لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
زندگی و آرای آنسلم قدیس
زاد و زندگی :آنسلم قدیس Anselmus یکی از مهمترین متفکران مسیحی است که هنوز هم آرائش در باب رابطه ی بین عقل و ایمان و اثبات وجود خدا مورد بحث متکلمان مسیحی و فیلسوفان دین است. عده ای از مورخان فلسفه ی مسیحی او را به سبب کاربرد منطق و عقل گرایی در فلسفه و ایجاد یک نظام فلسفی دارای ساختار کم و بیش مشخص «پدر فلسف ی مدرسی» خوانده اند. البته آنسلم به هیچ وجه ما بعدالطبیعه ی ارسطو و فلسفه ی ابن سینا را نمی شناخت. با اینکه به کاربرد منطق و دیالکتیک در فلسفه علاقه ی بسیاری داشت، ولی فلسفه اش عمیقاً اوگوستینوسی بود . چنانکه عده ای دیگر او را «اوگوستینوس ثانی» نامیدند. {در انتهای تحقیق در رابطه با اوگوستینوس مختصرا صحبت شده است}آنسلم ایتالیایی بود و در شهر آئوست در سال 1033 میلادی به دنبال آمد. مانند بسیاری از جویندگان دانش که در قرن یازدهم میلادی به مناطق شمال غربی اروپا می رفتند، او هم درجوانی به دیر بند یکتی بک (Bec) در نورماندی (فرانسه) رفت و به عنوان یک راهب نظام بندیکتی نزد لانفرانکتوس به تحصیل پراخت. در سال 1078 میلادی به ریاست دیر برگزیده شد، در سال 1093 میلادی به سمت اسقف اعظم کانتربری درانگلستان منصوب شد و در سال 1109 میلادی ازدنیا رفت. از او چندین رساله در کلام و فلسفه باقی مانده است. معروفترین آثارش در فلسفه رساله ی گفتگوی با خود،(Monologium) رساله ی گفتگوی با غیر proslogium ، رساله ی در باب حقیقت (De veritate) و رساله ی در باب اختیار (De livero arvitrio) است.
آرای فلسفی آنسلم قدیس : 1. عقل و ایمان :آنسلم در چهارچوب جریانات فکری قرن یازدهم میلادی و در ارتباط با گرایشهایی که بررسی عقلانی اعتقادات را رد می کرد یا عقل را معیار فهم دین قرار داده بود، در باب ارتباط عقل و ایمان به بحث پرداخت. او از یک طرف می خواست به عنوان یک مؤمن با ایمانش خداوند و عالم هستی را درک کند و از طرف دیگر نیز در نظر داشت که با منطق و دیالکتیک حقایق را ارزیابی کند. او برخلاف پطرس دامیانی تقابلی بین این دو روش نیافت و نیز همانند برنگاریوس دیالکتیک را مبنای درک اعتقادات دینی قرار نداد و برای جمع بین عقل و ایمان طریقی میانه ارائه کرد: فهم ایمان. البته گاهی نیز هدف خود را یافتن برخی حقایق بدون رجوع به حجیت کتاب مقدس و مرجعیت دینی و فقط با عقل بیان کرد؛ چنانکه در برهان وجودی مدعی شد که دلایل او هر کسی را حتی آنهایی که حجیت کتاب مقدس را نمی پذیرند قانع می کند. این امر باعث بحث بین متخصصان تفکر آنسلم شده است که آیا او عقل را درون ایمان قرار می دهد یا برای عقل جدای از ایمان قابلیت درک حقیقت را قائل است. با اینکه قبلاً ذکر کردیم که متفکران قرن یازدهم میلادی فلسفه رادر شکل منطق ارسطویی که به طور عمده از طریق آثار بوئتیوس منتقل شده بود، می شناختند، ولی سلسله ای ازمفاهیم نیز وجود داشت که متفکران آنها را حقایق مسلم عقلانی در نظر می گرفتند که ریشه در سنت، نظریه های کلامی و فلسفی آن زمان داشت؛ برای مثال می توان گفت آنسلم این امر را که خدا به طور مستقیم قابل شناخت نیست و از طریق شناخت طبیعت و موجودات طبیعی می توان به شناخت خدا نائل شد، در کتاب مقدس و در آثار متکلمانی همچون اوگوستینوس یافته بود. یعنی این مطلب یک اعتقاد کلامی بود و به هیچ وجه نتیجه ی یک مفهوم منطقی صرف نبود. تعریف خداوند در برهان وجودی او به عنوان چیزی که از آن بزرگتر را نتوان تصور کرد، بدیهی در نظر گرفته شده است و اساس و نقطه ی حرکت این برهان را تشکیل می دهد. در حالی که این تعریف در ادبیات کلامی- فلسفی مسیحی و غیرمسیحی، نزد افرادی همچون اوگوستینوس، سیسرون یا سنکا یافت می شود که به هیچ وجه بدیهی و مورد تأیید همی متفکران نبود، و می توان گفت که این مفهوم از خداوند تلفیقی است از سنت فکری مسیحی و یونانی. آنسلم عقل گرایی خود را تا آنجا گسترش داد که حتی در رساله ی چگونه خدا انسان شد (Cur Deus home) تجسد مسیح را امری عقلانی دانست و معتقد بود که اگر هم شواهد تاریخی برای این موضوع در دسترس نباشد نامعقول خواهد بود که خداوند به روش دیگری انسان را نجات دهد. یعنی به طور فلسفی در پی اثبات چگونگی تجسد خدای نامتناهی و غیرمادی بود. سخنی که بسیاری از معاصران آنسلم نمی پذیرفتند. اما در عین حال آنسلم در بسیاری از نوشته هایش، ایمان و حجیت متون مقدس را برتر از استدلال عقلی قرار می دهد. در جایی که نتیجه ی عقلانی مبحثی بدیهی باشد و در تقابل با کتاب مقدس نباشد، خود حجّت است و باید آن را پذیرفت؛ که این استدلال عقلی حقیقت را بیان نمی کند. می توان گفت که آنسلم در بعضی
دانلود تحقیق کامل درباره