لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
چکیده
پژوهش حاضر با استفاده از روش پیمایشی، انگیزة مطالعه و کتابخوانی و رابطه آن با الگوی انگیزشی مزلو را مورد بررسی قرار داده است. نمونهای متشکل از 1535 نفر در دامنه سنی 12 تا 60 سال از چهار شهر استان خراسان رضوی(کلات، تربت حیدریه، فردوس و مشهد) به شیوه نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای انتخاب و پرسشنامه بین آنها توزیع شد. نتایج پژوهش نشان داد بالاترین سطح نیاز جامعه مورد مطالعه، «نیاز به احترام» است. نیازهای «تعلق و دوستداشتن»، «خودشکوفایی»، «ایمنی» و «فیزیولوژیک» در مرتبههای بعدی قرار دارند. تمامی عوامل بازدارنده و تسهیل کننده مورد مطالعه در این پژوهش، نقش زیادی در بازدارندگی و تسهیل کنندگی مطالعه و کتابخوانی داشتهاند. آزمودنیها نگرش مثبت نسبت به مطالعه داشته و این نگرش از جنبه شناختی بالاتر از جنبه هیجانی قرار دارد. بین سطوح 1،3،4و5 سلسله مراتب نیازهای مزلو، با نگرش به مطالعه، رابطهای معنادار وجود دارد. بین افراد در دامنة سنی 35-31 با افراد در دامنههای سنی 15-10، 20-16 و25-21 سال تفاوت معناداری در نگرش به مطالعه پیدا شد. همچنین، افراد با مدرک تحصیلی لیسانس و بالاتر تفاوتی معنادار را با افراد با مدارک تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در گرایش به مطالعه از خود نشان دادند. از سوی دیگر، نتایج تحلیل واریانس نشان داد بین مشاغل فرهنگی و سایر مشاغل مانند کارمندان، نظامیان، مشاغل آزاد، افراد بیکار و کارگران، تفاوت معناداری در گرایش به مطالعه وجود دارد. نتایج آزمون T نشان داد زنان به طورمعناداری نسبت به مردان دارای گرایش مثبت به مطالعه و کتابخوانی هستند.
کلیدواژهها: انگیزة مطالعه، کتابخوانی، نگرش به مطالعه، سلسله مراتب نیازهای مزلو.
مقدمه
انگیختن به معنی به حرکت یا به فعالیت درآوردن موجود زنده است. در واقع، هر عاملی که باعث فعالیت یک موجود زنده شود، نوعی انگیزش محسوب میشود (مان،1368). انگیزش یک مفهوم وسیع است و دربرگیرنده نیازها، علایق، ارزشها، گرایشها و اشتیاقها و مشوقهاست و منبع ارضای نیازها و رغبتها محسوب میشود (گیج و برلاینر، 1374). دانشمندان زیادی به مقولة انگیزش و مطالعه آن بر روی انسان پرداختهاند، از آن جمله میتوان به «هنری موری»، «آبراهام مزلو»، «کلایتون آلدرفر»، «فردریک» و «هرزبرگ» و «کارل راجرز» اشاره کرد. نظریهها و پژوهشهایی که بر پایه نظریههای آنان در جوامع و موقعیتهای مختلف انجام گرفته، گویای اهمیت نقش انگیزه در پیشرفت آدمی و به تبع آن جامعه است.
نظریة «مزلو» درباره انگیزش، در بطن رویکرد او نسبت به فهم شخصیت قرار دارد. به نوشتة «مزلو»، تعدادی نیازهای ذاتی وجود دارد که رفتار هر فرد را فعال و هدایت میکنند. این نیازها غریزی هستند؛ یعنی مجهز به آنها به دنیا میآییم. اما رفتارهایی که برای ارضای نیازها بهکار میبریم، نه ذاتی بلکه اکتسابی اند، بنابراین در معرض تفاوتهای فراوانی از یک شخص به شخصی دیگر هستند. از دیگر ویژگیهای این نیازهای همگانی، قرار گرفتن آنها در یک ترتیب سلسله مراتب اهمیت به صورت زیر است:
1.نیازهای فیزیولوژیکی[3]
2.نیاز به ایمنی[4]
3.نیاز به عشق و تعلق داشتن[5]
4.نیاز به احترام[6]
5.نیاز به خودشکوفایی.
در سلسله مراتب نیازهای «مزلو»، نیازهایی که در پلههای پایین نردبان انگیزشی هستند باید قبل از نیازهایی که در پلههای بالای این نردبان هستند، ارضا شوند. هرچه یک نیاز از نظر سلسله مراتب پایینتر باشد، قوّت، توانایی و اولویت آن بیشتر است. واضح است، نیازهای رده بالاتر ضعیفترند. «مزلو» بین نیازهای رده بالاتر و ردههای پایینتر، تمایزهای دیگری نیز به شرح زیر قایل شده است:
1. نیازهای بالاتر بعدها در رشد تکاملی ما پیدا شدهاند. همه موجودات زنده به غذا و آب نیاز دارند، اما تنها انسانها هستند که به خود شکوفایی، دانستن و فهمیدن نیازمندند. بنابراین، هرچهنیاز بالاتر باشد، به شکل بارزتری انسانی خواهد بود .
2. نیازهای سطح بالاتر بعداً در روند رشد فرد ظاهر میشوند. نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی در دوره نوزادی و تعلق داشتن و عشق و نیاز به احترام در دورة بلوغ پدیدار میشوند. اما نیاز به خودشکوفایی معمولاً تا میانسالی ظاهر نمیشود.
3. نیازهای سطح بالاتر برای بقای صرف کمتر لازم هستند؛ از این رو، ارضای آنها میتواند به مدتی طولانیتر به تأخیر افتد. ناتوانی در برآوردن نیازهای رده بالاتر، اضطرار فوری یا واکنش بحرانی چندانی ایجاد نمیکند که ناتوانی به ارضای یک نیاز سطح پایین. به همین جهت، نیازهای سطح پایینتر نیازهای «کمبود»[7]یا «نارسایی»[8] نیز خوانده میشوند، زیرا ناتوانی در برآورده کردن آنها نوعی نارسایی در فرد ایجاد میکند.
4. نیازهای سطح بالاتر برای بقا ضرورت کمتری دارند، با وجود این میتوانند به بقا و رشد کمک کنند. ارضا کردن سطوح بالاتر، سلامت بهتر، عمر طولانیتر و به طور کلی کارایی زیست شناختی بیشتری را ایجاد میکند. به همین دلیل، نیازهای ردهبالاتر نیازهای رشد[9]یا بودن[10]نیز نامیده شدهاند.
5. برآوردهشدن نیازهای بالاتر نه تنها از نظر زیستشناختی، بلکه از نظر روانشناختی نیز سودمندند، زیرا آرامش فکر و کمال را در زندگی درونی شخص ایجاد میکند.
6. ارضای نیازهای سطح بالاتر در مقایسه با ارضای نیازهای سطح پایینتر، پیشآمادگی و پیچیدگیهای بیشتری دارند.
7. ارضای نیازهای سطح بالاتر مستلزم شرایط بیرونی (اجتماعی، اقتصادی و سیاسی) بهتری است تا ارضای نیازهای سطح پایینتر(شولتز،1377).
انگیزه خواندن نیروی انرژیزاست و هنگامی موجب خواندن میشود که فرد در مورد مواد خواندنی موجود دارای نگرش مطلوب باشد(Eny, 1998). «تیلور، هریس و پیرسون»[11] (1988) در توصیف علاقه برای انجام عملی، معتقدند هرگاه نگرش مثبت و انگیزه هردو موجود باشد، عمل اتفاق میافتد. از نظر آنها، نگرش خواندن به تنهایی سبب نمیشود فرد به خواندن بپردازد، بلکه علاقه عاملی است که باعث شروع فعالیت خواندن میشود (قریشی،1383).گرایشها یا نگرش، جزئی از نظام انگیزش فرد به شمار می روند. نگرش نوعی حالت آمادگی است. تمایل به عمل یا واکنشی خاص در مقابل محرکی خاص است. نگرشها به وسیله عقاید و باورها تقویت میشوند(عامل ادراکی یا شناختی) و اغلب احساسات قوی( عامل هیجانی) به نوع خاصی از رفتار( عامل حرکتی) منجر میگردد. «اوپنهام»، الگوی زیر را در ارتباط با نگرشها ارایه داده است. این الگو تا اندازه زیادی به درک نگرش افراد نسبت به یک موضوع کمک میکند:
رفتار یا نظریه
گرایشها (نگرشها)
ارزشها
شخصیت
مطابق این نظر، ارزشها ناشی از ویژگیهای شخصی افراد است. ارزشها به عنوان زیربنا، بر نگرشهای افراد تأثیرگذارند. به عبارت بهتر، نگرشها بخشی از نظامهای ارزشی زیربنایی و ترکیبهای شخصیتی میباشند. نگرشها به صورت نظرها و یا رفتارها در فرد جلوهگر میشوند. به عنوان مثال، افراد و یا جوامعی که به ارزشهای اقتصادی بیشترین اهمیت را میدهند، در وهله اول بر نگرشهای آنان تأثیرگذار بوده و سپس در رفتارهایشان ظهور مییابد. با این وصف، میتوان نگرش و یا گرایشها را شامل دو بُعد اساسی شناختی و هیجانی دانست (گیج و برلاینر، 1374). به طور کلی و با توجه به مطالب فوق میتوان اذعان کرد، ارزشها در ارتباط تنگاتنگ با نیازها و سطوح این نیازها در هر جامعهای است. چون گرایش عمومی به کتاب از شاخصهای فرهنگی است و از آنجا که انگیزش، منع اولیه ارضای نیازها و رغبتهاست و الگوی سلسله مراتب نیازهای مزلو به لحاظ اینکه بیانگر و نشان دهنده وضعیت جامعه براساس نیازهاست، مسئله اساسی این پژوهش آن است که بین سلسله مراتب نیازهای مزلو و گرایش عمومی به کتابخوانی چه رابطهای وجود دارد؟
پیشینة پژوهش
نتایج بررسیهایی که خارج از کشور براساس نظریه انگیزشی مزلو انجام شده، نشان دهنده همبستگی مثبت با ویژگی پیشرفت تحصیلی(لیمی[12]و دام[13]، 1968،استیووارت[14]،1966) و سازگاری هیجانی(متاکس[15]و جو[16]،1974) است (کارور و شییر، 1375).
بهکارگیری نظریه مزلو در زمینههای اجتماعی، بالینی و شخصی، بسیار موفق بوده است. متخصصان در بسیاری حوزهها با اندیشههای مزلو موافقند و نظریه او را در حوزه وسیعی از کوششهای انسانی از جمله رواندرمانی، تعلیم و تربیت، پزشکی و مدیریت سازمانی، به کاربردهاند. این موارد بازتاب تأکید او بر تحقق خود، ارزش، اختیار و مسئولیت بوده و بر دیدگاهی کلنگر نسبت به فرد در میان خانواده، فرهنگ و محیطهای شغلی و فرهنگی مبتنی است (کاکس[17]،1987،به نقل از شولتز،1377).
«استفان کراشن» (1998)، بر پایه نتایج بررسی خود در زمینه رشد مطالعه در کودکان و نوجوانان و توسعه آن در میان اقشار مختلف جامعه اظهار میدارد که برای رشد موفقیت دانشآموزان باید آنان در معرض موادی خواندنی قرار گیرند که از آنها لذت ببرند. وی همچنین بیان میکند که نرخ وجود کتاب به ازای هر دانشآموز نیز یکی از موارد مهم در جلب رضایت فرد است. به علاوه، وجود کتابداران متخصص را نیز نباید نادیده گرفت.
از نظر «استینگر» (1370) افرادی که در مراحل نخستین تحصیل به سوی کتاب هدایت شده و به کتابخوانی روی آوردهاند، در مراحل دیگر تحصیل نیز به کتاب و کتابخانه مراجعه بیشتری داشتهاند.
«دافنوسکا»[18]، «کاری»[19]، «بایلی»[20]و «رافو»[21](2004) در بررسی خود که به نقش نظریههای هوشی در موقعیتهای یادگیری در کشور فرانسه پرداختهاند، اذعان میدارند عامل دیگری به جز مشکلات مدرسه و عامل هوش، به شکست تحصیلی منجر میشود و آن «انگیزه» است. عوامل انگیزشی، موقعیتهای موفقی را برای فرد ایجاد میکند که میتواند شایستگیهای خود را نشان دهد، بویژه آنکه انگیزه موفقیت، هدفمند است. این پژوهشگران بر پایه مطالعات خود یادآور میشوند که الگوی انگیزشی موفقیت تحصیلی، درک بهتری را در فهم رفتارهای غیرسازشی که شکست درسی را به دنبال میآورد، ایجاد خواهد کرد.
نتایج مطالعات «اسمیت»[22] (1995) و «آمبیگا پاسی»[23] (1997) نشان داد نگرش خواندن، بر رفتار خواندن، انتخاب مواد خواندنی و همچنین بر توسعه مهارتهای خواندن فرد تأثیر میگذارد. بزرگسالانی که دیدی مثبت نسبت به خواندن دارند، وقت بیشتری را صرف مطالعه روزانه و خواندن مطالب متنوع میکنند. بهبود نگرش خواندن موجب توسعه خواندن، عادت خواندن، بهبود درک مطلب و مهارتهای تجزیه و تحلیل واژگان در خوانندگان میشود. آنان معتقدند اگر آموزش خواندن صرفاً بر مهارتها تأکید کند و هیچ تلاشی را در جهت ایجاد علاقه و نگرش مثبت نسبت به خواندن صورت ندهد، نتیجة آن به وجود آمدن نسلی بدون خواننده و یا باسوادان بیسواد خواهد بود.
«ویگفیلد»[24] (1997) جنبههای گوناگون انگیزه خواندن را و اینکه چگونه این انگیزهها به فعالیت خواندن میانجامد، مورد مطالعه قرار داده است. او در پیوند با مفهومسازی انگیزه خواندن، به دو نکته توجه کرده است؛ نخست اینکه انگیزههای متنوعی برای خواندن وجود دارد که بر فعالیت خواندن مؤثر است و این تفاوت انگیزه، خوانندگان را به مطالعه وا میدارد. دوم آنکه، مفهوم سازی انگیزه خواندن تا حد زیادی بر نظریه انگیزه مبتنی است؛ یعنی عمدتاً بر
1. نظریه خود توانایی[25]
2. نظریه دسترسی به هدف[26]
3. نظریه انگیزه غریزی[27]
4. نظریه انتظار ارزشی[28] وابسته است.
طبق بررسی به عملآمده توسط مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) که در میان 400نفر از دانشجویان دانشگاههای تهران انجام شده است، کتابخوانی در بین تحصیلکردگان جامعه وضعیت قابل قبولی ندارد. بر پایه نتایج این بررسی، 3/62% دانشجویان کمتر از یک ساعت در شبانه روز مطالعه میکنند. در این بین، 8/17% کمبود وقت، 5/15% حجم زیاد تکالیف دانشگاهی و 4/11% دانشجویان، گرانی کتاب را از جمله موانع مطالعه برشمردهاند (ایسپا،1382).
«اخوان بهابادی» (1375)، طی پیمایشی، نقش دبیران و پیشرفت تحصیلی در ایجاد گرایش به مطالعه را در دانشآموزان پایه سوم متوسطه دبیرستانهای شهر تهران مورد مطالعه قرار داد. نتایج به دست آمده نشان داد دانشآموزان رشته تجربی تمایل بیشتری نسبت به عدم گرایش به مطالعه از خود نشان داده و دو رشته دیگر یعنی ریاضی و ادبیات تمایل یکسانی در عدم گرایش به مطالعه داشتند. دبیران در ایجاد گرایش به مطالعه در دانشآموزان رشتههای ریاضی فیزیک و ادبیات نقش چندانی نداشتهاند، اما در مورد دانشآموزان رشته تجربی نقش تعیینکنندهای را ایفا کردهاند؛ یعنی توانستهاند در دانشآموزان رشته تجربی که کمترین علاقه را به مطالعه داشتند، گرایش ایجاد کنند. این امر از آن جهت مهم است که معلمان در تأثیرگذاری بر دانشآموزان میتوانند نقشی بسیار تعیین کننده داشتهباشند.
در بررسی «زرسازی» (1383) که تحت عنوان «علل و عوامل عدم گرایش جوانان به مطالعه کتاب در شهر تهران» به شیوه پیمایشی صورت گرفت، نتایج نشان داد گروه سنی 10تا 20 سال که قشر فعال و پویای کشور را تشکیل میدهند، بیش از دیگران در اوقات فراغت خود به تماشای تلویزیون میپردازند و این گروه با9/0%، بیشترین گرایش را به کتابخانه دارند. البته این مقدار بسیار ناچیز و از سویی نگرانکننده است. به عبارت دیگر، میتوان گفت فرهنگ شفاهی جایگزین فرهنگ دیداری و نوشتاری شده و این خود به کاهش رغبت جامعه به استفاده از کتابخانهها کمک کرده است.
«قریشی» (1384) در پژوهشی، به بررسی نگرش دانشجویان دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشکده فردوسی مشهد درباره «خواندن به قصد یادگیری»، «خواندن به قصد لذت»، «خواندن به قصد تصمیمگیری» و دو اصل «معقول اندیشی» و «کمترین کوشش»، پرداخته است. این مطالعه نشان داد دانشجویان بر «خواندن به قصد یادگیری» بیشتر از «خواندن به قصد تصمیمگیری» تأکید دارند. دانشجویان زن بیشتر از دانشجویان مرد بر «خواندن به قصد لذت» تأکید دارند. بین رشته تحصیلی و مقاصد خواندن در دانشجویان تفاوتی معنادار وجود ندارد. اصل کمترین کوشش برای هر نوع خواندنی مورد تأکید دانشجویان میباشد و معقولاندیشی، شکلدهندة رفتارهای مطالعاتی در دانشجویان است.
هدفهای پژوهش
·بررسی جامعه مورد مطالعه از نظر سلسله مراتب نیازهای مزلو و رابطه آن با گرایش افراد به کتابخوانی.
·مشخص ساختن عوامل بازدارنده و تسهیل کننده که بر انگیزه افراد نسبت به گرایش به مطالعه و کتابخوانی تأثیرگذارند.
بررسی عوامل تسهیل کننده و بازدارنده مطالعه و رابطه نگرش به مطالعه و کتابخوانی با الگوی انگیزشی مزلو