احساس گناه و حقارت، احساس بی‏کفایتی و بیهودگی، احساس جدایی از اجتماع، اختلال خواب، عدم اعتماد به نفس، کم اشتهایی و احساس عدم پذیرش اجتماعی.

متینی صدر (1370) با بررسی بر نود جانباز مشاهده کرد سطح افسردگی، افکار و تمایلات خودکشی در جانبازان بستری در آسایشگاه در مقایسه با جانبازان بستری در منزل و افراد سالم از سطح بالاتری برخوردار است (محمودیان، 1378).

واعظی  و همکاران (1370) در پژوهش بر روی 149 نفر رزمنده شدت علائم را در ابعاد افسردگی، اضطراب و پرخاشگری با استفاده از پرسشنامه­ی SCL90 مشاهده کردند.

قماشچی (1370) در پژوهشی در مورد اختلال 154 جانباز را مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید: قطع حمایت‏های اجتماعی، اقتصادی از سوی اعضای خانواده و استرسورهای خانوادگی در عود مجدد نقش دارند. .  

مونرو[1] (1969) یک مرکز آموزش خانواده با رویکرد آدلری را مورد بررسی قرار داد و مشاهده کرد افراد تغییرات پایداری را در شیوه ی فرزند پروری خود نشان می دهند و تغییرات ساختاری در خانواده منجر به هماهنگی بیشتر در رابطه ی نوجوانان با بزرگسالان می شود (مک دو ناف، 1974).

شوانکر (1980) در دلگرم سازی بر روی افراد دید آن ها مثبت تری با مشکلات روبه رو
می شود و نشانه های جسمانی و روانشناختی آن ها کاهش قابل ملاحظه ای داشته است و رفتار آن ها دوستانه تر است.

جکسون، والدرسون، و مور (1980) به نقل از یانگ و لانگ[1] (1998) شایع ترین مشکل زوجهای ناراضی را عدم موفقیت در برقراری رابطه ی منطقی می داند. آن ها معتقدند اگر همسران نیازهای خود را مطرح نکنند و یا در ارتباط با یکدیگر به نیازهای هم پی نبرند و به راه حل مثبتی جهت دستیابی به نیازهایشان نرسند، استرس، ناکامی، سرخوردگی، خشم، و نهایتاً دلزدگی بروز پیدا می کند.

کسلر (1982) و شملینگ و جاکوپسون (1989) و وایزمن (1987)  رابطه ی بین رضایت زناشویی و سلامت روانی را نشان داده اند. فشارهای زناشوی با آسیب های روانی به ویژه افسردگی و اختلالات اضطرابی در ارتباط است (دیبائیان، 1384).

تامسون (1982) یک برنامه دلگرم‏سازی را بر روی معلمان برای جلوگیری از افسردگی شغلی آن‏ها انجام داد و افسردگی شغلی آن‏ها کاهش پیدا کرد و سلامت روانی آن‏ها افزایش پیدا کرد.

فارل و مارکیدز (1985) به این نتیجه رسیدند که رضایت زناشویی با سلامت جسمانی همسران در سنین بالا مرتبط نیست بلکه در سنین متوسط در ارتباط است (حاجی علیان، 1384).

مک فارلی (1987) خانواده های استرالیایی فاجعه زده و فاجعه ندیده را در زمینه روابط اجتماعی مورد بررسی قرار داد و نشان داد روابط و تعامل اعضای خانواده­ی فاجعه دیده با تندخویی، درگیری، کناره گیری و فقدان رضایت بیشتری نسبت به خانواده های فاجعه ندیده همراه است (الیاسی، 1378).

مونیر (1989) نشان داد وقتی افراد در جلسات کمی که شامل دلگرم‏سازی  همراه با دیگر موضوعات مربوط به سن آن‏‏ها از قبیل  رفتار گذشته، ایجاد اهداف کوتاه مدت و مسائل جنسی بوده است شرکت کرده‏اند بسیار فعال‏تر از گذشته عمل کرده، افسردگی آن‏ها تقلیل یافته و احساس تنهایی کمتری کرده‏اند (شوان‏کر 1991، به نقل از باهلمن و دینتر 2001).

گرین (1989) در مطالعه ای مشاهده کرد 29 درصد به  افراد PTSD داشتند و در 10 درصد این افراد افسردگی و اختلال های فوبیک دیده می شد.

دیوید سون[1] و همکاران (1989) خطر بالای افسردگی و اضطراب تعمیم یافته را در خواهران، برادران، والدین و کودکان 108 سرباز قدیمی جنگ مشاهده کردند.

در پژوهش های دیگر، بلامبرگ[1] (1991) آکوردینو[1] و گورنی[1] (1993)، ریدلی[1] و اسلاوسک[1] (1992) و گریفلاینگ[1] و آپوستال[1] (1993) دریافتند برنامه های بهبود بخشی موجب خوشحالی، رضایت از تعاملات و افزایش ابراز محبت و بهبود ارتباطات می شود و این ها هماهنگ با مهارت های دلگرم سازی شوانکر است (نظری و نوابی نژاد، 1384). 

مارکمن[1] و همکاران (1992) در پژوهشی دریافتند که آموزش برنامه های بهبود بخشی می­تواند روابط زوج ها را بهبود بخشیده و کارکردهای همسری را بهتر کند و از نارضایتی زناشویی بکاهد. حتی در مطالعه طولی، مارکمن دریافت که رضایت زناشویی زوج در 4 تا 5 سال بعد از دوره نسبت به گروه کنترل بالاتر است (همان منبع).

کوپ و همکاران (1992) در پژوهشی وضعیت یک بیمارستان در کرواسی را که تجربه ای در درمان سربازان مجروح داشت مورد بررسی قرار دادند. افسردگی و اضطراب شایع ترین اختلالات بین مجروحان بود (کتیبایی،1378).

وایزمن و همکاران (1993) در پژوهش خود بر روی نظامیان اسرائیلی مبتلا به PTSD دریافتند آن ها علام بیشتری از بیماری روانی و از هم پاشیدگی در روابط اجتماعی خود نسبت به افرادی که به PTSD مبتلا نیستند را نشان می دهند.

جیونجیان (1993) افزایش اختلافات و خشونت های خانوادگی و بین فردی را در بازماندگان زمین لرزه ارمنستان گزارش کرده است (الیاسی، 1378).

ساتکر و همکاران (1993) در پژوهش ها نشان دادند که تجارت جنگی نیز می تواند به عنوان یکی از علل افسردگی تلقی شود. در پژوهشی ارتباط بین شرکت در عملیات طوفان صحرا و نشانگان روانشناختی در شرکت کنندگان مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج نشان داد قرار گرفتن در معرض استرس جنگ، فراوانی و شدت نشانگان روانشناختی را گسترش می دهد. 24 درصد از سربازانی که در منطقه ی جنگی بودند علائمی نشان دادند که منجر به PTSD، افسردگی و اضطراب شد (کتیبایی 1378).

هرمن و اریاوک (1994) در پژوهشی سربازان قدیمی جنگ جهانی دوم را مورد بررسی قرار دادند. 23 درصد آن ها به PTSD مزمن مبتلا بودند. 37 درصد افسردگی مهاد و 53 درصد سوء مصرف الکل داشتند.

ساتکر و همکاران (1994) نشانه های ناراحتی های جسمانی و روانشناختی را در 24 سرباز ذخیره­ی نیروی پشتیبانی در عملیات طوفان صحرا که وظیفه­ی جمع آوری اجساد را داشتند مورد بررسی قرار دادند. یافته ها حاکی از وجود نشانگان رایج اضطراب، خشم، افسردگی، و مشکلات جسمانی بود. تقریباً نیمی از آن ها نشانگان PTSD را نشان دادند و این نشانگان همبستگی نیرومندی با اختلالات افسردگی و سوء مصرف مواد داشت.

طی پژوهش کوئرو و کروت (1994) بر روی 817 اسیر جنگی اختلالات خواب مورد بررسی قرار گرفت. آن ها پس از گذشت 40 سال هنوز هم از کابوس ها در رنج بودند.

سوماساندرام[1] (1994) آسیب های جنگی و پیامدهای آن را در یک جمعیت غیر نظامی (98) خانواده مورد بررسی قرار داشت. یک عضو بالای 15 سال از هر خانواده پرسشنامه ای پر
می کرد 64 درصد دچار اختلالات روانشناختی نظیر جسمانی کردن (41 درصد)، PTSD (27 درصد)، اختلالات اضطرابی (26 درصد) و ناتوانی کلی (18 درصد) شدند. تجربه ی جنگ همبستگی بالایی با نشانگان جسمی و روانشناختی داشت.

شیوع افسردگی به دنبال جنگ عراق و کویت در میان 995 پسر و 986 دختر دانش آموز
10-16 ساله  توسط عبداللطیف (1995) در کویت بررسی شد. افسردگی در بین دختران کمی شایع تر از پسران بود. افرادی که کشته یا اسیر در خانواده داشتند علائم شدیدتری نشان دادند. هنگامی که واکنش های افسردگی مورد بررسی قرار گرفت، پسران علائم بیشتری نشان دادند. بین نمرات افسردگی و گزارش تجربه ی استرس آور همبستگی معناداری وجود داشت.

شاب و همکاران در سال (1995) وجود اضطراب را در میان خانواده‏های افراد مبتلا به گزارش نمودند (نقل از دژکام و امین‏الرعایا 1382).

بکهام، لیتل و فلدمن در سال (1996) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که ناراحتی روانی در میان همسران سابق ویتنامی مبتلا به  به طور معناداری با شدت علائم گزارش شده توسط این سربازان همبستگی دارد (به نقل از میرزایی، نوربالا و همکاران 1385 ).

کمتب[1] و همکاران (1997) یک نمونه­ی 170 نفری از نوجوان آواره ی کامبوجی و 80 نفر از مادران آن ها را بر اساس معیارهای تشخیص PTSD و اختلالات افسردگی و نیز استرس ضربه جنگ، اسکان و وقایع اخیر زندگی مورد ارزیابی قرار دادند. همبستگی ثابتی بین ضربه اولیه­ی جنگ، استرس اسکان و نشانگان PTSD یافت شد. در مقابل، قوی ترین همبستگی بین نشانگان افسردگی و حوادث زندگی اخیر به دست آمد. با وجود گذشت زمان طولانی از وقوع جنگ، آزمودنی ها و والدین شان هنوز این تجربه را در حد بالایی گزارش می کردند.

پیرس (1997) آثار انجام عملیات و خدمات نظامی در جنگ خلیج فارس روی سلامت جسمانی و هیجانی زنان را مورد بررسی قرار داد و مشاهده کرد 525 زن که در هنگام شروع جنگ در بخش عملیات، در بخش خدمات و یادگار ملی بودند. مجموعه ای از اختلالات شایع شامل خارش پوست، افسردگی، سرفه، کاهش وزن، بی خوابی و مشکلات حافظه را دارا بودند (همان منبع). آیروینگ[1] و همکاران (1997) و کلاسنر[1] و همکاران (2000، 1998) و شیونز[1] و همکاران (2001) و هنکینز[1] (2004) در پژوهش های خود طی بررسی مداخله های مبتنی بر امید نشان دادند علائم افسردگی کاهش پیدا می کند و عزت نفس افراد افزایش پیدا می کند.

در پژوهشی که پانیز[1] (1998) انجام داد، در آن 18 جنبه از رابطه زناشویی بررسی شد. نتیجه نشان داد که متغیر نگرش (باور) مثبت نسبت به زندگی زناشویی به تنهایی 50 درصد پراکنش را در متغیرهای وابسته ی دلزدگی زناشویی شامل می شود. در این پژوهش ضریب ثابت ارتباطی پیرسون برای دلزدگی از 18 جنبه ی رابطه ی زناشویی، دیدگاه مثبت r=0/72 و ارتباطات r=-0/64 به دست آمد.

روبرت (1999) با بررسی بر روی کانادایی شرکت کننده در جنگ ویتنام مشاهده کرد این افراد در رابطه با سازگاری روانی- اجتماعی و همچنین در رابطه با خانواده و امور زناشویی مشکلاتی داشته اند (محمودیان، 1378).

گوردون[1] و دورانا[1] (1999) یک روش روانی- آموزشی برای حفظ روابط صمیمانه در زوجین را انجام دادند و دیدند این برنامه باعث اضطراب کمتر، افزایش سازگاری، رضایت و افزایش صمیمیت می شود.

بنزون و کوین (2000) نشان دادند زمانی که یکی از همسران افسرده و بیمار است، همسر او هم درجات بالاتری از افسردگی را نشان می دهد (دیبائیان، 1384).  

لووسیل و امیز (2001) گزارش کرده اند  زوج های دچار اختلال استرس پس از ضربه رضایت کمتری  از روابط خود نشان می دهند.

 فینجام و همکاران او کارنی مک نالتی و فری (2001) دریافتند زمانی که زوجین رابطه خود را مثبت ارزیابی می کنند می توانند به حل مشکلات در ارتباط و تعاملات روزمره کمک کنند (همان منبع).

باهلمن و دینتر (2001) در تحقیقی که بر روی 39 نفر زن و مرد 20 تا 69 ساله انجام دادند به این نتیجه رسیدند که افراد پس از شرکت در برنامه آموزشی دلگرم‏سازی  شوان‏کر بسیار با جرأت‏تر، بردبارتر و بسیار دارای اعتماد به نفس بیشتری نسبت به گذشته  و رفتار دوستانه‏تری با دیگران بوده‏اند. پیگیری‏های بعدی از پایدار ماندن این تغییرات حکایت می‏کند.

اسمیت[1] (2001) بین ابراز هیجان مثبت چهره ای و رضایت از زندگی زناشویی و کاهش عاطفه­ی منفی ارتباط مثبت یافت.


در پژوهشی از دشتی و جاویدی (1370) تحت عنوان گزارشی از سیمای بالینی مصدومین روانی ناشی از جنگ در جبهه ی جنوب 500 بیمار مورد بررسی قرار گرفت PTSD، اضطراب، افسردگی، هیستری، و صرع بیشترین تشخیص ها را به خود اختصاص دادند.

در تحقیق دیگری با موضوع بررسی میزان افسردگی به همت میر زمانی و محمدی (1370) 162 نفر جانباز انتخاب شدند. میزان افسردگی در بین جانبازان و افراد عادی که مبتلا به این عارضه بودند چندان با هم تفاوتی نداشت هر چند که مصیبت های وارده بر گروه های جانباز بسیار سنگین بود.

فرشیدفر (1372) در مطالعه بر روی 350 جانباز به این نتیجه رسید که جانبازان و خانواده‏های آن‏ها تحت تأثیر استرس‏های شدیدی از جمله نگاه ترحم‏آمیز به جانباز، تغییر در نقش‏های اعضاء خانواده، بیکاری، افراط در مراقبت از جانباز، افراط در بی‏توجهی به جانباز و مشکلات مربوط به روابط زناشویی قرار دارد.

سلیمانیان (1373) تأثیر تفکرات غیر منطقی بر نارضایتی زناشویی را بررسی کرد و چنین نتیجه گرفت که افکار با تفکر غیر منطقی از نظر رضایت زناشویی در سطح پایین تری قرار دارند.

جلال لطفی ماجلانی (75-1374) در بررسی اختلالات خواب در جانبازان استان گیلان مشاهده کرد 58 نفر از 300 جانباز مورد مطالعه به یکی از انواع اختلالات خواب مبتلا بوده و 26 نفر آن‏ها دچار افسردگی و 9 نفر اختلال استرس پس از سانحه بوده‏اند.

خالقی و نظامی فر (1377) در بررسی علائم اختلالات روانی 95 جانباز با تست SCL90 به نتایج زیر رسیدند:

علائم وسواس- اجبار- با 5/11 درصد، اضطراب با 2/11 درصد و افسردگی با 11 درصد بالاترین میزان را دارا بودند.

انیسی (1377) به منظور بررسی وضعیت روانی همسران جانبازان اعصاب و روان در مقایسه با همسران جانبازان غیر اعصاب و روان به این نتیجه رسید که میزان افسردگی، اضطراب و شکایات جسمانی آن‏ها به طور معناداری بالاتر از همسران جانبازان غیر اعصاب و روان است و با طول مدت ازدواجشان ارتباط مستقیمی دارد. آن‏ها هنگامی که در ارتباط با دیگران مشکل داشته باشند از نظر روابط اجتماعی دچار ضعف می‏شوند. بهداشت روانی این همسران در معرض خطر است و باعث ایجاد اختلال در فرزندان خود نیز می شوند.

عرفانی اکبری (1378) با بررسی بر روی 30 زوج در استان چهارمحال بختیاری نشان داد که ارتباط درمانی مشکلات مربوط به صمیمیت، توافق، علاقه و محبت و میزان پایبندی به تعهدات زوجین را افزایش می دهد، اما در میزان صادق بودن زوجین تأثیری نداشته است.

کتیبایی (1378) با مطالعه بر روی 46 جانباز به مدت 5 ماه به این نتیجه رسید که میزان شیوع افسردگی وخیم بیشتر از افسردگی متوسط است و روش درمانگری شناختی- رفتاری مشین‏بام در کاهش افسردگی مؤثر است.

رفیع نیا (1379) در پژوهشی بر روی 14 نفر تأثیر مشاوره فردی با رویکرد شناختی- رفتاری بر درمان بیماران مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه­ی ناشی از جنگ بررسی کرد و به نتایج مثبتی دست یافت.

همتی، طاهر نشاط و مردانی (1379) پژوهشی به منظور مقایسه ی نیمرخ روانی همسران جانبازان مبتلا به PTSD با غیر مبتلا در چهار محال بختیاری انجام دادند. از نظر شکایت جسمانی بین این دو گروه تفاوت معنی داری وجود داشت و این می تواند نشان دهنده این باشد که این همسران فشارها و مشکلات ناشی از اختلال شوهرانشان را به صورت علائم جسمانی نشان می دهند.

صیادپور (1381) بر روی 300 دانشجوی متأهل پژوهش انجام داد و نتایج ضرورت
مداخله های روان شناختی پیش از ازدواج و در طول زندگی زناشویی را مورد تأیید قرار دادند.

آخوندی (1381) تأثیر گروه درمانی شناختی رفتاری از طریق آموزش خود ابرازی، تفاوت قائل شدن بین واقعیت و برداشت ذهنی، آرام سازی، کمال گرایی و عشق (مانند مهارت های شوانکر) را بر روی دختران دبیرستانی بررسی کرده است و نتایج حاکی از کاهش اضطراب در دانش آموزان است.

عامری و همکاران (1381) 39 زوج را در مداخلات خانواده درمانی راهبردی مورد بررسی قرار دادند و مشاهده کردند علاوه بر افزایش رضایت زندگی، تعارضات زناشویی نیز در آن ها کاهش یافته است.

فیروزآبادی (1381) در بررسی علائم اختلالات روانی در همسران جانبازان مراجعه کننده به مراکز درمانی بنیاد جانبازان استان سمنان به این نتیجه رسید که بیشترین مشکلات مربوط به افسردگی، اضطراب و شکایات جسمانی است و میان ابعاد شکایت جسمانی، اضطراب و پرخاشگری از یک سو و مدت ازدواج از سوی دیگر نیز تفاوت معنی‏داری به دست آمد. به گونه‏ای که در افراد با سابقه­ی ازدواج طولانی‏تر، مقادیر بالاتری مشاهده گردید.

احمدی (1381) در بررسی وضعیت روانی خانواده‏های نظامیان بعد از جنگ به این نتیجه رسید که آن‏ها از مشکلات فراوانی از قبیل مشکلات اقتصادی، شیوه­ی اداره­ی خانواده، مشکلات رفتاری فرزندان، مشکلات فرهنگی و روابط اجتماعی رنج می‏برند.

بحرینیان و برهانی (1381) به منظور بررسی بهداشت روانی در خانواده جانبازان اعصاب و روان استان قم با پرسشنامه بک و  میزان افسردگی همسران جانبازان را 85% گزارش کردند. میزان اختلال جسمانی کردن را 8/66% ، اختلال در روابط بین فردی را 2/69% ، اختلال اضطرابی 2/87% و شکایات جسمانی را 6/89% نشان دادند.

دژکام و امین‏الرعایا (1382) در بررسی سلامت روان همسران جانبازان اعصاب و روان و همسران بیمار اعصاب و روان نشان دادند که به جز مورد اضطراب میان دو گروه از نظر سلامت عمومی تفاوت معنی‏داری وجود ندارد. در رابطه با اضطراب همسران جانبازان اعصاب و روان نسبت به همسران بیماران اعصاب و روان از اضطراب بیشتری رنج می‏برند.

شریعت مدار (1383) تأثیر آموزش راه های مقابله با فشار روانی بر تعارضات زناشویی را بر روی 40 نفر بررسی کرده است و یافته های پژوهشی اش حاکی از اثربخشی این آموزش است.

صفرزاده (1383) در پژوهشی بر روی 40 دانش آموز اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر برقراری ارتباط اجتماعی را بررسی کرد و مشاهده کرد افراد پس از آموزش کارکردهای اجتماعی شان افزایش یافته است.

در پژوهش اعتمادی و همکاران (1384) بر روی 32 زوج دارای مشکلات زناشویی در اصفهان درمان های شناختی رفتاری را انجام دادند و صمیمیت عاطفی و جنسی زوجین افزایش پیدا کرد.

در پژوهش نظری و نوابی نژاد (1384) بر روی 24 زوج شاغل در اداره آموزش و پرورش شهرستان شاهرود برنامه­ی بهبود بخشی (کمک به زوجین در حل مشکلات خود) به طور معنا داری رضایت زناشویی آن ها را افزایش داد. این برنامه به جای درمان یا حل مشکل بر یادگیری مهارت های بهبود روابط با خود و دیگران تأکید دارد.

در پژوهشی که فاتحی زاده و همکاران (1384) اثربخشی شیوه­ی درمانی جدالی و شناختی رفتاری بر روی 30 نفر زن مبتلا به شخصیت مرزی در مراکز تربیت معلم انجام دادند نشان دادند که افراد سازگاری اجتماعی و جرأت ورزی (دلگرم سازی) بیشتری را نشان دادند و افسردگی آن ها کاهش پیدا کرد.

ادیب راد (1384) در پژوهشی با هدف بررسی رابطه ی باورهای ارتباطی با دلزدگی زناشویی بر روی 100 نفر دریافت باورهای ارتباطی نقش بسیار مهمی در رضایت و عدم رضایت از زندگی دارد و تغییر در این باورها می تواند زمینه ساز تداوم زندگی مشترک زوج ها باشد.

سلیمی، آزاد، مرزآبادی و همکاران (2006) دربرسی رابطه میان رضایت زناشویی وسلامت روان همسران جانبازان استان مازندران به این نتیجه رسیده‏اند که همسران این جانبازان از نظر سلامت روانی از مشکلات فراوانی رنج می برند.همچنین میان نمرات آزمون 90  و رضایت زناشویی اینریچ در آن ها همبستگی منفی وجود دارد.

رفیع نیا و همکاران (1385) در پژوهشی 203 دانشجو را مورد بررسی قرار دادند و دیدند بین ابرازگری هیجانی و سلامت عمومی رابطه ی معنی داری نیست ولی بین ابراز هیجان منفی با سلامت عمومی رابطه ی معکوس و معنی دار وجود دارد.

مهانیان خامنه و همکاران (1385) در بررسی رابطه­ی هوش هیجانی و رضایت زناشویی بر روی 240 دبیر زن متأهل دریافتند همبستگی معنی داری بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی وجود دارد. همچنین خود آگاهی هیجانی، مهارت های اجتماعی، خود مهارگری و همدلی که از مولفه های هوش هیجانی است و در روش شوانکر هم مدنظر است بر رضایت زناشویی تأثیر معنی داری دارند.

هاشمی (1385) در پژوهشی به منظور بررسی اثربخشی آموزش همسران جانبازان دارای اختلال استرس پس از سانحه با رویکرد آدلر برافزایش رضایت زناشویی آن‏ها بر روی 30 زوج به این نتیجه رسید که علائم  در جانبازان گروه آزمایشی در مقایسه با گروه کنترل کاهش معناداری داشته است. رضایت زناشویی گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل افزایش داشته که این افزایش در گروه زنان از لحاظ آماری معنادار نیست. بنابراین آموزش
برنامه­ی تدوین شده در این پژوهش برای همسران جانبازان مبتلا به  می‏تواند با احتمال 99% در کاهش  و با احتمال 95% در افزایش رضایت زناشویی  این جانبازان مؤثر باشد.

خدایاری فرد و عابدینی (1385) با بررسی بر روی 3 بیمار دریافتند خانواده درمانگری در حل تعارض ها و مشکلات بین فردی از طریق جرأت ورزی (دلگرم سازی) و برقراری ارتباط موثر کارایی بالایی دارد.

میرزایی، نوربالا و همکاران (1385) در مروری که بر مداخلات روانی- آموزشی و خانواده درمانی افراد مبتلا به PTSD انجام دادند به این نتیجه رسیدند که انواعی از روش های درمانی مانند مداخلات روانی- آموزشی به همراه خانواده درمانی با رویکرد سیستمی و حمایتی، در بهبود افراد مبتلا به PTSD و اعضای خانواده آن ها مثمرثمر بوده است.

محمدی (1385) در پژوهشی بر روی 24 نفر اثربخشی مشاوره­ی گروهی را مطالعه کرد و مشاهده کرد مشاوره ی گروهی موجب کاهش اضطراب می شود.

جراره (1386) با مطالعه بر روی 45 زوج اثربخشی زوج درمان گری پویشی و ارتباطی را بر سلامت روان و رضایت زناشویی افراد مشاهده کرد.

فتحی (1386) در پژوهشی بر روی 36 نفر از والدین دارای کودک عقب مانده­ی ذهنی، روش آموزش شوانکر را اجرا کرد و مشاهده کرد رضایت زناشویی و سلامت روانی و مشکلات اضطراب و خواب و کارکردهای اجتماعی و علائم جسمانی آن ها بهبود یافته است ولی کاهش در علائم افسردگی آنان مشاهده نگردید.

در پژوهشی علاءالدینی و همکاران (1387) بر روی 30 نفر اثر امید درمانی گروهی را بر سلامت روانی سنجیدند و دیدند امید باعث افزایش سلامت روانی و کاهش نارسا کنش وری اجتماعی و افسردگی می شود. اما در اضطراب و بی خوابی و نشانه های جسمانی تغییری ایجاد نمی کند


دانلود با لینک مستقیم


پروپوزال رشته روانشناسی و علوم تربیتی اثربخشی آموزش دلگرم سازی همسران جانبازان