مقدمه
اکنون که در آستانه قرن بیست و یکم به سر می بریم با توجه به پیچیدگی و تغییرات روزافزون جامعه و رشد ، توسعه فن آوری، مساله فشار روانی در جامعه یک مشکل چشمگیر و خطرناک به نظر می رسد.هر چند کاربرد واژه استرس در روانپزشکی سابقه طولانی دارد ؛ولی در سالهای اخیر استفاده از آن در روانشناسی مدیریت و رفتار سازمانی نیز متداول گردیده و به سبب رایج بودن آن در زندگی اجتماعی افراد، بخشی از مباحث سازمانی به استرس اختصاص یافته است.
کسی به درستی نمی داند که آیا فشار روانی واقعا در حال حاضر بیش از گذشته است یا خیر ،اما کارشناسان معتقدند نفوذ این پد یده روزافزون است.دکتر بنسون از دانشگاه هاروارد می گوید ما در دنیایی از بی ثباتی و عدم امنیت زندگی می کنیم هر چیزی از تهدید اتمی گرفته تا نداشتن تامین شغلی و اثرات زیانبار داروها گواه این مدعاست. (الیوت ، 1370، ص13)
استرس فرسودگی بدنی یا عاطفی است که بر اثر مسایل و مشکلات واقعی یا تصوری پدید میآید. استرس گاه سبب رسیدن آسیبهای فراوانی به فرد و سازمان می شود .فشار روانی در فرد باعث می شود که بدن وظایفی را که به طور عادی و به سادگی میتواند انجام دهد با دشواری بیشتر به انجام برساند. نزاع با یک همکار ،محروم شدن از پاداش ،دیر رسیدن به سر کار ،پیش آمدن یک مشکل مالی و از دست دادن یکی از نزدیکان همه نمونه هایی از عوامل فشار زای روانی فردی است.تغییراتی که در محیط سازمان پدید می آید، همچون تغییر در گردش کار ،استفاده از تکنولوژی تازه ، برپایی جلسات اداری ، بحث درباره نیازهای هر بخش ، بحث های مالی و بودجه ای ،کمی در آمد موسسه ، قوانین و مقررات محدود کننده ، تزلزل وضع سازمانی کارکنان ، فشار مدیریت و کارمندان ،فشار هیئت مدیره یا روسای سازمان بر مدیر را می توان نمونههایی از عوامل فشار روانی سازمانی به حساب آورد. (علوی ، 1378، صص 34-33)