دانلود پاورپوینت سفر به اعماق زمین پایه ی ششم دبستان
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 8
دانلود پاورپوینت سفر به اعماق زمین پایه ی ششم دبستان
فایل پاورپوینت سفر به اعماق زمین پایه ی ششم دبستان ..
دانلود پاورپوینت سفر به اعماق زمین پایه ی ششم دبستان
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 8
دانلود پاورپوینت سفر به اعماق زمین پایه ی ششم دبستان
دانلود پاورپوینت درس ششم هدیه های آسمان پایۀ پنجم دبستان
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 12
مال مردم
ماجرای اوّل
ملیکا تا نگاهش به روان نویس قرمز افتاد، چشم هایش برق زد.
- چه جالب! عجب خوش شانسم!
فوری خم شد؛ آن را برداشت و هیجان زده به دوستش گفت:
امروز صبح تصمیم داشتم از مغازه خودکار قرمز بخرم، امّا یادم رفت؛ در عوض یک روان نویس قرمز پیدا کردم!
چه روان نویس قشنگی!
هدی گفت: امّا این که مال تو نیست! زود برو این را داخل جعبه ی اشیای
پیدا شده بگذار تا به دست صاحبش برسد.
دانلود پاورپوینت درس سوم علوم تجربی پایه پنجم دبستان رنگین کمان
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 17
در یک روز بارانی بعد از نمایان شدن خورشید، رنگین کمان زیبایی در آسمان تشکیل شد. دانش آموزان که از دیدن رنگین کمان خوشحال شده بودند، آن را به یکدیگر نشان می دادند و درباره ی آن صحبت می کردند.
بعضی از آن ها می گفتند، نورهای رنگی مانند رنگین کمان را در اطراف فوّاره ی آب در بوستان دیده اند. بعضی از آن ها هم درباره ی رنگین کمان پرسش های زیر را مطرح کردند:
رنگین کمان چگونه تشکیل می شود؟
چرا رنگین کمان همیشه در آسمان نیست؟
چگونه می توان رنگین کمان درست کرد؟
برای پی بردن به پاسخ این پرسش ها فعّالیت زیر را انجام دهید.
دانلود پاورپوینت علوم چهارم دبستان مبحث : زیستگاه
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 14
بخشی از متن
دانلود پاورپوینت درس هشتم هدیه های آسمان پایۀ پنجم دبستان «دونامه»
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 14
دو نامه
امین با دقت به حر فهای آقا معلم گوش می داد. فرهاد از انتهای کلاس با خشم به او زل زده بود و زیر لب غُرغُر میکرد:
حالا دوچرخ هی مرا می اندازی! حسابت را می رسم!
درس تمام شد. فرهاد برگه ای از دفترش کند و روی آن نوشت:
«فکر نمی کردم این قدر حسود و کینه ای باشی و چشم دیدن دوچرخه ام را نداشته باشی... » رضا که کنار فرهاد نشسته بود تا چشمش به برگه افتاد با تعجب گفت: منظورت چه کسی است؟
همین امین؟!
همین که زنگ تفریح را زدند، فرهاد برگه را جلوی امین انداخت و گفت: حالا خوب است دوچرخه ات مال خودت نیست! مال پسر عمویت است. خودش دوچرخه ی نو خریده و این را بخشیده به تو!
فرهاد با اخم به سوی درِ کلاس رفت؛ بعد سرش را بر گرداند و گفت: حالا نوبت دوچرخه ات است!
امین سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. بچه ها یکی یکی از کلاس بیرون رفتند. امین تنها و غمگین، برگه را باز کرد و خواند؛ دلش گرفت؛ نزدیک بود گریه اش بگیرد؛ کنار پنجره ایستاد؛چشمش به فرهاد افتاد که با خشم به طرف دوچرخه ی او می رفت... .