فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره حسن دهلوى

اختصاصی از فایلکو تحقیق درباره حسن دهلوى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

حسن دهلوى

(سعدى هندوستان)، امیر نجم‌الدّین حسن‌بن علاء سجزى از شاعران بزرگ پارسى‌گوى هندوستان در قرن هفتم و هشتم هجرى و در علوّ مقام هم‌طراز از امیر خسرو دهلوى و دست معاصر و معاشر و مصاحب او است. غالباً از او به‌جاى سجزى ”سنجری“ یاد کرده‌اند که با خواجه معین‌الدّین حسن معروف به سنجرى اشتباه شده است. به هر حال اگر نسبت ”سجزی“ براى امیر حسن صحیح باشد باید چنین پنداشت که نیاکان وى از جمله مهاجران ایرانى سیستان بوده‌اند. برخى نیز نسبت ”سنجری“ را مخفف ”سنجاری“ یعنى اهل سنجار شمرده‌اند.

تخلص او در شعر ”حسن“ است. مولدش را تذکره‌نویسان دهلى ولى او خود در قصیده‌‌اى به دیوان (= بداؤان) و منشاء خود را دهلى معرفى کرده است. ولادتش در میانه قرن هفتم (حدود ۶۴۹-۶۵۰) هجرى اتفاق افتاده است. وى انتساب به خاندان رسالت داشته و در قصیده‌اى که در حسب حال خود سروده اشارهٔ صریح به این امر مى‌کند:

... قرشى اصل و هاشمى نسبم کز هوایش برآمد این شجرم

با وجود این امیر حسن صوفى حنفى‌مذهب و از مریدان شیخ‌نظام‌الدّین اولیاء است. تربیت امیرحسن در آخرهاى دورهٔ پادشاهان شمسیه و بلَبانیّه انجام گرفت و آن دوره‌اى بود که بر اثر حملهٔ مغول گروه بزرگى از دانشمندان عالمان دین و صوفیان و ادیبان و شاعران ایرانى‌نژاد به هندوستان پناهنده شدند و آن سرزمین را مرکز نشر زبان و فرهنگ و ادب ایرانى ساختند. در این عهد که شمال هندوستان به‌وجود بزرگانى چون معین‌الدّین حسن‌سجزی، قطب‌الدّین بختیار کاکى اُوشی، شیخ‌نظام‌الدّین اولیاء، قاضى محیى‌الدّین کاشانی، سراج‌الدّین سجزی، رفیع‌الدّین کازرونى و بسیارى دیگر از آنان مزین بود دو شاعر جلیل‌القدر یعنى امیرحسن و امیرخسرو دهلوى پرورش یافتند. دربارهٔ بدایت دوستى امیرحسن با امیرخسرو و شیخ‌نظام‌الدّین اولیاء، مانند همهٔ صوفیه، داستان‌هائى نقل کرده‌اند اما مسلم است که گرایش امیر حسن دهلوى به تصوف و به خدمت نظام‌الدّین اولیاء در سن کهولت او یعنى حدود سال ۷۰۰ هـ انجام گرفت و بعید نیست که این گرایش و آشنائى بر اثر دوستى فیمابین حسن و خسرو صورت پذیرفته باشد.

خدمت‌هاى دربارى حسن دهلوى مدتى پیش از آشنائى او با امیرخسرو آغاز شد اما بعد از آشنائى دیرگاه با یکدیگر در اینگونه خدمت‌ها اشتراک داشتند؛ و چندگاهى در مُولتان در خدمت ملک‌محمد قاآن پسر غیاث‌الدّین بَلَبَنْ، امیر حسن سمت ”دوات‌داری“ شاهزاده و امیر خسرو سمت ”مصحف‌داری“ او را داشت.

امیرحسن در دیوان خود علاوه بر ملک محمد‌بن غیاث‌الدّین، علاءالدّین محمدشاه‌ خَلَجى (۶۹۵-۷۱۵) و جانشینانش (یعنى عمرشاه، مبارکشاه و خسروشاه) و سپس تُغْلَقْ‌شاه (۷۲۰-۷۲۵هـ) و فرزند او محمدشاه را مدح کرده است. حسن به سال ۷۳۷ یا ۷۳۸ درگذشت و نزدیک دولت‌آباد به خاک سپرده شد و گویا در آن ناحیه به ”حسن شیر“ شهرت یافت.

مولانا ضیاء بَرَنى در کتاب معروف خود تاریخ فیروزشاهى که به سال ۷۵۸ ختم کرده است خود را از دوستان و معاشران امیرخسرو و امیرحسن دهلوى شمرده و امیرحسن را به فراوانى نظم و نثر و روانى سخن ستوده است و مولانا سیدمحمد مبارک علوى در کتاب‌ سیرالاولیاء در زمرهٔ مریدان و اصحاب نظام‌الدّین اولیاء نام حسن و شرحى از احوال امیر حسن اشارت‌هائى شده است.

دیوان امیر حسن متجاوز از نه هزار بیت مشتمل بر قصیده، غزل، ترجیع، ترکیب، رباعى و مثنوى است. از کارهاى تازهٔ او یکى این است که بعضى از مدیحه‌ها را به‌صورت مثنوى‌هاى کوتاه و در بحرهاى مختلف به نظم کشیده و بعضى دیگر از مثنوى‌هاى او نیز حکایت‌هاى منفرد یا مطلب‌هائى است به مناسبت واقعه‌هاى خاص از قبیل ولادت‌ها، عمارت‌هاى نو و نظیر آنها. یکى از مثنوى‌هاى او به‌نام ”عشق‌نامه“ و حاوى ۶۰۶ بیت معروف است و موضوع آن عشق جوانى است از هندوان به دختر و مردن آن دختر و سوزاندن او به مذهب هندوى و سوختن عاشق بر موافقت معشوق.

امیر حسن بعد از امیرخسرو بزرگترین شاعر هندوستان در دو قرن هفتم و هشتم و یکى از شاعران خوب فارسى زبان است. اهمیت و شهرت او بیشتر در غزل‌سرائى است. غزل‌هایش داراى مضمون‌هاى دقیق، کلام ساده و روان و او در این شیوه پیرو سعدى است و شاید به‌علت همین پیروى است که او را ”سعدى هندوستان“ لقب داده‌اند (بهارستان سخن، ص ۳۲۷). وى کتابى به‌نام ”فوائدالفواد“ به نثر فارسى در احوال شیخ‌نظام‌الدّین اولیاء و حکایت‌هائى که به زبان شیخ‌ جارى شده است تصنیف کرد که مورد قبول مرادش شیخ‌نظام‌الدّین واقع گشت (تاریخ فرشته، ج۲، ص ۷۳۷-۷۳۸).

از شعرهاى او است:

تا نظر بازگرفتنى ز گرفتارى چند جز جگر هیچ نخوردند جگرخوارى چند

دل ما خستهٔ چشم تو شد و تو همه عمر نشدى رنجه بپرسیدن بیمارى چند

چند ازین غمزهٔ زنان بر سر کوى آمدنت تو مرا کشته شده گیر و چو من یارى چند

صفت نعمت دیدار ترا نشنیدند طرفه مرغان که فتادهند به گلزارى چند

گر حسن را نظرى بر غلط افتاد ببخش چشم بر عفو تو دارند گنهکارى چند

ما را به‌جز تو در همه آفاق یار نیست مشفق‌تر از غم تو دگر غمگسار نیست

دامن چو گل سرشک چو لاله مژه چو ابر ما را هواى عشق کم از نوبهار نیست

روزى به دیده چینم خاک ره ترا شب نگذرد که بر دلم این خار خار نیست

گفتم ز شاخ وصل تو بارى به ما رسد آوازى از در تو برآمد که بار نیست


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره حسن دهلوى

میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی

اختصاصی از فایلکو میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 48

 

دانشکده فیزیک

عنوان :

میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی

استاد راهنما :

جناب آقای قدوسی

دانشجو :

یاسر میرزایی

بهار 86

چکیده

در این تحقیق به شرح زندگانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی شاعر گمنام و پارسی گوی هند می پردازیم که شامل عرفان و ویژگی های سبکی او و نوع سبک او سفرها و آثار او و تحلیل شعر و گزیده ای از اشعار وی می باشد و علل گمنامی و پیچیدگی شعرش می باشد. امید است این تحقیق بتواند این شاعر بزرگ را به خوبی معرفی کند.

کلمات کلیدی :

میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی ، برلاس ، سبک هندی

دردی نچشیدم که دوای تو نداشت

آهی نکشیدم که هوای تو نداشت

اشکی نفشاندم که به راه تو نبود

رنگی نشکستم که صدای تو نداشت

مقدمه

سبک هندی و ویژگی های آن

باری ورود به کشور شعر بیدل ، قبل از هر چیز باید صاحب گذرنامه ای شد و این گذرنامه در واقع همان آشنایی با سبک هندی است. به همین خاطر ما ناچاریم قبل از هر کاری به برخی از ویژگی های سبک هندی پرداخته تا پس از آن با ذهنیت بهتری به کالبدشکافی سبک بیدل بپردازیم.

میرزا عبدالقادر عظیم آبادی متخلص به «بیدل» یکی از بزرگ ترین و نامدارترین شاعران فارسی


دانلود با لینک مستقیم


میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی

دانلود تحقیق امیر خسرو دهلوی

اختصاصی از فایلکو دانلود تحقیق امیر خسرو دهلوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

امیر خسرو دهلوی

نویسنده: سید غلام سمنانی

برگردان از: عبدالرحیم احمد پروانی

مرگ کیقباد در حالتی که بتوان غیرعادیش خواند، رخ نداد. بعد از مرگ او جلال الدین خلجی که توسط کیقباد برای احراز پس صدارت پس از رهایی از نظام الدین فرا خوانده شده بود، با نیت استقرار امنیت، بر تخت شاهی نشست. جلال الدین هنگامی که به پادشاهی رسید، هفتاد سال داشت. وی مردی بود مهربان، شجاع، فیاض و شفیق و علاوه بر آن به شعر و شعرا علاقه فراوان داشت و گاهی خود نیز شعر می گفت. این قطعه را منسوب به او می دانند:

آن زلف پریشانت ژولیده نمی خواهم

وان روی چو گلنارت تفسیده نمی خواهم

بی پیرهنت خواهم یک شب به کنار آیی

هان، بانگ بلند است این پوشیده نمی خواهم. (ملا عبدالقادر بدایونی، منتخب التواریخ).

از بخت نیک، فضای دربار مساعد حال امیر خسرو بود. او از مقربان شاه گشت و آنچنان در دلش جای یافت که به عهده ”کتابداری“ مقرر و خلعت امارت برایش تفویض گشت. همچنان سالانه دوازده صد تنکه معاش برایش تعیین گردید. یک بار دیگر فضا برای باروری و رشد استعداد امیر خسرو مساعد گردید و مورد تشویق و تحسین اطرافیان قرار گرفت. غزل های امیر خسرو توسط مطربان و موسیقی نوازان دربار زمزمه می شد و هر کس از آن ها نسخه بر می داشت.

آنچنان که گفته آمدیم، جلال الدین خلجی مردی حلیم و مهربان بود. چشم پوشی او از خطاهای درباریان به ضرر او انجامید. کسانی که به جرم توطئه و سازش علیه شاه دستگیر می گردیدند، مورد عفو و بخشش قرار می گرفتند، به عوض ندامت و پشیمانی از مهربانی شاه سوء استفاده می کردند. بالاخره اوضاع تا جایی خراب شد که نزدیکان و اقارب شاه نیز علیه او به دسیسه پرداختند. جلال الدین شش سال پادشاهی کرد تا اینکه شکار توطئه یی گشت که برادرزاده و دامادش علاءالدین خلجی که شاه او را چون فرزند خود می پنداشت گردید. علاء الدین خلجی که از طرف شاه به حکومت ”اود“ و ”کتره“ گماریده شده بود، توسط دو اوباش شاه را به قتل رسانید. اگر چه معتمد علیه احمد چاپ با کناره گیری از این توطئه شاه را خبر کرده بود، اما شاه آنچنان بر علاء الدین اعتماد داشت که بر سخنان او باور نکرد و مشوره اش را نپذیرفت. جلال الدین کشته شد و علاء الدین برای فرونشانیدن خشم و غضب مردم و کسب رضایت سران سپاه و امراء که از این عملش خشمگین و بدگمان شده بودند، در حالیکه سیم و زر به هوا می پاشید، فاتحانه وارد دهلی گردید.

در این وقت، امیر خسرو را می بینیم که نه در مدح علاءالدین قاتل، بلکه در مدح علاء الدین پادشاه شعر می سراید. چنان بر می آید که او نیز پا در نقش قدم های مردم دهلی گذاشته بود. او در مرگ حامی خود، جلال الدین خلجی ابراز کمترین اندوه و غم نکرده است. در یک مثنوی علاء الدین را چنین مخاطب می سازد:

نه من بودم از طبع دریا نشان

جلوس ترا اولین در فشان

مبارک زبانی من بین که بخت

بدرگاه دهلی ترا داده تخت

به هر حال، در دیوان امیر خسرو قصاید زیادی را می توان یافت که در مدح جلال الدین خلجی سروده است. از آن شمار قصیده یی دارد که قصیده مشهور ظهیرالدین فارابی را که در مدح سلطان قزل ارسلان سروده بود، به یاد می آورد. ابیاتی از آن قصیده:

سلطان جلال دین که گه تخت بر شدن

چرخش ز هفت کرسی خود نردبان دهد

فیروز شه که صیت بلندش زمان زمان

از شرق تا به غرب ندای امان دهد

آن دم که گرد لشکر او بر رود به چرخ

پیشش بخاک بوسه مه آسمان دهد

بادت مدام دولت و آنگاه دولتی

کز قدر کره فلکت زیر ران دهد

بختی چنانکه روی همایونت را قضا

هر دم نوید مملکت جاویدان دهد

در قصیده دیگری می گوید:

شهنشها فن خسرو چو موی باریک است

مگر ز مدح تو کو درچه فن همی پیچد

بامتحان سخن، بهر پاسخ دیگری

ردیف چستی ازین ممتحن نمی پیچد

به بین که لقمه چنان کردمش که لذت آن

نواله ز پی هر دهن همی پیچد

بطرز من همه پیچند آری از پی خشم

شبه برشته در عدن همی پیچد

گه دعات که طومار هفت هیکل چرخ

بحضرت ملک ذوالمنن همی پیچد

بساط قدر تو گسترده با تا گویند

که بوریایی قیامت ز من همی پیچد

بعد از مرگ سلطان جلال الدین خلجی، سلطان علاء الدین خلجی بر تخت سلطنت هند تکیه زد و سال نخستین فرمانروایی خود را به گسترش قلمرو خود پرداخت. لشکرکشی و تصرف مناطق جدید چنان بر فکر و هوش این سلطان سایه افگنده بود که به سان اسکندر کبیر می خواست همه ممالک را زیر قبضه خود درآورد. در نتیجه این ذهنیگرایی و خیال پردازی که شاه خود را مصروف به آن ساخته بود، اوضاع و حالات در داخل ملک رو به خرابی نهاد. نه کسی یارای آن را داشت که شاه را از اوضاع درهم و برهم آگاه سازد و نه شاه مشوره کسی را می پذیرفت. ضیاء الدین برنی مورخ معاصر این شاه در تاریخ فیروز شاهی می نگارد:

”علاءالدین در سه سال اول فرمانروایی خود جز از عیش و عشرت و بزم آرایی و برگزاری جشن ها به کار دیگری نمی پرداخت... خبر فتوحات جدید از هر گوشه می رسید. هر سال صاحب دو یا سه فرزند میشد. کارهای سلطنت به خوبی پیش می رفت، خزانه شاهی پر بود و هر روز صندوقچه های مملو از جواهرات و مروارید ها به معاینه شاه میرسید. در اصطبل شاهی فیل های فراوان و در شهر و نواحی آن هفتاد هزار اسب وجود داشت. این قدرت و ثروت شاه را بلند پرواز ساخته بود. آرزوهای بزرگ و اهداف دست نیافتنی یی که قبلا به فکر هیچ شاهی نگذشته بود، ذهن او را به خود مشغول داشته بود. در اثر همین خیالپردازی ها و حماقت ها بود که شاه توازن فکری خود را از دست داد. می خواست چیزهای ناممکن را ممکن بسازد و آرزوهایی چون دیوانگان در


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق امیر خسرو دهلوی

تحقیق در مورد زندگی نامه بیدل دهلوی

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد زندگی نامه بیدل دهلوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگی نامه بیدل دهلوی


تحقیق در مورد زندگی نامه بیدل دهلوی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحه82

مـــوضوع : زندگی نامه بیدل دهلوی

 

درسال 1054 ه . ق در ساحل جنوبی رودخانه «گنگ»  در شهر عظیم آباد پنته «میرزا عبد الخالق»  صوفی سالخورده قادری صاحب فرزند پسری شد، میرزا به عشق مراد معنوی سلسله طریقت خود یعنی «عبد القادر»  نام فرزندش را «عبد القادر»  گذاشت. دوست و هم مسلک «میرزا عبد الخالق» ، «میرزا ابوالقاسم ترمذی» که صاحب همتی والا در علوم ریاضی و نجوم بود برای طفل نورسیده آینده درخشانی را پیشگویی کرد و به میمنت این میلاد خجسته دو ماده تاریخ «فیض قدس»  و «انتخاب»  را که به حروف ابجد معادل تاریخ  ولادت کودک می شد، ساخت. نسبت میرزا به قبیله «ارلاس» می رسید، قبیله ای از مغول با مردانی جنگاور. این که کی، چرا و چگونه نیاکانش به سرزمین هند مهاجرت کرده بودند، نامعلوم و در پرده ای از ابهام است. «عبدالقادر»  هنگامی که هنوز بیش از چهار سال و نیم نداشت پدرش را از دست داد و در سایه سرپرستی و تربیت عمویش «میرزا قلندر» ـ که خود از صوفیان با صفا بود‌ ـ مکتب و مدرسه را رها کرد و مستقیماً  تحت آموزش معنوی وی قرار گرفت، میرزا قلندر معتقد بود که اگر علم و دانش وسیله کشف حجاب برای رسیدن به حق نباشد خود تبدیل به بزرگترین حجابها در راه حق می گردد و جز ضلالت و گمراهی نتیجه ای نخواهد داشت. «عبدالقادر» در کنار وی با مبانی تصوف آشنایی لازم را پیدا کرد و همچنین در این راه از امداد و دستگیری «مولینه کمال»  دوست و مراد معنوی پدر بهره ها برد. از همان روزها عبدالقادر به شوق حق، ترانه عشق می سرود و چون بر حفظ و اخفای راز عشقش به حق مصر بود «رمزی » تخلص می کرد تا این که بنا بر قول یکی از شاگردانش هنگام مطالعه گلستان سعدی از مصراع  «بیدل از بی نشان چه گوید باز»  به وجد آمد و تخلص خود را از «رمزی»  به «بیدل»  تغییر داد. بیدل در محضر شاه اقلیم فقر: «شاه ملوک» «شاه یکه آزاد»  و «شاه فاضل» روح عطشانش را از حقایق وجود سیراب می کرد و از مطالعه و تتبع در منابع عرفان اسلامی و شعر غنی فارسی توشه ها بر می گرفت. وی در کتاب «چهار عنصر» از کرامات شگفت انگیزی که خود از


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگی نامه بیدل دهلوی

دانلود مقاله امیر خسرو دهلوی

اختصاصی از فایلکو دانلود مقاله امیر خسرو دهلوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 برگردان از: عبدالرحیم احمد پروانی
مرگ کیقباد در حالتی که بتوان غیرعادیش خواند، رخ نداد. بعد از مرگ او جلال الدین خلجی که توسط کیقباد برای احراز پس صدارت پس از رهایی از نظام الدین فرا خوانده شده بود، با نیت استقرار امنیت، بر تخت شاهی نشست. جلال الدین هنگامی که به پادشاهی رسید، هفتاد سال داشت. وی مردی بود مهربان، شجاع، فیاض و شفیق و علاوه بر آن به شعر و شعرا علاقه فراوان داشت و گاهی خود نیز شعر می گفت. این قطعه را منسوب به او می دانند:
آن زلف پریشانت ژولیده نمی خواهم
وان روی چو گلنارت تفسیده نمی خواهم
بی پیرهنت خواهم یک شب به کنار آیی
هان، بانگ بلند است این پوشیده نمی خواهم. (ملا عبدالقادر بدایونی، منتخب التواریخ).
از بخت نیک، فضای دربار مساعد حال امیر خسرو بود. او از مقربان شاه گشت و آنچنان در دلش جای یافت که به عهده ”کتابداری“ مقرر و خلعت امارت برایش تفویض گشت. همچنان سالانه دوازده صد تنکه معاش برایش تعیین گردید. یک بار دیگر فضا برای باروری و رشد استعداد امیر خسرو مساعد گردید و مورد تشویق و تحسین اطرافیان قرار گرفت. غزل های امیر خسرو توسط مطربان و موسیقی نوازان دربار زمزمه می شد و هر کس از آن ها نسخه بر می داشت.
آنچنان که گفته آمدیم، جلال الدین خلجی مردی حلیم و مهربان بود. چشم پوشی او از خطاهای درباریان به ضرر او انجامید. کسانی که به جرم توطئه و سازش علیه شاه دستگیر می گردیدند، مورد عفو و بخشش قرار می گرفتند، به عوض ندامت و پشیمانی از مهربانی شاه سوء استفاده می کردند. بالاخره اوضاع تا جایی خراب شد که نزدیکان و اقارب شاه نیز علیه او به دسیسه پرداختند. جلال الدین شش سال پادشاهی کرد تا اینکه شکار توطئه یی گشت که برادرزاده و دامادش علاءالدین خلجی که شاه او را چون فرزند خود می پنداشت گردید. علاء الدین خلجی که از طرف شاه به حکومت ”اود“ و ”کتره“ گماریده شده بود، توسط دو اوباش شاه را به قتل رسانید. اگر چه معتمد علیه احمد چاپ با کناره گیری از این توطئه شاه را خبر کرده بود، اما شاه آنچنان بر علاء الدین اعتماد داشت که بر سخنان او باور نکرد و مشوره اش را نپذیرفت. جلال الدین کشته شد و علاء الدین برای فرونشانیدن خشم و غضب مردم و کسب رضایت سران سپاه و امراء که از این عملش خشمگین و بدگمان شده بودند، در حالیکه سیم و زر به هوا می پاشید، فاتحانه وارد دهلی گردید.
در این وقت، امیر خسرو را می بینیم که نه در مدح علاءالدین قاتل، بلکه در مدح علاء الدین پادشاه شعر می سراید. چنان بر می آید که او نیز پا در نقش قدم های مردم دهلی گذاشته بود. او در مرگ حامی خود، جلال الدین خلجی ابراز کمترین اندوه و غم نکرده است. در یک مثنوی علاء الدین را چنین مخاطب می سازد:
نه من بودم از طبع دریا نشان
جلوس ترا اولین در فشان
مبارک زبانی من بین که بخت
بدرگاه دهلی ترا داده تخت
به هر حال، در دیوان امیر خسرو قصاید زیادی را می توان یافت که در مدح جلال الدین خلجی سروده است. از آن شمار قصیده یی دارد که قصیده مشهور ظهیرالدین فارابی را که در مدح سلطان قزل ارسلان سروده بود، به یاد می آورد. ابیاتی از آن قصیده:
سلطان جلال دین که گه تخت بر شدن
چرخش ز هفت کرسی خود نردبان دهد
فیروز شه که صیت بلندش زمان زمان
از شرق تا به غرب ندای امان دهد
آن دم که گرد لشکر او بر رود به چرخ
پیشش بخاک بوسه مه آسمان دهد
بادت مدام دولت و آنگاه دولتی
کز قدر کره فلکت زیر ران دهد
بختی چنانکه روی همایونت را قضا
هر دم نوید مملکت جاویدان دهد
در قصیده دیگری می گوید:
شهنشها فن خسرو چو موی باریک است
مگر ز مدح تو کو درچه فن همی پیچد
بامتحان سخن، بهر پاسخ دیگری
ردیف چستی ازین ممتحن نمی پیچد
به بین که لقمه چنان کردمش که لذت آن
نواله ز پی هر دهن همی پیچد
بطرز من همه پیچند آری از پی خشم
شبه برشته در عدن همی پیچد
گه دعات که طومار هفت هیکل چرخ
بحضرت ملک ذوالمنن همی پیچد
بساط قدر تو گسترده با تا گویند
که بوریایی قیامت ز من همی پیچد
بعد از مرگ سلطان جلال الدین خلجی، سلطان علاء الدین خلجی بر تخت سلطنت هند تکیه زد و سال نخستین فرمانروایی خود را به گسترش قلمرو خود پرداخت. لشکرکشی و تصرف مناطق جدید چنان بر فکر و هوش این سلطان سایه افگنده بود که به سان اسکندر کبیر می خواست همه ممالک را زیر قبضه خود درآورد. در نتیجه این ذهنیگرایی و خیال پردازی که شاه خود را مصروف به آن ساخته بود، اوضاع و حالات در داخل ملک رو به خرابی نهاد. نه کسی یارای آن را داشت که شاه را از اوضاع درهم و برهم آگاه سازد و نه شاه مشوره کسی را می پذیرفت. ضیاء الدین برنی مورخ معاصر این شاه در تاریخ فیروز شاهی می نگارد:
”علاءالدین در سه سال اول فرمانروایی خود جز از عیش و عشرت و بزم آرایی و برگزاری جشن ها به کار دیگری نمی پرداخت... خبر فتوحات جدید از هر گوشه می رسید. هر سال صاحب دو یا سه فرزند میشد. کارهای سلطنت به خوبی پیش می رفت، خزانه شاهی پر بود و هر روز صندوقچه های مملو از جواهرات و مروارید ها به معاینه شاه میرسید. در اصطبل شاهی فیل های فراوان و در شهر و نواحی آن هفتاد هزار اسب وجود داشت. این قدرت و ثروت شاه را بلند پرواز ساخته بود. آرزوهای بزرگ و اهداف دست نیافتنی یی که قبلا به فکر هیچ شاهی نگذشته بود، ذهن او را به خود مشغول داشته بود. در اثر همین خیالپردازی ها و حماقت ها بود که شاه توازن فکری خود را از دست داد. می خواست چیزهای ناممکن را ممکن بسازد و آرزوهایی چون دیوانگان در دل می پرورانید. خود بیسواد بود و با باسوادان کاری نداشت، حتی یک نامه نوشته و خوانده نمی توانست. تند خو، کینه دل و سنگدل بود. اما دنیا برویش لبخند می زد و طالع خوبی داشت و به هر کاری که اقدام می کرد، موفق می گردید. در نتیجه ظالم و ستمگر بار آمده بود. در رویای آن بود که مذهب جدیدی رویکار آورد. شاه در این فکر بود که نایبی در دهلی بگمارد. باری در یک بزم باده نوشی گفته بود: همچون سکندر به قصد فتوحات جدیدی به لشکرکشی می پردازم و دنیا را زیر نگین خود در می آورم. در خطبه های نماز جمعه خود را سکندر ثانی می خواند و به همین نام در نامه مهر می کرد و سکه ضرب می نمود.“
هر چند تحقق آرزوهای شاه نزد دیگران غیرممکن می نمود، اما علاءالدین در فکر آن بود که نامش در تاریخ به حیث کشورگشا و فاتح جهان به یادگار بماند. خطرات متصور از این ناحیه، بر کسی پوشیده نبود. به هر حال، دنیا تهی از افراد خیرخواه و دلسوز نیست و چنان واقع شده است که گاهی یک کلام نیک، بدترین انسان را به راه راست آورده است. بالاخره عقل به کمک شاه آمد و در اثر مشوره مرد دانایی که برایش گفته بود به جای آنکه شاه وقت خود را به فتح ممالک دیگر ضایع سازد، به بهبود اوضاع داخل بپدازد و راه ملتان را بر مغول ها ببندد و شراب نوشی عیش و عشرت را ممنوع سازد، علاء الدینی که برده امیال خود بود، دست از کارهای قبلی کشید. پند آن مرد دانا بر دل شاه نشست و متوجه بهبود امور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی گشت. او با شدت شورش ها را سرکوب و به سختی آشوبگران را مجازات نمود. شراب نوشی ممنوع گشت و به این ترتیب دامن بزم های عیاشی و برگزاری جشن ها برچیده شد. همین مورخ می نویسد:
”سلطان فرمان داد هر جایی که روستایی برای کسی طور انعام داده شده باشد یا حیثیت وقف را داشته باشد، یکسر تحت قیمومیت دربار قرار گیرد. از مردم به جبر و اکراه پول اخذ می گردید و کار به جایی رسید که جز از سران قوم، امرا، مامورین دولتی، ملتانی ها (سوداگران ملتانی) حتی سکه یی پول نقد نزد کسی موجود نبود. شرایط آن چنان تنگ گردید که همه در پی به دست لقمه نام گردیدند و نام شورش را کسی بر زبان می آورد.“
امروز برای دانش آموزان عرصه تاریخ، اقدامات و کارهای علاء الدین که در شرایط نبود قانون هر حرفش قانون بود، سخت ظالمانه و ستمگرانه می نماید، اما اگر شرایط آن زمان به دقت مطالعه گردد، پله قضاوت به طرف علاء الدین سنگینی می کند. وی چنان سازمان جاسوسی بنیان نهاده بود که از هر کار کوچک مردم آگاهی می داشت، تا جایی که مردم گاهی با اشاره با یکدیگر حرف می زدند. برای بهبود اوضاع اقتصادی شیوه یی ماهرانه را به کار برد. سوداگران و دکانداران ساده آنچنان در هراس بودند که خواب دغا و فریب را هم نمی دیدند. برای هر جنس، حتی برای غلامان و کنیزان نیز نرخ های ثابت معین گشته بود. شاه هیچگونه دلسوزی برای خیانتکاران و مجرمان نداشت و هر کدام را به شدیدترین جزاها محکومم می کرد.
از گفتار بالا این نتیجه به دست می آید که علاء الدین توجهی به علما، ادبا و شعرا نداشت و به تشویق ایشان نمی پرداخت. باری که قاضی بیانه را برای مشوره فرا خوانده بود، برایش گفت:
این مرد دانشمند، شما شخص با سوادی هستید اما تجربه یی ندارید، من بیسوادم اما چیزهای زیادی در این دنیا دیده ام.
می گویند در جریان سلطنت این شاه عجایب دهگانه وجود داشته است. از آن جمله، اعجوبه آخرین را ”اعجوبه عجایب“ خوانده اند و آن اینست که با وجود کمی توجهی و بی التفاتی شاه به صوفی ها، دانشمندان و شعرا و موسیقی دانان زیادی در زمان او ظهور کرده بود. اگر به این فهرست طولانی نگاهی انداخته شود، نام امیر خسرو در صدر آن قرار دارد و بعد نام دوستش امیر سنجری می آید. صدر الدین عالی، فخر الدین قواس، حمیدالدین راجا، مولانا عارف عبدالحکیم و شهاب الدین از شعرایی آن اند که در این فهرست نام های شان آمده است. امیر خسرو در سلک درباریان شاه شامل بود و سالانه هزار تنکه برایش مقرر گردیده بود. اگر چه شاه به قدرت شاعری او اعتراف داشت، اما امیر خسرو از آن مقامی که در گذشته داشت، محروم گردیده بود. با وجود این همه، دوران بیست و یک ساله فرمانروایی علاء‍الدین برای رشد استعداد ادبی امیر خسرو خیلی مفید واقع گشت. در همین زمان بود که امیر خسرو منظومه پنج گنج خود را که به تقلید از نظامی گنجه یی سروده بود، سرود. در ”خزائن الفتوح“ از لشکرکشی ها و فتوحات علاء الدین به تفصیل سخن گفته است. اگر چه این اثر بر اساس اطلاعات دربار تهیه گردیده و تمام ابعاد لشکرکشی های سلطان را در بر ندارد، اما برای درک شرایط و اوضاع آن روز اثر مفیدی به شمار می رود. دلرانی، خضرخان که بر اساس داستان عشق خضر خان فرزند علاء الدین نوشته شده در همین زمان نگارش یافته اند. به گمان اغلب تکمیل این آثار مترادف بوده است با تکمیل سومین دیوان شاعر که ”بقیه النقیه“ نام دارد. پنج گنج شامل مثنوی های مطلع الانوار، شیرین و خسرو، آیینه سکندری، لیلی و مجنون و هشت بهشت شامل هژده هزار بیت است و سرودن آن صرف دو سال وقت شاعر را گرفته است. پنج گنج به نام سلطان علاء الدین سروده شده و چنانکه مرسوم بود، مدح سلطان در آن مرقوم است. اما خسرو در حالی که به مدح شاه که مخالفت و مخالف را برداشت نمی کرد، می پردازد از پند و نصحیت او نیز غافل نمی ماند. در مدح شاه، می گوید:
جم ثانی، علاء دنیا و دین
آسمان تاج و آفتاب نگین
پادشه جهان محمد شاه
سایبان جهان ز چتر سیاه
مه سپهر منورش خوانده
دین علاء مصورش خوانده
شاه دیهیم بخش و تاج ستان
ازعرب تا عجم خراج ستان
علمش سر بر آسمان سوده
سایه بر آفتاب بکشوده (هشت بهشت، امیر خسرو)
اما پند و مشوره را نیز فراموش نمی کند:
جون خدایت سریر شاهی داد
ملکت از ماه تا بماهی داد
کوش کاسوده داری از شاهی
عالمی را ز ماه تا بماهی
بر ستمکش ز عدل کم نکنی
بر ستمگار جز ستم نکنی
خار بن را بر افگنی ز گذر
خارکن را کنی نهال ز سر
چون به پیلان علف دهی حالی
از غم مور دل مکن خالی
عالم آسوده کن ز نعمت وجود
تا تو خوش باشی و خدا خوشنود
چون بخاصان دهی نواله و جام
کام شان خوش کنی بنعمت و کام
یاد کن زان گدای بی توشته
که شب افتد گرسنه در گوشه (هشت بهشت، امیر خسرو)
شجاعت و وارستگی امیر خسرو را از اشعار بالا به خوبی می توان دریافت، زیرا اندرز و پند دادن به پادشاه خود کامه یی چون علاء الدین کار هر کسی نبود.
چنانکه در بالا آمد، جلال الدین خلجی سلف علاء الدین مقام ”کتابداری“ را به امیر خسرو سپرده بود. علاء الدین خسرو را از آن مقام عزل نمود که در نتیجه زندگی شاعر به تنگدستی و عسرت سپری می گشت. شاعر در یک قصیده ضمن مدح پادشاه، می گوید:
ای شهنشاهی که گردون رو بسویت کرد و گفت
بنده مستظهرم من از عطای عام شاه
خواهشم از ختم شاهان شغل مصحف داریست
تا بود خرز دعایم جوشن اندام شاه
هست مقصود آنکه باری دولتی حاصل کنم
خاصه چون دریافت بختم نوبت و ایام شاه
آنکه شغل شه دهد از سیم و زر تا عمر هست
خوش بود چون عمر شد چه سودم از انعام شاه
و آنچه خسرو می دهد از شعر عمر جاودان
زان بخواهد ماند باقی تا قیامت نام شاه (بقیه نقیه، امیر خسرو)
امیر خسرو اثر بزرگ نثری ”اعجاز خسروی“ خود را در همین زمان به پایه اکمال رسانید. شاعر در این اثر از اوضاع و احوال روزگار می گوید و شرایط زندگی مردم عام را به خوبی تصویر می نماید.
سلطان علاءالدین پس از بیست و یک سال سلطنت بی چون و چرا* در اثر بیماری استسقا در در سال ۱۳۱۶ قمری جان به جان آفرین تسلیم نمود. ملک کافور تازه مسلمان شده، در اثر شجاعت و فتوحات متعدد، چندان اعتماد شاه را به خود جلب کرده بود که به اشاره او، پادشاه فرزند خود خضر خان را به زندان انداخته بود. هنگامی که شاه در بستر بیماری خوابیده بود، ملک کافور فرمانی به امضایش رسانید که طی آن خضر خان از تاج و تخت محروم ساخته شده و به جای او یکی از فرزندان دیگر شاه را که هنوز به سن بلوغ هم نرسیده بود، ولیعهد تعیین شده بود. پس از وفات علاء الدین، ملک کافور فرمان شاه را به امراء ابلاغ و شهزاده شهاب الدین را پادشاه اعلام نمود. نخستین خیانت و جفایی را که این شخص در حق خانواده ولینعمت خود انجام داد این بود که خضر خان را کور کرد و بعد به جان شهزاده هایی که فکر می کرد، هوای شاهی در سر دارند، افتاد و همه را با بیرحمی و سنگدلی تمام از دم تیغ گذرانید. تمام دارایی ملکه بیوه را اعم از ملک و جایداد، زیورات و غیره ضبط نمود. یگانه کسی که از خاندان شاهی موفق به فرار گردید، مبارک شاه خلجی بود.
به هر حال، چند ماهی وحشت و هراسی که ملک کافور به راه انداخته بود، دوام یافت تا اینکه شخصی او را در خوابگاهش به قتل رسانید. مبارک شاه شاه خلجی، یگانه فرزند شاه زنده مانده بود، بر تخت شاهی نشست و امید می رفت که این شاهزاده زیبارو همچو پدر در استقرار امنیت و صلح بکوشد و پایه های دولت را مستحکم سازد. اما این امید به زودی به یاس مبدل گردید. دربار شاهی به شراب خانه تبدیل گردید. باده نوشی و عیاشی که در زمان علاء‍الدین ممنوع شده بود، دو باره رواج یافت و شاه و امراء را از احساس غیرت و توازن روحی که از ممیزات دوران سلطنت علاء الدین به شمار می رفت، محروم ساخته بود.
مبارک شاه همچون پدرش مصاحب و معتمدی داشت به نام خسرو خان که حکمران واقعی می گفتندش. شاه نه روزه می گرفت و نه نماز ادا می کرد، بلکه غرق شهوت پرستی و سفلگی بود. حتی کسانی که شاهد عیاشی در دربار کیقباد بودند، می گفتند که مبارک شاه از او به مراتب در عیاشی و فساد پیشی گرفته است. تا اینکه این دوران نیز به سر رسید و مبارک شاه پس از چهار سال سلطنت در سال ۱۳۲۱ قمری به دست خادم محبوب خود خسرو خان به قتل رسید و با قتل او سلسله سلطنت خاندان خلجی خاتمه یافت.
خسرو خان که خواب پادشاهی می دید، شورشی را به راه انداخت و هنگامی که شاه از شورش طرفداران وی اطلاع یافت، به حرمسرا فرار کرد، اما توسط افراد خسرو خان دستگیر و گردن زده شد. خسرو خان پس از قتل شاه، به کشتار مردم بیگناه دست یازید. به قرآن شریف بی حرمتی روا داشت و در مساجد بت ها را گذاشت و به امراء اهانت بسیار کرد. اوضاع آن چنان وخیم گشت که ملک تغلق که به مقابل مغول ها به جنگ مشغول بود، با سپاهیان خود آهنگ دهلی کرد و در جنگی که صورت گرفت، خسرو خان شکست خورد و به هلاکت رسید.
در اثر اوضاع و حالاتی که پس از قتل علاء الدین به وجود آمده بود، امیر خسرو مدتی از سیاست و دربار کناره گرفت و به شاعری و گوشه نشینی پرداخت. اما نباید تصور کرد که امیر خسرو در این مدت از حالاتی که بر دربار دهلی مستولی بود، خبر نداشت. او شاهد توطئه ها، دسایس و جنایاتی بود که در آن زمان رخ می داد. با وجود آنکه قطب الدین مبارک شاه در راه نادرستی گام نهاده و روابطش با حضرت نظام الدین اولیاء خوب نبود، امیر خسرو با او مراوده داشت و مورد احترام شاه بود. هنگامی که شاه از او خواست تا تاریخ دوران حکمروایی اش را بنویسد، امیر خسرو ”نه سپهر“ را به رشته تحریر درآورد. پادشاه به او وعده کرد که هموزن فیل برایش طلا انعام دهد و گمان بر این است که شاه وعده خود را عملی کرده است، زیرا امیر خسرو خود گفته است که از شاه چنان انعامی دریافته است که از هیچ شاه دیگری ندیده است. امیر خسرو ضمن تعریف و تمجید شاه گفته است:
شد اکنون که اقبال همدم مرا
نوازنده شد قطب عالم مرا
شها گنج بخشا، کرم گسترا
معانی شناسا، سخن داورا

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  24  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله امیر خسرو دهلوی