فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایلکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره سوره جمعه

اختصاصی از فایلکو تحقیق درباره سوره جمعه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره سوره جمعه


تحقیق درباره سوره جمعه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه3

 

فهرست مطالب ندارد 

سوره جمعه

۱-  امام صادق ( ع ) فرمودند : از جمله وابات بر هر فرد مومن که از پیروان ما باشد آن است که در نماز شب جمعه سوره جمعه را در رکعت اول و سوره سبح اسم ربک الاعلی را در رکعت دوم بخواند و در رکعت اول نماز ظهر جمعه سوره جمعه و در رکعت دوم سوره ی منافقین را بخواند / پس اگر چنین کند گویی عملی چون عمل رسول خدا ( ص ) انجام داده و ثواب و پاداشش بر خداوند بهشت است .

۲-  نبی اکرم ( ص ) فرمودند : کسی که سوره جمعه را بخواند به تعداد کسانی که در نماز جمعه شرکت کرده و یا نکرده اند در شهرهای مسلمین ده حسنه داده خواهد شد .

هر که صبح و شام سوره جمعه را بخواند از وسوسه ی شیطان لعین رجیم ایمن گردد .

نوشته شده توسط گروه منتظران ظهور در یکشنبه بیست و دوم مرداد 1385 ساعت 19:0 | لینک ثابت | 5 نظر

نماز جماعت و نماز جمعه

در اینجا برخی خصوصیات نماز جماعت و نماز جمعه را ذکرمی‏کنم.می‏دانیم نماز جماعت در اسلام سنت‏بسیار مؤکدی است ولی‏مستحب است نه واجب،مگر اینکه به شکل اعراض از جماعت‏باشدیعنی کسی به هیچ شکلی در هیچ جماعتی شرکت نکند که این کارش‏حرام است و اگر زمانی باشد که حکومت،حکومت اسلامی باشد چنین‏فردی را مجبور به شرکت در جماعت می‏کنند.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حتی‏قصد کردند که خانه کسانی را که اعراض از جماعت داشتند خراب کنند;

فرمودند:شرکت نکردن به طور مطلق در جماعت مسلمین نوعی نفاق‏است.به هر حال مساله نماز جماعت‏یکی از خصوصیاتش این است که‏فی حد ذاته مستحب است.

خصوصیت دیگر نماز جماعت این است که نماز جماعت را به‏صورت متعدد هم می‏شود اقامه کرد;یعنی در یک شهر،مسجد هر محلی‏و مسجد جامع شهر هر کدام می‏توانند نماز جماعت مستقلی داشته باشند.

در شیعه‏گاهی یک مسجد ده تا نماز جماعت دارد که این دیگر تقریبا نمازتفرقه است.برخی نماز جماعت‏های شیعه شده است نمازهای تفرقه،چون در بسیاری از مساجد چندین نماز جماعت‏بر پا می‏شود.

خصوصیت‏سوم این است که نماز جماعت‏با نماز فرادی اختلاف‏زیادی ندارد،همان نماز فرادی است که به صورت جمعی خوانده‏می‏شود و تفاوت فقط در این جهت است که امام،قرائت‏یعنی حمد وسوره را می‏خواند و مامومین استماع می‏کنند.امام نیابت می‏کند از آنها درقرائت‏حمد و سوره.البته مامومین در حرکات و سکنات و اذکار و اورادهم باید پیرو و تابع امام باشند،قبل از امام به رکوع نروند،قبل از امام به‏سجود نروند و ذکری نگویند.

ولی نماز جمعه یک نماز جماعت‏خاص است.اولین تفاوت آن بانماز جماعت این است که واجب است،جز بر افرادی که عذر داشته باشندمثلا مریض باشند.همچنین بر زنان هم واجب نیست،مثل جهاد است که‏بر زنان،مریضها و مسافران و چند دسته دیگر واجب نیست ولی بر باقی‏مردان واجب است که شرکت کنند. فرق دیگر نماز جمعه با نماز جماعت این است که بر خلاف نمازجماعت که در یک شهر مسجد هر محلی می‏تواند یک نماز جماعت‏داشته باشد، نماز جمعه را در یک شهر به صورت متعدد نمی‏شود اقامه‏کرد;یعنی یک نماز جمعه باید اقامه شود و بس.این که می‏گوییم یک شهر،ملاک یک شهر نیست.بر مکلفین اگر فاصله آنها از دوازده کیلومتر بیشترنیست،واجب است که شرکت کنند.این را در نظر داشته باشید که مردم‏قدیم که پیاده و یا با الاغ و اسب و قاطر می‏آمدند برای طی دوازده کیلومترحداقل دو ساعت در راه بودند.دو ساعت می‏رفتند و دو ساعت‏بر می‏گشتند که رفت و آمدشان چهار ساعت طول می‏کشید.

مساله دیگر این است که در فاصله کمتر از شش کیلومتر،تشکیل‏دادن نماز جمعه دیگر حرام است;یعنی اگر نماز جمعه‏ای در این نقطه‏تشکیل می‏شود،تا شش کیلومتر کسی حق تشکیل نماز جمعه را ندارد.

آن وقت قهرا می‏شود یک نماز عمومی.وقتی که تا شعاع دو فرسخ،آمدن‏مردم واجب است و در شعاع یک فرسخ تشکیل دادن نماز جمعه دیگرحرام است و شرکت در نماز جمعه هم واجب است،معنایش این می‏شودکه در هفته یک روز،همه مردم به استثنای معذورها و به استثنای زنها و به‏استثنای کسانی که وظیفه شرطه‏گری و مانند آن دارند که حضورشان درکوچه‏ها و خیابانها برای حفظ امنیت مردم لازم و ضروری است،در یک‏نماز عمومی شرکت می‏کنند.حتی زندانیهای شرعی واقعی را باید اززندان تحت مراقبت مامورین بیاورند و در نماز جمعه شرکت‏بدهند وپس از انجام نماز به زندان برگردانند.این قدر این کار ضروری است.

آیا این فقط برای به جماعت‏خواندن یک نماز است؟خواندن نماز به‏جماعت که در تمام ایام هفته هست.البته می‏شود گفت این هم خودش‏فلسفه‏ای است که هفته‏ای یک بار همه یک جماعت‏بخوانند.ولی اگر تنها فلسفه‏اش جماعت‏خواندن عمومی می‏بود،دیگر وضع نماز ظهر عوض‏نمی‏شد،تبدیل به نماز جمعه نمی‏شد.تبدیل شدنش چنانکه گفتیم به این‏صورت است که چهار رکعت تبدیل شده است‏به دو رکعت و به جای آن‏دو رکعت دیگر دو خطبه ایراد می‏شود.

یک وقت در سخنرانیهایی در سابق تحت عنوان‏«خطابه و منبر»

بحث کردم (3) و آنجا این مطلب را گفتم که اسلام یگانه دینی است که‏سخنرانی جزء فریضه دین در آن قرار گرفته است و سر اینکه مساله خطابه‏و سخنرانی در اسلام نسبت‏به همه دنیا خیلی پیشرفت کرد-که البته درشیعه یک وجه علاوه‏ای هم دارد که مساله ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام‏است-همین است که اساسا خطابه خواندن در متن اسلام و جزء عبادات‏اسلام است،خصوصا برای زمامداران و آن کسانی که می‏خواهند اقامه‏جماعت کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا وقتی که در مکه بودند در حال خفازندگی می‏کردند و چون دائما در شکنجه بودند برایشان امکان تشکیل‏نماز جماعت نبود چه رسد به نماز جمعه،ولی هنوز وارد خود مدینه‏نشده بودند و در همین محلی که امروز«قبا»نامیده می‏شود چند روزی‏اقامت کرده بودند که جمعه رسید;در همین محل مسجد قبا که الان درمدینه است، اولین جمعه در اسلام تاسیس شد.این مسجد قبا خیلی‏مسجد عزیزی است‏برای اسلام. مسجدی است که قرآن به عظمت آن‏شهادت داده است:«لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم‏»یعنی از اولین‏روزی که تاسیس شده است،هیچ غش و دغلی در کار آن نبوده است،برپایه تقوا این مسجد تاسیس شده است.«لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم‏احق ان تقوم فیه رجال یحبون ان یتطهروا و الله یحب المطهرین‏» (4) .

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطبه‏های خود را بیشتر در همین نماز جمعه‏هاایراد می‏کرده‏اند و مسائل مهم را در نماز جمعه‏ها به مردم عرضه‏می‏داشتند.قسمت عمده خطبه‏های امیر المؤمنین علیه السلام که در نهج البلاغه‏است‏خطبه‏هایی است که در نماز جمعه ایراد شده است.دلایل تاریخی براین امر زیاد است که یکی را عرض می‏کنم.در یکی از خطبه‏ها هست که‏گفته‏اند آخرین خطبه‏ای است که امیر المؤمنین علیه السلام به صورت خطبه‏یعنی در منبر ایراد کرده‏اند.البته کلمات امیر المؤمنین منحصر به خطبه‏نیست.وصایا دارند یا مسائلی که در مجلسی بیان کرده‏اند و ضبط شده‏است.حضرت در آن خطبه آخر مردم را تحریض می‏کنند برای اینکه علیه‏معاویه حرکت کنند و بروند و خطر معاویه را برای مردم بازگو می‏کنند وبعد به یاد یاران باوفا و خالص گذشته خود می‏افتند.در همان منبرمی‏گویند:«این عمار؟و این ابن التیهان؟و این ذو الشهادتین؟» (5) کجاست عماریاسر!یعنی ما حالا عمار یاسری نداریم،که وقتی حضرت اینها را گفتند وبه یاد این دوستان خالصشان افتادند،در منبر شروع کردند به گریه کردن.

حضرت خیلی خطبه مؤثری در آنجا ایراد کردند به طوری که مردم‏فوق العاده گریستند و بعد از آن بود که عده زیادی هم حرکت کردند و به‏نخیله کوفه رفتند و در آنجا چادر و پرچم زدند و آماده شدند.تاریخ‏می‏نویسد:«فما دارت الجمعة حتی ضربه الملعون ابن ملجم‏» (6) این جمعه به جمعه‏بعد نرسید که ضربت ابن ملجم به حضرت وارد شد.این نشان می‏دهد که‏خطبه مذکور در روز جمعه بوده است.

بعدها هم این کار بوده است،منتها دیگران چون چنین قدرت وتوانایی را نداشته‏اند دیگر چیزی به نام خطبه و خطابه از آنها باقی نمانده‏است که قابل توجه باشد.در دوره ابو بکر نماز جمعه اقامه می‏شد وهمچنین در دوره عمر.

از جمله خصوصیات خلافت عثمان این است که شاید دو سه روزبود که خلیفه شده بود روز جمعه پیش آمد.بالای منبر رفت.چشمش که‏به جمعیت افتاد زبانش بند آمد.نتوانست‏سخنی بگوید و پایین آمد.وقتی‏پایین آمد این جمله را گفت:«انتم الی امام عادل احوج منکم الی امام خطیب‏» (7) شما به یک پیشوای عادل بیشتر احتیاج دارید تا به یک پیشوای سخنور.

مروان حکم گفت:اگر همین دو کلمه را بالای منبر گفته بودی خیلی‏خطیب خوبی بودی;یعنی خوب بود همین دو کلمه را بالای منبرمی‏گفتی،چرا پایین گفتی؟البته او نه عادل بود و نه خطیب،ادعایی بود که‏می‏کرد.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره سوره جمعه

تحقیق درباره سوره جاثیه

اختصاصی از فایلکو تحقیق درباره سوره جاثیه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره سوره جاثیه


تحقیق درباره سوره جاثیه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه16

 

فهرست مطالب

سوره جاثیه

محتواى سوره :.

فضیلت تلاوت سوره

همه جا نشانه هاى اوست

واى بر دروغگوى گنهکار

 

سوره جاثیه

این سوره در ((مکه )) نازل شده , و داراى 37 آیه است .

محتواى سوره :.

محتواى این سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه کرد:
1ـ عظمت قرآن مجید و اهمیت آن .
2ـ بیان گوشه اى از دلائل توحید در برابر مشرکان .
3ـ ذکر پاره اى از ادعاهاى ((طبیعى مسلکان )) و پاسخ قاطع به آن .
4ـ اشاره کوتاهى به سرنوشت بعضى از اقوام پیشین همچون بنى اسرائیل .
5ـ تهدید شدید نسبت به گمراهانى که اصرار و پافشارى بر عقائد انحرافى خود دارند.
6ـ دعوت به عفو و گذشت در عین قاطعیت و عدم انحراف از مسیر حق .
7ـ اشارات گویایى به حوادث تکان دهنده قیامت .
نـام ایـن سوره ((جاثیه )) است به تناسب آیه 28 این سوره ـجاثیه یعنى ;
Š کسى که به زانو درآمده ـ و اشاره به وضع بسیارى از مردم در صحنه قیامت در دادگاه عدل الهى است.

 

فضیلت تلاوت سوره :.

در حدیثى از پیامبر(ص ) مى خوانیم : ((کسى که سوره جاثیه را بخواند (و البته در آن اندیشه کند و در زنـدگـى خـود به کار بندد)خداوند عیوب او را روز قیامت مى پوشاند و ترس و وحشت او را به آرامش مبدل مى سازد)).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ.

همه جا نشانه هاى اوست :.

این سوره ششمین سوره اى است که با حروف مقطعه ((حاـمیم )) (حم ) آغازشده است .
مـفـسـر معروف ((طبرسى )) در آغاز این سوره مى گوید: بهترین سخن این است که گفته شود ((حـم )) نـام ایـن سـوره است ;
Š و نامگذارى این سوره به ((حم )) اشاره به این است که این قرآن که سراپا اعجاز است از حروف الفبا تشکیل شده .
(آیـه )ـ و شـاید به همین دلیل بلافاصله از عظمت قرآن یاد کرده , مى گوید:((این کتاب از سوى خداوند عزیز و حکیم نازل شده است )) (تنزیل الکتاب من اللّه العزیز الحکیم ).
((عـزیز)) به معنى قدرتمند و شکست ناپذیر, و ((حکیم )) به معنى کسى است که از اسرار همه چیز آگاه است و تمام افعالش روى حساب و حکمت مى باشد.
(آیـه )ـ سـپـس بـه بـیان آیات و نشانه هاى عظمت خدا در آفاق و انفس پرداخته , مى گوید: ((در آسمانها و زمین نشانه هاى فراوانى است براى آنها که اهل ایمانند و طالب حقند)) (ان فى السموات والا رض لا یات للمؤمنین ).
عـظـمت آسمانها از یک سو, و نظام شگفت انگیز آنها ـکه میلیونها سال مى گذرد و برنامه هاى آنها بدون کمترین انحراف و دگرگونى ادامه مى یابدـ از سوى دیگر, و ساختمان زمین و عجائب آن از سوى سوم هریک آیتى از آیات خداست .
(آیه )ـ پس از این آیات آفاقى به آیات انفسى پرداخته , مى گوید: ((و درآفرینش شما و جنبندگانى کـه در سـراسـر زمـین پراکنده ساخته نیز نشانه هایى است براى جمعیتى که اهل یقینند)) (وفى خـلـقـکـم ومـا یـبث من دابة آیات لقوم یوقنون )آرى ! هریک به نوبه خود آیت و نشانه اى از علم و حکمت و قدرت بى پایان مبدا آفرینش است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه از سه موهبت بزرگ که هریک نقش مهمى در حیات انسان و موجودات زنده دیگر دارد, و هریک آیتى از آیات خداست , نام مى برد:مساله ((نور)) و ((آب )) و ((هوا)).
مـى فـرمـایـد: ((درآمد و شد شب و روز, و رزقى را که خداوند از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را بعد از مرگش حیات بخشیده , و همچنین در وزش بادها,نشانه هایى است براى جمعیتى کـه تـعقل و اندیشه مى کنند)) (واختلا ف اللیل والنهار وما انزل اللّه من السما من رزق فاحیا به الا رض بعد موتها وتصریف الریاح آیات لقوم یعقلون ).
مـسـالـه نـظام ((نور و ظلمت )) و آمد و شد شب و روز که هریک با نظام خاصى جانشین و خلیفه دیگرى مى شود بسیار حساب شده و شگفت انگیز است .
در مرحله دوم از رزق حیاتبخش آسمانى , یعنى باران , سخن به میان آمده که نه در لطافت طبعش کلامى است , و نه در قدرت احیاگریش سخنى , و همه جا نشانه زندگى و طراوت و زیبائى است .
و در مـورد سـوم سخن از وزش بادها است بادهایى که هواى پراکسیژن زنده راجابه جا مى کنند, و در اخـتیار جانداران مى گذارند, هواى آلوده به کربن را براى تصفیه به دشتها و جنگلها و صحراها مـى فرستند, و پس از تصفیه به شهرها و آبادیهامى برند, و عجب این که این دو دسته از موجودات زنده یعنى ((حیوانات )) و((گیاهان )) درست بر ضد هم عمل مى کنند, اولى اکسیژن را مى گیرد و گـاز کـربـن مـى دهـد, و دومـى کربن را مى گیرد و اکسیژن مى دهد تا تعادل در نظام حیات برقرارگردد, و با گذشت زمان ذخیره هواى مفید زمین نابود نشود.
وزش بـادهـایى که علاوه بر این , تلقیح گر گیاهان , و بارورکننده آنها, و افشاننده انواع بذرها در سـرزمینهاى مختلف , و پرورش دهنده مراتع طبیعى و جنگلها, و موج آفرین در دل اقیانوسهاست , مـوجـى که به دریا حیات و حرکت مى بخشد, و آب را ازعفونت و فساد حفظ مى کند, و نیز همین بادها کشتیها را بر صفحه اقیانوسها به حرکت در مى آورند.
(آیـه )ـ سـپـس در ایـن آیه به عنوان یک جمع بندى نسبت به بحثهاى گذشته , و بیان عظمت و اهـمـیـت آیات قرآن , مى فرماید: ((اینها آیات الهى است که ماآن را به حق بر تو تلاوت مى کنیم )) (تلک آیات اللّه نتلوها علیک بالحق ).
به راستى اگر آنها به این آیات ایمان نیاورند به چه چیز ایمان خواهند آورد؟.
و لـذا در پـایان آیه مى افزاید: ((پس این گروه کافر به کدام سخن بعد از سخن خدا و آیاتش ایمان مى آورند))؟! (فباى حدیث بعد اللّه وآیاته یؤمنون ).
آرى ! به راستى قرآن مجید آن چنان محتوائى از نظر استدلال و براهین توحیدى و همچنین از نظر پـند و اندرز دارد که هر دلى کمترین آمادگى در آن باشد,او را به سوى خدا و پاکى و تقوا دعوت مى کند, هرگاه این آیات بینات در کسى اثرنبخشد هرگز امیدى به هدایت او نیست .
(آیه )ـ.

 

 

 

 

 

واى بر دروغگوى گنهکار!.

آیات گذشته نشان مى داد که گروهى هستند که سخنان الهى با انواع دلائل توحیدى و مواعظ و انـدرزهـا را مـى شـنـوند ولى در آنها اثر نمى کند, در اینجا از این گروه و عواقب اعمال آنها بطور مشروح سخن مى گوید.
نخست مى فرماید: ((واى بر هر دروغگوى گنهکار))! (ویل لکل افاک اثیم ).
((افاک )) به معنى کسى است که بسیار دروغ مى گوید, و گاه به کسى که دروغ بزرگ مى گوید هرچند زیاد هم نباشد گفته شده .
از این آیه به خوبى روشن مى شود که موضع گیرى خصمانه در برابر آیات الهى کار کسانى است که سرتاپا آلوده گناه و کذب و دروغند, نه پاک نهادان راستگو.
(آیه )ـ سپس به چگونگى موضع گیریهاى آنها اشاره کرده , مى افزاید:((پیوسته آیات الهى را که بر او تلاوت مى شود مى شنود اما بر اثر تکبر همواره اصراربر مخالفت دارد گوئى اصلا آن را نشنیده )) (یسمع آیات اللّه تتلى علیه ثم یصرمستکبرا کان لم یسمعها).
و در پـایـان آیـه آنـهـا را شدیدا به کیفر سختى تهدید کرده , مى گوید: ((چنین کسى را به عذاب دردناک بشارت ده ))! (فبشره بعذاب الیم ).
هـمـان گـونـه کـه او دل پـیـامـبر و مؤمنان را به درد آورده ما نیز او را به عذاب دردناکى مبتلا مى سازیم .
(آیـه )ـ سـپـس مى افزاید: ((و هرگاه (این مستکبر لجوج ) چیزى از آیات ما رابداند و از آن آگاه شود آن را به باد استهزا مى گیرد)) (واذا علم من آیاتنا شیئا اتخذهاهزوا).
او همه آیات ما را ـچه آنها را که دانسته و چه آنها را که ندانسته ـ به استهزا وسخریه مى گیرد!.
واین نهایت جهل و بى خبرى است که انسان چیزى را انکار یا مسخره کند که اصلا نفهمیده است , و این بهترین دلیل لجاج و عناد آنهاست .
و در پـایـان آیه مجازات این گروه را چنین بیان مى کند: ((براى آنها عذاب خوارکننده اى است )) (اولئک لهم عذاب مهین ).
(آیـه )ـ این آیه ((عذاب مهین )) را چنین شرح مى دهد: ((پشت سرشان دوزخ است )) (من ورائهم جهنم ).
تعبیر به پشت سر, با این که دوزخ جلو آنها قرار دارد, و در آینده به آن مى رسند, ممکن است از این نظر باشد که آنها اقبال به دنیا کرده , و آخرت و عذاب الهى را نادیده گرفته و پشت سر انداخته اند.
و بـه هـر حـال در دنـبـالـه آیـه مى افزاید: اگر آنها گمان مى کنند اموال سرشار, وبتها وخدایان سـاختگیشان , گرهى از کار آنها مى گشاید سخت در اشتباهند, چرا که ((هرگز آنچه را به دست آوردنـد آنها را (از عذاب الهى ) نجات نمى بخشد و نه اولیائى که غیر از خدا براى خود برگزیدند)) مایه نجاتشان خواهند بود (ولا یغنى عنهم ماکسبوا شیئا ولا مااتخذوا من دون اللّه اولیا).
و چـون هیچ راه فرار و نجاتى نیست باید در آتش قهر و غضب الهى بمانند ((وعذاب بزرگى براى آنهاست )) (ولهم عذاب عظیم ).
آنـها آیات الهى را کوچک شمردند, خداوند عذاب آنها را بزرگ مى کند, آنها بزرگى فروختند خدا نیز عذاب عظیم به آنها مى دهد.
(آیـه )ـ بـه دنـبال بحثهائى که درباره عظمت آیات الهى در آیه هاى گذشته آمده در اینجا همین معنى را تعقیب کرده , مى گوید: ((این (قرآن ) مایه هدایت است ))(هذا هدى ).
حـق را از بـاطل جدا مى سازد, صحنه زندگى انسان را روشن مى کند, و دست رهروان راه حق را گرفته به سر منزل مقصود مى رساند.
((و کـسـانى که به آیات پروردگارشان کافر شدند عذابى سخت و دردناک دارند)) (والذین کفروا بایات ربهم لهم عذاب من رجز الیم ).
(آیه )ـ.

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار!.

سـپـس رشـتـه سـخـن را به بحث توحید که در آیات نخستین این سوره مطرح شده مى کشاند و درسهاى مؤثرى از توحید و خداشناسى به مشرکان مى دهد.
گاه در عواطف آنها چنگ زده , مى گوید: ((خداوند همان کسى است که دریا رابراى شما مسخر کـرد تـا کـشـتـیـهـا به فرمانش در آن حرکت کنند, و بتوانید از فضل اوبهره گیرید و شاید شکر نـعـمتهایش را به جا آورید)) (اللّه الذى سخر لکم البحر لتجرى الفلک فیه بامره ولتبتغوا من فضله ولعلکم تشکرون ).
(آیه )ـ بعد از بیان نعمت کشتیها که تماس نزدیکى با زندگى روزمره انسانها دارد به مساله تسخیر سایر موجودات بطورکلى پرداخته , مى گوید: ((و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است همه را از ناحیه خودش مسخر شما ساخت ))(وسخر لکم ما فى السموات وما فى الا رض جمیعا منه ).
با توجه به این که همه مواهب از ناحیه اوست و خالق و مدبر و پروردگارهمه , ذات پاک او مى باشد پـس چـرا انـسـان به سراغ غیر او رود؟ و سر بر آستان مخلوقات ضعیف بگذارد؟ و از معرفت منعم حقیقى غافل بماند؟.
لـذا در پـایـان آیـه مـى افـزایـد: ((در ایـن , نـشانه هاى مهمى است براى کسانى که تفکر و اندیشه مى کنند)) (ان فى ذلک لا یات لقوم یتفکرون ).
در آیـه قـبـل از عـواطف انسانها استفاده مى شد, و در اینجا از عقول واندیشه هاى آنها, چه خداى مـهربانى که با هر زبان ممکن با بندگانش سخن مى گوید,گاه با زبان دل , و گاه با زبان فکر, و هدف در همه اینها یک چیز بیش نیست , و آن بیدارى انسانهاى غافل و به حرکت درآوردن آنها در سیر الى اللّه است .
(آیه )ـ سپس به ذکر یک دستور اخلاقى در برخورد با کفار مى پردازد تابحثهاى منطقى سابق را به ایـن وسـیله تکمیل کند روى سخن را به پیامبر(ص ) کرده ,مى فرماید: ((به مؤمنان بگو: کسانى را که امید به ایام اللّه (روز رستاخیز) ندارند موردعفو قرار دهند, و نسبت به آنها سخت نگیرند)) (قل للذین آمنوا یغفروا للذین لا یرجون ایام اللّه ).
مـمـکـن است آنها بر اثر دور بودن از مبادى ایمان و تربیت الهى برخوردهاى خشن و نامطلوب , و تـعـبـیرات زشت و زننده اى داشته باشند, شما باید با بزرگوارى و سعه صدر با این گونه اشخاص برخورد کنید, مبادا بر لجاجت خود بیفزایند, وفاصله آنها از حق بیشتر شود.
ولـى براى این که این گونه افراد از این بزرگوارى و عفو و گذشت سؤاستفاده نکنند در پایان آیه مى افزاید: ((این به خاطر آن است که (خداوند در آن روز) هر قومى را به اعمالى که انجام مى دادند جزا دهد)) (لیجزى قوما بما کانوا یکسبون ).
(آیه )ـ مى فرماید: ((کسى که عمل صالحى به جا آورد به سود خود به جاآورده است , و کسى که کار بـدى انـجـام دهـد بـه زیـان خـود اوسـت , سـپس همه شما به سوى پروردگارتان باز گردانده مـى شـوید)) و نتیجه اعمال خود را مى یابید (من عمل صالحا فلنفسه ومن اسا فعلیها ثم الى ربکم ترجعون ).
ایـن تعبیر که در آیات قرآن کرارا و با عبارات مختلف آمده است پاسخى است به آنها که مى گویند اطاعت و عصیان ما براى خدا چه سود و زیانى دارد؟ واین چه اصرارى است که در زمینه اطاعت و نهى از معصیت او مى شود؟!.
ایـن آیـات مـى گـویـد: همه اینها سود و زیانش متوجه خود شماست , این شماهستید که در پرتو اعمال صالح تکامل مى یابید, و این شما هستید که بر اثر جرم وگناه سقوط کرده در پرتگاه غضب و بعد از رحمت او گرفتار لعنت ابدى مى شوید.
این همه موهبت به بنى اسرائیل دادیم ولى !.

در تـعـقـیـب بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون انواع نعمتهاى خداوند وشکرگزارى و عمل صالح آمده , در اینجا نمونه اى از زندگى بعضى اقوام پیشین را که مشمول نعمتهاى خداوند شدند اما کفران کردند شرح مى دهد.
مى فرماید: ((ما به بنى اسرائیل کتاب آسمانى و حکومت و نبوت دادیم , و ازروزیهاى پاکیزه به آنها عطا کردیم , و آنان را بر جهانیان (هم عصر خود) برترى بخشیدیم )) (ولقد آتینا بنى اسرائیل الکتاب والحکم والنبوة ورزقناهم من الطیبات وفضلناهم على العالمین ).
در این آیه مجموعا پنج موهبت را که خداوند به بنى اسرائیل عطا کرده , بیان مى کند.
نـخست مساله کتاب آسمانى یعنى ((تورات )) است , که مبین معارف دینى وحلال و حرام و طرق هدایت و سعادت بود.
دوم مقام حکومت و قضاوت .
سومین نعمت الهى بر آنها مقام ((نبوت )) بود که خداوند انبیاى بسیارى را ازآنها برگزید.
در روایـتـى آمـده اسـت : ((عـدد انبیاى بنى اسرائیل بالغ بر هزار نفر مى شد)) و درروایت دیگرى انبیاى بنى اسرائیل چهار هزار نفر ذکر شده است .
چهارمین موهبت مواهب مادى و روزیهاى پاکیزه است .
و پنجمین موهبت , برترى و قدرت بلامنازع آنها بود.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـه ششمین موهبت بزرگى که خدا به این قوم حق نشناس داد اشاره کرده , مى گوید: ((و ما دلائل روشنى (از امر نبوت و شریعت ) دراختیار آنها گذاردیم )) (وآتیناهم بینات من الا مر).
بـا وجـود ایـن مـواهـب بـزرگ و دلائل بـیـن و روشن جایى براى اختلاف وجودنداشت , ولى این کفران کنندگان به زودى دست به اختلاف زدند.
چـنـانـکـه قـرآن در دنباله همین آیه مى گوید: ((پس آنها اختلاف نکردند مگر بعداز آنکه علم و آگـاهـى بـه سـراغـشان آمد و سرچشمه این اختلاف همان حب ریاست وبرترى جوئى بود)) (فما اختلفوا الا من بعد ما جاهم العلم بغیا بینهم ).
قـرآن در پـایـان آیـه آنـها را با این عبارت هشدار مى دهد: ((پروردگار تو روزقیامت در میان آنها دربـاره آنـچـه اخـتلاف نمودند داورى مى کند)) (ان ربک یقضى بینهم یوم القیمة فیما کانوا فیه یختلفون ).
و به این ترتیب با کفران نعمت و ایجاد اختلاف هم عظمت و قدرت خود رادر دنیا از دست دادند و هم مجازات آخرت را براى خود خریدند.
(آیـه )ـ بـعـد از بیان مواهبى که خداوند به بنى اسرائیل داده بود و کفران کردند, سخن از موهبت عظیمى به میان مى آورد که به پیامبر اسلام (ص ) و مسلمین ارزانى داشت , مى فرماید: ((سپس ما تو را بر شریعت و مسیرى به سوى آیین حق قرار دادیم )) (ثم جعلناک على شریعة من الا مر).
و از آنـجـا کـه ایـن مـسیر, مسیر نجات و پیروزى است به دنبال آن به پیامبر(ص )دستور مى دهد ((پس از آن پیروى کن )) (فاتبعها).
و نـیـز از آنـجـا کـه نـقطه مقابل آن چیزى جز پیروى از هوى و هوس جاهلان نیست , در آخر آیه مـى افـزاید: ((و از هوى و هوسهاى کسانى که آگاهى ندارند پیروى مکن )) (ولا تتبع اهوا الذین لا یعلمون ).
(آیـه )ـ ایـن آیـه در حـقـیـقـت عـلـتى است براى نهى از تسلیم شدن در برابرپیشنهاد مشرکان مـى گوید: ((آنها هرگز نمى توانند تو را در برابر خداوند بى نیاز کنند)) واز عذابش برهانند (انهم لن یغنوا عنک من اللّه شیئا).
هرگاه از آئین باطل آنها پیروى کنى و عذاب الهى دامان تو را بگیرد هرگزنمى توانند به کمک تو بشتابند, گرچه روى سخن در این آیات به پیامبر است ولى منظور همه مؤمنان مى باشند.
سـپـس مى افزاید: ((و ظالمان یار و یاور (و دوست و ولى ) یکدیگرند)) (وان الظالمین بعضهم اولیا بعض ).
همه از یک قماشند و در یک مسیر و سر و ته یک کرباس و همگى ضعیف و ناتوانند!.
امـا گمان نکن که تو و افراد با ایمان که اکنون در اقلیت هستید یار و یاورى ندارید ((خداوند یار و یاور پرهیزکاران است )) (واللّه ولى المتقین ).
درست است آنها ظاهرا جمعیتى عظیم و قدرت و ثروت قابل ملاحظه اى دارند ولى در برابر قدرت بى انتهاى حق ذره ناچیزى بیش نیستند.
(آیـه )ـ در ایـن آیه به عنوان تاکید بر آنچه گذشت و دعوت به پیروى از این آیین الهى مى گوید: ((این قرآن و شریعت وسیله بینائیها براى مردم و مایه هدایت ورحمت براى گروهى است که اهل یقین هستند)) (هذا بصائر للناس وهدى ورحمة لقوم یوقنون ).
ایـن تعبیر زیبائى است که از عظمت و تاثیر و عمق این کتاب آسمانى حکایت مى کند براى آنها که رهرو راهند و جستجوگر حق .
(آیه )ـ.

حیات و مرگ این دو گروه یکسان نیست !.

در تـعـقـیـب آیات گذشته که سخن از دو گروه ((مؤمنان )) و ((کافران )), یا((پرهیزکاران )) و ((مـجـرمـان )) درمـیـان بـود در ایـن آیـه این دو را در یک مقایسه اصولى دربرابر هم قرار داده , مى گوید: ((آیا کسانى که مرتکب سیئات شدند گمان کردند آنها راهمچون کسانى قرار مى دهیم که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند که حیات ومرگشان یکسان باشد))؟! (ام حسب الذین اجـتـرحـوا الـسـیـئات ان نجعلهم کالذین آمنوا وعملوا الصالحات سوا محیاهم ومماتهم ) ((چه بد داورى مى کنند))! (ساما یحکمون ).
آیه مى گوید: این یک پندار غلط است که تصور کنند ایمان و عمل صالح , یاکفر و گناه , تاثیرى در زندگى انسان نمى گذارد, چنین نیست زندگى و مرگ این دوگروه کاملا با هم متفاوت است .
(آیـه )ـ ایـن آیـه در حـقیقت تفسیر و تعلیلى است براى آیه قبل , مى فرماید:((و خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است )) (وخلق اللّه السموات والا رض بالحق ).
((و هـدف آن اسـت که هرکس در برابر اعمالى که انجام داده است جزا داده شود, و به آنها ظلم و ستمى نخواهد شد)) (ولتجزى کل نفس بما کسبت وهم لا یظلمون ).
سراسر عالم نشان مى دهد که آفریننده این جهان آن را بر محور حق قرار داده ,و در همه جا حق و عدالت حاکم است .
با این حال چگونه ممکن است مؤمنان صالح العمل و مجرمان بى ایمان رایکسان قرار دهد.
(آیـه )ـ ایـن آیـه نیز توضیح و تعلیل دیگرى است براى عدم مساوات کافران و مؤمنان , مى فرماید: ((آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده ))؟! (افرایت من اتخذ الهه هویه ).
و فـرمان خدا را رها کرده , و به دنبال خواست دل و هواى نفس افتاد و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد.
((و خـداونـد او را بـا آگـاهى (بر این که شایسته هدایت نیست ) گمراه ساخته ))(واضله اللّه على علم ).
((و بـر گـوش و قـلبش مهر زده , و بر چمشش پرده اى افکنده است )) تا دروادى ضلالت همواره سرگردان بماند (وختم على سمعه وقلبه وجعل على بصره غشاوة ).
((با این حال چه کسى مى تواند غیر از خدا او را هدایت کند)) (فمن یهدیه من بعد اللّه ).
((آیا متذکر نمى شوید))؟ (افلا تذکرون ) و تفاوت چنین کسى را با آنها که درپرتو نور حق راه خود را یافته اند نمى فهمید؟.
راسـتى چه بت خطرناکى است هوى پرستى که تمام درهاى رحمت و طرق نجات را به روى انسان مـى بـندد, و چه گویا و پرمعنى است حدیثى که از پیغمبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده : ((هرگز در زیر آسمان معبودى مبغوضتر نزد خدا ازهواى نفس , پرستش نشده است ))!.
چـرا که بتهاى معمولى موجوداتى بى خاصیتند, ولى بت هوى و هوس اغواکننده , وسوق دهنده به سوى انواع گناه و انحراف است .
(آیه )ـ.

عقاید دهریین :.

در ایـنـجـا بـحـث دیـگـرى پیرامون منکران توحید است , منتها تنها از گروه خاصى از آنها یعنى ((دهریین )) نام مى برد که مطلقا وجود صانع حکیم را در عالم هستى انکار مى کردند, در حالى که اکثر مشرکان ظاهرا به خدا ایمان داشتند و بتها راشفیعان درگاه او مى دانستند.
مـى فـرمـایـد: ((و آنـهـا گفتند چیزى جز همین زندگى ما در دنیا در کار نیست ,گروهى از ما مـى میرند و گروهى زنده مى شوند)) و جاى آنها را مى گیرند, و نسل بشرهمچنان تداوم مى یابد (وقالوا ماهى الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیا).
((و چیزى جز دهر و گذشت روزگار ما را هلاک نمى کند)) (وما یهلکنا الا الدهر).
جمله نخست ناظر به انکار معاد است و جمله بعد ناظر به انکار مبدا.
قرآن مجید در پاسخ این بیهوده گویان جمله کوتاه و پرمحتوائى بیان کرده که در موارد دیگرى از قـرآن نـیـز به چشم مى خورد, مى فرماید: ((آنها به این سخن (که مى گویند معادى نیست و مبدا جـهـان نیز دهر است ) یقین ندارند, بلکه تنها گمان بى پایه اى دارند)) (وما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون ).
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـه یـکـى از بـهـانـه جوئیهاى بى اساس این گروه در موردمعاد اشاره کرده , مـى گوید: ((و هنگامى که آیات بینات و آشکار ما بر آنها خوانده مى شود تنها دلیلى که در برابر آن دارند این است که مى گویند: اگر راست مى گوئید,پدران ما را زنده کنید و بیاورید)) تا بر صدق گـفـتار شما گواهى دهند (واذا تتلى علیهم آیاتنا بینات ما کان حجتهم الا ان قالوا ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین ).
آرى ! ایـن تـنـهـا دلـیـل آنها بود, دلیلى سست و واهى , چرا که خداوند قدرت خویش را بر احیاى مردگان از طرق مختلف به انسانها نشان داده است .
(آیه )ـ.

در آن دادگاه عدل همه به زانو در مى آیند!.

در اینجا پاسخ دیگرى به سخن دهریین که منکر مبدا و معاد بودند داده ,مى فرماید: ((بگو: خداوند شـمـا را زنـده مـى کند, سپس مى میراند سپس (بار دیگرحیات مى بخشد و) براى حساب در روز قیامت , روزى که در آن شک و تردیدى نیست جمع آورى مى کند)) (قل اللّه یحییکم ثم یمیتکم ثم یجمعکم الى یوم القیمة لا ریب فیه ).
آنـهـا نـه خـدا را قبول داشتند و نه روز جزا را, و محتواى این آیه در حقیقت استدلال براى هر دو قسمت است , چرا که روى مساله حیات نخستین تکیه شده , ازسوى دیگر, کسى که قادر بر حیات نخستین است چگونه قادر بر اعاده آن نیست .
و از آنجا که بسیارى از مردم در این دلائل تامل و دقت نمى کنند در پایان آیه مى افزاید: ((ولى اکثر مردم نمى دانند)) (ولکن اکثرالناس لا یعلمون ).
(آیـه )ـ ایـن آیـه دلـیـل دیگرى بر مساله معاد است که شبیه آن را در آیات دیگر قرآن خوانده ایم , مى فرماید: ((مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست )) (وللّه ملک السموات والا رض ).
او کـه مـالـک و حـاکم بر تمام پهنه عالم هستى است , مسلما قدرت بر احیاى مردگان را دارد, و چنین کارى در برابر قدرت او هرگز مشکل نیست .
او این جهان را مزرعه اى براى قیامت , و تجارتخانه پرسودى براى عالم پس از مرگ , قرار داده است , لـذا در پـایـان آیه مى افزاید: ((و آن روز که قیامت برپا شوداهل باطل زیان مى بینند)) (ویوم تقوم الساعة یومئذ یخسر المبطلون ).
حـیـات و عـقـل و هـوش و مـواهـب زندگى سرمایه هاى انسان است باطل گرایان آنها را با متاع زودگـذرى کـه نـسبت به آن هیچ ارزشمند نیست مبادله مى کنند, و روزرستاخیز که تنها قلب سلیم و ایمان و عمل صالح به کار مى آید زیانکار بودن خود رابا چشم مشاهده مى کنند.
(آیه )ـ این آیه صحنه قیامت را به طرز بسیار گویائى ترسیم کرده , مى گوید:((در آن روز هر امتى را مى بینى (که از شدت ترس و وحشت ) بر زانو نشسته )) (وترى کل امة جاثیة ).
سـپـس دومـین صحنه از صحنه هاى قیامت را به این صورت بیان مى کند که : ((هر امتى به سوى کـتـابـش خـوانـده مـى شـود (و بـه آنـها مى گویند:) امروز جزاى آنچه را انجام مى دادید به شما مى دهند)) (کل امة تدعى الى کتابها الیوم تجزون ماکنتم تعملون ).
ایـن کـتـاب هـمـان نامه اعمالى است که تمام نیکیها و بدیها, زشتیها و زیبائیهاى گفتار و کردار انسانها در آن ثبت است .
تـعـبـیـر ((کـل امة تدعى الى کتابها)) نشان مى دهد که علاوه بر نامه اعمالى که براى هر انسانى جداگانه موجود است هر امتى نیز نامه اعمالى متعلق به جمع وگروه خود دارد.
(آیـه )ـ بار دیگر از سوى خداوند به آنها خطاب مى شود و به عنوان تاکیدمى گوید: ((این کتاب ما اسـت که به حق با شما سخن مى گوید)) و اعمال شما را بازگومى کند! (هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق ).
آن روز کـه شـمـا هر چه مى خواستید انجام مى دادید هرگز باور نمى کردید که اعمالتان در جایى ثبت شود, ولى ((ما آنچه را انجام مى دادید مى نوشتیم )) (انا کنانستنسخ ما کنتم تعلمون ).
(آیـه )ـ در ایـن آیـه مـرحـله نهائى دادرسى قیامت را بیان مى کند, آنجا که هرگروهى به نتیجه اعمال خود مى رسند.
مى فرماید: ((اما کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادندپروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى کند)) (فاما الذین آمنوا وعملواالصالحات فیدخلهم ربهم فى رحمته ).
و در پایان آیه مى فرماید: ((این پیروزى آشکار است )) (ذلک هو الفوز المبین ).
(آیـه )ـ در این آیه سرنوشت گروه دیگرى را که نقطه مقابل این گروهندیادآور شده , مى فرماید: ((و امـا کـسانى که کافر شدند (به آنها گفته مى شود) مگر آیات من بر شما خوانده نمى شد و شما اسـتکبار مى کردید (و تسلیم حق نمى شدید) وقومى مجرم و گناهکار بودید)) (واما الذین کفروا افلم تکن آیاتى تتلى علیکم فاستکبرتم وکنتم قوما مجرمین ).
قـابـل توجه این که در این آیه تنها سخن از کفر است , و اما اعمال سؤ به عنوان یک عامل دخول به عذاب الهى ذکر نشده , این به خاطر آن است که مساله کفر به تنهایى موجب عذاب است .
(آیه )ـ.

آن روز که اعمال سؤ انسان آشکار مى شود!.

ایـن آیه توضیحى است بر مساله استکبار کافران در برابر آیات الهى و دعوت انبیا که در آیه قبل به صـورت اجـمالى بیان شده بود, مى فرماید: ((هنگامى که گفته مى شد وعده الهى حق است و در قـیامت هیچ شکى نیست شما مى گفتید: مانمى دانیم قیامت چیست ؟ ما تنها گمانى در این باره داریـم و به هیچ وجه یقین نداریم )) (واذا قیل ان وعداللّه حق والساعة لا ریب فیها قلتم ما ندرى ما الساعة ان نظن الا ظنا وما نحن بمستیقنین ).

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره سوره جاثیه

تشریح و تفسیر آموزه های اخلاقی اجتماعی و فردی مومنان در سوره حجرات (معروف به سوره آداب و اخلاق)

اختصاصی از فایلکو تشریح و تفسیر آموزه های اخلاقی اجتماعی و فردی مومنان در سوره حجرات (معروف به سوره آداب و اخلاق) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تشریح و تفسیر آموزه های اخلاقی اجتماعی و فردی مومنان در سوره حجرات (معروف به سوره آداب و اخلاق)


تشریح و تفسیر آموزه های اخلاقی اجتماعی و فردی مومنان در سوره حجرات (معروف به سوره آداب و اخلاق)

در این مقاله ی 20 صفحه ای به بررسی دستورات آیات برای تحقق اخلاق اجتماعی و فردی بر اساس تفسیر نمونه پرداخته شده و آثار و نتایج مهم و کاربردی پیاده سازی این دستورات بسیار مهم بیان شده و بطور کلی می توان این دستورات را در چند بخش زیر تقسیم بندی کرد:

1-آداب برخورد با پیشوای معصوم و با القا خصوصیت، رهبر و اساتید و معلمان و والدین و... و بطور کلی جایگان رهبر و پیشوای بزرگ و و اختیارات مربوط به او

2-ارائه ملاکهای زیادی برای تعریف ارزش که معروف ترین آیه در این سوره واقع است (ان اکرمکم عند الله اتقاکم)

3- دستورات و اصول بسیار مهم در رابطه با روابط اجتماعی که تضمین کننده خفظ و بقای وحدت و پیشرفت و صفا و صمیمیت جامعه است

4-اصولی در رابطه با خبر های صحیح و راست و عمل به خبرها (مانند حجیت خبر عادل یا دستوراتی در رباطه با تجسس و ...)

6-آیاتی بیدارگر در رابطه با آگاهی کامل خداوند از همه چیز

7-بیان اندازه ی عقاب برخی گناهان مانند غیبت و ... که معروفترین آیه در این سوره است(ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا؟!)

8-اصول حل اختلافات

و...


دانلود با لینک مستقیم


تشریح و تفسیر آموزه های اخلاقی اجتماعی و فردی مومنان در سوره حجرات (معروف به سوره آداب و اخلاق)

تحقیق در مورد تفسیر آیه 40 سوره احزاب

اختصاصی از فایلکو تحقیق در مورد تفسیر آیه 40 سوره احزاب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تفسیر آیه 40 سوره احزاب


تحقیق در مورد تفسیر آیه 40 سوره احزاب

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه10

 

فهرست مطالب

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 339

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 337

آیه و ترجمه

 

آیه 40
آیه و ترجمه
مَّا کانَ محَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَ لَکِن رَّسولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکلِّ شىْءٍ عَلِیماً(40)

  ترجمه :

 


40 -
محمد پدر هیچیک از مردان شما نبود، ولى رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است .

  تفسیر:

 


مساله خاتمیت
این آیه آخرین سخنى است که خداوند در ارتباط با مساله ازدواج پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) با همسر مطلقه زید براى شکستن یک سنت غلط جاهلى ، بیان مى دارد، و جواب کوتاه و فشرده اى است به عنوان آخرین جواب ، و ضمنا حقیقت مهم دیگرى را که مساله خاتمیت است به تناسب خاصى در ذیل آن بیان مى کند.
نخست مى فرماید: ((محمد پدر هیچیک از مردان شما نبود)) (ما کان محمد ابا احد من رجالکم ).
نه ((زید)) و نه دیگرى ، و اگر یک روز نام پسر محمد بر او گذاردند این تنها یک عادت و سنت بود که با ورود اسلام و نزول قرآن بر چیده شد نه یک رابطه طبیعى و خویشاوندى .
البته پیامبر فرزندان حقیقى به نام ((قاسم )) و ((طیب )) و ((طاهر)) و ((ابراهیم )) داشت ، ولى طبق نقل مورخان همه آنها قبل از بلوغ ، چشم از جهان بستند، و لذا نام ((رجال )) (مردان ) بر آنها اطلاق نشد.

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 337

امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) که آنها را فرزندان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خواندند، گرچه به سنین بالا رسیدند، ولى به هنگام نزول این آیه هنوز کودک بودند، بنابر این جمله ما کان محمد ابا احد من رجالکم که به صورت فعل ماضى آمده است بطور قاطع در آن هنگام در حق همه صادق بوده است .
و اگر در بعضى از تعبیرات خود پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم ((انا و على ابوا هذه الامة )): ((من و على پدران این امتیم )) مسلما منظور پدر نسبى نبوده بلکه ابوت ناشى از تعلیم و تربیت و رهبرى بوده است .
با این حال ازدواج با همسر مطلقه زید که قرآن فلسفه آنرا صریحا شکستن سنتهاى نادرست ذکر کرده چیزى نبود که باعث گفتگو در میان این و آن شود، و یا به خواهند آنرا دستاویز براى مقاصد سوء خود کنند.
سپس مى افزاید: ارتباط پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) با شما تنها از ناحیه رسالت و خاتمیت مى باشد ((او رسول الله و خاتم النبیین است )) (و لکن رسول الله و خاتم النبیین ).
بنابر این صدر آیه ارتباط نسبى را بطور کلى قطع مى کند و ذیل آیه ارتباط معنوى ناشى از رسالت و خاتمیت را اثبات مى نماید، و از اینجا پیوند صدر و ذیل روشن مى شود.
از این گذشته اشاره به این حقیقت نیز دارد که در عین حال علاقه او فوق علاقه یک پدر به فرزند است ، چرا که علاقه او علاقه رسول به امت مى باشد، آنهم رسولى که مى داند بعد از او پیامبر دیگرى نخواهد آمد، و باید آنچه مورد نیاز امت است تا دامنه قیامت براى آنها با دقت و با نهایت دلسوزى پیش بینى کند.
و البته خداوند عالم و آگاه همه آنچه را در این زمینه لازم بوده در اختیار او گذارده ، از اصول و فروع و کلیات و جزئیات در تمام زمینه ها، و لذا در پایان آیه مى فرماید: ((خداوند به هر چیز عالم و آگاه بوده و هست )) (و کان الله بکل شى ء علیما).

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 338

این نکته نیز قابل توجه است که خاتم انبیاء بودن ، به معنى ((خاتم المرسلین )) بودن نیز هست ، و اینکه بعضى از دین سازان عصر ما براى مخدوش کردن مساله خاتمیت به این معنى چسبیده اند که قرآن پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را خاتم انبیاء شمرده ، نه خاتم رسولان این یک اشتباه بزرگ است ، چرا که اگر کسى خاتم انبیاء شد به طریق اولى ((خاتم رسولان )) نیز هست ، زیرا مرحله ((رسالت )) مرحله اى است فراتر از مرحله ((نبوت )) (دقت کنید).
این سخن درست به این مى ماند که بگوئیم : فلان کس در سرزمین حجاز نیست ، چنین کسى مسلما در مکه نخواهد بود، اما اگر بگوئیم در مکه نیست ، ممکن است در نقطه دیگرى از حجاز باشد، بنابر این اگر پیامبر را ((خاتم المرسلین )) مى نامید ممکن بود ((خاتم انبیاء)) نباشد، اما وقتى مى گوید او ((خاتم انبیاء)) است ، مسلما ((خاتم رسولان )) نیز خواهد بود، و به تعبیر مصطلح نسبت ((نبى )) و ((رسول )) نسبت ((عموم و خصوص مطلق است )) (باز هم دقت کنید)

  نکته ها:

 


1 -
((خاتم )) چیست ؟
((خاتم )) (بر وزن حاتم ) آنگونه که ارباب لغت گفته اند به معنى چیزى است که به وسیله آن پایان داده مى شود، و نیز به معنى چیزى آمده است که با آن اوراق و مانند آن را مهر مى کنند.
در گذشته و امروز این امر معمول بوده و هست که وقتى مى خواهند در نامه یا ظرف یا خانه اى را ببندند و کسى آن را باز نکند روى در، یا روى قفل آن ماده چسبنده اى مى گذارند، و روى آن مهرى مى زنند که امروز از آن تعبیر به ((لاک و مهر)) مى شود.
و این به صورتى است که براى گشودن آن حتما باید مهر و آن شى ء چسبنده

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 339

شکسته شود، مهرى را که بر اینگونه اشیاء مى زنند ((خاتم )) مى گویند، و از آنجا که در گذشته گاهى از گلهاى سفت و چسبنده براى این مقصد استفاده مى کردند لذا در متون بعضى از کتب معروف لغت در معنى خاتم مى خوانیم ((ما یوضع على الطینة )) (چیزى بر گل مى زنند).
اینها همه به خاطر آن است که این کلمه از ریشه ((ختم )) به معنى ((پایان )) گرفته شده ، و از آنجا که این کار (مهر زدن ) در خاتمه و پایان قرار مى گیرد نام ((خاتم )) بر وسیله آن گذارده شده است .
و اگر مى بینیم یکى از معانى ((خاتم )) انگشتر است آن نیز به خاطر همین است که نقش مهرها را معمولا روى انگشترهایشان مى کندند، و به وسیله انگشتر نامه ها را مهر مى کردند، لذا در حالات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و ائمه هدى (علیهم السلام ) و شخصیتهاى دیگر از جمله مسائلى که مطرح مى شود نقش خاتم آنها است .
مرحوم ((کلینى )) در ((کافى )) از امام صادق (علیه السلام ) چنین نقل مى کند: ان خاتم رسول الله کان من فضة نقشه محمد رسول الله : ((انگشتر پیامبر از نقره بود و نقش آن محمد رسول الله بود)).
در بعضى از تواریخ آمده است که یکى از حوادث سال ششم هجرى این بود که پیامبر انگشتر نقش دارى براى خود انتخاب فرمود و این به خاطر آن بود که به او عرض کردند پادشاهان نامه هاى بدون مهر را نمى خوانند.
در کتاب ((طبقات )) نیز آمده است هنگامى که پیامبر گرامى اسلام تصمیم گرفت دعوت خود را گسترش دهد، و به پادشاهان و سلاطین روى زمین نامه بنویسد دستور داد انگشترى برایش ساختند که روى آن محمد رسول الله حک شده

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 340

بود، و نامه هاى خود را با آن مهر مى کرد.
با این بیان به خوبى روشن مى شود که خاتم گر چه امروز به انگشتر تزیینى نیز اطلاق مى شود، ولى ریشه اصلى آن از ختم به معنى پایان گرفته شده است و در آن روز به انگشترهائى مى گفتند که با آن نامه ها را مهر مى کردند.
بعلاوه این ماده در قرآن مجید در موارد متعددى به کار، رفته ، و در همه جا به معنى پایان دادن و مهر نهادن است ، مانند الیوم نختم على افواههم و تکلمنا ایدیهم : ((امروز - روز قیامت - مهر بر دهانشان مى نهیم و دستهاى آنها با ما سخن مى گوید)) (یس - 65).
ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة : ((خداوند بر دلها و گوشهاى آنها (منافقان ) مهر نهاده (به گونه اى که هیچ حقیقتى در آن نفوذ نمى کند) و بر چشمهاى آنها پرده اى است )) (بقره - 7).
از اینجا معلوم مى شود آنها که در دلالت آیه مورد بحث بر خاتمیت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و پایان گرفتن سلسله انبیاء به وسیله او وسوسه کرده اند به کلى از معنى این واژه بى اطلاع بوده اند، و یا خود را به بى اطلاعى زده اند، و گرنه هر کس کمترین اطلاعى از ادبیات عرب داشته باشد مى داند کلمه ((خاتم النبیین )) به وضوح دلالت بر معنى خاتمیت دارد.
وانگهى اگر غیر از این تفسیر براى آیه گفته شود مفهوم سبک و بچه گانه اى پیدا خواهد کرد مثل اینکه بگوئیم پیامبر اسلام انگشتر پیامبران بود یعنى زینت پیامبران محسوب مى شد، زیرا مى دانیم انگشتر یک ابزار ساده براى انسان است و هرگز در ردیف خود انسان نخواهد بود و اگر آیه را چنین تفسیر کنیم مقام پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را فوق العاده تنزل داده ایم ، گذشته از اینکه با معنى لغوى سازگار نیست . لذا این واژه در تمام قرآن (در 8 مورد) که این ماده به کار

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 341

رفته همه جا به معنى ((پایان دادن و مهر نهادن )) آمده است .
2 - دلائل خاتمیت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )
آیه فوق گرچه براى اثبات این مطلب کافى است ، ولى دلیل خاتمیت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) منحصر به آن نمى باشد، چه اینکه هم آیات دیگرى در قرآن مجید به این معنى اشاره مى کند، و هم روایات فراوانى در این باره وارد شده است .
از جمله در آیه 19 سوره انعام مى خوانیم : و اوحى الى هذا القرآن لا نذرکم به و من بلغ : ((این قرآن بر من وحى شده تا شما و تمام کسانى را که این قرآن به آنها مى رسد انذار کنم )) (و به سوى خدا دعوت نمایم ).
وسعت مفهوم تعبیر و من بلغ (تمام کسانى که این سخن به آنها مى رسد) رسالت جهانى قرآن و پیامبر اسلام را از یکسو و مساله خاتمیت را از سوى دیگر روشن مى سازد.
آیات دیگرى که عمومیت دعوت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را براى جهانیان اثبات مى کند مانند تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا: ((جاوید و پر برکت است خداوندى که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا تمام اهل جهان را انذار کند)) (فرقان آیه 1).
و مانند و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا: ((ما تو را جز براى عموم مردم به عنوان بشارت و انذار نفرستادیم )) (توبه آیه 28).
و آیه قل یا ایها الناس انى رسول الله الیکم جمیعا: ((بگو: اى مردم ! من فرستاده خدا به همه شما هستم )) (اعراف آیه 158).
با توجه به وسعت مفهوم ((عالمین )) و ((ناس )) و ((کافة )) نیز مؤ ید این معنى است از این گذشته اجماع علماء اسلام از یکسو و ضرورى بودن این مساله در میان مسلمین از سوى دیگر، و روایات فراوانى که از پیامبر و دیگر پیشوایان اسلام رسیده

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 342

از سوى سوم مطلب را روشنتر مى سازد که به عنوان نمونه به ذکر چند روایت زیر قناعت مى کنیم !
1 -
در حدیث معروفى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم که فرمود: حلالى حلال الى یوم القیامة و حرامى حرام الى یوم القیامة : ((حلال من تا روز قیامت حلال است و حرام من تا روز قیامت حرام )).
این تعبیر بیانگر ادامه این شریعت تا پایان جهان مى باشد.
گاهى حدیث فوق به صورت حلال محمد حلال ابدا الى یوم القیامة و حرامه حرام ابدا الى یوم القیامة لا یکون غیره و لا یجى ء غیره نیز نقل شده است : ((حلال محمد همیشه تا روز قیامت حلال است و حرام او همیشه تا قیامت حرام است ، غیر آن نخواهد بود و غیر او نخواهد آمد)).
2 -
حدیث معروف ((منزله )) که در کتب مختلف شیعه و اهل سنت در مورد على (علیه السلام ) و داستان ماندن او بجاى پیامبر در مدینه به هنگام رفتن رسولخدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )، به سوى جنگ تبوک آمده نیز کاملا مساله خاتمیت را روشن مى کند، زیرا در این حدیث مى خوانیم : پیامبر به على (علیه السلام ) فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى : ((تو نسبت به من ، به منزله هارون نسبت به موسى هستى ، جز اینکه بعد از من پیامبرى نیست )) (بنابر این تو همه منصبهاى هارون را نسبت به موسى دارى جز نبوت ).

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 343

3 - این حدیث نیز مشهور است و در بسیارى از منابع اهل سنت نقل شده که فرمود: مثلى و مثل الانبیاء کمثل رجل بنى بنیانا فاحسنه و اجمله ، فجعل الناس یطیفون به یقولون ما راءینا بنیانا احسن من هذا الا هذه اللبنة ، فکنت انا تلک اللبنة : ((مثل من در مقایسه با انبیاء پیشین همانند مردى است که بنائى بسیار زیبا و جالب بسازد، مردم گرد آن بگردند و بگویند بنائى زیباتر از این نیست جز اینکه جاى یک خشت آن خالى است و من همان خشت آخرینم ))!
این حدیث در صحیح مسلم به عبارات مختلف و از روات متعدد نقل شده ، حتى در یک مورد در ذیل آن این جمله آمده است : و انا خاتم النبیین .
و در حدیث دیگرى در ذیل آن مى خوانیم : جئت فختمت الانبیاء: ((آمدم و پیامبران را پایان دادم )).
و نیز در صحیح بخارى (کتاب المناقب ) و مسند احمد حنبل ، و صحیح ترمذى ، و نسائى و کتب دیگر نقل شده ، و از احادیث بسیار معروف و مشهور است و مفسران شیعه و اهل سنت مانند طبرسى در مجمع البیان و قرطبى در تفسیرش ذیل آیه مورد بحث آورده اند.
4 -
در بسیارى از خطبه هاى نهج البلاغه نیز خاتمیت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) صریحا آمده است از جمله در خطبه 173 در توصیف پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین مى خوانیم : امین وحیه و خاتم رسله و بشیر رحمته و نذیر نقمته : ((او (محمد) امین وحى خدا، و خاتم پیامبران ، و بشارت دهنده رحمت و انذار کننده از عذاب او بود)).
و در خطبه 133 چنین آمده است : ارسله على حین فترة من الرسل ، و تنازع من الالسن ، فقفى به الرسل و ختم به الوحى : ((او را پس از یک دوران

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 344

فترت بعد از پیامبران گذشته فرستاد به هنگامى که میان مذاهب مختلف نزاع در گرفته بود به وسیله او سلسله نبوت را تکمیل کرده و وحى را با او ختم نمود)).
و در خطبه نخستین نهج البلاغه بعد از شمردن برنامه هاى انبیاء و پیامبران پیشین مى فرماید: الى ان بعث الله سبحانه محمدا رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) لانجاز عدته و اتمام نبوته : ((تا زمانى که خداوند سبحان محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) رسولش را براى تحقق بخشیدن به وعده هایش و پایان دادن سلسله نبوت مبعوث فرمود.
5 -
و در پایان خطبه حجة الوداع همان خطبه اى که پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در آخرین حج و آخرین سال عمر مبارکش به عنوان یک وصیتنامه جامع براى مردم بیان کرد نیز مساله خاتمیت صریحا آمده است آنجا که مى فرماید: الا فلیبلغ شاهد کم غائبکم لا نبى بعدى و لا امة بعدکم : ((حاضران به غائبان این سخن را برسانند که بعد از من پیامبرى نیست ، و بعد از شما امتى نخواهد بود، سپس دستهاى خود را به سوى آسمان بلند کرد آنچنان که سفیدى زیر بغلش نمایان گشت و عرضه داشت : اللهم اشهد انى قد بلغت : ((خدایا گواه باش که من آنچه را باید بگویم گفتم )).
6 -
در حدیث دیگرى که در کتاب کافى از امام صادق (علیه السلام ) آمده است چنین مى خوانیم : ان الله ختم بنبیکم النبیین فلا نبى بعده ابدا و ختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده ابدا: ((خداوند با پیامبر شما سلسله انبیاء را ختم کرد، بنابر این هرگز بعد از او پیامبرى نخواهد آمد و با کتاب آسمانى شما کتب آسمانى را پایان داد پس کتابى هرگز بعد از آن نازل نخواهد گشت ))
حدیث در این زمینه در منابع اسلامى بسیار زیاد است بطورى که در کتاب معالم النبوة 135 حدیث از کتب علماء اسلام از شخص پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و پیشوایان

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 345

بزرگ اسلام در این زمینه جمع آورى شده است .
3 - پاسخ چند سؤ ال
1 - خاتمیت چگونه با سیر تکاملى انسان سازگار است ؟
نخستین سؤ الى که در این بحث مطرح مى شود این است که مگر جامعه انسانیت ممکن است متوقف شود؟ مگر سیر تکاملى بشر حد و مرزى دارد؟ مگر با چشم خود نمى بینیم که انسانهاى امروز در مرحله اى بالاتر از علم و دانش و فرهنگ نسبت به گذشته قرار دارند؟.
با این حال چگونه ممکن است دفتر نبوت به کلى بسته شود و انسان در این سیر تکاملیش از رهبرى پیامبران تازه اى محروم گردد؟
((پاسخ )) این سؤ ال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن اینکه : گاه انسان به مرحله اى از بلوغ فکرى و فرهنگى مى رسد که مى تواند با استفاده مستمر از اصول و تعلیماتى که نبى خاتم به طور جامع در اختیار او گذارده راه را ادامه دهد بى آنکه احتیاج به شریعت تازه اى داشته باشد.
این درست به آن مى ماند که انسان در مقاطع مختلف تحصیلى در هر مقطع نیاز به معلم و مربى جدید دارد تا دورانهاى مختلف را بگذراند، اما هنگامى که به مرحله دکترا رسید و مجتهد و صاحبنظر در علم یا علوم مختلفى گردید در اینجا دیگر به تحصیلات خود نزد استاد جدیدى ادامه نمى دهد، بلکه به اتکاء آنچه از محضر اساتید پیشین و مخصوصا استاد اخیر دریافته ، به بحث و تحقیق و مطالعه و بررسى مى پردازد، و مسیر تکاملى خود را ادامه مى دهد، و به تعبیر دیگر نیازها و مشکلات راه را با آن اصول کلى که از آخرین استاد در دست دارد حل مى کند

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 346

بنابر این لزومى ندارد که با گذشت زمان همواره دین و آئین تازه اى پا به عرصه وجود بگذارد (دقت کنید).
و به تعبیر دیگر انبیاى پیشین براى اینکه انسان بتواند در این راه پر نشیب و فرازى که به سوى تکامل دارد پیش برود هر کدام قسمتى از نقشه این مسیر را در اختیار او گذاردند، تا این شایستگى را پیدا کرد که نقشه کلى و جامع تمام راه را، به وسیله آخرین پیامبر از سوى خداوند بزرگ ، در اختیار او بگذارد.
بدیهى است با دریافت نقشه کلى و جامع نیازى به نقشه دیگر نخواهد بود و این در حقیقت بیان همان تعبیرى است که در روایات خاتمیت آمده و پیامبر اسلام را آخرین آجر یا گذارنده آخرین آجر کاخ زیبا و مستحکم رسالت شمرده است .
اینها همه در مورد عدم نیاز به دین و آئین جدید است اما مساله رهبرى و امامت که همان نظارت کلى بر اجراى این اصول و قوانین و دستگیرى از واماندگان در راه مى باشد، مساله دیگرى است که انسان هیچ وقت از آن بى نیاز نخواهد بود، به همین دلیل پایان یافتن سلسله نبوت هرگز به معنى پایان یافتن سلسله امامت نخواهد بود، چرا که ((تبیین )) و ((توضیح این اصول )) و ((عینیت بخشیدن و تحقق خارجى آنها)) بدون استفاده از وجود یک رهبر معصوم الهى ممکن نیست .
2 - قوانین ثابت چگونه با نیازهاى متغیر مى سازد؟
گذشته از مساله سیر تکاملى بشر که در سؤ ال اول مطرح بود سؤ ال دیگرى نیز در اینجا عنوان مى شود و آن اینکه مى دانیم مقتضییات زمانها و مکانها متفاوتند و به تعبیر دیگر نیازهاى انسان دائما در تغییر است ، در حالى که شریعت خاتم قوانین ثابتى دارد، آیا این قوانین ثابت مى تواند پاسخگوى نیازهاى متغیر انسان

 

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 347

در طول زمان بوده باشد؟
این سؤ ال را نیز با توجه به نکته زیر مى توان به خوبى پاسخ گفت و آن اینکه :
اگر تمام قوانین اسلام جنبه جزئى داشت و براى هر موضوعى حکم کاملا مشخص و جزئى تعیین کرده بود جاى این سؤ ال بود، اما با توجه به اینکه در دستورات اسلام یک سلسله اصول کلى و بسیار وسیع و گسترده وجود دارد که مى تواند بر نیازهاى متغیر منطبق شود، و پاسخگوى آنها باشد، دیگر جائى براى این ایراد نیست .
فى المثل با گذشت زمان یک سلسله قراردادهاى جدید و روابط حقوقى در میان انسانها پیدا مى شود که در عصر نزول قرآن هرگز وجود نداشت مثلا در آن زمان چیزى به نام ((بیمه )) با شاخه هاى متعددش به هیچوجه موجود نبود و همچنین انواع شرکتهائى که در عصر و زمان ما بر حسب احتیاجات روز به وجود آمده ، ولى با اینحال یک اصل کلى در اسلام داریم که در آغاز سوره مائده به عنوان ((لزوم وفاء به عهد و عقد)) (یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود -

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تفسیر آیه 40 سوره احزاب

ایات سوره مومنون به زبان انگلیسی

اختصاصی از فایلکو ایات سوره مومنون به زبان انگلیسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

ایات سوره مومنون به زبان انگلیسی


ایات سوره مومنون به زبان انگلیسی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

 

تعداد صفحه:19

In the name of god

 

the Mercy – giving , the Merciful !

 

  • (I) Belivevers will succeed !
  • [ This means ] those who are revernt in their prayer ,
  • Who refrain from idle take ,
  • Who are active in [ promoting ] public welfare
  • Are who guard their private parts
  • Except with their spouses and whomever their hands may control , since then are free from blame
  • Those who hanker after anything beyond that are going too fat !
  • And those who preserve their trusts and their pledge ,
  • And who attend to their prayers ,

10) Will be the heirs

11) Who shall inherit paradis to live there for ever .

12) We created man from an extract of clay ;

13) Then we placed him as a drop of semen in a secure resting – place .

14) Then we turned the semen into a clot ; next we turned the clot into tissue and then we turned the tissue into bones and clothed the bones with flesh . Then we reproduced him as a fresh creation . Blessed be god , the best of creators !

15) Then later on you shall die .

16) Next you will be raised up again on resurrection day .

17) We have created seven orbits above you ; We have not been heedless about creaction .

18) We send down water from the sky in due measure , and let it trickle into the earth . We are even able to make it disappear .

19) We have produced gate groves and vinetards on it for you ; from which you much fruit to eat .

20) As well as a tree growing on mount sinai whvch produces oil and seasoning for those [ to ] eat .

21) You have [ still another ] lesson in livestock : We let you drink what is in their bellies , and you have many [ other ] uses them ; Some of them you eat ,

22) While on them and on shipboard are you transported .

23) (II) We sent Noah to his folk , and he said ; “ My people , worship God; you have on other deity except Him. Will you not do your duty? ”

24) The elders among his folk who disbelived said : “ This is only a human being like yourselves over you . If God had wished , He would have send down angels [ instead ] . We never herrd about this from our early forefathers  .

25) He is only a man possessed some sprite , so try to catch off guard for moment . ”

26) He siad ; “ My Lord , support me in viwe of hom they have rejected me ! ”


دانلود با لینک مستقیم


ایات سوره مومنون به زبان انگلیسی