دانلود پاورپوینت پایۀ پنجم دبستان درس دهم هدیه های آسمان
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 22
«در ساحل دجله»
دو روز است که به سامرا آمده ایم؛
در این دو روز، چند نوبت مرقد شریف امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السّلام را زیارت کرده، و در صحن با صفایشان نماز خوانده ایم و حالا کنار رود پر خروش دجله آمده ایم تا در ساحلش قدم بزنیم.
پدرم با دقّت به دو طرف دجله نگاه میکند و به افقهای دور چشم می دوزد و بعد سرش را تکان می دهد:
دانلود پاورپوینت علوم دوم دبستان زنگ علوم
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 27
باید توجه داشت بوییدن و چشیدن بعضی از چیزها برای سلامتی ضرر دارد . قبل از چشیدن یا بوییدن پیزی با بزرگ تر یا معلم خود مشورت کنید
2- کار کدام یک از این 3 دانش آموز در گردش علمی درست است ؟
الف) ستاره دستش را بین علف های باغچه که به حرکت در آمده بود فرو برد
ب ) مریم در باغ یک لانه در زمین پیدا می کند و دستش را داخل لانه می برد
ج ) بهار در بین چمن ها حشره ای پبدا کرد اما قبل از نزدیک شدن به آن آموزگار را صدا زد
دانلود پاورپوینت علوم دوم دبستان زنگ علوم
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 27
باید توجه داشت بوییدن و چشیدن بعضی از چیزها برای سلامتی ضرر دارد . قبل از چشیدن یا بوییدن پیزی با بزرگ تر یا معلم خود مشورت کنید
2- کار کدام یک از این 3 دانش آموز در گردش علمی درست است ؟
الف) ستاره دستش را بین علف های باغچه که به حرکت در آمده بود فرو برد
ب ) مریم در باغ یک لانه در زمین پیدا می کند و دستش را داخل لانه می برد
ج ) بهار در بین چمن ها حشره ای پبدا کرد اما قبل از نزدیک شدن به آن آموزگار را صدا زد
دانلود پاورپوینت علوم تجربی دوم دبستان مبحث : زنگ علوم و هوای سالم ،آب سالم
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 8
درس در یک نگاه :
دانلود پاورپوینت درس هشتم هدیه های آسمان پایۀ پنجم دبستان «دونامه»
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 14
دو نامه
امین با دقت به حر فهای آقا معلم گوش می داد. فرهاد از انتهای کلاس با خشم به او زل زده بود و زیر لب غُرغُر میکرد:
حالا دوچرخ هی مرا می اندازی! حسابت را می رسم!
درس تمام شد. فرهاد برگه ای از دفترش کند و روی آن نوشت:
«فکر نمی کردم این قدر حسود و کینه ای باشی و چشم دیدن دوچرخه ام را نداشته باشی... » رضا که کنار فرهاد نشسته بود تا چشمش به برگه افتاد با تعجب گفت: منظورت چه کسی است؟
همین امین؟!
همین که زنگ تفریح را زدند، فرهاد برگه را جلوی امین انداخت و گفت: حالا خوب است دوچرخه ات مال خودت نیست! مال پسر عمویت است. خودش دوچرخه ی نو خریده و این را بخشیده به تو!
فرهاد با اخم به سوی درِ کلاس رفت؛ بعد سرش را بر گرداند و گفت: حالا نوبت دوچرخه ات است!
امین سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. بچه ها یکی یکی از کلاس بیرون رفتند. امین تنها و غمگین، برگه را باز کرد و خواند؛ دلش گرفت؛ نزدیک بود گریه اش بگیرد؛ کنار پنجره ایستاد؛چشمش به فرهاد افتاد که با خشم به طرف دوچرخه ی او می رفت... .