![دانلود سری کامل کتاب هزارو یکشب](../prod-images/395773.jpg)
قسمتی از متن کتاب :
شب زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش های بلند جلوی در دید.به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.»و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنیدکه کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»