دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
دانشگاه آزاد اسلامی واحد بجنورد
عنوان مقاله:
اخلاق پیــامبر (ص) و ازدواج
(همسران پیامبر(ص))
استاد محترم:
جناب آقای رجبعلی وثوقی
دانشجو:
بهزاد ذاکری
پاییز 85
پیشکش عشق
خدیجه بیوه 40 ساله ثروتمند صاحب جاه و جلال و شوکت که قبلا «دو شوهر بنام «عیسی بن عابد» و «ابوهاله» داشت و سازمان زندگی هر کدام بوسیله مرگ پاشیده شده بود.» تمام وقایع دوران تجارت از سایه بانی ابر آسمانی تا بازگشت حیله سعید بن قمطور را به اضافه پیام فلیق راهب نصرانی را از غلامش میسره شنیده بود تصمیم می گیرد تمام موضوع خصوصی خودش را بوسیله ای با ماه و ش بنی هاشم در میان گذاشته، شاید بدین وسیله عرضه عشق نموده باشد.
بعد از این تصمیم بود که به خواهر یا به نقل اکثر مصادر با دوستش «نفیسه» دختر «منیه» گفتگو نموده، خلاصه نفیسه را نزد محمد بن عبدالله روانه ساخت از او پرسید: چه چیز تو را از ازدواج باز می دارد؟ حضرتش فرمودند: «من چیزی ندارم که با آن ازدواج کنم» نفیسه عرض کرد: « اگر من ترا کمک کنم و به جمال و مال و شرف و لیاقت فرا بخوانم آیا باز هم پاسخی نخواهی گفت؟»
حضرت پرسیدند: «او کیست؟» نفیسه عرض کرد: «خدیجه»
حضرت پرسیدند: «چگونه؟ » نفیسه پاسخ داد این را به من واگذار. کاربه این جا که رسید پیامبر موعود به نفیسه پاسخ مثبت داد.
«پیشنهاد حضرت خدیجه (س) به پیامبر بعد از مراجعت پپامبر (ص) از شام صورت گرفت.»
وعده وصل چون شود نزدیک آتش عشق تیزتر گردد
از لحظه ای که نفیسه دوست بسیار نزدیک و صمیمی خدیجه برای پیشکش عشق او بنزد محمد بن عبدالله رفتهبود او در اضطرابی غیر قابل توصیف بسر برده، لحظه شماری می کرد تا از انچه نفیسه در پاسخ عرضه عشقش شنیده است مطلع شود. این انتظار چنان هول و وحشتی را فراهم آورده بود که به اندک ایامی تمام طول تالار پذیرائیش را چندین بار به انتها رسانیده دوباره از سر می گرفت که ناگهان خبر ورود محمد امین را دادند.
شاید هنوزمذاکره نفیسه با خدیجه به اتمام نرسیده بود یا اصلاً فرصتی جهت انتقال خبر فراهم نیامده بود، که خدیجه، میزبان آرزویش شده با جلوس پیامبر موعود برکرسی آبنوسی که قبلاً برای حضرتش فراهم آمده بود دچار شتاب زدگی شد.
بدون کوچکترین مکثی از شدت اضطراب عرض کرد: «مولای من! هر چه خواسته باشی بگو تاتقدیم کنم. » پیامبر موعو که ذاتاً بزرگواری و کرم وجودیش بالاتر از آن بود که نسبت به حق خود اظهاری کند سر را پائین انداخت و چیزی نفرمود. خدیجه متوجه شد طرز سخن را عوض کرد عرضه داشتک «آقا قصد دارید این پولی را که بعنوان پاداش از من بگیرید در چه موردی صرف بفرمائید؟»
آن حضرت با کمال متانت و در عین حال آمیخته با حجب و حیا فرمودند: «عمویم به من قول داده که با این پول برای من همسری تهیه کند و آن دو شتری را برای سفرهای بعدی خود بکار بیندازم».
خدیجه عرض کرد: «آیا راضی می شوی که من برای شما زنی انتخاب کنم؟»
فرمود: «اشکالی ندارد.»
خدیجه عرض کرد: «آن همسری را که برای شما انتخاب کرده ام، از اقوام و خویشان خود شماست و از جمال و کمال در عرب نظیر ندارد و در امور زندگی یارو یاور شما خواهد بود، فقط دو عیب دارد اول این که سن او از شما بیشتر است دیگر این که تاکنون دو شوهر نموده»
حضرت متوجه شدند که خدیجه خودش را به آن جناب پیشنهاد می کند، رنگ صورتش برافروخت سر را به زیر افکند، عرق شرم برپیشانی نازنیش ظاهر شد و هیچ نگفت. ولی خدیجه دوباره همان سخنان را تکرار کرد و گفت: تو در نهاد دل و در کمون قلبم جای داری تو را بخدا سوگند می دهم که خواسته مرا بپذیری» این گفت و اشکش جاری شد.
امین مکه با شنیدن کلمات صادقانه ملتمسانه خدیجه به نزد عموهایش باز گشت.
«بعد از گذشت 2 ماه و اتفاقات بسیاری که د راین مدت رخ داد. خطبه عقد حضرت محمد(ص) و حضرت خدیجه (س) خوانده شد. »
هیئت حضرت هنگام خطبه عقد
وجود مقدس محمد بن عبدالله با فاخرترین لباسهای زیبا و بهترین هیئت خوش، در حالی که عمامه سیاه بر سر مبارکش بود و نور پیشانی انورش در زیر ان تلولو می نمود، «پیراهن» جناب «عبدالمطلب» در تن و «ردای» الیاس پیغمبر بردوش و «نعلین» قیمتی جدش در پا و «عصای» ابراهیم خلیل در دست و «انگشتر» عقیق سرخ انگشت شریفش بود.
مهریه خدیجه
با در نظر داشتن اختلافی که در روایات دیده می شود دوازده وقیه طلا یا بقولی دوازده و نیم که هر وقیه معادل چهل درهم و در نتیجه پانصد درهم شرعی بوده است و اقوال دیگر که در تاریخ ثبت و ضبط می باشد در بعضی از متون وارد شده که ورقه بن نوفل در جواب گفت: « ما برای مهریه نقد آن مخدره غیر از آنچه نسیه و بر عهده او میماند چند چیز می خواهیم.
1- چهار هزار دینار (اشرفی) طلا
2- هزار شتر مو زرد چشم سیاه
3- ده قطعه لباسهای فاخر قیمتی ابریشمی
4- بیست و هشت غلام و کنیز ( در معنا خدمتکار و ندیمه) .
و این مقدار مهریه برای دختر ما زیاد نیست.
جناب ابوطالب راضی شده فرمود: « ما هم قبول داریم » خویلد گفت: «من هم راضی شده و قبول دارم که دخترم خدیجه را به این مقدار مهر عقد کردم به محمد»
سپس محمد بن عبدالله فرمود: «من هم قبول کردم» پس از آن صیغه عقد جاری شده، جناب حمزه و بقیه بنیهاشم آنچه نقره و پول به همراه داشتند بر سر حاضرین نثار کردند. که پرده و حجاب خدیجه بالا رفته کنیزانش به مجلس وارد شده مبلغ بسیاری نقره و گل و ریاحین بر سرهای حاضرین ریختند.
جشن عروسی
پیوند شگرف
با طلوع سپیده روز بعد از عقدکنان در خدیجه جنبش دیگری آغاز شد دستور دادتمام زرگرها طائف به مکه آمدند تا برای او انواع زینت های طلایی درست کنند. پس از شش ماه شب عروسی فرا رسید، خدیجه دستور داده بود شمع هایی به اندازه درخت تهیه کردند و یکراست از دم کاخ تا تالار تشریفات، هر چند قدمی یک شمع نصب نمودند و در کنار هر شمعی، غلامی یا کنیزی با لباسهای حریر ایستاده بود و میهمانان را خوش آمد می گفت، بر روی آن و ساده ای از خز و دیباج انداخته شده بود.
از آن طرف پیغمبر با لباسهای زیبا در حالی که نور جمالش شب تاریک را روشن نموده و شمع هایی که در دست جوانان بنی هاشم بود در مقابل روشنی چهره ماه وش بنی هاشم رنگ روشنایی چراغ را در برابر آفتاب گرفته بود وارد خانه خدیجه شد.
در طول مسیر آل بنی هاشم و مردم مکه در دو طرف راه اجتماع کرده بودند، خدیجه هم در حالی که جامه حریر زیبایی در بر کرده، تاجی جواهرنشان از طلای سرخ بر سرگذارده، خلخالهای فیروزه نشان در دست و پاها نموده و گردن بندی از زمرد و یاقوت در گردن داشت با پیغمبر روبرو گردید از آن ساعت زندگی آمیخته با عشق این دو بزرگوار آغاز شد.
بعد از مرگ خدیجه کسی نمی توانست قدم پیش نهاده رسول خدا را به انتخاب همسری وادار سازد و لذا همه و همه آنهائی که می توانستند درباره ازداواج نبی اکرم صحبتی کنند به جهاتی سکوت کرده بودند تا بالاخره «خوله» این سکوت را در همان روزهای تنهایی رسول خدا در مکه شکست و به ان حضرت عرض کرد: «چرا ازدواج نمی کنید و این خاموشی پرحزن را از خانه خود بر نمی اندازید؟» رسول خدا فرمودند: «با چه کسی ازدواج کنم؟ شما زنان بهتر از مردان در این زمینه اگاه هستید.»
خوله عرض کرد:« اگر برای همسری خودت، خواهان دختر جوان هستی، عایشه فتانه دختر ابوبکر در مقابل شماست و اگر زن پخته و زندگی کرده می خواهی «سوده» زیبا دختر «زمعه» که اسلام هم آورده و از شما پیروی دارد در انتظار شماست».
نبی اکرم پیشنهاد «خوله» را پذیرفت و او نیز با مادر «عایشه» مطلب را در میان گذاشت، او نیز موکول به اجازه شوهرش کرد، وقتی مطلب را به ابوبکر گفتند خیلی خوشحال شد ولی چند دشواری به نظرش رسید و معتقد بود تا رفع ان مشکلات می باید طرح موضوع را به تاخیر انداخت.
در همین ایام رسول خدا عایشه و سوده دختر زمعه را خواستگاری کردند. لکن زفاف سوده در ماه رمضان سال دهم رخ داد ولی عایشه تا بعد از هجرت به تاخیر انجامید. تا این که در ماه شوال سال اول هجری در ان موقع حساس که مشکلات شدید اقتصادی جامعه مسلمین را تحت فشار قرار داده بود به حدی که مراسم عروسی عایشه بنا به گفته«بنت عمیس» با قدحی از شیر برگزار شد به این ترتیب بنا بر اصرار و پافشاری ابوبکر عایشه در سن نه سالگی به خانه پیامبر اکرم برده شد.
عایشه در کنار پیامبر
عایشه با خصوصیتهای مزاجی عصبی و سخت تند و سرکش، حدت طبع و سرعت درک موقعیت و تصمیم گیری، تیزهوشی توام با رشک و حسادت شدید در کنار رسول خدا زندگی مشترکانه خود را آغاز کرد. از همان لحظه که وارد یکی از خانه های ساخته شده حریم مسجدالنبی که در مجاورت خانه سوده بود وارد گردید و سکونت یافت، با دو خصوصیت در کنار پیشوای عظیم الشان اسلام زندگی زناشویی خویش را شکل می داد.
خصوصیت اول: برشوهر بزرگوارش سخت حسود بود آن هم به حدی که حاضر نمی شد جز خودش همسر دیگری در دل شوهرش جائی پیدا کند و ذره ای از محبت او به دیگری اختصاص یابد. در صورتی که اگر عایشه با خصوصیت نبوت آشنا شده بود یعنی در خانه ای رشد کرده بود که نبی اکرم با همان خصوصیتهای آسمانی مطرح میشد بدون تردید آموخته داشت که نزد رسول خدا هر کس با هر قرابتی که حضور یابد جائی مخصوص به خود داشته به این معنا حق و حقوقی از کسی ضایع نخواهد شد زیرا از کریمه ای که حضرتش را «اسوه حسنه» یا با خصوصیت «رحمه للعالمین» مطرح می کند چنین استفاده ای می شود. ولی متاسفانه «عایشه» تربیت شده همان تشکیک ها و تشویش