فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 22 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
بعد از آنکه مأمون حضرت رضا (ع) را به زهر جفا مسموم ساخت، بیش از پیش عرصه بر سادات تنگ شد. مزدوران حکومت روز به روز بر آزار و اذیّت سادات افزودند، بطوریکه به ناچار یا متواری شدند، یا به لباس مبدل خود را از چشم مأمورین پنهان نگهداشتند. در این اوضاع و احوال شخصی به نام خواجه رئیسالدین که از دوستان خاندان رسالت بود و با تعدادی از این سادات رفت و آمد و رفاقتی داشت، آنان را به کوهبنان آورد و در حوالی امامزاده سلیمانشاه که خارج از شهر بود سکنی داد.
سادات مذکور مدتی در این محل، ناشناس و گمنام زندگی میکردند، تا اینکه اهالی کوهبنان پیبردند که ایشان از سادات علویند. آنان را با عزت و احترام به شهر آوردند و خانه و مسکن در اختیارشان گذاشتند و رعایت جانبداری اولاد و اعقاب آنان را بر خود لازم شمردند و در حیات و مماتشان آنچه لازمة عزت و حرمت بود به جا آوردند و مدتها کفیل معاش آنان بودند تا خود صاحب خانه و ملک شدند. از بدو ورود به شهر به تحصیل و تکسیب علم پرداختند و به تعلیم و تعلم مشغول شدند. شهرت آنان موجب شد که جمعی از اهل تشیع از بلاد و امصار بعیده از جمله: علماء، عرفا، و زهّاد به کوهبنان روی آوردند و بالاخره در همة شهرها علم و فضل و تشیّع و تولّای آنان به ائمه اطهار شهرت عظیم یافت.
حلقههای درس آنان حتی بعضی از حاکمان شهرهای اطراف را به خود جلب کرد. از جمله آخوند شریفا پسر ارشد ولیخان که معاصر میرداماد و در علم و فضل بینظیر بود متعاقب والدش به کرمان آمد و سپس در کوهبنان سکنی گزید و مادام العمر به تعلیم و تعلم و تدریس و تدرّس اهل کوهبنان و کرمان همت گماشت. اسماعیل خان پسر بکتاشخان بعد از آنکه به حکومت رسید به کوهبنان آمد و متوطّن شد و کسب فیض نمود. شهرت روز افزون این مرکز علمی به جایی رسید که علاوه بر عنایت قاطبة مردم یزد و کرمان، بعضی از ملوک و سلاطین باج و خراج را از سلسلة سادات و اهل کوهبنان مرفوع و معاف مینمودند. ازجمله پادشاهان صفویّه که خالصه جات زرند و راور را به تیول سادات قرار داده و علاوه برآن همه ساله مبالغی جهت موؤنه معاش آنان قرار داده و عاید میداشتند. (منبع: تاریخ خطی میر ابوالحسن کوهبنانی)
خانقاه
خانقاه نیز یکی از مراکز تعلیم و تربیت کوهبنان بودهاست. ساختمان مخروبهای در وسط پارک برهانالدِینِ فعلی در دامنة کوه از زمانهای گذشته باقی مانده است که در بین اهل محل به «خانقاه شیخ ابوسعید» مشهور است. کوه و چشمة نزدیک به آن نیز به کوه و چشمة خانقاه مشهورند. دربارة قدمت تاریخی ساختمان مذکور آمده است:
« … چندین سال قبل که به کوهبنان رفته بودم آثار تاریخی آنجا را دیدم. یکی از آنها یعنی یادگاری قرن هشتم شامل چند بیت شعر کنده شده بر کوهی در حوالی آنجا بود که در مجلة آینده به چاپ رسید، دیگری را اینک در اینجا متذکر میگردم: در گوشة صفهای واقع در بنایی متعلق به قرون ششم و هفتم هجری قمری مشهور به خانقاه ابوسعید که متأسفّانه در حال ویرانی بود و جابجا سبک و شیوة سلجوقی از ساختمان و گچبریهای آن نمایان بود . محرابی گچ بری وجود داشت که افراد سودجو قسمتی از آن را بخاطر یافتن گنج ویران کرده بودند. مقداری از کتیبة آن که باقیمانده است به خط ثلث و بشرح زیر است: «قطب الاولیاء برهان الحق والدِین قدس الله روحه شب دوشنبه یازدهم صفر سنه ثمان… سبعاه» (1)
بنابر قصاید خواجو و مجد خوافی این تاریخ عقبتراز قرن هفتم و به دلایلی متقدِم بر دو دهة اوّل قرن ششم(2) نمیتواند باشد. رقم یکان ثمان یعنی هشت است دو رقم دهگان و صدگان آن آشفته و ناخوانا است، اما با مراجعه به جدول و فرمول(3) از هر دو چنین به دست می آید که دوشنبه یازدهم صفر در سالهای هجری قمری با رقم یکان 8 فقط سه سال 528 ، 568 و 608 میتواند باشد.از آنجاکه بین رقم یکان و صدگان به وضوح محل خالی وجود ندارد رقم 608 منتفی است و از ارقام 528 و 568 با توجه به اندازة جای خالی و باقیماندة حروف کلمة «ستین» بهتر از «عشرین» جا می افتد و بنابراین تاریخ وفات برهان الدین کوهبنانی 568 هجری قمری خواهد بود. با توجه به تحقیقات انجام شده، بنای خانقاه کوهبنان به سبک معماری دورة سلجوقی است و قدمت آن به سالهای قبل از 581، سال انقراض دولت سلجوقیان برمیگردد.
سلسله سلجوقیان به دست ملک دینار غُز در سال 581 برچیده میشود و در این تاریخ افضل الدین ابوحامد کوهبنانی در کوهبنان سکونت داشته، مینویسد: « مردم کرمان در آرزوی حاکمی بودند ولو آنکه از خارج آید در رمضان سال 581 ملک دینار متوجه کرمان شد. ظاهراً امیر مجاهد الدین کوهبنانی شش سال قبل از این سه بار قاصد به گرگان فرستاده بود و از او دعوت کرده بود. در سال 582 قلعة راور تسخیر شد. به فرمان ملک دینار آن را فروکوفتند و در این حمله زخمی(4) و روانة بردسیر شد و کوهبنان از قتل و غارت لشکریان غز مصون ماند، زیرا وجود افضل الدین در کوهبنان و شعری که برای ملک دینار سرود مانع حملة غزها شد و فرزندان مجاهدالدّین نیز از حامیان غزها بودند. در نتیجه بناهای تاریخی کوهبنان از جمله خانقاه، علما و دانشمندانساکن در کوهبنان در امان ماندند.
اطلاعات چندانی از بزرگانی که قبل و بعد از احداث خانقاه در این منطقه زندگی میکردهاند در اختیار نداریم و تحقیق در این مورد مجالی میخواهد و تخصصی، لذا ما بنا به بضاعت خود به معرفی تنی چند از بزرگان و مشاهیری که مدتی از عمر خود را در کوهبنان سپری کردهاند، اعم از آنکه بومی یا غیر بومی و به هر صورت منشأ خیر و برکت و خدمات ارزندهای بودهاند میپردازیم. باشد اساتیدی که در این خصوص اطلاعاتی دارند بنا به وظیفه حق مطلب را ادا نمایند.
(1) اسلامپناه، محمدحسین، مجله آینده، فروردین 1372 ، ص 214
(2)در حاشیه مزارات کرمان. صفحه 162 از برهان الدین کوهبنانی (نیمه اول قرن ششم)
(3)جدول و مستفلد و رسالة تقویمهای متداول از آقای تقی ریاحی
(4)تاریخ کرمان، ص 453
مکتب خانهها
واژة مکتب خود اسم مکان است و احتیاج به الحاق «خانه» ندارد ولی در زبان فارسی این نوع کلمات مستعمل است (فرهنگ معین). مکتب خانه یا مکتب به این معانی آمده است: جای کتاب خواندن، جایی که در آن نوشتن آموزند، دفتر خانه، جایی که در آن کودکان را تعلیم میکنند و نوشتن و جز آن می آموزانند و سبق می دهند، دبیرستان، کتاب، دبستان، مدرسه، مجموعة اندیشه ها و افکار، مجموع هنرمندان یک ملتیا شهر...(1) در اینجا منظور ما از مکتبخانه مکانی است که در آنجا باروش خاص به کودکان آموزش میدادهاند.
1) محل مکتبخانهها:خانههای خشت و گلی که حیاطش را باغ یا باغچهای تشکیل میداده و نقشة ساختمانی آن مانند سایر خانهها از یک صفه و چند اتاق که همگی در یک ردیف ساخته شده بودند و صفه در وسط بودهاست و احیاناً یک راهرو سرپوشیدة باریک بین صفه و اتاق داشته است که به اصطلاح محلی به آن «باریکه» میگفتند. این خانهها در اصل خانه شخصی و مسکونی مکتبداران بوده که به این امر هم اختصاص مییافته است.
2) مکتب داران: آقایان یا خانمهایی بودهاند که اکثراً دانش مختصری داشتهاند و بعضی حتی سواد نوشتن هم نداشتهاند روخوانی قرآن و بعضی از کتب را به خوبی یاد داشتهاند و سطح آگاهی آنان به بعضی از مسایل دینی نسبت به سایر افراد محل بیشتر بوده است و در بین مردم نیز از احترام خاصی برخوردار بودهاند.
3) هدف از تعلیم: آموزش روخوانی قرآن و بعضی از کتب مانند گلستان سعدی، نصاب الصبیان، معراجنامه، مختارنامه، و حتی کتبی مانند امیر ارسلان نامدار و غیره، و تعلیم نماز و مسائل مربوط به آن. بطوریکه دانشآموز پس از دو سه سال که در این مکتبخانهها درس میخوانده، هم روخوانی قرآن را یاد میگرفته و هم بعضی از مسایلمذهبی را، و تا حدودی نیز سواد خواندن میآموخته است.
4) سن شاگردان: معمولاً سن دانشآموزان مکتبخانههای کوهبنان نیز مانند سایر شهرها بین چها تا هفت سالگی بوده ولی گاهی اوقات دانشآموز ده، دوازده ساله هم در مکتبخانه مشغول به تحصیل بودهاست.
5) وسایل رفاهی و امکانات آموزشی: هر دانشآموزی که وارد مکتبخانه میشده لوازم مشروحة زیر را با خود میآورده است:
1- یک جعبه یا چیزی شبیه به آن که به عنوان میز در جلو خود بگذارد و آخر وقت پس از تعطیل درس، قرآن و لوازم خود را داخل آن بگذارد.
2- یک جزوه یک جزئی قرآن که جزء سیام قرآن بوده است.
3- فرش، بیشتر بچهها از یک پوست گوسفند باز شده و خشکیده که اصطلاحاً به آن پوسُو میگفتند استفاده میکردند.
4- خَطْ بر، یک تکه چوب نازک به اندازة مغزخودکار برای نشان دادن حروف و کلمات و جلوگیری از کشیده شدن دست به روی خطوط قرآن.
6) محل تشکیل کلاس درس: محل تشکیل کلاس درس تابع فصول و شرایط آب و هوایی بوده است، بدین طریق که در فصل تابستان زیر سایة درختان و دیوارها، در بهار و پائیز با توجه به گرمی و سردی هوا ، در هوای آزاد یا در باریکه و صفه و در هوای سرد و یخبندان زمستان در اتاق نشیمن ملّا تشکیل میشده است که آخری از دو جهت برای دانشآموزان ناپسند بوده است:
1- به واسطة اینکه ملّا نیز تمام ساعات حضور داشته و از نزدیک آنان را زیر نظر میگرفتهاست و فرصت شیطنت پیدا نمیکردند.
2- هوای اتاق گاهی آنقدر سرد میشد که از شدت سرما میلرزیدند و گاهی دود زیادی که بواسطة سوختن هیزمهای تری که در بخاری دیواری بود چشمها به سوختن میافتاد و اشک همه سرازیر میشد و بیچاره آن دانشآموزی که در این حال و هوا میبایست با فوت کردن پیدرپی آتش را شعلهور سازد.
7) شروع سال تحصیلی: هر روز از هر فصلی میتوانست برای دانشآموزی شروع سال تحصیلی باشد. یعنی هر دانشآموزی که تصمیم میگرفت به مکتبخانه برود یا والدینش تصمیم میگرفتند همان روز شروع کار بوده که این امر موجب میشد که به ندرت دو دانشآموز همدرس باشند و پایان تحصیلات و فارغ التحصیل شدن زمانی بوده که خود دانشآموز به آنچه آموخته بسنده کند یا معلومات و محفوظات ملّا به اتمام برسد و لذا طول تحصیل بستگی به عواملی چند داشت که معمولا بین دو تا سه سال قرآن را فرا میگرفتند و احیاناً یکی دو سال نیز صرف آموختن سایر موارد میشد. بالاخره مشروطی و مردودی و اخراجی نداشت.
8) تعداد دانشآموزان: از یک نفر تا ده، پانزده نفر، دختر یا پسر و یا مختلط
9) حقوق ملا: مبلغی از پیش تعیین شده نبود که ماهانه یا روزانه پرداخت شود، هرکس بنا به وضعیّت مالی خود مبلغی میپرداخت و در مواقعی نیز هدیهای میداد. شروع بعضی از سورهها نیز بنا به عرف هدیهای را میطلبید مثل سوره یس.
10) چگونگی شروع درس و روش تدریس: هر دانش آموز در بدو ورود به مکتبخانه یکی دو روز آزاد بود که با محیط آشنا شود و فرار را بر قرار ترجیح ندهد. پس از آن، دانشآموز بدون اینکه حروف را بشناسد این سه عبارت را میآموخت؛ البته، از روی شکل عبارت و ریز و درشتی حروف که این سه، عبارت بودند از: هوالفتاح العلیم، بسم الله الرحمن الرحیم، ربی یسّر ولا تعسر.
تعلیم عبارات فوق دست کم دو سه روز وقت میگرفت، پس از آن نوبت حروف ( صامتها) بود. برای اینکه دانشآموز علاوه بر یادگیری حروف، ترتیب آنها را نیز یاد بگیرد و شکل آنها را کاملاً بشناسد حروف به صورت نامرتب در جزوه نوشته شده بود که دانشآموز میبایست (الف) را پیدا کند و سپس بگوید: « الف سرگردون (ب) را به کجا داری؟» بعد حرف «ب» را پیدا کند و بگوید: « بِ سرگردون (ت) را به کجا داری؟» به همین ترتیب تمام حروف را پیدا کند. برای آموزش مصوّتها نیز شیوة خاصی معمول بودهاست. اولاً فتحه را (سُر)، ضمه را (بُر) و کسره را (زیر) مینامیدند و به همین ترتیبتنوین را نیز« دو سر»، « دو بر» و « دو زیر» میگفتند و برای تعلیم آنها هر کدام را جداگانه با حروف بکار میبردند و تعلیم میدادند. مثلاً برای یاد دادن فتحه (سر) اوّل حرف و پس از آن مصوت را نام میبردند و در آخر تلفّظ آن دو را با هم:
اَ = الف سر اَ بَ = ب سر بَ اُ = الف بر اُ بُ = ب بر بُ
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 22 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
آموزش و پرورش در دوره قاجار