لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
رفتارگرایی وطرح درس دربوته نقد
چکیده
از انقلاب صنعتی به بعد, تمایل روز افزونی برای کنترل معلم وجود داشته است. در آموزش, نگاه به انسان؛ به صورت نگاه به ماشین بوده است, و انتظار داشتند که معلم, ماشین تدریس باشد. طرح درس برای کنترل معلم بود. کنترل جامعهی صنعتی و سرمایه داری که طبق برنامهی زمانبندی مشخص, کارهای معلم را چک کند (همانند یک سرکارگر که در کارخانه از روی چک لیست مورد نظر، کارهای قابل انجام توسط هر یک از کارگرها را کنترل میکند). لذا قطعات تدریس مشخص میشد؛ سطح انتظارات تعریف میگشت و به دنبال آن بودند که دانشآموز به سطح مطلوب از چیرگی برسد. برای رساندن او به سطح مورد نظر از انتظارات,از تکرار و تمرین, کلاسهای جبرانی, کتابهای کمک درسی, تشویق و تنبیه, ... استفاده میشد (بدون توجه به مولفههایی مانند تفاوتهای فردی و غیره).
معلم برای آنکه وقتش تلف نشود, طرح درس مینوشت. همه چیز را پیش بینی میکرد؛ حتی سلام و علیک را. لذا ارزیاب بیرونی راحت میتوانست او را کنترل کند. اما نوشتن اهداف رفتاری معمولاً مصنوعی بود و از نگاه ساده انگارانه به حرفهی معلمی ناشی میشد. چون معلمها عموماً عادت ندارند طبق برنامه درس بدهند. آنها دوست دارند یاد گیرنده را نیز به حساب بیاورند. یعنی بجای آنکه ماشین تدریس باشند, با یک فرایند پویا و انعطاف پذیر تدریس کنند.
با عنایت به اینکه نظامهای آموزشی دنیا عموماً تحت سیطره دیدگاه رفتارگرایی قرار دارند و بوی هدفهای رفتاری از اکثر کتابهای درسی به مشام میرسد, در این مقاله در نظر است ضمن تشریح دیدگاه رفتارگرایی در آموزش و بحث دربارهی زمینههای پیدایش و تکامل آن, این دیدگاه مورد نقد قرار گیرد. تاکید ویژهای بر طرح درس و نقد آن خواهد بود. در انتها به دیدگاه ساخت و سازگرایی که در نقطهی مقابل رفتارگرایی قرار دارد پرداخته خواهد شد.
مقدمه
از ترم دوم دوره لیسانس دبیری ریاضی در دانشگاه تربیت معلم تهران که درس «کلیات روشها و فنون تدریس» را انتخاب کردم, تا پایان دوره لیسانس که حدود 22 واحد دروس تربیتی را با نمرات خوب گذراندم, به طور مداوم دیدگاه رفتارگرایی1 به عنوان تنها دیدگاه, به صورتهای مختلف در تمام این دروس ارائه میگردید. به ویژه تاکید بسیاری بر نوشتن طرح درس2 سالانه و روزانه با آن قالبهای خشک وجود داشت.
اما با وجود این حجم از دروس و تاکیدات ویژه, من نیز همانند بسیاری از همکارانم در مقابل نوشتن طرح درس مقاومت میکردم و آنرا مصنوعی میپنداشتم. اما پشتوانه نظری محکمی در رد آن نداشتم. تا اینکه با شروع دورهی فوق لیسانس آموزش ریاضی در دانشگاه شهید بهشتی و آشنایی با دیدگاههای مختلف در حوزهی آموزش که بعضاً در نقطهی مقابل رفتارگرایی قرار دارند, تا حدودی دلایل پنهان این مقاومت بر من روشن شد که سعی میکنم در این مقاله به آنها بپردازم.
راجع به فرایند یادگیری چه میدانیم؟
فکر و روان انسان یک معماست. چرا برخی افراد مطالب را به خوبی یاد میگیرند و به خاطر میسپارند و برخی دیگر آنها را فراموش میکنند؟ چرا و چگونه احساسات و هیجانها بر رفتار ریاضی دانشآموزان اثر میگذارد؟ عمل یادگیری چگونه صوت میپذیرد؟ چرا سرعت یادگیری افراد متفاوت است؟
واقعیت علمی این است که ما از چگونگی عملکرد مغزی و فرایندهای ذهنی و شناختی خود, اطلاع چندانی نداریم؛ چه رسد به آنچه که در ذهن و اندیشه دیگران و مخاطبانمان میگذرد. بنابر این, این پرسش مهم و راهبردی مطرح میشود که با این درک ناچیز از فرایند ذهنی خود و دیگران, چگونه میتوانیم مدعی باشیم که به عنوان یک معلم ریاضی, دیگران را کمک میکنیم تا قابلیتها و ظرفیتهای مغزی خود را برای فهم معنادار مباحث ریاضی به گونهای موثر بکار گیرند و با ریاضیات آشتی کنند؟ (علم الهدی, 1381, ]3 [, نقل به مضمون/ ص 28). و لذا شاهد این هستیم که بسیاری از فارغ التحصیلان دبیرستان, تنها چیزی که از ریاضیات یاد میگیرند, آن است که ریاضی را یاد نگرفتهاند.
دیدگاههای تاریخی
سقراط (399- 469 قم) ضمن محاوره با شاگردانش, منطق را تبیین کرد. شاگرد او افلاطون (347- 427 قم) تمام این محاورهها را جمعآوری نمود. افلاطون معتقد بود مفاهیم ریاضی موجودند؛ و ما آنها را کشف میکنیم. بر اساس نظر افلاطون: «روح انسان پیش از آنکه به هنگام تولد در بدن او جاگیرد, در ]دنیای[ دانش خالص و کامل مسکن داشته است و بنابر این, همه ارواح آدمیان, پیش از قرار گرفتن در بدن, همه چیز را میدانستهاند و پس از تولد, تمامی دانشآدمی یادآوری تجاربی است که روح ]او[ در آسمانی که “فراسوی آسمانها است” داشته است.» (]2[ ، ص 12).
ارسطو (322-384 قم)، که ابتدا تعلیمات استادش افلاطون را دقیقاً میپذیرفت, بعدها به مخالفت با او برخاست. ارسطو بر خلاف افلاطون تجربهها و اطلاعات حسی را اساس همه دانشها میدانست و عقیده داشت که پس از این تاثیرات حسی است که ذهن باید با تعمق در آنها, قانونمندیهای موجود را کشف کند. ارسطو معتقد بود هر کس حسی را از دست بدهد, از نیل به دانش مربوط به آن حس نیز محروم خواهد شد.
بعد از ارسطو , توسعهی علوم تجربی متوقف شد و تا مدتهای طولانی و به ویژه پس از ظهور مسیحیت, افکار افلاطون رواج داشت. انسان را از قوانین معمولِ طبیعت مستثنی میشمردند که نتیجه آن عدم انجام پژوهشهای علمی دربارهی انسان و عدم شکوفایی علم روانشناسی بود. تعصبات کلیسایی بر اروپا حاکم بود تا
مقاله رفتارگرایی وطرح درس دربوته نقد