فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درمورد داستان 81 ص

اختصاصی از فایلکو تحقیق درمورد داستان 81 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 92

 

من ومادرم هم وضو گرفتیم . من به اتاقم رفتم تا نمازم را بخوانم . درهمین موقع ارغوان ازخواب بیدار شد .

گفت : ارمغان , حال بابا چطوره ؟

گفتم : به شکر خدا وکمکای احمد آقا خیلی بهتره .

گفت : نماز صبحِ ؟

گفتم : بله

ازجا بلند شد وازاتاقم خارج شد. نمازم را خواندم . صدای مادرم را شنیدم که ارغوان را نصیحت می کرد .

می گفت : تو را به خدا , مواظب خودت باش , یک وقت بار سنگین بلند نکنی , یک وقت ازپله , تند بالا نری , ملاحظه خورد وخوراکت را بکن , بدنت حالا احتیاج بیشتری به مواد غذایی داره , حتماً شیر وماهی بخور , میوه وسبزی تازه یادت نره و . . .

با خودم گفتم : بیچاره مادر , درهمه حال باید نگران همه ما باشد . نگران پدر , علی وارسلان , ارغوان و من . . .

درهمین فکر بودم که خوابم برد . نزدیک ساعت نُه صبح بود که ازخواب بیدار شدم . به اتاق پدرم رفتم به هوش آمده بود . به سمت او دویدم وخودم را ازخوشحالی درآغوش پدرم انداختم.

شروع به گریه ، کردم . اشکهایم روی صورت پدرم می چکید . مادرم سررسید تا من را دیدگفت : دختر چه کار می کنی ؟ تو نمی فهمی که بابات حالش خوب نیست ؟

پدرم با صدایی که شبیه ناله بود گفت : اشکالی نداره . بذار که دخترِ کوچولوم

پیشم باشه .

زود . خودم را کنار کشیدم ولی گریه ام قطع نمی شد. پدرم دستی به صورتم کشید وگفت : گلم

ارمغانم ، این جور اشک نریز . دلم خون شد ، بابا .

بادستهایم صورتم را خشک کردم وبا بُغضی درگلو گفتم : چشم بابا جون .

از اتاق پدرم . بیرون آمدم وبه آشپزخانه رفتم . ارغوان آنجا بود . به او گفتم : احمد آقا کجاست ؟

لبخندی زد وگفت : به مأموریتی که به او دادید ، رفته .

گفتم : یعنی . . . دنبال علی وارسلان . اما من که آدرس به او نداده بودم .

خندید وگفت : مگر فقط ، تو آدرس خانه مادربزرگ رو یاد داری ؟ خوب ، معلوم دختر ، آدرسو من دادم .

فکر می کنم تا ظهر بیاد وبرای خواهرکوچولوم خبر خوش بیاره.

نزدیک ظهر نمازم راخواندم وحاضر شدم که به مدرسه بروم ولی هنوز احمد آقا نیامده بود. تادرخانه رابازکردم ، که خارج شوم ، احمد آقا راپشت درخانه دیدم . آب دهانم خشک شد.

احمد آقا سلام کرد وگفت : خبر ، خوشی برای شما دارم . آنها خانه مادربزرگتان بودند . اطراف اینجا پُر ازمأمور است . برای همین نتوانستند . خبری ازخودشان به شما بدهند .

درضمن آقا ارسلان ازشما خواسته تابه خانواده او خبر بدین . امید نیز همین رو خواسته. چونکه خانه های آنها نیز تحت نظره . ازاو خد‌‌ا حافظی کردم وبه راه افتادم .

درخانه ارسلان زنگ زدم . مادرش در رابازکرد وباتعجب تا من رادید گفت : سلام ، عروس گلم ، چه عجب ازاین طرفها . چی شده که یاد ماکردی ؟

گفتم : سلام مادرجان ، ببخشید مزاحمتون شدم . خبری ازارسلان براتون دارم . او خونه مادربزرگمِ وگفته به شما خبر بدم که نمی تونه بیاد چونکه خانه شما هم تحت نظره .

مادر ارسلان گفت : خدایا . . . به من صبر بده ، به خدا عزیزم ، نمی دونی ، این چند وقت چی به من گذشته ؟

گفتم : می دونم مادر . ببخشید ، من باید مدرسه برم . خداحافظی کردم وازآنجا رفتم و رفتم . به درخانه مادر امید رسیدم به او هم خبری راکه امید داده بود، دادم وبعد به مدرسه رفتم .

آن روز خیلی خوشحال بودم . چون خبر سلامت علی وارسلان را فهمیده بودم . عصر که به خانه آمدم . احمد آقا درخانه رابازکرد.

گفتم : سلام ، احمد آقا حال بابا چطور؟

گفت : علیک سلام ، خیلی خوب، برو داخل خانه تا خودت ببینی .

به سمت خانه دویدم . ناگهان پدرم رادیدم که سرپا ایستاده بود. باتعجب گفتم : باباجون ، حالتون خوبه ؟

او با چهره مجروح وکبودش گفت : بله عزیزم ، خیلی بهترم .

مادرم وارغوان ازآشپزخانه بیرون آمدند وبه من خندیدن ، پدرم هم شروع به خندیدن کرد . گفتم : یعنی سوال من خنده دار بود ؟

ارغوان گفت : نه ، ولی این قیافه تو وطرز سوال کردنت ، واقعاً خنده داره وبازشروع به خندیدن کردند.

باعجله وارد اتاقم شدم ,یک دفعه چشمم به یک شاخه گل مریم افتاد . ازاتاق بیرون رفتم . مادرم ، پدرم ، ارغوان واحمد آقا دراتاق پذیرایی نشسته بودند. به مادرم گفتم : مامان . . . ارسلان بوده ؟

گفت : نه ، فقط یک نامه ویک شاخه گل مریم ، برات فرستاده که زحمت اون رو احمد آقا کشیدند. نگاهم به سمت احمد آقا برگشت وگفتم : احمد آقا ، اما ظهر که به مدرسه می رفتم ، شما هیچ چیز نگفتید ؟

احمد آقا گفت : تقصیر من نبود ، ارسلان آقا گفتن ، بعد ازمدرسه من یک شاخه گل مریم ازطرف او برای شما بگیرم ویک نامه هم به من دادند که اونو روی میز تحریرتان گذاشتم .

او گفت : امیدوارم که شما سرِ قولتان با ارسلان باشید ؟


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد داستان 81 ص

دانلود تحقیق کامل درباره سیستم های تجاری Sql 81 ص

اختصاصی از فایلکو دانلود تحقیق کامل درباره سیستم های تجاری Sql 81 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 81

 

استاد: جناب آقای رفیعی

سیستم های تجاری Sql

طراحی و پیاده سازی

مدیریت

1) Design and Implementation

2) Administrator

بانکهای اطلاعاتی به دو دسته تقسیم بندی می شوند که عبارتند از:

1) Desktop Access-paradox, foxpro-Dbase

2) client/server sql-oracl/

مدل Desktop برای کامپیوتهای single پیش بینی شده است. به این شکل که برای یک مجموعه کوچک که با حجم زیادی از اطلاعات روبرو نیست می تواند نیاز ما را برطرف کند.

بانکهایی مانند Access شاخص ترین عضو خانواده Desktop به حساب می آید. در این نوع از بانکهای اطلاعاتی، بانک اطلاعاتی ساخته شده بر روی یک hard قرار گرفته و برای دیگران قابل دسترسی می‌باشد. اگر بخواهیم برای کاربران مختلف که در این سیستم کار می‌کنند محدودیت های دسترسی تعریف کنیم با مشکل مواجه خواهیم شد چرا که گزینه های امنیتی در آن نسبت به مدل client/server بسیار بسیار ضعیف می باشد. البته در صورتیکه یک محیط شبکه داشته باشیم می توانیم فایل ساخته شده Access خود را در داخل فایل server قرار دهیم و client ها به آن دسترسی داشته باشیم.

اگر بخواهیم از این بانک که نگهدارنده اطلاعات کارگزینی کارمندان و اطلاعات حقوق و دستمزد آنها باشد. گزارشی به شکل زیر تهیه کنیم لیست کلیه کارمندان را نمایش دهید که در دپارتمان 1 مشغول کار هستند و می خواهیم جمع حقوق کارمندان این بخش را مشخص کند.

حداکثر سرعت در شکبه

این مشکلات می تواند از زوایای مختلف بوجود بیاید:

1- تمام پردازش ها در داخل client انجام می شود.

2- در این حالت نیازمند سخت افزار قوی برای client ها و وجود یک خطوط ارتباطی پرسرعت.

3- از آنجایی که هارد server قابل دسترس برای کلیه client ها می باشد امنیت اطلاعات server از بین خواهد رفت.

4- اگر در این مدل نیاز به up date کردن برخی از رکوردها داشته باشیم بعد از آنکه رکوردها به client آمدند و تعدادی از آنها up date شدند باید بر روی هارد server ذخیره گردد.

اگر در حین انجام عمل save سیستم با قطع برق مواجه گردد و یا خطوط ارتباطی قطع شوند برخی از رکوردها در فایل بانک در server ، up date شده و برخی دیگر بدون تغییر باقی خواهد ماند. هیچ راهی برای شناسایی اینکه کدام یک تغییر یافته اند وجود ندارد و نمی توان وضعیت بانک را به حالت اولیه آن برگرداند.

Select sum (Salary) From Employees

Where Dep=1

در قالب نوع client/server یکپارچگی اطلاعات تضمین می شود به این شکل که در هنگام عمل up date چنانچه برق قطع شود با روشن شدن مجدد server بررسی می شود که آیا مراحل قبلی با موفقیت به پایان رسیده است یا خیر.

برای حفظ یکپارچگی، اطلاعات sql server قبل از ثبت قطعی اطلاعات کلیه اعمال را در فایل log خود انجام می دهد.

Sql server دارای دو نوع فایل می باشد:

فایل داده با پسوند Mdf . 1) Date file

فایل تراکنش با پسوند Ldf . 2) log file

فایل های تراکنش Transaction log file

زمانیکه سیستم روشن می شود ابتدا log file مورد ارزیابی قرار می گیرد. اگر در فایل log با دستور commit مواجه شود یعنی کلیه اعمال قبلی به شکل کامل انجام شده اند و آماده اند برای آنکه بر روی date file نوشته شوند. در این حالت log file بر روی data file ثبت خواهد شد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره سیستم های تجاری Sql 81 ص

دانلود تحقیق داستان 81 ص

اختصاصی از فایلکو دانلود تحقیق داستان 81 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 94

 

من ومادرم هم وضو گرفتیم . من به اتاقم رفتم تا نمازم را بخوانم . درهمین موقع ارغوان ازخواب بیدار شد .

گفت : ارمغان , حال بابا چطوره ؟

گفتم : به شکر خدا وکمکای احمد آقا خیلی بهتره .

گفت : نماز صبحِ ؟

گفتم : بله

ازجا بلند شد وازاتاقم خارج شد. نمازم را خواندم . صدای مادرم را شنیدم که ارغوان را نصیحت می کرد .

می گفت : تو را به خدا , مواظب خودت باش , یک وقت بار سنگین بلند نکنی , یک وقت ازپله , تند بالا نری , ملاحظه خورد وخوراکت را بکن , بدنت حالا احتیاج بیشتری به مواد غذایی داره , حتماً شیر وماهی بخور , میوه وسبزی تازه یادت نره و . . .

با خودم گفتم : بیچاره مادر , درهمه حال باید نگران همه ما باشد . نگران پدر , علی وارسلان , ارغوان و من . . .

درهمین فکر بودم که خوابم برد . نزدیک ساعت نُه صبح بود که ازخواب بیدار شدم . به اتاق پدرم رفتم به هوش آمده بود . به سمت او دویدم وخودم را ازخوشحالی درآغوش پدرم انداختم.

شروع به گریه ، کردم . اشکهایم روی صورت پدرم می چکید . مادرم سررسید تا من را دیدگفت : دختر چه کار می کنی ؟ تو نمی فهمی که بابات حالش خوب نیست ؟

پدرم با صدایی که شبیه ناله بود گفت : اشکالی نداره . بذار که دخترِ کوچولوم

پیشم باشه .

زود . خودم را کنار کشیدم ولی گریه ام قطع نمی شد. پدرم دستی به صورتم کشید وگفت : گلم

ارمغانم ، این جور اشک نریز . دلم خون شد ، بابا .

بادستهایم صورتم را خشک کردم وبا بُغضی درگلو گفتم : چشم بابا جون .

از اتاق پدرم . بیرون آمدم وبه آشپزخانه رفتم . ارغوان آنجا بود . به او گفتم : احمد آقا کجاست ؟

لبخندی زد وگفت : به مأموریتی که به او دادید ، رفته .

گفتم : یعنی . . . دنبال علی وارسلان . اما من که آدرس به او نداده بودم .

خندید وگفت : مگر فقط ، تو آدرس خانه مادربزرگ رو یاد داری ؟ خوب ، معلوم دختر ، آدرسو من دادم .

فکر می کنم تا ظهر بیاد وبرای خواهرکوچولوم خبر خوش بیاره.

نزدیک ظهر نمازم راخواندم وحاضر شدم که به مدرسه بروم ولی هنوز احمد آقا نیامده بود. تادرخانه رابازکردم ، که خارج شوم ، احمد آقا راپشت درخانه دیدم . آب دهانم خشک شد.

احمد آقا سلام کرد وگفت : خبر ، خوشی برای شما دارم . آنها خانه مادربزرگتان بودند . اطراف اینجا پُر ازمأمور است . برای همین نتوانستند . خبری ازخودشان به شما بدهند .

درضمن آقا ارسلان ازشما خواسته تابه خانواده او خبر بدین . امید نیز همین رو خواسته. چونکه خانه های آنها نیز تحت نظره . ازاو خد‌‌ا حافظی کردم وبه راه افتادم .

درخانه ارسلان زنگ زدم . مادرش در رابازکرد وباتعجب تا من رادید گفت : سلام ، عروس گلم ، چه عجب ازاین طرفها . چی شده که یاد ماکردی ؟

گفتم : سلام مادرجان ، ببخشید مزاحمتون شدم . خبری ازارسلان براتون دارم . او خونه مادربزرگمِ وگفته به شما خبر بدم که نمی تونه بیاد چونکه خانه شما هم تحت نظره .

مادر ارسلان گفت : خدایا . . . به من صبر بده ، به خدا عزیزم ، نمی دونی ، این چند وقت چی به من گذشته ؟

گفتم : می دونم مادر . ببخشید ، من باید مدرسه برم . خداحافظی کردم وازآنجا رفتم و رفتم . به درخانه مادر امید رسیدم به او هم خبری راکه امید داده بود، دادم وبعد به مدرسه رفتم .

آن روز خیلی خوشحال بودم . چون خبر سلامت علی وارسلان را فهمیده بودم . عصر که به خانه آمدم . احمد آقا درخانه رابازکرد.

گفتم : سلام ، احمد آقا حال بابا چطور؟

گفت : علیک سلام ، خیلی خوب، برو داخل خانه تا خودت ببینی .

به سمت خانه دویدم . ناگهان پدرم رادیدم که سرپا ایستاده بود. باتعجب گفتم : باباجون ، حالتون خوبه ؟

او با چهره مجروح وکبودش گفت : بله عزیزم ، خیلی بهترم .

مادرم وارغوان ازآشپزخانه بیرون آمدند وبه من خندیدن ، پدرم هم شروع به خندیدن کرد . گفتم : یعنی سوال من خنده دار بود ؟

ارغوان گفت : نه ، ولی این قیافه تو وطرز سوال کردنت ، واقعاً خنده داره وبازشروع به خندیدن کردند.

باعجله وارد اتاقم شدم ,یک دفعه چشمم به یک شاخه گل مریم افتاد . ازاتاق بیرون رفتم . مادرم ، پدرم ، ارغوان واحمد آقا دراتاق پذیرایی نشسته بودند. به مادرم گفتم : مامان . . . ارسلان بوده ؟

گفت : نه ، فقط یک نامه ویک شاخه گل مریم ، برات فرستاده که زحمت اون رو احمد آقا کشیدند. نگاهم به سمت احمد آقا برگشت وگفتم : احمد آقا ، اما ظهر که به مدرسه می رفتم ، شما هیچ چیز نگفتید ؟

احمد آقا گفت : تقصیر من نبود ، ارسلان آقا گفتن ، بعد ازمدرسه من یک شاخه گل مریم ازطرف او برای شما بگیرم ویک نامه هم به من دادند که اونو روی میز تحریرتان گذاشتم .


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق داستان 81 ص