لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:44
فهرست مطالب
حق و عدالت
رابطة حق و تکلیف
حقوق طبیعی
مبنای حقوق طبیعی
حقوق بشر
رابطة قانون با اخلاق
تقدم حق جامعه بر فرد
عدل
نقش اصل عدل در حقوق اسلامی
تعریف عدالت
ضرورت عدالت
فطریبودن عدالت
مطلق بودن عدالت
عدالت، ارزش برتر
رابطه عدالت با پیشرفت کشور
رابطه عدالت با همبستگی و همدلی مردم
مقدمه
حق، عبارت از سلطه و اختیاری است که فرد در برابر دیگر یا اشیا دارد. به بیان دیگر، حق، امری اعتباری است که به سبب آن، فرد شایستگی بهرهبرداری از چیزی را مییابد و دیگران به رعایت آن موظف هستند؛ مثل حق پدر و مادر در برابر فرزندان یا حق زوجین در برابر یکدیگر.
استاد مطهری حق را سزاواری فرد به یک شیء میداند و آن را نیز بر دو نوع تکوینی و تشریعی تقسیم میکند:
حق یعنی ثابت و سزاوار، و ما دو نوع ثبوت و سزاواری داریم: یک ثبوت و سزاواری تکوینی که عبارت است از رابطهای واقعی بین شخص و شیء، و عقل آن را در مییابد، و یک ثبوت و سزاواری تشریعی که بر وقق آن وضع و جعل میشود.
در واقع مقصود از حق، امتیاز بالقوهای است که برای فرد در نظر گرفته میشود و وی که بر اساس آن، صلاحیت استفاده از امور خاصی را مییابد. به بیان دیگر، حق نشاندهندة اولویتی است که فرد بر دیگران دارد. با این بیان، حق نوعی نصیب و امتیاز برای صاحب حق است که به سبب آن، یک سلسله بهرهمندیها را مییابد یا برخی ممنوعیتها از او برداشته میشود.
در بحث از مسألة حق، استاد مطهری این پرسش را مطرح میکند که «آیا حق و مالکیت از عوارض انسان به ماهو انسان است یا از عوارض انسان به ماهو مدنی».
به بیان دیگر، آیا این مفاهیم از اعتباریات بعد از اجتماع است یا قبل از اجتماع؛ یعنی حق پس از تشکیل جامعه و برقراری روابط اجتماعی تحقق یابد یا قبل از آن. استاد معتقد است که حق در مرتبة پیش از اجتماع است؛ از همین جا است که او گاه آزادی را حق نمیداند؛ چرا که آزادی در مرتبة پیش از اجتماع تحقق مییابد. وی آزادی را فوق حق میداند و اگر هم گاه از حق آزادی سخن به میان آید، مقصود آن است که دیگران نباید آزادی فرد را سلب کنند. به گمان استاد، این که در فقه اسلامی به حق آزادی اشاره نشده، به این جهت بوده که فوق حق دانسته شده است.
علت اینکه در فقه اسلام در میان حقوق، نامی از حق آزادی نیست، این نیست که در اسلام به حق آزادی معتقد نیستند؛ بلکه آزادی را فوق حق میدانند؛ پس اعتراض نشود که چرا آزادی جزء حقوق اولیة طبیعی در اسلام نام برده نشد.
حق، هم به اموری که خارج از وجود انسان است تعلق میگیرد، و هم هر چیزی که برای امر دیگری پدید آمده، منشأ حق است؛ برای مثال موجودات طبیعی که برای انسان آفریده شدهاند یا مغز که برای فکر کردن یا زبان که برای بیان آفریده شدهاند، همه منشأ حق هستند.
هم حق و هم مالکیت از اموری است که به اشیأ خارج از وجود انسان تعلق میگیرد. همانطور که نمیشود انسان مالک نفس خود باشد نمیتواند بر نفس خود حق باشد؛ بنابراین انواع آزادیها هیچ کدام حقی و بهرهای نیست که آدمی بخواهد از چیزی بردارد؛ بلکه بهرهای است که از خودش میبرد. معنای حق آزادی یعنی کسی حق ندارد که آزادی مرا از من سلب کند ...؛ ولی در مورد حق میتوان گفت: لزومی ندارد که بر چیزی یا بر کسی باشد. هر چیزی که برای چیزی به وجود آمده باشد منشأ حق است ...؛ پس در مورد حق، شرط نیست که به خارج از وجود انسان تعلق داشته باشد. بلی، همانطوری که در متن آمده، حق بر نفس معنا ندارد؛ ولی حق بر انجام یک عمل خاص میتواند باشد.
تحقیق در مورد حق و عدالت اجتماعی