لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه26
بخشی از فهرست مطالب
فهرست
پیش گفتار
روزگارش
نشانی
شکار ستاره
منابع
پیش گفتار
قصد کردم از سپهری بگویم زیرا با سپهری ارتباط برقرار کرده ام. نه با همه اش با بیشترش. هنوز ذهنم خیلی از سهراب خالی است. و چه سخت است این ندانستن. شاید روزی خواهم فهمید، شاید روزی به تمام حرف هایش ایمان بیاورم. در این مجال به گوشه ای از او می پردازم. به امید این که مفید باشد.
روزگارش
سهراب سپهری نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در کاشان متولد شد.
«اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی می سازم بارنگ، می فروشم به شما
تا به آواز شقایق که درآن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود.» (هشت کتاب، صدای پای آب، ص273)
خود سهراب میگوید :
... مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را میشندیده است... (هنوز در سفرم - صفحه 9)
پدر سهراب، اسدالله سپهری، کارمند اداره پست و تلگراف کاشان، اهل ذوق و هنر. خط خوشی داشتند و در مسائل هنری مانند نقاشی، منبت کاری و ساختن تار ذوقی سرشار نشان می دادند. (سهراب، مرغ مهاجر، ص17)
وقتی سهراب خردسال بود، پدر به بیماری فلج مبتلا شد.
... کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت. خوش خط بود. تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد... (هنوز در سفرم - صفحه 10)
درگذشت پدر در سال 1341
« پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها، پشت دو برف
پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی
پدرم پشت زمان ها مرده ست.
پدرم وقتی مرد، آسمان آبی بود
مادرم بی خبر از خواب پرید،خواهرم زیبا شد.
پدرم وقتی مرد، پاسبان ها همه شاعر بودند.
مرد بقال از من پرسید: چند من خربزه می خواهی؟
من از او پرسیدم: دل خوش سیری چند؟
پدرم نقاشی می کرد
تار هم می ساخت، تار هم می زد
تحقیق در مورد سهراب سپهری