لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:9
فهرست مطالب
آیه «77» - آیه «78» - آیه «79» - آیه «80»
«77» أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ
آیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفهاى (بى مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویى آشکار شده است.
«78» وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْىِ الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِیمٌ
و براى ما مثلى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛ گفت: چه کسى این استخوانها را در حالى که پوسیده است زنده خواهد کرد؟
«79» قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٍ
(به او) بگو: همان کسى که بار اول آنها را آفرید، (بار دیگر) آن را زنده خواهد کرد و او بر هر آفرینشى آگاه است.
«80» الَّذِى جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ
(اوست) آن که براى شما از درخت سبز، آتش آفرید پس هرگاه بخواهید از آن آتش مىافروزید.
نکتهها:
یکى از مشرکان، قطعه استخوان پوسیدهاى را در برابر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله خورد کرد و بر زمین ریخت و گفت: چه کسى این استخوانهاى پوسیده را زنده مىکند؟ این آیات در پاسخ این شبهه و سؤال نازل شد. (103)
مقصود از درخت در این آیه، دو نوع چوب آتش زنه به نام مَرخ و عَفار است که عربها با زدن یکى به دیگرى جرقه تولید مىکردند، درست مانند کبریتهاى امروزى. (104)
تهیه آتش از درخت سبز، مثالى است که عوام مىفهمند ودانشمندان نیز به خاطر ذخیره شدن انرژى در درخت، راه علمى آن را به دست مىآورند. «من الشجر الاخضر نارا»
«خصیم مبین» هم نشانه قدرت خداوند است که از نطفهاى پست و کوچک انسانى با اراده و با شعور و قدرتمند آفریده و هم نشانه فراموشکارى و غرور انسان است که به صاحب نعمت خود پشت کرده و با قدرتى که خداوند در اختیار او قرار داده به مجادله و مخاصمه با او مىپردازد.
خداوند در آیات متعدد قرآن، انسان را در چند امر اساسى موجودى فراموشکار معرفى مىکند، از جمله:
1- آفریدگار خود. «نسوا الله» (105)
2- آفرینش خود. «نسى خلقه» (106)
3- هویت خود. «تنسون انفسکم» (107)
4- روز حساب. «نسوا یوم الحساب» (108)
5 - پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذکروا به» (109)
پیامها:
1- اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد، هرگز گردنکشى نمىکند. «أولمیر الانسان... خصیم»
2- توجّه به آفرینش انسان از نطفه، ایمان به معاد را در انسان تقویت مىکند. «من نطفة»
3- بدتر از اصل خصومت با حق، آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. «خصیمٌ مبین»
4- ستیزهجوئى انسان با خدا، دور از انتظار و شگفتآور است. «فاذا هو خصیمٌ» (کلمه «اذا» براى کار غیر منتظره به کار مىرود.)
5 - نقل و بیان افکار باطل براى پاسخگوئى به آن مانعى ندارد. «ضرب لنا مثلاً»
6- ریشهى پارهاى از اشکالات در مورد قدرت خداوند، توجّه نکردن به نمونههاى مشابه و فراموش کردن سوابق است. «و نسى خلقه»
7- منکران معاد برهان ندارند، هر چه هست استبعاد است. «مَن یحیى العظام»
8 - آزادى در اسلام به قدرى است که منکران خدا و معاد با کمال شهامت در برابر رهبر مسلمین با صراحت حرف خود را مىزنند. «مَن یحیى العظام»
9- سؤال مانعى ندارد و آن چه بد است انگیزههاى لجوجانه و مغرورانه است. «مَن یحیى العظام»
10- ریشهى بعضى از اشکالات عقیدتى، مقایسه میان قدرت انسان با خداوند است. «مَن یحیى العظام»
11- شبهات عقیدتى باید پاسخ داده شود، گرچه القاى شبهه از یک نفر باشد. «قال... قل»
12- معاد جسمانى است. «یحیى العظام»
13- زنده شدن مردگان به دو چیز نیاز دارد: قدرتِ خدا در آفریدن دوباره انسانها و علم او به ذرّات پخش شده در خاک. این آیه به هردو اشاره مىکند. «أنشأها اوّل مرّة» نشانهى قدرت او و «هو بکلّ خلق علیم» نشانهى علم اوست.
تفسیر سورهى یس
مىکند، از جمله:
الف: شخصى استخوان پوسیدهاى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت) به رسولخداصلى الله علیه وآله گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟ خداوند به پیامبرش مىفرماید: «قل یُحیِیهَا الّذى أنشَأها اوّلَ مَرّة» (112) به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده، بعد از متلاشى شدن هم مىتواند دوباره آن را خلق کند.
اگر سازنده کالایى بگوید که من قطعات محصول خود را از یکدیگر جدا کرده و دوباره به هم متّصل مىکنم، سخن گزافى نگفته، زیرا ساختن از باز کردن و دوباره بستن مهمتر است.
ب: حضرت عُزیر علیه السلام (113) در سفرى از کنار آبادى خراب شدهاى عبور مىکرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مىکند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا ماندهاى؟ آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز.
خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى، به الاغى که سوارش بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده، پوسیده و متلاشى شده، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است، حالا براى اینکه زنده شدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوانهاى پوسیدهى الاغ کن که در جلو چشم تو آن را از زمین بلند و گوشت، پوست و روح را به او بر مىگردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد.
آن حضرت زمانى که زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صد ساله را دید گفت: مىدانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد.
ج: ح (114) ضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مىگذشت، لاشهاى را دید که گوشهاى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّهاى از آن را یک نوع حیوانى مىخورد.
همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مىکنى؟ (در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است) خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى؟ گفت: چرا ولى با مشاهدهى عینى، آرامش دل پیدا مىکنم.
آرى، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مىکند، ولى تجربه و مشاهده دل را اطمینان مىبخشد.
خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاى چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار مىگیرد و به شکل پرندهى اوّل ساخته مىشود.
حضرت ابراهیم علیه السلام خروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرندهها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهى بود، به هم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند. (115)
آرى، خداوند براى امثال حضرت ابراهیم که در کلاسهاى ابتدایى و متوسطه قبول شدهاند، مرحلهى بالاترى دارد و آنان را به آزمایشگاههاى مخصوص خود در نظام هستى مىبرد، ولى براى کسانى امثال ما که از پلّههاى اوّل هم بالا نرفتهایم، از مقام شهود، حضور، معراج، ملکوت (باطن عالم) و یقین خبرى نیست.
بنابراین وسوسهى منکران معاد در دو چیز است:
اوّل اینکه آیا مىشود استخوان پوسیده زنده شود؟ «وقالوا ءاِذا کنّا عِظاماً و رُفاتاً ءانّا لَمبعوثون خَلقاً جَدیدا» (116) مىگویند: آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و پراکندهاى شدیم، دگر بار آفرینش تازهاى خواهیم یافت؟!
دوّم اینکه بر فرض زنده شدن استخوانهاىِ پوسیده ممکن باشد، این کار توسّط چه کسى انجام خواهد گرفت؟ «فسیَقولونَ مَن یُعیدُنا قُلِ الّذى فَطَرکم اوّلَ مَرّة» (117) مىپرسند چه کسى دوباره ما را برمىگرداند؟ به آنها بگو: همان خدایى که بار اوّل شما را آفرید.
کسانى که اینقدر بهم پیوستن اجزاى متلاشى مردگان و زنده شدن آنها را بعید مىدانند، چرا در اصل آفرینش شکى ندارند؟ اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکلتر است! اگر یک کارگر ساده خشتمال بگوید که من خشت خودم را خرد مىکنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازهاى مىسازم، آیا اینقدر تعجّب مىکنند؟! اگر کسى که هواپیما مىسازد بگوید: من این هواپیما را باز مىکنم و درهم مىریزم و دوباره مىسازم، آیا باید در سخن او شک کرد؟ هرگز، زیرا بازکردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و کسى که کار مشکلى انجام داد، کار آسانتر را هم مىتواند انجام دهد. (گرچه نزد خدا و قدرت بىنهایت او هیچ چیز مشکل نیست.)
به سراغ قرآن مىرویم که در این زمینه مىفرماید: او خدایى است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز مىآورد و باز آوردن حتى در نظر شما آسانتر است. «هُو الّذى یَبدؤا الخَلقَ ثمّ یُعیدُه و هُو اَهوَنُ عَلیه» (118)
باز هم چند مثال ساده دیگر بیاوریم که چگونه از ذرّات پخش شده و بىجان، موجودات جاندار و بىجان ساخته مىشود:
1- گاو علف مىخورد و از ذرّات علف شیر بیرون مىآید.
2- انسان قطعه نانى میل مىکند و از درون آن اشک، خون، استخوان، مو، ناخن و گوشت و... ساخته مىشود.
3- مَشک دوغى را مکرر تکان مىدهید، سپس ذرّات پخش شده چربى همه یکجا و بر روى آن جمع مىشود.
چگونه قبول مىکنید که دستگاه گوارش گاو بتواند شیر را از علف بیرون کشد و شما بتوانید با حرکتى که به مشک مىدهید ذرّات پخش شدهى چربى را جمع نمایید، امّا همین که مىشنوید خدا زمین را حرکت مىدهد؛ «اِذا زُلزِلَت الارضُ زِلزالَها» (119) و ذرّات استخوانهاى پوسیدهى ما را از هر جایى که باشد یک جا جمع مىکند، قبول نمىکنید؟
در پایان این بحث، چند آیهى ساده و کوتاه را متذکّر مىشوم، از جمله:
«کما بَدَأکم تَعُودون» (120) همان گونه که شما را در آغاز پدیدآورد، زنده مىکند.
«و لَقَد عَلِمتُم النَشأةَ الاُولى فَلولا تَذَکّرون» (121) اى منکران معاد! شما که به آفرینش نخستین آگاهى دارید، پس چرا پند نمىگیرید و باز لجاجت مىکنید؟
«فَلیَنظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق یَخرُجُ من بَین الصُّلبِ و التّرائِب اِنّه على رَجعِه لَق (122) ادِر» باید انسان بنگرد که از چه خلق شده، از آبى جهنده آفریده شده که این آب جهنده از میان کمر و دندهها بیرون مىآید. آرى، خدایى که شما را از چنین آبى آفرید از برگردانیدن انسان و دوباره زنده کردنش تواناست .
«ألَیس ذلِکَ بِقادرٍ على أن یُحیِى المَوتى» (123) آیا خدایى که شما را از نطفه آفرید، نمىتواند دوباره مردگان را زنده کند؟
«أفَعَیِینا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم فى لَبسٍ من خَلقٍ جَدید» (124) مگر ما از خلقت اول وامانده شدیم که (که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم) ولى با این همه دلائل روشن، باز از خلقت جدید در شک و شبهه افتادهاند.
«أوَلَم یَروا انّ اللّه الّذى خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ على أن یَخلُقَ مِثلَهم» (125) آیا مشاهده نمىکنند خدایى که آسمانها و زمین را آفرید، مىتواند مثل ایشان را نیز بیافریند؟
«أوَلا یَذکُر الانسان أنّا خَلقناه من قَبل و لم یَکُ شَیئا» آیا کس (126) ى که معاد را باور ندارد به یاد ندارد که ما از اوّل او را آفریدیم در حالى که هیچ نبود؟
چون بناى این نوشتار بر فشردهگویى است، بنابراین از نمونههاى دیگرى که در قرآن آمده و از ماجراهایى نظیر داستان اصحاب کهف که بیدارشدن یک عدّه جوانمرد خداشناس بعد از 309 سال خواب است، صرفنظر مىکنیم.
آیه «81»
«81» أَوَلَیْسَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ
آیا کسى که آسمانها و زمین را آفرید، توانا نیست که مثل آنها را بیافریند؟ آرى، (مىتواند) و او آفریدگار بسیار داناست.
تکرار خیلی چیزها باعث عادی شدن آنها می شود و در پی آن هم غفلت ما از آن پدیده باعث می شود تا با درگیر شدن در روزمرگی ها به سادگی از کنار آن بگذریم.
شاید به دلیل اینکه بهار شروع سال جدید ماست ، بیش از دیگر پدیده های تکرارشونده به چشممان بیاید؛ اما بهار هم یکی از آن معجزه هایی است که هر سال می آید و می رود و دیگر برای ما عادی شده است.
آیا این همه تحول در جهان در شکل و شمایل طبیعت عادی است. بیاییم کمی بیشتر درباره پدیده تغییر فصلها و تحولات اطرافمان بدانیم.
روابط بهار و شروع رشد گیاهان و تحولاتی که در آنها طی بهار و فصول دیگر رخ می دهد، موضوع اصلی این مقاله است. ویژگی های تشعشع خورشیدی یکی از مهمترین عواملی است که تحولات اقلیمی و بیولوژیکی سطح زمین را کنترل می کند.
نور خورشید نیز بر اثر موقعیت زمین نسبت به خورشید تغییر می کند و یکی از نکات جالب پدیده های بیولوژیکی و اقلیمی ، ارتباط آن با مسائل نجومی و جایگاه زمین در فضاست.
نور خورشید چند ویژگی اساسی و مجزا دارد که هر یک از این ویژگی ها به نوعی بر تحولات گیاهی و تحریک یا ممانعت از رشد آنها موثر است
تحقیق در مورد بهار و معاد