دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
عدالت، قاعده اصلی حقوق بشر
ز همین رو دکتر کاتوزیان نیز با بیان تاریخچهای از علت گرایش بشر به حقوق بشر، محوریت سخنانش را مفهوم <عدالت> قرار داد. طرح گروهی <ارتقای حقوق بشر و دسترسی به عدالت>، یکی از سه طرح اصلی گروهی است که با همکاری برنامه عمران سازمان ملل متحد )UNDP( و برای یک دوره پنج ساله ( ۲۰۰۵- ۲۰۰۹) تدوین شده است. این طرح هماکنون با همکاری هشت موسسه و نهاد حقوق بشری در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در حال اجرا است. اعضای طرح شامل مرکز مطالعات حقوق بشر دانشگاه تهران، کرسی حقوق بشر صلح و دموکراسی دانشگاه شهید بهشتی، مرکز مطالعات حقوق بشر دانشگاه مفید، معاونت آموزش قوه قضاییه، کمیسیون حقوق بشر اسلامی، کانون وکلا، انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران و سازمان دفاع از قربانیان خشونت است. آنچه که منجر به شکلگیری چنین طرحی شد، برنامه چهارم توسعه بود، چرا که در بخش سه و چهار برنامه از ضرورت امنیت انسانی و عدالت اجتماعی سخن گفته شده است. همین تاکید کافی بود تا در طرح <ارتقای حقوق بشر و دسترسی به عدالت> تحقق اهداف کلان برنامه چهارم توسعه را سرلوحه کار قرار گیرد. مجریان طرح که بهطور عملی از اردیبهشتماه جاری فعالیتش آغاز شده است، در نظر دارند به منظور تقویت و حفاظت از حقوق بشر از ظرفیتسازی ملی حمایت کنند. برای رسیدن به این منظور نیز بر توسعه ظرفیت مراکز حقوق بشری وابسته به دانشگاههای مجری طرح، کمیسیون حقوق بشر اسلامی، سازمانهای حقوق بشری جامعه مدنی و برخی از انجمنهای حرفهای مانند کانون وکلا و انجمن صنفی روزنامهنگاران تاکید شده است. علاوه بر آن مجموعهای از فعالیتهای عملی نیز در چارچوب مدون گروه فوق قرار گرفته است که برگزاری سمینارها و مراسم ویژه حقوق بشر از جمله آنهاست. مراسم دوشنبه گذشته تالار شیخ مرتضی انصاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در همین راستا بود. مراسمی که با حضور مسوولان و حقوقدانان و علاقهمندان به مباحث حقوق بشری، برپا شد و دکتر <ناصر کاتوزیان> نیز در باب <حقوق بشر و عدالت> سخن گفت که میخوانید.
درباره کرامت انسان احترام به شخصیت او و اراده انسان و اینکه هیچکس بردیگری سلطهای ندارد، حکما، علما و پیامبران الهی از دیرباز داد سخن داشتهاند. اومانستهای فعلی میگویند آنچه از حقوق بشر میدانند ناشی از افکار مسیح است. حتی یکی از نویسندگان بزرگ حقوق عمومی فرانسه دوگین میگوید: <مسیح به ما انسانیت را آموخت و شرافت آن را به ما یاد داد.> احکام اسلامی هم از چنین مواردی سرشار است. اشرف مخلوفات و کسی که خلیفه خدا بر زمین است، طبیعی است که دارای حقوقی است که همیشه باید محترم باشد. راجع به <جان انسان> نیز احکام زیادی وجود دارد. این نکته را من در قالب تذکر به قضاتی که با دست گشاده حکم به اعدام میدهند میگویم که بدانند چه مسوولیت سنگینی دارند. اولین چیزی که در معاد سوال میشود راجع به خون انسانها است. که آیا خون کسی را هدر دادهاند یا نه، بنابراین قضات باید بسیار با احتیاط رفتار کنند.
مساله <کرامت انسانی> از سه قرن پیش یا کمی قبلتر، شکل دیگری به خود گرفت و وارد زندگی اجتماعی انسان شد و به عنوان یک ابزاری برای حمایت از حقوق انسانها در مقابل قدرت دولتها و کسانی که برآنها سلطه پیدا کرده بودند، به کار رفت. دلیلش هم این بود که در قرارداد اجتماعی، <روسو> چنین ابراز عقیده کرده بود که اگر یک دولت ملی سرکار باشد، چون اراده آن، اراده خود اشخاص است، احتمال هیچگونه ظلمی نمیرود. بنابراین ملت میتواند تمام حقوق را به دولت واگذار کند و در پناه امنیتی که دولت بهوجود میآورد، زندگی کند.
این نظریه در آن روز گیرایی زیادی داشت ولی بعدها مورد سوءاستفاده قرار گرفت. تجربه تاریخی در این چند قرن نشان داده است به هیچ دولتی اعم از دولت پادشاه مستبد یا سوسیالیست و چه دموکرات و غیره نمیتوان آنقدر اطمینان کرد که حقوق ملت را کامل در اختیار آن گذاشت.
وضعیت دولت مستبد که مشخص است. وقتی در یک فرد تکاثر قدرت پیش آمد و او هیچ مانعی برای اراده خودش ندید طبیعتا به فساد کشیده میشود.
اما این عیب در دول دموکراسی نیز از بین نمیرود. هر دولتی منافعی دارد که ممکن است با منافع ملتها در تعارض باشد. کمتر دولتی حقوق ملی را بربقای خودش ترجیح میدهد. این وضعیت در دموکراتترین دولتها، نظام یعنی حکومت اکثریت بر اقلیت هم وجود دارد. انتخاب نمایندگان مجلس را تصور کنید. نمایندهای به اکثریت رای یک نفر انتخاب میشود و بعد قانونی که مجلس میگذراند با اکثریت یک نفر طرحی را تصویب میکند که با حقوق دیگران منافات دارد.
بنابراین آنچه در مجالس مقننه تصویب قانون میشود نظر قدرت حاکم است که انتخاب نشدن بردیگران و برای اینکه چیرگی اکثریت را براقلیت تخفیف دهند باید چارهای کرد.
از این خطرناکتر، وضع حکومتهایی است که به ظاهر با دموکراسی آراستهاند ولی در باطن دیکتاتوری هستند. در بسیاری از کشورها روسای جمهور برای تمام عصر انتخاب میشوند. این عیوب باعث شد اندیشمندان کشورها به فکر سرپناه بیفتند تا از تجاوز قدرت مصون شوند. عدهای آن را در <حقوق فطری> جستوجو کردند. آنها میگفتند یک سری از حقوق برتر از قدرت دولتها و اراده اکثریت هستند. آنها حقوق عالی هستند که دولتها باید کشفشان کنند و اگر به آنها تجاوز کردند غاصب محسوب میشود. علمای این دسته، معیار تشخیص حقوق عالی را عقل انسان قرار دادند. <ارسطو> یکی از پیشگامان حقوق فطری است که حس و تجربه را هم علاوه برعقل دخالت میدهد. او میگوید: <به تجربه در مییابیم نظمی برجهان حکم فرما است و هدفی آن را هدایت میکند. ما هم ذره ناچیزی از این نظم هستیم. بنابراین تا وقتی قواعد ما با این نظم طبیعی سازگار باشد، مثبت و عادلانه است ولی اگر قواعد را نقض کند، دیگر قاعده نیست و دولت حق ندارد چنین قوانین ناقضی را وضع کند. در غیراین صورت دولت غاصب است چون حدود اختیار دولت مقید به این است که حقوق بشر و حقوق فطری را رعایت کند و وقتی از این نمایندگی پایش را بیرون گذاشت غاصب است و ملت حق دارد آن را سرنگون کند.
اما جمع دیگری از <حقوق اجتماعی> یک خاکریز برای دفاع از حقوق انسانها ایجاد کردند. بسیاری از جامعهشناسان گفتهاند قواعد حقوق خود به خود از دل اجتماع تراوش میکند. زندگی اجتماعی، قاعده ایجاد میکند. پس هر قاعدهای که جامعه خود به خود ساخت، حقوقی است. بنابراین دولت حق ندارد به چنین حقوقی تجاوز کند. عدهای هم از مذهب استفاده کردند. آنها براین عقیده هستند که حکومت ما، دولت مذهبی و محدود به اراده خداوند است. همانطور که در امور تکوینی این رابطه برقرار است در امور تشریعی هم همینطور است. یعنی از چیزی که حکم خداست و در مذاهب مختلف آمده، نباید تجاوز کرد. در قانون اساسی ما هم از این طریق پیروی میشود.
این سرپناهها چندان دوامی نداشتند. حقوق فطری با ایرادات اساسی مواجه شد. نقادان حقوق، مشاهده و تجربه را میدان عمل خود قرار دادند و گفتند اگر به حقوق کشورهای مختلف مراجعه کنیم جز تکثر و اختلاف نمیبینیم، درحالی فطرت انسانها همه جا یکی است. منشا قواعدی که در کشورهای مختلف وضع میشود، عقل انسانها است و ارادهشان نه فطرت آنها. اینگونه بود که کمکم از این نظریه دست کشیدند و به حداقل حقوق فطری که <عدالت> بود رسیدند. دستهای هم که سرپناهی از مذهب و حقوق اجتماعی پیدا کردند نیز، نتوانستند ایندو نظریه را جهانی کنند چون در دل آنها جنبه محلی