زن از منظر اسلام
در الدر المنثوراست که بیهقی از اسما بنتیزیدانصاری روایت کرده که نزدرسول خدا(ص)شده در حالی که آن جناب در بین اصحابش قرار داشت، اسماعرضه داشت: پدر و مادرم فدایت باد، من از طرف زنان خدمتشما آمدهام، یا رسول اللهجانم به فدایت بدان که هیچ زنیدر شرق و غرب از آمدن من به نزد تو خبردار نشده، مگر آن که نظریهاش
............................................ (1)الدر المنثور ج 2 ص 153.
مثل همین نظریهای است که من عرض میکنم.
خدای تعالی تو را به حق مبعوث کرد به سوی مردان و زنان(عالم)وما به تو ایمانآوردیم، و به معبود تو که تو را فرستاده نیز ایمان آوردیم، و ما طایفه زنان محصوردر چهار دیواریخانهها، و تحتسیطره مردان هستیم، و در عین حال پایه و اساس خانه و زندگی شما مردانیماین مائیمکه شهوات شما را بر میآوریم، و به فرزندان شما حامله میشویم، و اما شمامردان در دین اسلام برتریهایی بر ما یافتهاید،شما به نمازهای جمعه، و جماعت و به عیادتبیماران، و به تشییع جنازه میروید، همهساله میتوانید پشتسر هم بهحج بروید، و از همهاینها ارزندهتر این که شما مردان میتوانید در راه خدا جهاد کنید، و چون شما به سوی حج و یاعمرهو یا به سوی جهاد میروید اموال شما را حفظ میکنیم، و برای شما پارچه میبافیم، تالباس برایتان بدوزیم، واموال شما را تر و خشک میکنیم، (در نسخهای دیگر آمده اولادتانرا تربیت میکنیم)پس آیا در اجر و ثواب باشما شریک نیستیم؟حضرت با همه رخسارشروی به اصحاب خود کرد و سپس فرمود: آیا سخن هیچ زنی بهتر از سؤال این زندر باره امردینیش شنیدهاید؟عرضه داشتند: یا رسول الله، هیچ احتمال نمیدادیم زنی بهچنین مطالبی راهپیدا کند، آنگاه رسول خدا(ص)متوجه آن زن شد، وسپس به وی فرمود: ای زن برگرد، و به همه زنانی که این سؤال را دارند،اعلام کن که همینکه شما به خوبی شوهرداری کنید، خشنودی او را به دست آورید، و تابع موافقت او باشد، اجرهمهاینها معادل است با اجر همه آنهایی که برای مردان شمردی، زن برگشت در حالیکه ازشدت خوشحالی مکرر میگفت: لا اله الا الله، الله اکبر.
مؤلف قدس سره: روایات در این معنا در جوامع حدیثاز طرق شیعه و اهل سنت بسیاروارد شده، و از میان همه آن روایات زیباتر روایتی است که مرحوم کلینی در کافیاز ابیابراهیم موسی بن جعفر(ع)نقل کرده که فرمود: (جهاد زن این است که نیکوشوهرداری کند) ، و از جامعترینکلمات در این باره سخنی است که در نهج البلاغه آمده، سخنی که علاوه بر جامعیت مشتمل است براس اساس تشریع احکام راجع بهزنان ، و اینسخن را کافی نیز به سند خود از عبد الله بن کثیر از امام صادق(ع)از علی بنابی طالب(ع)نقلکرده ، و نیز به سند خود از اصبغ بن نباته از آن جناب آورده،
............................................ (1)فروع کافی ج 5 ص 507 حدیث 4. (2)نهج البلاغه صبحی صالح ص 405 رساله 31. (3)فروع کافی ج 5 ص 510 حدیث 3.
که درنامهای که به فرزندش نوشته فرموده: ان المراة ریحانة و لیستبقهرمانة ، (زن ریحانهاست نه قهرمان).
و هم چنین کلام دیگری که در این باره از رسولخدا(ص)نقل شدهکه فرمود: (زن لعبت است، هر کس او را گرفت مراقب باشد ضایعش نسازد)، آری رسولخدا(ص)تعجب میکرد از مردی که همسرش را میزند، و آنگاه با همان دست با ویمعانقه میکند.
در کافی نیز به سند خود از ابی مریم از امام ابی جعفر(ع)روایتکرده کهفرمود: رسول خدا(ص)فرمود: (آیا جای تعجب نیست که کسی همسرش رابزند، و آنگاهبا او دست به گردن شود؟و امثال این بیانات در احادیث بسیار زیاد است، کهاگر کسیدر آنها دقت کند نظریه اسلام در باره زنان را درک میکند.
حال به بحثی که پیرامون داستان اسماء دختر یزید انصاری داشتیمبر میگردیم، اگرکسی در این حدیث و در نظایر آن که داستانهایی از مراجعه زنان به رسول خدا(ص)وگفتگویشان با آن جناب در مسائل راجع به شرایع دین را حکایت میکند، و نیز دراحادیثی که از حقوق مختلف زنان خبرمیدهد دقت کند، این معنا برایش روشن میشود کهزنان در عین این که در حجابند، و مسؤولیتشان اداره داخل خانههااست، و بیشتر به شؤون زندگیمنزلی میپردازند در عین حال ممنوع از مراوده و آمد و شد به نزد ولی امر، و نیزتلاش در حلمشکلاتی که احیانا پیش میآید نبودهاند، و این همان آزادی عقیدهای است که ما در ضمنبحث پیرامونآزادی عقیده، در آخر سوره آل عمران در بارهاش بحث کردیم.و از حدیث نامبردهو نظایر آن سه نکته استفاده میشود.
استفاده سه نکته از روایت اسماء بنتیزید، پیرامون موقعیتو شخصیت زن در اسلاماول این که طریقه مرضیه زن در اسلام این است که به تدبیر امور داخلی منزلو تربیتاولاد بپردازد، و این طریقه در عین این که سنتی است پسندیده، و غیر واجب، و لیکن ترغیبو تشویقهائیکه در باره آن شده، - از آنجایی که جو مسلمین جو تقوا و به دست آوردن رضایخدا و ترجیح ثوابهای آخرت بر بهرههایدنیوی، و تربیت بر اساس اخلاق صالحه زنان یعنیعفت و حیا و محبت اولاد و عشق ورزیدن به زندگی درمحیط خانه و امثال آن بوده - این سنتمستحب همچنان محفوظ مانده است.
............................................ (1)فروع کافی ج 5 ص 510 ذیل حدیث 3. (2)فروع کافی ج 5 ص 510 ذیل حدیث 2. (3)فروع کافی جلد 5 ص 509 حدیث 1.
اشتغال به این شؤون، و اهتمامی که در زنده نگه داشتن عواطفپاکی که خدایعز و جل در وجود زنان به ودیعه سپرده زنان را مشغول به خود کرد، و فرصتشاننداد که در مجامعمردان داخل شده، و با آنان حتی در حدودی که خدا به آنان اجازه داده بود اختلاط کنند، شاهد این معناهمین است که این سنت همچنان در بین مسلمانان در طول قرنهای طولانی رویپای خود ایستاده بود، تا آن که بیبندوباریزنان مغرب زمین به عنوان آزادی زنان در جوامعمسلمین رخنه یافت، و بدون اینکه مسلمانان خودشانمتوجه شوند بدترین جنایات را بر مرد وزنشان وارد آورد، و آن عبارت بود از تباهی اخلاق،و فساد زندگی، و بزودی دود این افسارگسیختگی به چشمشان خواهد رفت.
آری اگر اهل قرا ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند خدایتعالی برکاتی ازآسمان به رویشان باز میکرد، و آن وقت از آسمان و زمین برخوردار میشدندو لیکن آیات خدارا تکذیب کردند، و نتیجهاش این شد که گرفتار شدند.
دوم اینکه جای تردیدی باقی نمیماند که ممنوعیتزنان از شرکت در امر جهاد و امرقضاوت و حکومت بر مردم سنت واجبی بوده است.
ارزش احکام اسلامی در محیط و ظرف اجتماعی تحتحاکمیتاسلام، معلوم میگرددسوم این که اسلام این محرومیت زنان را مهمل نگذاشته، و آن را به مزیتیبرابر آنجبران کرده است، مثلا اگر زنان از فضیلت جهاد در راه خدا محروم شدهاند خدای تعالی اینفضیلت را به فضیلتی دیگر معادلآن جبران نموده، و مزایا و فضایلی به او داده که در آنافتخاراتی حقیقی هست، مثلا اسلام نیکو شوهرداری کردن راجهاد زن قرار داده، و شاید همینمطلب در بین ما(البته مایی که فعلا در ظرف زندگی فاسدی قرار داریم)آنطورکه هستارزش خود را نشان ندهد، و لیکن در ظرف زندگیای که اسلام حاکم بر آن است(و در آنظرف برای هر چیزی بهمقدار ارزش واقعیتش ارج نهاده میشود، و در آن همه تلاشها ورقابتها بر سر فضایلی از انسانیت است که موردرضامندی خدای سبحان باشد، خدایی کهارزش هر یک از فضایل را آن طور که هست میشناسد، و برای سلوک هر انسانی مسلکیرامعین نموده، و آن انسان را به پیمودن آن مسلک تشویق نموده، و برای ملازم بودن خطی کهبرایش ترسیم کرده بهاو ارزشی معین کرده، که معادل انواع خدمات انسانی، و معادل اعمال آناست)در چنین ظرفی دیگر هیچ خطیبر خطی دیگر برتری ندارد، سادهتر بگویم در چنینظرفی فضیلت آن مردی که در معرکه قتال حاضر میشود، و با کمالسخاوت خون خود را ایثارمیکند، از فضیلت زنی که وظیفه شوهرداریش را انجام میدهد، برتر نیست، و نیزآن مردحاکمی که سرپرستی جامعه را به عهده گرفته، چرخ زندگی مجتمع را میچرخاند، هیچ
افتخاری بر آن زن ندارد، و آن مردی که بر مسند قضاتکیه زده هیچ برتری نسبت به زنی کهکودکش را تر و خشک میکند ندارد، چون منصب حکومت و قضا- البته برای کسی که در آندو منصب طبق حق عمل کند، و حق را به حق دار برساند - جز خون دل و مشقت دنیویاثریندارد چون در ظرف اسلام و برای مرد مسلمان قبول این منصبها در حقیقتخود را به معرضمخاطر ومهالک افکندن است، چون هر لحظه ممکن استحق بیچارهای را که به جزرب العالمین حامییی ندارد ضایع کند، ان ربکلبالمرصاد(1) رب العالمینی که در کمینستمکاران است، بنا بر این چه افتخاری هست برای مردان بر زنانی که اگراین مسؤولیتها رانپذیرفتهاند، برای این است که رب العالمین از آنان نخواسته، و از آنان چیز دیگری خواسته وبرایشان،خطی دیگر ترسیم کرده، که باید ملازم خط خود باشند، و راه خود را بروند.
پس در مجتمع اسلامی این پستها وقتی افتخار میشود،و زمانی اثر خود را میبخشد، ووقتی تعبد به آن برای صاحبش صحیح و مشروع میگردد، که صاحبشدر پذیرفتن آن نوعیایثار کرده باشد، و طوری تربیتشده باشد که هر پستی را که اجتماع به او میدهد در نظرشمسؤولیتو بار گران باشد، و در قبول آن از خودگذشتگی به خرج دهد، در چنین مجتمعی اگربه مرد بگویند تو باید به میدانجنگ بروی، یا کشور را اداره کنی، به خاطر رضای خدا این بارسنگین را به دوش میکشد، و اگر به زن بگویند تو باید در خانهبمانی و نسل را تربیت کنی، او نیز به خاطر خدا قبول میکند، و هیچ تناقضی هم در این دو قسم حکم نمیبیند.
آری اختلاف شؤون و مقامات اجتماعی و اعمالبشری به حسب اختلاف مجتمعات، وجو آنها چیزی نیست که کسی بتواند آنرا انکار کند، یک سرباز، یا یک حاکم، ویا یکقاضی مسلمان، اگر افتخار میکند به خاطر یک احترام خرافی و غیر واقعی نیست، بلکه یککرامت واقعی است، وآن این است که توانسته در راه خدا مسؤولیتی سنگین را به عهده بگیرد، ولی یک سرباز غیر مسلمان که در محیطیمادی تربیتیافته، او نیز در جنگیدن و خون دادن واینکه حاضر شده است جان خود را در راه وطن خود بدهد افتخار مینماید،لیکن به خاطر یکاحترام خرافی، و غیر واقعی افتخار میکند، و آن این است که وقتی کشته شد و به اعتقاداونابود و هیچ و پوچ گشت، مردم نامش را در فهرست فداکاران در راه وطن میبرند، و از خودنمیپرسدوقتی من هیچ و پوچ شدم کجا هستم که از تعظیم نامم لذت ببرم.
و همچنین یک ستارهسینما در آن جامعه احترامی پیدا میکند، که حتی رئیس
............................................ (1)سوره فجر آیه 14.
جمهور هم آن احترام را نداشته باشد، در حالی که شغلشانو آنچه در طول عمر به مردممیدادند، بزرگترین عامل سقوطمقام زنان بود، و شنیعترین فحشا و سزاوار شنیعترین سرزنشبودند.
پس همه اینها که گفتیم علتش این است که ظرف زندگی خوبیهاو بدیها و افتخاراتو ننگها را معین میکند، چه بسیار جمعیتها که یک امر ناچیز و حقیر را تعظیم،و یک امرمهم و ارزنده را تحقیر میکنند، پس هیچ بعید نیست که اسلام اموری را تعظیم کند، و مامسلمانانی که در محیطمادیت و غربزدگی بار آمدهایم آن را حقیر بشماریم، یا اسلام اموریرا حقیر بشمارد که در چشم و درک مابسیار عظیم باشد، و بر سر آنها سر و دست بشکنیم، وظرف در صدر اسلام ظرف تقوا و ایثار آخرت بر دنیا بود، نه ظرفی که فعلا ما داریم.
موقعیت اجتماعی زن
اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شؤون اجتماع و دخالت ارادهو عمل آن دو در اینتدبیر، تساوی برقرار کرده، علتش هم این است که همانطور که مرد میخواهد بخوردو بنوشدو بپوشد، و سایر حوائجی که در زنده ماندن خود به آنها محتاج است به دست آورد، زن نیزهمینطور است،و لذا قرآن کریم میفرماید: بعضکم من بعض .
پس همانطور که مرد میتواند خودش در سرنوشتخویشتصمیم بگیرد و خودشمستقلا عمل کند و نتیجه عمل خود را مالک شود، همچنین زن چنین حقی را داردبدون هیچتفاوت: لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت .
پس زنو مرد در آنچه که اسلام آن را حق میداند برابرند، و به حکم آیه: ویحق اللهالحق . ، چیزی که هستخدای تعالی در آفرینشزن دو خصلت قرار داده که به آن دوخصلت، زن از مرد امتیاز پیدا میکند.
دو خصلت ویژه در آفرینش زن
اول اینکه: زن را در مثل به منزله کشتزاری برای تکون و پیدایشنوع بشر قرار داده، تانوع بشر در داخل این صدف تکون یافته و نمو کند، تا به حد ولادت برسد، پسبقای نوع بشربستگی به وجود زن دارد، و به همین جهت که او کشتزار است مانند کشتزارهایدیگراحکامی مخصوص به خود دارد و با همان احکام از مرد ممتاز میشود.
دوم اینکه: از آنجا که باید این موجود، جنس مخالف خودیعنی مرد را مجذوب خودکند، و مرد برای این که نسل بشر باقی بماند به طرف او و ازدواج با اوو تحمل مشقتهایخانه و خانواده جذب شود، خداوند در آفرینش، خلقت زن را لطیف قرار داد، و برای اینکهزن مشقت بچهداریو رنج اداره منزل را تحمل کند، شعور و احساس او را لطیف و رقیق کرد، و همیندو خصوصیت، که یکی در جسم او است و دیگری در روح او، تاثیری در وظائف
............................................ (1)شمازنان و مردان از جنس همدیگر میباشید.سوره آل عمران، آیه 195 (2)سود و زیان کارش، عاید خودش میشود.سوره بقره، آیه 286 (3)آنچه حق میداند، حق واقعی است.سوره یونس، آیه 82
اجتماعی محول به او دارد.
اینبود مقام و موقعیت اجتماعی زن، و با این بیان موقعیت اجتماعیمرد نیز معلوم میشود و نیز پیچیدگی و اشکالی که در احکام مشترک بین آن دو و احکام مخصوصبه هر یک ازآن دو، در اسلام هستحل میگردد، همچنانکه قرآن کریم میفرماید: و لا تتمنوا ما فضل اللهبه بعضکم علی بعض،للرجال نصیب مما اکتسبوا، و للنساء نصیب مما اکتسبن، و اسئلوا اللهمنفضله، ان الله کان بکل شیء علیما و منظورشاز این گفتار آنست که اعمالی که هر یک از زن و مرد به اجتماع خود هدیهمیدهد باعث آن میشود که بهفضلی از خدا اختصاص یابد، بعضی از فضلهای خدای تعالیفضل اختصاصی به یکی از ایندو طائفه است، بعضی مختص به مردان و بعضی دیگر مختصبه زنان است.
مثلا مرد را از این نظر بر زن فضیلت و برتری داده که سهم ارثاو دو برابر زناست، و زن را از این نظر بر مرد فضیلت داده که خرج خانه را از گردن زن ساقط کرده است،پس نه مرد باید آرزو کند که ای کاش خرج خانه به عهدهام نبود، و نه زن آرزو کند که ایکاش سهم ارث من برابر برادرمبود، بعضی دیگر برتری را مربوط به عمل عامل کرده، نهاختصاص به زن دارد و نه به مرد، بلکه هر کس فلانقسم اعمال را کرد، به آن فضیلتها میرسد(چه مرد و چه زن)و هر کس نکرد نمیرسد(باز چه مرد و چه زن)و کسی نمیتواندآرزوکند که ای کاش من هم فلان برتری را میداشتم، مانند فضیلت ایمان و علم و عقل و سائرفضائلی که دین آن را فضیلت میداند.
این قسم فضیلت فضلی است از خدا که به هر کس بخواهد میدهد، و لذا درآخر آیهمیفرماید: و اسئلوا الله من فضله، دلیل بر آنچه ذکر کردیم آیه شریفه: الرجالقوامون... است، به آن بیانی که به زودی خواهد آمد.
احکام مختص و احکام مشترک زن و مرد در اسلام
و اما احکام مشترک بین زنو مرد و احکامی که مختص به هر یک از این دو طائفهاست: در اسلامزن در تمامی احکام عبادی و حقوق اجتماعی شریک مرد است، او نیز مانند
............................................ (1)هرگز آرزوی این را نکنید که آنچه دیگرانبیش از شما دارند داشته باشید، مردان از آنچهبدست میآورند، بهرهای و زنان از آنچه کسب میکنند بهرهای دارند و هموارهفضل خدا را از خدا بخواهیدکه خدا به هر چیزی دانا است.سوره نساء، آیه 32 (2)سوره نساء، آیه 34
مردان میتواند مستقل باشد، و هیچ فرقی با مردان ندارد(نه در ارثو نه در کسب و انجاممعاملات، و نه در تعلیم و تعلم، و نه در به دست آوردن حقی که از او سلبشده، و نه در دفاع ازحق خود و نه احکامی دیگر)مگر تنها در مواردی که طبیعتخود زن اقتضا دارد که با مرد فرقداشته باشد.
و عمده آن موارد مساله عهدهداری حکومت و قضا وجهاد و حمله بر دشمن است(واما از صرف حضور در جهاد و کمک کردن به مردان در اموری چون مداوایآسیب دیدگان محرومنیست)و نیز مساله ارث است که نصف سهم مردان ارث میبرد، و یکی دیگر حجاب وپوشاندنمواضع زینت بدن خویش است، و یکی اطاعت کردن از شوهر در هر خواستهای استکه مربوط به تمتع و بهره بردن باشد.
ودر مقابل، این محرومیتها را از این راه تلافی کرد کهنفقهرایعنی هزینهزندگی را به گردن پدر و یا شوهرش انداخته، و بر شوهر واجب کرده که نهایت درجه توانائیخودرا در حمایت از همسرش به کار ببرد، و حق تربیت فرزند و پرستاری او را نیز به زن دادهاست.
و این تسهیلات را هم برای او فراهم کرده که: جانو ناموسش و حتی آبرویش را(ازاینکه دنبال سرش حرف بزنند) حتحمایت قرار داده، و در ایام عادت حیض وایام نفاس، عبادت را از او ساقط کرده، و برای او در همه حالات، ارفاق لازم دانسته است.
پس، از همه مطالب گذشته، این معنا بدست آمد کهزن از جهت کسب علم، بیش ازعلم به اصول معارف و فروع دین(یعنیاحکام عبادات و قوانین جاریه در اجتماع)وظیفهوجوبیدیگر ندارد، و از ناحیه عمل هم همان احکامی را دارد که مردان دارند، به اضافه اینکهاطاعت از شوهرشنیز واجب است، البته نه در هر چیزی که او بگوید و بخواهد، بلکه تنها درمساله مربوط به بهرههای جنسی، و اما تنظیمامور زندگی فردی یعنی رفتن به دنبال کار وکاسبی و صنعت، و نیز در تنظیم امور خانه، و نیز مداخله در مصالح اجتماعیو عمومی، از قبیلدانشگاه رفتن و یا اشتغال به صنایع و حرفههای مفید برای عموم و نافعدر اجتماعات، با حفظحدودی که برایش معین شده، هیچ یک بر زن واجب نیست.
و لازمه واجب نبودن این کارها این است که وارد شدنش در هریک از رشتههایعلمی و کسبی و تربیتی و امثال آن، فضلی است که خود نسبت به جامعهاش تفضل کرده،وافتخاری است که برای خود کسب نموده، و اسلام هم این تفاخر را در بین زنان جایز دانستهاست، بر خلافمردان که جز در حال جنگ نمیتوانند تفاخر کنند، و از آن نهی شدهاند.
این بود آنچه که از بیانات گذشته ما به دست میآمد که سنتنبوی هم مؤید آناست، و اگر بحث ما بیش از حوصله این مقام طول نمیکشید، نمونههائی ازرفتاررسولخدا(ص)با همسرش خدیجه ع و دخترش فاطمه ص و سایر زنانشو زنان امتخود و آنچه در باره زنان سفارش کرده و نیز شمهایاز طریقه ائمه اهل بیت عو زنانشان مانند زینب دختر علی(ع)و فاطمه و سکینه دختر حسین ع و غیرایشان را نقلمیکردیم، و نیز پارهای از کلماتی که در مورد سفارش در باره زنان، از ایشانرسیده میآوردیم، و شاید در بحثهای روایتیمربوط به آیات سوره نساء بعضی از آن روایاترا بیاوریم انشاء الله، خواننده محترم میتواند به جلدهای بعدی مراجعه کند.
حیاتاجتماعی سعادتمندانه، حیات منطبق با خلقت و فطرت است
و اما آن اساسی که اسلام احکام نامبرده را بر آن اساستشریع کرده، همانا فطرت وآفرینش است، و کیفیت این پایهگذاری در آنجا که در باره مقام اجتماعیزن بحثمیکردیم، روشن شد، ولی در اینجا نیز توضیح بیشتری داده و میگوئیم: برای جامعهشناس واهلبحث، در مباحثی که ارتباط با جامعهشناسی دارد، جای هیچ شکی نیست که وظائفاجتماعی و تکالیف اعتباریی که منشعباز آن وظائف میشود، سرانجام باید منتهی بهطبیعتشود، چون این خصوصیت توان طبیعی انسان بود که از همان آغاز خلقتشاو را بهتشکیلاجتماع نوعیهدایت کرد، به شهادت اینکه میبینیم هیچ زمانی نبوده که نوع بشر، دارای چنیناجتماعی نوعی نبوده باشد، البته نمیخواهیم بگوئیم اجتماعی که بشر طبقمقتضای طبیعتش تشکیل میداده،همواره سالم هم بوده، نه، ممکن است عواملی آن اجتماعرا از مجرای صحت و سلامت به سوی مجرای فساد کشاندهباشد، همانطور که ممکن استعواملی بدن طبیعی و سالم آدمی را از تمامیت طبیعی آن خارج نموده و به نقصدر خلقتگرفتارش کند، و یا آن را از صحت طبیعی به در آورده و مبتلا به بیماری و آفتش سازد.
پس اجتماع با تمامی شؤون و جهاتش چه اینکه اجتماعیصالح و فاضل باشد و چهفاسد، بالاخره منتهی به طبیعت میشود، چیزی که هست آن اجتماعیکه فاسد شده، در مسیرزندگیش به عاملی برخورده است که فاسدش کرده، و نگذاشته به آثار خوب اجتماع برسد، (بهخلاف اجتماع فاضل).
پس این یک حقیقت است که دانشمندان در مباحث اجتماعی خودیا تصریحا و یابطور کنایه به آن اشاره کردهاند، و قبل از همه آنان کتاب خدای عزوجل با روشنترینو واضحترینبیان، به آن اشاره کرده و فرموده: الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی.
............................................ (1)پروردگار ما همان کسی است کهخلقت هر چیزی را داد و سپس آن را هدایت نمود.سورهطه، آیه 50
و نیز فرموده: الذی خلق فسوی،و الذی قدر فهدی و نیز فرموده: و نفس وما سویهافالهمها فجورها و تقویها
و آیات دیگر که متعرض مساله قدر است.
پس تمامی موجودات و از آن جمله انسان در وجودشو در زندگیش به سوی آن هدفیکه برای آن آفریده شده، دایتشده است، و در خلقتش به هر جهازو ابزاری هم که در رسیدنبه آن هدف به آن جهاز و آلات نیازمند است مجهز گشته و زندگی با قوام و سعادتمندانهاش،آن قسم زندگیای است که اعمال حیاتی آن منطبق با خلقت و فطرت باشد، و انطباق کاملو تمام داشته باشد و وظائف و تکالیفشدر آخر منتهی به طبیعتشود، انتهائی درست و صحیح، و این همان حقیقتیاست که آیه زیر بدان اشاره نموده و میفرماید: فاقموجهک للدین حنیفا، فطرت الله التی فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق الله، ذلک الدین القیم، رو به سویدینی بیاورکه افراط و تفریطی از هیچ جهت ندارد، دینی که بر طبق آفرینش تشریع شده، آفرینشی کهانسان همیک نوع از موجودات آن است، انسانی که خلقت او و فطرتش تبدیل پذیر نیست، دیناستوار هم، چنین دینی است
فطرت در مورد وظائف وحقوق اجتماعی افراد و عدالت بین آنان چه اقتضائی دارد؟
حال ببینیم فطرت در وظائف و حقوق اجتماعی بین افراد چهمیگوید، و چه اقتضائیدارد؟با در نظر داشتن این معنا که تمامی افراد انسان دارای فطرت بشری هستند، میگوئیم: آنچه فطرت اقتضاء دارد این است که باید حقوقو وظائف یعنی گرفتنیها و دادنیها بین افرادانسان مساوی باشد، و اجازه نمیدهد یک طائفه از حقوق بیشتری برخوردارو طائفهای دیگر ازحقوق اولیه خود محروم باشد، لیکن مقتضای این تساوی در حقوق، که عدل اجتماعی به آنحکم میکند،این نیست که تمامی مقامهای اجتماعی متعلق به تمامی افراد جامعه شود(واصلا چنین چیزی امکان همندارد)چگونه ممکن است مثلا یک بچه، در عین کودکیش و یکمرد سفیه نادان درعین نادانی خود، عهدهدار کار کسی شود که هم در کمال عقل است، و هم
............................................ (1)پروردگارت همان کسی است که بیافریدو اجزای آفرینش را متناسب کرد و کسی است که هرچیزی را تقدیر و سپس هدایت فرمود.سوره اعلی، آیه 3 (2)به نفس سوگند و تناسبی که در آن قرارداده، آنگاه تقوا و فجورش را به او الهام کرد.سورهشمس، آیه 8 (3)سوره روم، آیه 30
تجربهها در آن کار دارد، و یا مثلا یک فرد عاجز و ضعیفعهدهدار کار کسی شود که تنهاکسی از عهدهاش بر میآید که قوی و مقتدر باشد، حال این کار مربوط به هرکسی که میخواهد باشد، برای اینکه تساوی بین صالح و غیر صالح، افساد حال هر دو است، هم صالح راتباه میکند و هم غیر صالح را.
بلکه آنچه عدالت اجتماعی اقتضا دارد و معنای تساویرا تفسیر میکند این است کهدر اجتماع، هر صاحب حقی به حق خود برسد، و هر کس به قدر وسعش پیش برود،نه بیش ازآن، پس تساوی بین افراد و بین طبقات تنها برای همین است که هر صاحب حقی، به حقخاص خود برسد، بدوناینکه حقی مزاحم حق دیگری شود، و یا به انگیزه دشمنی و یا تحکم وزورگوئی یا هر انگیزه دیگر به کلی مهمل و نا معلومگذاشته شود، و یا صریحا باطل شود، و اینهمان است که جمله: و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهندرجة...، به آنبیانی که گذشت، به آن اشاره میکند، چون جمله نامبرده در عین اینکه اختلاف طبیعیبینزنان و مردان را میپذیرد، به تساوی حقوق آن دو نیز تصریح میکند.
معنای تساوی در مورد حقوق زن و مرد
از سوی دیگر مشترک بودن دو طائفه زن و مرد در اصول مواهبوجودی، یعنی درداشتن اندیشه و اراده، که این دو، خود مولد اختیار هستند، اقتضا میکند کهزن نیز در آزادیفکر و اراده و در نتیجه در داشتن اختیار، شریک با مرد باشد، همانطور که مرد در تصرف در جمیعشؤونحیات فردی و اجتماعی خود به جز آن مواردی که ممنوع است، استقلال دارد، زن نیز بایداستقلال داشته باشد، اسلام همکه دین فطری است این استقلال و آزادی را به کاملترین وجهبه زن داده، همچنانکه در بیانات سابق گذشت.
آری، زن از برکت اسلام مستقل به نفس و متکی بر خویش گشت،اراده و عمل او کهتا ظهور اسلام گره خورده به اراده مرد بود، از اراده و عمل مرد جدا شد، و از تحت ولایتوقیمومت مرد در آمد، و به مقامی رسید که دنیای قبل از اسلام با همه قدمتخود و در همهادوارش، چنین مقامیبه زن نداده بود، مقامی به زن داد که در هیچ گوشه از هیچ صفحه تاریخگذشته بشر چنین مقامی برای زن نخواهید یافت، واعلامیهای در حقوق زن همانند اعلامیه قرآنکه میفرماید: فلا جناح علیکمفیما فعلن فی انفسهن بالمعروف… نخواهید جست.
لیکن این به آن معنا نیست که هر چه از مرد خواستهاند از اوهم خواسته باشند، در عیناینکه در زنان عواملی هست که در مردان نیز هست، زنان از جهتی دیگر با مردان اختلاف دارند.
............................................ (1)سوره بقره، آیه 234
(البته این جهت که میگوئیم جهت نوعی است نه شخصی، بهاین معنا که متوسط از زنان درخصوصیات کمالی، و ابزار تکامل بدنی عقبتر از متوسط مردان هستند)
سخنسادهتر اینکه: هر چند ممکن است، یک یا دو نفر زن فوق العادهو همچنین یکیا دو نفر مرد عقب افتاده پیدا شود، ولی به شهادت علم فیزیولژی، زنان متوسط از نظردماغ(مغز)و قلب و شریانها و اعصاب و عضلات بدنی و وزن، با مردان متوسط الحال تفاوت دارند، یعنی ضعیفترهستند.و همین باعثشده است که جسم زن لطیفتر و نرمتر، و جسم مرد خشنتر و محکمتر باشد و احساسات لطیف ازقبیل دوستی و رقت قلب و میل به جمال و زینت بر زنغالبتر و بیشتر از مرد باشد و در مقابل، نیروی تعقلبر مرد، غالبتر از زن باشد، پس حیاتزن، حیاتی احساسی است، همچنانکه حیات مرد، حیاتی تعقلی است.
و به خاطر همین اختلافی که در زن و مرد هست، اسلام در وظائفو تکالیف عمومی واجتماعی که قوامش با یکی از این دو چیز یعنی تعقل و احساس است، بینزن و مرد فرقگذاشته، آنچه ارتباطش به تعقل بیشتر از احساس است(از قبیل ولایت و قضا و جنگ)رامختص به مردانکرد، و آنچه از وظائف که ارتباطش بیشتر با احساس است تا تعقل مختصبه زنان کرد، مانند پرورش اولاد و تربیت او و تدبیرمنزل و امثال آن، آنگاه مشقت بیشتروظائف مرد را از این راه جبران کرده که: سهم ارث او را دو برابر سهمارث زن قرار داد، (معنای این در حقیقت آن است که نخستسهم ارث هر دو را مساوی قرار داده باشد، بعداثلثسهم زن را به مرد داده باشد، در مقابل نفقهای که مرد به زن میدهد).
و به عبارتی دیگر اگر ارث مرد و زن را هیجده تومان فرض کنیم،به هر دو نه تومان دادهو سپس سه تومان از آن را(که ثلثسهم زن است)از او گرفته و به مرد بدهیم، سهممرد دوازدهتومان میشود، برای این که زن از نصف این دوازده تومان هم سود میبرد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 12 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله زن از منظر اسلام