فرمت فایل : word (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 14 صفحه
مقدمه :
امروز بسیاریها در مورد سقوط آشکار لیبرالیسم، شکست تمدن لیبرالی و درماندگی جهانی پروژه لیبرالی سخن می گویند. این مدعا، هم در ناتوانی آشکار آمریکا از تحمیل هژمونی خود به جهان، هم در روند خروج حوادث دنیای اسلام از زیر تأثیر آمریکا، هم در گسترش اجتناب ناپذیر موج جدید بحران مالی، هم در شروع روند فروپاشی اتحادیه اروپا و همچنین، در رکود شدید فعالیت مخالفان در روسیه تجلی می یابد.
لیبرالیسم به حالت احتضار افتاده و در مقابل چشمان ما جان می دهد. این دیگر آن ایدئولوژی نیست که تا همین اواخر، الهامبخش میلیونها انسان بود. امروزه «لیبرال» بودن- همانند ادعای از مد افتادن سریع مارکسیسم پس از انتشار سری کتابهای انتقادی سولژنیتسئن در محافل روشنفکری غرب، دور از نزاکت است. سرنوشت لیبرالیسم- البته، از منطق دیگر، از منطق جنایتکاریهای رژیمهای لیبرالی و هزینه های «ساختن دمکراسی» که هنوز دریک کتاب یا مجموعه کتابها مستند نشده، بسیار اندوهبار است. ما در اطراف خود، در هزاران گزارشات خبری، در سر تیتر خبرها، در گزارشات بازارهای سهام، در مجموعه گزارشات تلویزیونی از نقاط مختلف جهان، شاهد همه اینها هستیم. هیچ تردیدی نیست که این عذاب است…
اصول «آزادی از…»
اینک درست زمان طرح سؤال است: علل بحران لیبرالیسم کدامند؟ قابل توجه است، که این بحران دقیقا در همان لحظات غلبه ایدئولوژی لیبرالی بر دشمنان اصلی خود طغیان کرد. پایان قرن بیستم درست با پیروزی لیبرالیسم، که در همه جبهه ها به برتری دست یافته بود، در تاریخ ثبت شد. در سطح ژئوپلیتیک، با سلطه کامل ایالات متحده آمریکا نظام تک قطبی برقرار گردید؛ در اقتصاد، بازار در مقیاس جهانی، مدل سوسیالیستی جامعه کاملا در منگنه قرار گرفت؛ فردگرائی و ایدئولوژی «حقوق بشر» بر تمامی تشبثات هویت جمعی و همبستگی، ملی، اجتماعی، دینی، طبقاتی و همه چیز غلبه یافت. چنین نتیجه حاصل می شود، که بحران دقیقا در لحظه ای از لیبرالها سبقت گرفت که آنها پیروزی مطلق و کامل خود بر دشمنان تاریخی را جشن می گرفتند. این، یک تناقض است و تاریخ از اینگونه تناقضات پر است.
اگر چه لیبرالیسم از عهده مخالفان خود برآمد، ولی نتوانست از عهده خود برآید. زمانیکه به دفاع از آزادی برخاست، بخاطر درک سیاسی از ساختار لیبرالی دموکراسی متفاوت از ریشه با انواع تمامیت خواهی، برای بسیاریها جذاب بود. این آزادی در مقایسه با جوامع بسته، مشخص، معنی دار و جاذب بنظر می رسید. ولی زمانیکه دشمنان لیبرالها شکست خوردند، اصول آن پس از تسلط کامل برجهان (و خود این، بمعنی جهانی سازی است)، تقریبا در یک آن تغییر کرد. آری، لیبرالها در مقایسه با رژیمهای تمامیتخواه آزادیها را رعایت کردند، و این بعینه مشهود بود. اما جامعه پس از کسب آزادی با چالشهای جدی مواجه گردید. مورد مصرف این آزادی کدام است؟ محتوای آن چیست؟ چه کسی مرزهای آن را تعیین می کند؟ آزدی از چه، قابل درک بود. اما آزادی برای چه؟ پاسخ این پرسشها هنوز روشن نیست.
لیبرالها اگر به پیروزی خود مطمئن و از عقلانیت بشری برخوردار می بودند، می باست پاسخ مثبت این سؤالات اصولی را می دادند. آنها نباید به آن جوابهای مرحله قبلی مبارزه ایدئولوژیک، که در واقع، در پروسه آزادسازی، خود آزادی یک اصل خودکفا بود، سخن از رویاروئی با دیکتاتوری، تمامیتخواهی، استبداد، مطلقیت می رفت، بسنده می کردند.
تحقیق درباره پوچگرائی لیبرالی بمثابه آخرین مرحله جهانی سازی