لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
پدیده اعراب از پیدایش تادوره تأسیس مکاتب نحوی
محمد رضا حاج اسماعیلی(
مجید کفعمی(
چکیده
بر اساس مستندات تاریخی،دانش نحو عربی توسط ابوالاسود دئلی از پیروان وملازمان امام علی (ع) آغازگردیده .امّا برخی نسبت به این فضل تقدم وآغازگری ابوالاسود در تدوین قوانین نحوی تشکیک روا داشته وآن را به دیگرانی همانند سیبویه نسبت داده اند. این پژوهش در پاسخ به این گروه و مطالعه سیر تطوراتی که این دانش تا اوایل قرن چهارم با آن مواجه گردیده و در پی آن به تاسیس مکاتب نحوی انجامیده نگاشته شده است گفتنی است که، از شاخص ترین مکاتب نحوی عربی باید به مکاتب بصره و کوفه اشاره کرد. در این سیر تطور شاهد هستیم که قواعد نحوی با قواعد عقلی و منطقی قرین گردیده و از طرفی رویکرد به قرائات قرآنی همراه با قیاس زبانی خود را می نمایاند
کلید واژه ها: تاریخچه نحو، طبقه، مکاتب نحوی، قرائت
مقدمه:
قرآن کریم اعجاز جاودانه زبانی خداوند است که محدود به زمان و مکان نبوده و در پرتو آن دانشهای گوناگونی همانند دانش تفسیر،فقه،بلاغت،لغت،قرائت و ... پدیدار گردیده است. نزول قرآن به زبان عربی همراه با گسترش سریع آن در پهنه جغرافیایی گوناگون و گرایش اقوام و ملل غیر عرب زبان به اسلام توأم با اختلاط زبانی میان اعراب و موالی و حرص بر تعلیم و آموزش قرآن،همگی باعث گردید تا اندک زمانی پس از نزول قرآن در قرائت صحیح قرآن و مبانی زبان فصیح عربی خلل وارد آید. گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که در پی این حوادث در نیمه نخست قرن اول هجری امام علی (علیه السلام) قواعد کلی دانش نحو را برای ابوالاسود دؤلی تبیین نمودند. گرچه، برخی از معاصرین این فضل تقدم را به عمر بن خطاب، یا اسحاق حضرمی، و برخی به زیاد بن أبیه و ابن هرمز نسبت داده اند. (شوشتری، 1382: 68-71- 77-132) ولی بیشتر محققان بر این باورند که أبوالأسود اساس و قواعد این علم را به صورت مستقیم از امام علی (علیه السلام) دریافت نمود.(همان، 138) ابوالأسود همچنین مصاحف را حرکتگذاری کرد. بدین گونه که علامت نصب را یک نقطه
بالای حرف، و علامت جرّ را یک نقطه در زیر و علامت رفع را یک نقطه ما بین حرف قرار داد، و عدم وجود علامت را نشانه سکون برشمرد . امّا به مرور زمان، به دلیل کثرت استعمال، نقطههای حرف و نقطههای حرکت با هم اشتباه و مشکل آفرین شدند. پس برای رفع این گرفتاریها، خلیل بن احمد، شکل کنونی اعراب را اختراع کرد. (فاخوری، 1377: 342) و از قرن سوم هجری به بعد، عرصه دانش نحو و سائر علوم، به رشد و تکامل رسیدند. و سرانجام سیبویه کاملترین کتاب نحوی زبان عربی را به نام (الکتاب) تألیف کرد. این کتاب از آن هنگام مبنای دستور زبان عربی قرار گرفت و دانشمندان پس از او ، بر اساس آراء و دیدگاههای این دانشمند بزرگ، طی طریق نموده، و آثار خود را تدوین نمودند.
مفهوم شناسی واژه اعراب:
ابن فارس در مقاییس اللغه برای واژه «عرب »سه اصل بیان کرده است: 1) واضح ساختن 2) نشاط و شادکامی 3) بیماری در جسم و یا عضو انسان (ابن فارس، 1404،ج4: 299) راغب درباره اصل اول می نویسد: «أَعرب الرجل عن نفسه، اذا بَیَّنَ و أَوضَحَ». یعنی شخص درونش را اعراب کرد، به معنای این که درونش را نمایان ساخت. (راغب اصفهانی، 1142: 557) پس قومی که عَرَب نامیده می شوند بدین لحاظ است که زبان ایشان شیواترین و واضح ترین بیان را داشته است.مصطفوی می نویسد: این واژه، در باب تفعل و استفعال نیز به کار رفته و«متعرب» و «مستعرب» به معنای کسی است که به عرب داخل شده، ولی عربیّت وی بی آلایش و خالص نیست. (ابن منظور،1405، ج1: 586). امّا اصل دوم این واژه هر گاه بر وزن فَعول «عروب» به کار رود،به معنای سره و روشن و بدون هیچ آمیختگی و ابهام است.و معانی که از آن بدست می آید،محبت،شادکامی و نشاط است،همان گونه که در سوره واقعه آیه 37 به آن اشاره شده(فجعلناهُنَّ أَبکارا عُرُباً أَترابا). (مصطفوی،1360، ج8: 75) و مفهوم این واژه در این اصل ، به مفهوم زدودن ابهام همراه با روشنگری است که در آن عجمه و اعجام یافت نمی شود. (همان،1360 ،ج8: 74) و طبرسی در ذیل آیه (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِى یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِىٌّ وَ هَذَا لِسَانٌ عَرَبىٌِّ مُّبِینٌ)(نحل/103) با توجه به عبارت( لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ):می نویسد یعنی زبان کسى که مىگویند پیامبر از او چیز مىآموزد، عربى فصیح نیست. در اینجا نمىگوید: «عجمى» زیرا این کلمه منسوب است به «عجم» و عجم یعنى غیر عرب. لکن «اعجمى» منسوب است به «اعجم» و او کسى است که زبان فصیح ندارد، خواه عربى باشد، خواه عجمى(طبرسی،1372. ج6: 596). ودر مورد اصل سوم، که به معنای بیماری در جسم و یا عضو انسان است، می توان این گونه مثال زد: «عَرَبَت مِعدَتُه، إِذا فَسِدت» و یا «امرءَهٌ عروب»که به معنای فاسدَ است. (ابن فارس، 1404، ج4: 299) از نظر اصطلاحی نیز تعاریفی برای اعراب ارائه کرده اند که قدر متیقن تمام این تعاریف اشاره به «تغییرات پایانی واژه» است. برخی از این تعاریف به نمود ظاهری اعراب می پردازند و برخی به دلالت معنایی آن (شکرانی، مدخل اعراب، 1379)
به طور مثال ابن مالک اعراب را پدیدهاى لفظى دانسته که عبارت است از حرکت، حرف، سکون یا حذفى که در آخر کلمه ظاهر مىشود تا مقتضاى عامل را بیان کند. (البهجة المرضیه،1386، ج1: 50) البته این واژه در روایات منقول از پیامبر (ص) یا برخی از صحابه نیزنقل شده مانند روایت نبوی.: «أَعربوا القرآنَ و التمسوا غرائبه». (مجلسی،1362، ج89 : 106) که با عنایت به معنای لغوی واژه، منظور از «أعرِبوا» همان روشن ساختن و فصیح ادا کردن واژگان قرآنی است.
پیدایش دانش نحو و سیر تطور آن
درباره اینکه اولین طراح دانش نحو چه کسی است میان محققان و نویسندگان طبقات نحویان تقریباً اختلاف نظری مشاهده نمی گردد، زیرا عمده مورخان معتقدند کسی که برای نخستین بار به مبادی و مقدمات این دانش اشاره نمود و رموز بنیادی آنرا به دست داد، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود، که ابی الأسود دُؤَلی (م69)را به تأسیس قواعد نحوی هدایت و راهبری نمود. (زبیدی،1954: 20) اسناد و مدارکی که ابو الأسود را نخستین واضع نحو معرفی کرده و گواهی می نماید که او نیز با ارشاد و راهبری امیرالمؤمنین علی علیه السلام دست به چنین کاری زد، بی اندازه صریح و فراوان است، که برخی از آنها عبارتند از: ابن سلام جمحی در طبقات الشعراء،مبرد در الکامل،ابوطیب در مراتب النحویین،سیرافی در اخبار النحویین،ابن الندیم در الفهرست،ابن انباری در نزهه الالباء، ابن حجر در الإصابه، ابن منظور در لسان العرب،بافعی در مرآت و صدها دانشمند و محقق دیگر که به این موضوع تاریخی در لا به لای کتابهای خود اشاره نموده و آن را به عنوان یک قضیه مسلّم تاریخی پذیرفته اند. امّا درباره اینکه چه انگیزه ایی موجب پیدایش دانش نحو گردیده،گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که چون علی (علیه السلام) و ابو الأسود و دیگر صحابة زبان شناس و فصیح عرب با انحراف در زبان تازی و یا
دانلود مقاله کامل درباره پیدایش اعراب