فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود کتاب نظریه‌های اینشتین(نسبیت عام و خاص)

اختصاصی از فایلکو دانلود کتاب نظریه‌های اینشتین(نسبیت عام و خاص) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود کتاب نظریه‌های اینشتین(نسبیت عام و خاص)


دانلود کتاب نظریه‌های اینشتین(نسبیت عام و خاص)

اینشتین دو نظریه دارد. نسبیت خاص را در سن 25 سالگی بوجود آورد و ده سال بعد توانست نسبیت عام را مطرح کند.

نسبیت خاص بطور خلاصه تنها نظریه ایست که در سرعتهای بالا (در شرایطی که سرعت در خلال حرکت تغییر نکند--سرعت ثابت) می‌توان به اعداد و محاسباتش اعتماد کرد. جهان ما جوریست که در سرعتهای بالا از قوانین عجیبی پیروی می‌کند که در زندگی ما قابل دیدن نیستند. مثلا وقتی جسمی با سرعت نزدیک سرعت نور حرکت کند زمان برای او بسیار کند می‌‌گذرد. و همچنین ابعاد این جسم کوچکتر می‌شود. جرم جسمی که با سرعت بسیار زیاد حرکت می‌کند دیگر ثابت نیست بلکه ازدیاد پیدا می‌کند. اگر جسمی با سرعت نور حرکت کند، زمان برایش متوقف می‌شود، طولش به صفر میرسد و جرمش بینهایت می‌شود.

نسبیت عام برای حرکتهایی ساخته شده که در خلال حرکت سرعت تغییر می‌کند یا باصطلاح حرکت شتابدار دارند. شتاب گرانش زمین g که همان عدد 9.81m/sاست نیز یک نوع شتاب است. پس نسبیت عام با شتابها کار دارد نه با حرکت. نظریه ایست راجع به اجرامی که شتاب گرانش دارند. کلا هرجا در جهان، جرمی در فضای خالی باشد حتما یک شتاب گرانش در اطراف خود دارد که مقدار عددی آن وابسته به جرم آن جسم می‌‌باشد. پس در اطراف هر جسمی شتابی وجود دارد. نسبیت عام با این شتابها سر و کار دارد و بیان می‌کند که هر جسمی که از سطح یک سیاره دور شود زمان برای او کندتر می‌شود. یعنی مثلا، اگر دوربینی روی ساعت من بگذارند و از عقربه‌های ساعتم فیلم زنده بگیرند و روی ساعت آدمی که دارد بالا می‌رود و از سیارهٔ زمین جدا می‌شود هم دوربینی بگذارند و هردو فیلم را کنار هم روی یک صفحهٔ تلویزیونی پخش کنند، ملاحظه خواهیم کرد که ساعت من تند تر کار می‌کند. نسبیت عام نتایج بسیار شگرف و قابل اثبات در آزمایشگاهی دارد. مثلا نوری که به پیرامون ستاره‌ای سنگین میرسد کمی بسمت آن ستاره خم می‌شود. سیاهچاله‌ها هم برپایه همین خاصیت است که کار می‌کنند. جرم انها بقدری زیاد و حجمشان بقدری کم است که نور وقتی از کنار آنها می‌‌گذرد به داخل آنها می‌‌افتد و هرگز بیرون نمی‌آید.

نظریه نسبیت عام همه ما برای یک‌بار هم که شده گذرمان به ساعت‌فروشی افتاده است و ساعتهای بزرگ و کوچک را دیده ایم که روی ساعت ده و ده دقیقه قرار دارند. ولی هیچگاه از خودمان نپرسیده ایم چرا؟ انیشتین در نظریه نسبیت خاص با حرکت شتابدار و یا با گرانش کاری نداشت. نخستین موضوعات را در نظریه نسبیت عام خود که در 1915 انتشار یافت مورد بحث قرار داد. نظریه نسبیت عام دید گرانشی را بکلی تغییر داد و در این نظریه جدید نیروی گرانش را مانند خاصیتی از فضا در نظر گرفت نه مانند نیرویی میان پیکرها، یعنی برخلاف آنچه که نیوتن گفته بود! در نظریه او فضا در مجاورت ماده کمی انحنا پیدا می‌کرد. در نتیجه حضور ماده اجرام، مسیر یا به اصطلاح کمترین مقاومت را در میان خمه‌ها (منحنیها) اختیار می‌کردند. با این که فکر انیشتین عجیب به نظر می‌رسید می‌توانست چیزی را جواب دهد که قانون گرانش نیوتن از پاسخ دادن آن عاجز می‌‌ماند. سیاره اورانوس در سال 1781 میلادی کشف شده بود و مدارش به دور خورشید اندکی ناجور به نظر می‌رسید و یا به عبارتی کج بود!

نیم سده مطالعه این موضوع را خدشه‌ناپذیر کرده بود. بنابر قوانین نیوتن می‌‌بایست گرانشی برآن وارد شود. یعنی باید سیاره‌ای بزرگ در آن سوی اورانوس وجود داشته باشد تا از طرف آن نیرویی بر اورانوس وارد شود. در سال 1846 میلادی اخترشناس آلمانی دوربین نجومی خودش را متوجه نقطه‌ای کرد که «لووریه» گفته بود و بی هیچ تردید سیاره تازه‌ای را در آنجا دید که از آن پس نپتون نام گرفت. نزدیک‌ترین نقطه مدار سیاره تیر (عطارد) به خورشید در هر دور حرکت سالیانه سیاره تغییر میکرد و هیچ گاه دوبار پشت سر هم این تغییر در یک نقطه ویژه اتفاق نمی‌افتاد. اخترشناسان بیشتر این بی نظمی‌ها را به حساب اختلال ناشی از کشش سیاره‌های مجاور تیر (عطارد) می‌‌دانستند! مقدار این انحراف برابر 43 ثانیه قوس بود. این حرکت در سال 1845 به وسیله لووریه کشف شد بالاخره با ارائه نظریه نسبیت عام جواب فراهم شد این فرضیه با اتکایی که بر هندسه نااقلیدسی داشت نشان داد که حضیض هر جسم دوران کننده حرکتی دارد علاوه برآنچه نیوتن گفته بود. وقتی که فرمولهای انیشتین را در مورد سیاره عطارد به کار بردند، دیدند که با تغییر مکان حضیض این سیاره سازگاری کامل دارد. سیاره‌هایی که فاصله شان از خورشید بیشتر از فاصله تیر تا آن است تغییر مکان حضیضی دارند که به طور تصاعدی کوچک می‌شوند.اثر بخش‌تر از اینها دو پدیده تازه بود که تنها نظریه انیشتین آن‌را پیشگویی کرده بود. نخست آنکه انیشتین معتقد بود که میدان گرانشی شدید موجب کند شدن ارتعاش اتمها می‌شود و گواه بر این کند شدن تغییر جای خطوط طیف است به طرف رنگ سرخ! یعنی اینکه اگر ستاره‌ای بسیار داغ باشد و به طوری که محاسبه می‌کنیم بگوییم که نور آن باید آبی درخشان باشد در عمل سرخ رنگ به نظر می‌رسد کجا برویم تا این اندازه نیروی گرانشی و دمای بالا را داشته باشیم، پاسخ مربوط به کوتوله‌های سفید است.دانشمندان به بررسی طیف (بیناب) کوتوله‌های سفید پرداختند و در حقیقت تغییر مکان پیش بینی شده را با چشم دیدند! نام این را تغییر مکان انیشتینی گذاشتند. انیشتین می‌‌گفت که میدان گرانشی پرتوهای نور را منحرف می‌کند چگونه ممکن بود این مطلب را آزمود؟. اگر ستاره‌ای در آسمان آن سوی خورشید درست در راستای سطح آن واقع باشد و در زمان خورشیدگرفتگی خورشید قابل رؤیت باشد اگر وضع آنها را با زمانی که فرض کنیم خورشیدی در کار نباشد مقایسه کنیم خم شدن نور آنها مسلم است. درست مانند موقعی که انگشت دستتان را جلوی چشمتان در فاصله 8 سانتیمتری قرار دهید و یکبار فقط با چشم چپ و بار دیگر فقط با چشم راست به آن نگاه کنید به نظر می‌‌رسد که انگشت دستتان در مقابل زمینه پشت آن تغییر جا می‌دهد ولی واقعاً انگشت شما که جابجا نشده است!

 

 

21 صفحه فایل Word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود کتاب نظریه‌های اینشتین(نسبیت عام و خاص)

دانلود مقاله نظریه‌های هوش

اختصاصی از فایلکو دانلود مقاله نظریه‌های هوش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

نظریه‌های هوش- چقدر با انواع هوش‌های انسانی آشنایی د ارید؟ با وجودی که «هوش» یکی از آن موضوعاتی است که در حوزه روان‌شناسی، بسیار مورد بحث قرار گرفته است امّا تعریف استانداردی از این که چه چیزی دقیقاً تشکیل دهنده «هوش» است وجود ندارد. برخی پژوهشگران هوش را یک قابلیت منفرد و عمومی می‌دانند در حالی که برخی دیگر اعقتاد دارند که هوش دربرگیرنده دامنه‌ای از مهارت‌ها و استعدادهاست.آنچه در زیر می‌آید، برخی از نظریه‌های عمده درباره هوش است که ظرف 100 سال اخیر ارائه گشته‌اند:چارلز اسپیرمن – هوش عمومیچارلز اسپیرمن (1945-1863)، روان‌شناسی انگلیسی، به تشریح مفهومی پرداخته است که آن را هوش عمومی یا «عامل g » نامیده است. او پس از استفاده از روشی به نام «تحلیل عوامل» برای بررسی تعدادی از آزمون‌های استعداد روانی، متوجه شد که امتیاز این آزمون‌ها به نحو قابل ملاحظه‌ای به یکدیگر شبیه هستند. کسانی که نتایج خوبی در یک آزمون شناختی کسب کرده بودند، در سایر آزمون‌ها نیز نتایج خوبی به دست آورده بودند و برعکس. اسپیرمن نتیجه‌گیری کرد که هوش یک قابلیتِ شناختی عمومی است که قابل ارزیابی و کمّی‌شدن می‌باشد. (اسپیرمن، 1904)لوئیس تورستون – قابلیت‌های اولیه ذهنلوئیس تورستون (1955-1887)، روان‌شناس، نظریه متفاوتی را درباره هوش ارائه کرده است. نظریه او به جای در نظر گرفتن هوش به عنوان یک قابلیت منفرد و عمومی، بر 7 قابلیت اولیه ذهنی تمرکز دارد (تورستون 1938). قابلیت‌هایی که او تشریح کرده عبارتند از:* درک کلامی* استدلال* سرعت ادراک* توانایی عددی* سیالی واژگانی (بیان سلیس)* حافظه تداعی* تجسّم فضایی هاوارد گاردنر – هوش چندگانهیکی از جدیدترین ایده‌ها، نظریه هوش چندگانه هاوارد گاردنر است. گاردنر به جای تمرکز بر تحلیل امتیاز آزمون‌ها، عقیده دارد که مقدار عددی هوش انسان، بیانگر دقیق و کامل توانائی‌های او نیست. نظریه او 8 هوش مختلف را بر پایه مهارت‌ها و توانائی‌هایی که در فرهنگ‌های مختلف ارزش گذاری شده‌اند، توصیف می‌کند.این 8 هوش عبارتند از:* هوش تصویری – فضایی* هوش کلامی - زبانی* هوش اندامی – جنبشی* هوش منطقی – ریاضی* هوش میان فردی* هوش موسیقیائی* هوش درون فردی* هوش طبیعی رابرت استرن برگ- نظریه سه وجهی هوشرابرت استرن برگ، روان‌شناس، هوش را بدین صورت تعریف می‌کند: «فعالیت ذهنی، در جهت انطباق هدفمند با محیط واقعی مربوط به زندگی شخص یا انتخاب و شکل دهی آن» (استرن برگ، 1985). با وجودی که او با گاردنر موافق است که هوش، بسیار فراتر از یک قابلیت منفرد و عمومی است، امّا عقیده دارد که برخی از انواع هوش‌های گاردنر، بهتراست به عنوان استعدادهای فردی در نظر گرفته شوند. آنچه استرن برگ «هوش موفق» نامیده از سه عامل متفاوت تشکیل شده است:* هوش تحلیلی: این مؤلفه به قابلیت‌های حل مسأله اشاره می‌کند.* هوش مولّد: این جنبه از هوش شامل قابلیت برخورد با شرایط جدید با استفاده از تجربیات گذشته و مهارت‌های فعلی است.* هوش عملی: این عنصر به قابلیت انطباق و وفق‌پذیری با یک محیط در حال تغییر اشاره می‌کند. با وجودی که بحث‌های زیادی بر سر طبیعت واقعی و دقیق هوش وجود دارد، هنوز هیچ تصوّر قطعی حاصل نگشته است. امروزه روان‌شناسان به هنگام بحث درباره هوش، غالباً دیدگاه‌های نظری مختلف را در نظر می‌گیرند و تصدیق می‌کنند که این بحث همچنان ادامه دارد. سایت کلینیک روانیار[/URL] کمی توضیح: احتمالاً شما نیز زمانی که دانش آموز بودید آزمون هوشی را گذرانده‌اید که در آن تعدادی سوال هوش که شامل اشکال و تصاویر است وجود داشت. اکثر این قبیل آزمون‌های هوش که از افراد به عمل می‌آید یک یا چند هوش محدود فرد را ارزیابی می‌کنند. اغلب افراد نابغه را به علّت داشتن هوش منطقی- ریاضی بالا به عنوان نابغه می‌شناسند. این در حالی است که همان‌طور که گاردنر بیان داشته در حدود ۸ نوع هوش برای انسان تصور شده است. تمامی انسان‌های سالم از هر یک از این ۸ نوع هوش مقداری را بهره برده‌اند امّا در برخی یک یا چند نوع از این هوش‌ها بسیار قوی‌تر است. مثلاً حافظ هوش بالای منطقی- ریاضی نداشته است امّا هوش کلامی- زبانی بسیار بالایی داشته است. موسیقیدان معاصر یونانی، یانی، نیز از هوش موسیقیایی بالایی برخوردار است به طوری که بدون آموزش دیدن توانسته است آهنگ‌های بسیار زیبایی بسازد و اجرا کند و یا بازیگر فیلم‌های رزمی، جکی چان از هوش اندامی- جنبشی بالایی برخوردار است. با توجّه به این مطالب می‌بینیم که متاسفانه در جامعه بشری بیشتر افرادی را که توانایی منطقی- ریاضی بالایی دارند به عنوان نابغه می‌شناسند و به دیگر جنبه‌های توانایی فرد توجّه لازم را ندارند. منبع : سایت فیزیک دانشگاه شریف پیروز باشیدحالا چجوری میشه فهمید چقدر از کدوم هوش داریم ؟نقل قول:نوشته شده توسط h_duel(پست 1824415)حالا چجوری میشه فهمید چقدر از کدوم هوش داریم ؟
هرچند ممکن است برای برخی مردان خوشایند نباشد، اما زنان باعث پیدایش هوش فوق العاده در نژاد انسان شده اند. براساس یک نظریه بحث انگیز، نیاکان مؤنث ما آن قدر باهوش بودند که هنگام انتخاب جفت بتوانند مغزها را بر عضلات ترجیح دهند. آنان بر سینه هرکول ها و آدونیس های محله شان دست رد زدند و در عوض مردانی را برگزیدند که در چشمانشان بارقه ای وجود داشت که از عقل و شعور و هوش بیشتر حکایت می کرد. بشریت به خصوص مردان باید شکرگزار باشند، زیرا اگر نیاکان مؤنث ما این انتخاب هوشمندانه را انجام نمی دادند، ما هنوز هم در جمع گوریل ها و شامپانزه ها در آفریقا به سر می بردیم
این نظر جسورانه از مطالعات گسترده در زمینه ضریب هوشی (IQ) به دست آمده است. میانگین ضریب هوشی مردان و زنان بسیار به هم نزدیک است. اما با نگاه دقیق تر به رفتارهای هوشمندانه آنان، در می یابیم که برخی تفاوت های چشمگیر بین دو جنس وجود دارد.
برای مثال، دامنه هوش در مردان گسترده تر است، به طوری که افراد نابغه و افرادی که به لحاظ ذهنی غیرعادی اند، در میان آنان بیشترند. به علاوه، احتمال انتقال ناتوانی های ذهنی مادران به فرزندان بیشتر از پدران است. این سرنخ ها باعث شدند که حدود سی سال پیش «رابرت لرک» پیشنهاد کند که بسیاری از ژن های مربوط به هوش روی کروموزوم X متمرکز شده اند.
اکنون گروهی از ژنتیک دانان آلمانی تصمیم دارند نظر وی را ثابت کنند. آنان نه تنها معتقدند که کروموزوم X نقش اصلی را در هوش بازی می کند، بلکه بر این باورند که یافته های آنان ثابت می کنند مردان باهوش، توجه نسل زنان را به خود معطوف داشته اند و نیاکان مؤنث ما با ترجیح دادن هوش بر قدرت و زیبایی، فرآیندی را به راه انداختند که در نهایت مغزهای شگفت انگیز ما را به وجود آورده است؛ مغزهایی که در ریاضیات و فیزیک گوی سبقت را ربوده و در هنر، موسیقی و ادبیات مایه خرسندی و نشاط شده اند.
ما در تک تک سلول های بدنمان، ۲۳ جفت کروموزوم داریم که ۲۲ جفت از آنها در تعیین جنسیت دخالت ندارند. کروموزوم X و کروموزوم Y که در واقع جفت نیستند، در تعیین جنسیت نقش اصلی را بر عهده دارند. مردها از هر کدام از آنها یک نسخه دارند (یعنی XY)، اما زنها یک جفت کروموزوم X دارند (یعنی XX). بنابراین، درحالی که همه ما از هر ژن دو نسخه داریم که روی ۲۲ جفت کروموزوم غیر جنسی قرار دارند، مردها از هر ژنی که روی کروموزوم X قرار دارد تنها یک نسخه دارند. این حقیقت به کروموزوم X امکان می دهد در تعیین جنسیت، نقش ویژه ای ایفا کند. به علاوه، آن را برای ایفای یک نقش تکاملی اساسی مهیا می سازد.
تکامل وقتی رخ می دهد که یک تغییر ژنتیکی (جهش) به صفتی منجر شود که باعث بقا و زادآوری بیشتر فرد شود. در این حالت، احتمال انتقال ژن جهش یافته به نسل بعدی بیشتر می شود. اما بیشتر جهش ها حالت «نهفته» دارند، یعنی وقتی در کنار نسخه عادی ژن قرار گیرند هیچ تأثیری ندارند. به این خاطر، جهش هایی که در ژن های کروموزوم غیرجنسی رخ می دهند، به ندرت بروز پیدا می کنند. اما جهش در کروموزوم X وضعیت متفاوتی دارد. این نوع جهش که جهش وابسته به X نامیده می شود، در همه مردانی که آن را دارند، بروز پیدا می کند، زیرا روی کروموزوم Y ژنی وجود ندارد که اثرات آن را بپوشاند. مردانی که دارای جهش وابسته به X باشند، با سایر مردان تفاوت هایی دارند و اگر زنان به این حقیقت توجه داشته باشند و به خاطر آن تفاوت ها، آنان را ترجیح دهند، ژن های مرتبط با صفات جدید به فرزندانشان منتقل می شوند.
فرض کنید یک جهش وابسته به X در یکی از اعضای یک قبیله بسیار قدیمی رخ داده باشد. آن جهش می تواند در یک فرد مذکر یا فرد مؤنث رخ داده باشد، اما اگر آن جهش حالت «نهفته» داشته باشد، تنها در یک مرد خود را بروز می دهد. اگر آن مرد نسبت به سایر مردان باهوش تر باشد، برای زنان جذاب تر خواهد بود و بسیاری از آنان ترجیح می دهند با او ازدواج کنند. به این ترتیب، ژن جهش یافته به دخترانشان منتقل می شد. پسرها از پدرشان کروموزوم عادی Y را به دست می آوردند. از این رو، ژن های مرتبط با X به آنان منتقل نمی شد. دخترانی که فقط یک نسخه از ژن جهش یافته داشتند، صفت مربوط به آن را نشان نمی دادند، اما آن را به برخی از دختران و پسرانشان منتقل می کردند. همین طور که زن ها، مردان باهوش را بر دیگران ترجیح می دادند، به تدریج ژن جهش یافته در آن جمعیت معمول می شد در نهایت ژن جهش یافته آن قدر معمول می شد که تعداد فزاینده ای از زنان، دو نسخه از آن را به دست می آوردند و در نتیجه صفتی مربوط به آن را بروز می دادند. به نظر می رسد، جهش های وابسته به جنسی که هوش را تقویت می کردند نیز به همین طریق توسعه پیدا کردند. بنابراین، مردان باهوش وجود داشتند اما زنان باعث تداوم هوشمندی آنان در نسل های بعدی شدند
اگر مغزهای پیچیده ما این گونه تکامل یافته اند ، انتظار می رود ژن های زیادی را روی کروموزوم X پیدا کنیم که باهوش مرتبط باشند. ژنتیک دانان آلمانی در پی این ژن ها هستند. البته در مورد وجود «ژن های هوش» هنوز اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. از این رو، آنان در حال بررسی ژن هایی هستند که وقتی جهش می یابند، به ناتوانی های ذهنی می انجامند و به نظر می رسد در حالت عادی در هوش مؤثرند. یافته های آنان نشان می دهند که ۲۱ درصد ژن های مؤثر در عقب ماندگی ذهنی روی کروموزوم X قرار دارند. اما آیا این ژن ها به واقع و یادگیری ضروری است. در بسیاری از کودکان مبتلا به اختلالات ذهنی مرتبط با کروموزوم X ، کاهش شدید شبکه های دندریتی مشاهده می شود که از ارتباط عمیق بین ساختمان مغز و توانایی های ذهنی حکایت می کند.
تا این جای داستان با ارتباط بین هوش و کروموزوم X و نحوه انتقال صفات وابسته به X به نسل های آتی سخن گفتیم. اکنون زمان آن رسیده از شواهدی بگوییم که انتخاب مردان هوشمند توسط زنان را تأیید می کنند. تحقیقاتی که با استفاده از پرسشنامه های دقیق و گسترده انجام شده، نشان داده اند که مردان برای به رخ کشیدن هوش خود فعالیت های گسترده ای انجام می دهند. آنان وقت زیادی را صرف سرودن غزل، تصنیف یک قطعه موسیقی و آفرینش کارهای هنری می کنند. این کارها هیچ تأثیر مشهودی در بقای فرد ندارند، اما آنان را برای جنس مخالف جذاب تر می سازند. بنابراین، اگر در حقیقت زنان به دنبال پدران هوشمندی برای فرزندانشان باشند، این افراد برایشان جذاب خواهند بود.
اما انتخاب افراد باهوش به درک هوشمندانه ای نیاز دارد و این حقیقت دلیل برابر بودن بهره هوشی مردان و زنان است. در حالی که نیاکان مذکر ما مغزهای در حال بزرگ شدن خود را به کار می گرفتند تا قابلیت های خود را به رخ زنان بکشند، نیاکان مؤنث ما نیز برای تشخیص آن قابلیت ها و برای فریفتن مردان، متقاعد کردن آنان به پایبند بودن به خانواده و یاری کردن آنان در وظیفه سنگین بزرگ کردن بچه ها به هوشمندی فوق العاده ای نیاز داشتند.
محققان دانشگاه میشیگان در یکی از تحقیقات خود از افراد ۳۷ فرهنگ مختلف پرسیدند که چه چیزی در جنس مخالف برای آنان جذاب تر به نظر می رسد و هر چند آنان «شوخ طبعی» را در پرسشنامه خود در نظر نگرفته بودند، اغلب افراد، آن را در ردیف اول نوشته بودند. هر چند به نظر این محققان شوخ طبعی به عنوان نوعی رفتار هوشمندانه از این نظریه حمایت می کند که هر دو جنس به شریک جنسی باهوش تمایل دارند، اما چنین استدلال هایی مخالفان این نظریه را متقاعد نکرده است.
به نظر «دیوید هول» از دانشگاه فلوریدا، مغزهای بزرگ ما را بدون تکیه بر نظریه های گزینش جنسی نیز می توان توجیه کرد.
وی می گوید که وجود تعداد زیادی ژن مرتبط با هوش در کروموزوم X نتیجه فرآیند انتخاب طبیعی و گزینش مردان و زنان هوشمند است. چنین زنان و مردانی در پیدا کردن میوه های خوراکی، کشتن جانوران وحشی یا گذران زمستان نسبت به بقیه از وضعیت بهتری برخوردار بودند. اما «هورست هامیستر» که ادعا می کند به کمک همکارانش موقعیت ژن های هوش را در کروموزوم X تعیین کرده ، معتقد است که هر دو نظریه می توانند درست باشند؛ یعنی، انتخاب طبیعی و گزینش جنسی پشتیبان تکامل بوده و به افزایش سه برابری حجم مغز ما طی کمتر از ۵/۲ میلیون سال منجر شده اند.
به هر حال، هنوز پرسش های بی پاسخ زیادی وجود دارند. ما هنوز به طور قطع مطمئن نیستیم که ژن های مرتبط با هوش روی کروموزوم X جمع شده اند و به درستی نمی دانیم چرا زنان، مردان باهوش را ترجیح می داده اند. به علاوه، آیا سخن گفتن از ژن های هوش، پذیرفتن نوعی «جبر ژنتیکی» نیست؟ ما ممکن است صدها ژن داشته باشیم که بر رفتارهای هوشمندانه تأثیر می گذارند. آیا می توانیم از همه آنها به عنوان ژن هوش سخن بگوییم؟ بدون شک محیط بر این نوع رفتارهای پیچیده تأثیر مهمی دارد. اما آن چه که مسلم است، ما می توانیم وراثت ژنتیکی خود را تحت الشعاع قرار دهیم. شاید محیط کلید حل معمای افزایش حجم مغز ما باشد.
تغییر شرایط محیطی نیاکان ما را واداشت تا به ابزار روی آورند. این امر باعث افزایش زبردستی و مهارت کار با دست شد که در عوض امکان تولید دست ساخته های پیچیده تری را فراهم کرد. از طرف دیگر، مغزهای بزرگ تر شرایط را برای پیدایش فرهنگ های پیچیده تر فراهم ساختند و آن فرهنگ ها شرایط مناسب تری را برای مغزهای بزرگ تر فراهم کردند. به نظر برخی از محققان، این گونه تعامل ها باعث تکامل مغزهای بزرگ ما شدند.
برخی نیز به جای این نظریه های مثبت نگر، «هوش ماکیاولی گونه» را مطرح کرده اند. به نظر آنان، مغزهای بزرگ ما برای بهره کشی از دیگران تکامل یافته اند. برخی این فرآیند را حتی تیره تر از این نیز توجیه می کند. به عقیده آنان رقابت بین گروه هایی از اجداد ما به یک مسابقه تسلیحاتی انجامید که توانایی های فنی و تفکر استراتژیک حرف اول را در آن می زدند. به نظر آنان، مغز وسیله ای برای جذب جنس مخالف نبوده بلکه نوعی سلاح بوده است. به هر حال، شواهد بیشتر در این زمینه قضاوت خواهند کرد.
هوش هیجانی
"نمیتوانم بگویم نه... دیگه خسته شدم ... هیچ چیز آنگونه که من میخواهم پیش نمی رود... دیگر نمیتوانم به هیچ چیز خوشبین باشم... نمیفهمم چه احساسی دارم... اصلا از خودم و زندگیام راضی نیستم...".
شاید در مکالمات روزمره از دوستان، همکاران و حتی اعضای خانواده خود عباراتی نظیر آنچه در بالا ذکر شد، زیاد شنیده باشید. احتمالا با افراد زیادی روبرو شدهاید که خیلی زود از مسایل زندگی آزرده و یا سرخورده میشوند و کاملا مایوسانه دست از تلاش میکشند و سعی در کنارهگیری میکنند و یا کنج انزوا میگزینند؛ و نقطه مقابل آن، کسانی را دیدهاید که علیرغم مشکلات زیادی که پیش رو دارند، با انرژی و خوشبینی همچنان امیدوار حرکت میکنند و از زندگی خود نهایت رضایت را دارند.
آیا تاکنون به این فکر کردهاید که علت این همه تفاوت چیست؟ چرا برخی از افراد، این چنین شکننده و آسیبپذیرند و عدهای دیگر تا این حد مقاوم؟ چرا گروهی به راحتی در اجتماع حضور مییابند و از شرکت در جمع لذت میبرند و گروهی دیگر به خاطر تجربههای بد خود از برخوردها یا صحبتهای آزارنده دیگران، از جمع کناره میگیرند و برای کسب آرامش بیشتر به خلوت پناه میبرند. چرا برخی افراد با مسائل، راحت و خوشبینانه برخورد میکنند و برخی دیگر با تجربه کوچکترین مشکل یا مساله، خود را بدبختترین و کمشانسترین موجود روی زمین قلمداد میکنند که همیشه محکوم به رنج کشیدن هستند؟
از مباحثی که در روانشناسی مورد توجه قرار گرفت، بررسی علت این تفاوتها بود. روانشناسان در پیگیری این تفاوتها به دنبال یک ظرفیت و قابلیت روانی قابل قبول و قابل اندازه گیری، اصطلاح هوش هیجانی (EQ) را مطرح کردند.

 

 

 

● هیجان چیست؟
قبل از پرداختن به مفاهیم زیربنایی هوش هیجانی، ابتدا باید به تعریفی از هیجان پرداخت؛ واژهای که روانشناسان و فلاسفه بیش از یک قرن درباره معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداختهاند.
در طول تاریخ روانشناسی، تحقیق و ارائه نظریه در مورد هیجان، با نوسانات چشمگیری مواجه بوده است. برخی از این نظریهها عبارتند از: انقلاب رفتاری که توسط اسکینر (از نظریه پردازان در زمینه رفتار) پا گرفت و انقلاب شناختی که علاقهمندی به هیجان را کمرنگ کرد.
در هر صورت از آغاز دهه ۱۹۸۰ هیجانات مورد بهره برداری قرار گرفته و در پهنه وسیعی از زیرشاخههای روانشناسی، علوم اعصاب و سلامت به طور قوی رواج یافته است. بهخصوص تمرکز بر روانشناسی مثبت و طب تن و روان آن را احیاء کرده است.
ریشه واژه هیجان از کلمه لاتین "motore" به معنای حرکت، با اضافه پسوند "e" به معنای دورشدن نشاندهنده میل به عمل در هر هیجان است. هیجان به احساس و افکار همراه آن و حالات روانشناختی و محدودهای از تکانهها برمیگردد (گلمن، ۱۹۹۵ ). در فرهنگ لغت آکسفورد، معنای لغوی هیجان چنین تعریف شده است: «هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، هدایت، هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده» (اعتصامی،۸۳ ) و در فرهنگ جامع روانشناسی، هیجان این گونه تعریف شده است: «هیجان معمولا واکنش کوتاه مدت، شدید، مقطعی به شمار میآید و از خلق که حالت مسلط و دوام یافته بر شخص میباشد، متمایز است».

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله24    صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نظریه‌های هوش

بررسی دیدگاه ها و نظریه‌های ارتباطی در بازی های رایانه ای با دو رویکرد تکنولوژی و اجتماعی و تاریخچه آنها

اختصاصی از فایلکو بررسی دیدگاه ها و نظریه‌های ارتباطی در بازی های رایانه ای با دو رویکرد تکنولوژی و اجتماعی و تاریخچه آنها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی دیدگاه ها و نظریه‌های ارتباطی در بازی های رایانه ای با دو رویکرد تکنولوژی و اجتماعی و تاریخچه آنها


بررسی دیدگاه ها و نظریه‌های ارتباطی در بازی های رایانه ای با دو رویکرد تکنولوژی و اجتماعی و تاریخچه آنها

 

 

 

 

 

 

 

 

 بررسی دیدگاه ها و نظریه‌های ارتباطی در بازی های رایانه ای با دو رویکرد تکنولوژی و اجتماعی و تاریخچه آنها

 198 صفحه فایل ورد و قابل ویرایش

 

نظریه‌های ارتباطی

رویکردهای غالب در بررسی تأثیرات اجتماعی و روانی رسانه‌های جدید بر جامعه را در دو دسته‌ی کلی تکنولوژیکی و اجتماعی قرار می‌دهند و در هر دسته نیز نظریه‌های چندی مطرح می‌شود. در رویکرد تکنولوژیکی می‌توان از نظریه‌ها و مدل‌های غنای رسانه‌ای، حضور اجتماعی، نشانه‌های تقلیل‌یافته‌ی اجتماعی و پردازش اطلاعات اجتماعی نام‌ برد و در رویکرد اجتماعی هم نظریه‌ی استفاده و رضامندی مطرح است.

1-2.رویکرد تکنولوژیکی

رویکردهای تکنولوژیک نقش رسانه‌های جدید را در روابط و تبعات اجتماعی آن، تعیین کننده می‌دانند و در بررسی نهایی تکنولوژی را شکل‌دهنده‌ی روابط اجتماعی و شکل‌های تحول آن تلقی می‌کنند. (ذکایی، 1383، 4) در واقع نظریه‌های تکنولوژی‌های ارتباطی، ماهیت تکنولوژی را در نوع روابط اجتماعی کاربران و استفاده‌ی آنها از این تکنولوژی‌ها دخیل می‌دانند و به شرح و تبیین آن می‌پردازند.

  • مدل حضور اجتماعی
  • نظریه‌ی غنای رسانه
  • مدل نشانه‌های تقلیل‌یافته‌ی اجتماعی
  • مدل پردازش اطلاعات اجتماعی

2-2.رویکرد اجتماعی ؛ نظریه‌ی استفاده و رضامندی

در رویکرد اجتماعی در بررسی اثرات رسانه‌های جدید، بیشتر به عوامل اجتماعی توجه می‌شود و از محدودنظریه‌هایی که نیازهای روانی و اجتماعی مخاطبان را عامل اصلی استفاده‌ی آنان از رسانه‌ها می‌داند، نظریه‌ استفاده و رضامندی است.

نظریه‌ی « استفاده و رضامندی[1]» در واقع نظریه‌ای رایج در مطالعات توصیفی و اکتشافی در خصوص نحوه‌ی استفاده‌ی افراد از رسانه‌ها و تأثیر این استفاده بر رفتار آنهاست (ذکایی، 1384، 5) این نظریه همچنین از معدود نظریه‌های ارتباطی‌ست که مخاطب را فعال قلمداد می‌کند. به همین جهت از این نظریه به صورت گسترده‌ای در مطالعه‌ی رسانه‌های نو استفاده می‌شود.

سؤال اساسی این نظریه، این است که «‌چرا مردم از رسانه‌ها استفاده می‌کنند و آن‌ها را برای چه منظوری به کار می‌برند؟» (مک‌کوئیل، 1382، 104) در واقع رویکرد استفاده و رضامندی متضمن تغییر کانون توجه از مقاصد ارتباط گر به مقاصد دریافت کننده است. این رویکرد می‌کوشد معلوم نماید ارتباط جمعی چه کارکردهایی برای افراد مخاطب عرضه می‌کند.

بنابر نظر اکثر پژوهشگران، نظریه‌ی استفاده و رضامندی ریشه در کارکردگرایی، به ویژه کارکردگرایی ساختاری فردگرایانه دارد. در این گونه کارگردگرایی بر نیازهای کنشگران و ساختارهای بزرگ (مانند نهادهای اجتماعی،‌ ارزش‌های فرهنگی) به دلیل پاسخ‌های کارکردی و نیازهای متعلق به آن، تأکید می‌شود (رتیزر، 1374، 120) در واقع جامعه‌شناسی کارکرد گرایانه ، رسانه‌ها را برآورده‌ی نیازهای گوناگون جامعه، نظیر همبستگی ، استمرار فرهنگی، کنترل اجتماعی و نیاز به گردش وسیع همه‌ی انواع اطلاعات عمومی می‌داند و خود مفروض بر این پیش‌فرض است که افراد هم ، همه‌ی رسانه‌ها را برای مقاصدی متناظر، از جمله برای کسب راهنمایی،‌آرامش ، سازگاری، اطلاعات و شکل‌گیری هویت شخص، به کار می‌گیرند. (مک‌کوئیل،1382، 104).


 


دانلود با لینک مستقیم


بررسی دیدگاه ها و نظریه‌های ارتباطی در بازی های رایانه ای با دو رویکرد تکنولوژی و اجتماعی و تاریخچه آنها