لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 56
پیدایش و پویش تاریخی جریان روشنفکری ایران با موانست و مخالطت با مدرنیته پدیدار شده است. از این جهت ایران نسبت به سایر حوزههای فرهنگی، خاصه اروپای غربی در موقعیتی استثنایی قرار ندارد، اما نکته مهم این است که روشنفکری ایران نسبت به دیگران خیلی دیر از طریق ناصواب به روزگار مدرن ورود پیدا کرد . اگر روشنفکری ایرانی را محصول موانست بخشی از جامعه ایران با تجربه مدرنیته بدانیم، آنگاه از نظر تاریخی سرآغاز توجه برخی از ایرانیان (افرادی از طبقهی حاکم، نخبگان و افرادی که به هر دلیل سر و کاری با اروپای غربی یا روسیه داشتند) به لوازم تمدن غربی و شیوهی زندگی اجتماعی و سیاسی غربیان در بررسی تاریخی روشنفکری ایرانی، مهم شمرده خواهد شد . جریان روشنفکری ایران در فاصله نزدیک به دو سده اخیر، مراحل و مراتبی را پذیرا شد و صور گوناگونی به خود گرفت. بطور مقدماتی حیات روشنفکری ایران را میتوان به سه دوره تقسیم کرد. از نظر تاریخی، دوره اول جریان روشنفکری ایران را روشنفکری لیبرال و شبهلیبرال میتوان نامگذاری کرد. در مرتبه بعد و در جریان غلبه رویکردهای ایدئولوژیک، دور جدیدی از روشنفکری سامان یافت که بیش از هر چیز متأثر از گرایشهای ایدئولوژیک، خصوصاَ وجوه ایدئولوژیکی مارکسیسم (لنینیسم، استالینیسم، مائوئیسم) بود. در این دوره جریانهای راست و اسلامی هم به شدت از ادبیات ضدامپریالیستی متأثر شدند. سومین صورت تاریخی روشنفکری ایران، از اواخر دهه ۶۰، رفتهرفته شکل گرفت. در این دوره، بیش از هر دوره دیگری، با اندیشه تجدد (مدرنیته) آشنا شدیم و روشنفکران آرمان نظام اجتماعی مدرن را دنبال نمودند. البته پرواضح است که جریان روشنفکری ایران را با تکیه بر ملاکهای دیگری چون مسأله سازماندهی سیاسی و یا صور پیکار سیاسی و نسبتی که با قدرت برقرار میکنند، میتوان مورد بررسی قرار داد و به دستهبندیهای دیگری نیز دست یافت. اما آنچه در این گفتار دنبال خواهد شد نه ارایه بحثی آکادمیک و مورخانه بلکه بیان پویش تاریخی روشنفکری ایران است برای بدست دادن مختصات عمومی این پویشها و فراهم ساختن مصالحی برای مستند ساختن نتایجی چند که در خاتمت این گفتار به دست داده خواهد شد . میتوان نقطهی شروع شکلگیری جریان روشنفکری را آغاز قرن نوزدهم و به ویژه دوران دشوار جنگهای ایران و روس دانست. شکست ایران در برابر روسیه و از دست دادن مناطق وسیع و حاصلخیزی در شمال غرب ایران براساس عهدنامههای صلح، افرادی از حاکمان جامعه را به این فکر انداخت که این تنها شکستی در برابر ارتشی از نظر نظامی قویتر نبود. بل شکست نتیجهی برخورد با نیرویی بود که از نظر عقلانی و فرهنگی و معنوی برتر بوده است. عبارت مشهوری از عباسمیرزا ولیعهد ایران نقل شده که از یکی از سفیران خارجی پرسیده بود که «ای اجنبی به من توضیح بده که شما در ولایت غرب چه کردهاید که به این حد از پیشرفت و قدرت نائل آمدهاید ». این احساس ضعف و حقارت در برابر تمدن غربی و شیوهی زندگی اروپاییان تا امروز میان ایرانیان باقی مانده است. به ویژه که در طول یک سده و نیم گذشته همواره خود را در موقعیت «مصرفکننده» یافته است . در نتیجه رویکرد اهل فرهنگ (با تسامح بگوئیم روشنفکران) به تمدن برتر غرب همواره در دو قطب افراط و تفریط قرار داشت. از یک سو، یکی از سیاستمداران برجستهی مشروطه که در دوران پهلوی هم نقشی سیاسی داشت، یعنی تقیزاده، میگفت که ما باید با اخذ لوازم تمدن اروپایی و غربی تا آنجا پیش برویم که «از نوک سر تا کف پا فرنگی شویم» و از سوی دیگر انبوهی از روشفنکران ایرانی غربستیز قرار داشتند که با دم زدن از «غربزدگی» و پیشنهاد بازگشت به «سنتها و هویت اصیل خودمان»، یا «بازگشت به خویشتن»، فرمان مبارزه با زندگی مدرن میدادند . کلام بسیار مشهور آل احمد که روشنفکر هوادار مدرنیته را «قرتی فکلی» میخواند در یادها مانده است. یا عقاید احمد فردید که با درک ناقص و گیج و حتی میتوان گفت با بدفهمی کامل عقاید مارتین هایدگر، از «حوالت تاریخی» دوران مدرن
تحقیق در مورد پیدایش و پویش تاریخی جریان روشنفکری ایران با موانست و مخالطت با مدرنیته پدیدار شده است