لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
شنل قرمزی ایرانی
نمایش «هدیه مادربزرگ»، ایده اولیه خود را از داستان «شنل قرمزی» گرفته است. «شنل قرمزی» درباره دختر بچهای است که از خانه خود خارج و به قصد سرزدن به مادر بزرگ وارد جنگل میشود. گرگ که در کمین او نشسته، مدام تلاش میکند تا او را به چنگ آورده و بخورد ولی موفق نمیشود و «شنل قرمزی» او را شکست میدهد. نمایش «هدیه مادربزرگ» در انتخاب و رفتار شخصیتها به میزان زیادی به داستان فوق وفادار است. به طور مثال شخصیت گرگ که در داستان «شنل قرمزی» موجودی بدطینت و شرور است در اینجا مبدل به شخصیتی به نام آقای «اُ» شده است. خواست و انگیزه هر دو نمونه یاد شده شبیه یکدیگر است با این تفاوت که کاراکتر منفی نمایش هدیه مادربزرگ، شنل قرمزی ماجرا را که «سارا» نام دارد در دنیای آدمها تعقیب میکند و سعی دارد وی را از کمک به دیگران و احترام به قوانین اجتماعی باز دارد.
«سارا» مانند همتای خود سبدی در دست دارد و در طی مسیر مورد نظر هر بار که در آزمایشهای پیشرویاش موفق میشود جایزهای دریافت میکند. این جایزهها، معماهایی هستند که در انتها کشف میشوند.
شخصیت «سارا» به عنوان محور داستان همزمان با حفظ معصومیت کودکانه خود، گاه شجاع و نترس میشود. در این میان کاراکترهای مکمل با استفاده از امکاناتشان به شخصیت، در رسیدن هدفاش یاری میرسانند.
این امر را میتوان در صحنه پیرمردان مشاهده کرد. «سارا» وارد صحنه شده میبیند دو پیرمرد در پی یافتن آدرس دوست قدیمیشان هستند. وی به آنها در انتخاب صحیح و یافتن آدرس درست کمک میکند. هر کدام از این شخصیتها سعی میکنند او را در مقابل کاراکتر منفی داستان محافظت کنند و نتیجه این میشود که آقای «اُ» نمیتواند به هدف خود در چیره شدن به دختر بچه موفق شود. شخصیت منفی این نمایش جذاب است. چون دست از شرارت خود بر نمیدارد. به طور مثال باید به صحنهای اشاره کرد که سارا به خانه مادربزرگ خود رسیده و ماجرا رو به اتمام است. در این صحنه دیگر شخصیتها دور آقای «اُ» جمع میشوند و منتظر شنیدن اعترافات و ابراز ندامت او از اعمال زشت گذشتهاش هستند. اتفاق بامزهای که در اینجا رخ میدهد پشیمانی آقای «اُ» از اصرار بر خواستهای گذشته خویش است.
وقتی تماشاگر به این باور میرسد که شخصیت منفی نمایش از کارهای بد خود ناراحت است او را مورد تشویق قرار میدهد. در همین بین آقای «اُ» صدای خود را بالا میبرد و به همه میخندد و اصرار میکند که تمام آدمها را مسخره و تشویق به شرارت خواهد کرد و با دهنکجی از صحنه فرار میکند.
تماشاگرانی که در حال دست زدن برای او هستند بهت زده به آنچه ناگهان اتفاق افتاده نگاه میکنند و نمیدانند چه باید بکنند.
این پرداخت شخصیت منفی که یکی از اصول اساسی نمایش به شمار میرود باعث نجات متن از فرو رفتن به ورطه یکنواختی شده و اثر را در سطح قابل قبولی از جذابیت نگه میدارد.
کاراکتر «سارا» نیز به نوبه خود به عنوان شخصیت محوری در طول داستان با وقایع چیده شده سرراهش به نحو مناسبی برخورد کرده و پیروز میشود. در انتها وقتی به خانه مادربزرگ میرسد متوجه میشویم روز تولد 9 سالگی او بوده و پس از باز کردن هدایایی که او در بین راه به خاطر کمکهایش دریافت کرده میبینیم که جانماز و مهر و سجاده در آنهاست. سارا به سن تکلیف رسیده و سفری که او پشت سر گذاشته است نوعی کسب آمادگی برای مقابله با دنیای جدید بوده است.
داستان «شنل قرمزی» که در غرب برای آماده کردن کودکان برای مواجه با مشکلات بلوغ نگاشته شده است در نمایش هدیه مادر بزرگ به سنت ایرانی نزدیک میشود و از نشانههای خاص فرهنگ مذهبی بهره میگیرد. اما اثر با داشتن تمام این امتیازات در تمرکز به علاقهمندیهای مخاطب خود، خطا کرده است.
جنس بازیها، تحرک شخصیتها و روح کمدی حاضر در رفتار آنها در امتداد جذب و گفت و گو با مخاطب خردسال است اما دیالوگها و نوع چینش اتفاقات و پیچیدگی روابط به سوی مخاطب نوجوان گرایش دارد. این تناقض باعث میشود که هر دو نوع مخاطب تنها با بخشی از زبان اثر ارتباط برقرار کنند. کارگردان در مرحله اجرا و پیش از آن در مرحله نگارش، نتوانسته ساختار منظم و متعادلی را برای اثر خود برگزیند. در اجرا شاهدیم که بازیگران بیش از حد به کارتونی کردن نقشهای خود میپردازند اما اثر آن فقط تا زمانی است که موسیقی جریان دارد و دیالوگ آغاز نشده است. با شروع دیالوگها، ناگهان ارتباطات، رنگ و بوی دیگری به خود میگیرند. زبان شخصیتها متفاوت از رفتار و میمیکشان میشود.
باید توجه داشت اگر قرار است با مخاطب خردسال ارتباط برقرار کنیم باید زبان و نوع نگاه او به دنیا را در طراحی صحنه و لباس و ریتم موسیقیایی اثر خود پیاده کنیم. از سوی دیگر ریتم اثر نیز باعث قطع ارتباط با داستان نمایش میشود. به نظر میرسد شخصیتها در لحظاتی که باید دیالوگ داشته باشند سکوت اختیار میکنند و بالعکس.
عدم کشف لحظاتی که میتوانست ضربه محکم و تأثیر مداومی بر ذهن مخاطب داشته باشد، باعث میشود در نهایت امر، مخاطب در انتخاب صحنههایی که دوست دارد، دچار تردید شود.
شعرها از تناسب، وزن و قافیه برخوردار نیستند. در عین حال شخصیتها در خوانش شعرها، لحن و آکسانگذاری درست و صحیحی ندارند. شعرها گاه از ریتم خود شعر خارج است، لنگ میزند و در هنگام شروع موسیقی این لنگ زدن بیشتر نمایان میشود.
در دقایقی که بازیگران به جای لب زدن، مجبور به خواندن شعر هستند این فقدان ریتم و ضرباهنگ مناسب در شعرها که مدت زیادی از زمان اجرا را به دوش میکشند باعث خستگی و پس زدن لذت اجرا در تماشاگر میشود. نمایش «هدیه مادربزرگ» میتوانست بهتر از اینها به صحنه بیاید. به هر حال کارگردان و سایر عوامل در تلاش برای اجرای داستانی جذاب تا حدودی موفق بودهاند. اما به علت عدم شناخت مخاطب خود به جای تأثیرگذاری، باعث آشفتگی ذهنیت تماشاگر خود شدهاند.
بنا به خواست و بر حسب نوع جنس داستان، میتوان به حیطه ارتباطی آن به مخاطب دست یافت. شناخت دقیق مسائل مطرح شده بیشک مبین آن است که تماشاگران نمایشهای کودک و نوجوان متأسفانه بیش از آنکه از لحاظ تکنیک و کشف موقعیتهای دراماتیک به جایگاه قابل قبولی برسند، تأکید ویژهای بر تأثر عاطفی تماشاگر دارند و به علت فقدان نخستین امتیاز، در به دست آوردن امتیاز دوم نیز اغلب ناکام میمانند.
تحقیق شنل قرمزی ایرانی